eitaa logo
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
632 دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
2.9هزار ویدیو
37 فایل
🌷 کانال ویژه راویان(سیره شهدا،دفاع مقدس و مدافعین حرم،جبهه مقاومت،انقلاب،پیشرفت،مکتب حاج قاسم و جهاد تبیین) 🌹اهداف:اعزام راوی،برگزاری دوره روایتگری،اردوی راهیان نور و راهیان مکتب حاج قاسم، برگزاری کنگره ویادواره شهداو... ⚘سیاری @Mojtabas1358 ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 مولودی خوانی علی امرایی در روز ولادت سه ساله حضرت رقیه در حرم باصفای ایشان 🌺 گر دخترکی پیش پدر ناز کند گره‌ی کرببلای همه را باز کند از حضرت رقیه(س) عیدی بگیرید 😍 http://eitaa.com/raviannoorshohada
❤️ 🔸از ویژگی‌های بارز شهید خوشرویی و آراستگی ظاهری و پرداختن به ورزش بود و همین امر در و ، ایشان را دل جوانان می‌کرد. 🔸پرهیز از ، شاخصه دیگر ایشان بود؛ چنانچه بعد از شهادت نیز خانواده و نزدیکان وی از برخی مدارج و مراتب علمی ایشان بی‌اطلاع بودند.   🔸ارادت خاص نسبت به مولا علی بن موسی الرضا(ع)، تداوم ارتباط با قرآن و اقامه نماز صبح در مسجد، زیارت هفتگی جمکران و زمزمه همیشگی دعای عهد، روح بیکرانه‌اش را زلال‌تر می‌کرد. 🔸 در یک کلام، زندگی شهید طبق سفارش مقام معظم رهبری، آمیخته‌ای از ، و بود. الاسلام شهید جاویدالاثر _محمدمهدی_مالامیری🌷 http://eitaa.com/raviannoorshohada
💠 🔰دفعه دوم که اومده بود سوریه یه خورد تو دستش. همه طبق معمول تو این فکر بودن که الان سید مجتبی (شهید حسین معز غلامی) با یه ماشین برمی گرده عقب که به دستش رسیدگی کنه و خون ازش نره 🔰ولی دیدیم خیلی و بدون هیچ ترسی و بدون اینکه درد رو توی چهره اش نشون بده رفت یه گوشه نشست و شروع کرد به بیرون آوردن ترکش با ناخنگیر! 🔰می گفت: نمی تونم برم عقب کار رو زمینه؛ بعدشم دستشو کرد و پاشد . چون فرمانده بود تمام تلاششو می کرد که حتی یه ذره هم احساس درد و ضعف تو چهره اش معلوم نباشه و روحیه بقیه نشه. 🌷 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
میانِ زمین و آسمان است... آماده‌ترین برای شهادت... معبر می‌زند برای همرزمانش و خود در گمنامی به دور از تمام هیاهوها معبری به نَفس خود می‌زند. چرا که معتقد است اگر نداشته باشد نخواهد شد... و چه سبک بال است تخریبچیِ باتقوایِ شهید... به یاد تخریبچی تیپ سید الشهدا، ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
💠 خواب دختر شهيد محرابی چند شب قبل از شهادت پدرش🌷 🔰چند شب قبل از (ع) خواب دیدم درمراسم ظهر شهادت امام رضا (ع )هستم که پدربزرگم هرسال نذری ميدادند🍵 در حال كمك كردن درساختمانی بودیم صدای مردی به گوشم خورد که میگفت: امسال امام رضا (ع) حاجت بابات را خواهد داد✨ 🔰من بعد از این خواب خیلی شدم ومدام صدای آن مرد در گوشم می‌چرخید مراسم شروع شد. چون تعداد مهمان ها زیاد بود خانه یکی از همسایه ها را گرفته بودن و آن ساختمان همان ساختمانی بود که من در خواب دیده بودم 💭 🔰خیلی حالم بد بود پنجره اتاق را باز کردم وبنر ایستاده پدر بزرگم را دیدم و دوباره همان صوت در گوشم پیچید (سال پدر بزرگت بنر بابات هم کنار آن بنر میرود)وباز من بیقرارتر شدم تا اینکه خبر شهادت پدرم رو دادن😭😭 🔰پیامی که درشب قبل ازشهادت برای یکی از بستگان فرستاد👇 چشم مرا پیاله خون جگر کنید 🍂هر وقت تر نبود تر کنید من کمتر ازگدای نیستم 🍂خانه به خانه دست مرا در به در کنید بدکاره ها به نیمه نگاهی عوض شدند 🍂مارا فُضیل فرض کنید و این شدن از مرگ بدتر است 🍂فکری برای این نفس بی اثر کنید😔 گفتنم که به جایی نمیرسید 🍂ذکر حسین مرا بیشتر کنید💔 در میزنم و هیچ کسی باز نمیکند 🍂پس زودتر راخبر کنید😭 حسین محرابی🌹 تاریخ شهادت مصادف با شهادت امام رضا(ع)💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
خاطره شهدا اعدام موش ها🐀 سال ۶۲ بود ما در پاسگاه زید بودیم حاج حبیب در مخابرات گروهان فعالیت میکرد موش های منطقه هم زیاد بودند و هم بزرگ😱 خیلی رزمنده هارو اذیت میکردند . برای همین چند طناب دار آویزان کرد و هر موشی را که میگرفت زنده به طناب آویزان میکرد👌 موش ها تکان میخوردند رزمنده هایی که از کنار طناب رد می شدند کلی ذوق میکردند و اکثرا میگفتند: میدونی این کار فقط از حاج حبیب جنت مکان بر می‌آید😁 چاره ای نداشتیم مجبور بودیم با آنها بسازیم ولی آزار و اذیتشان زیاد بود و فرماندهان گردان تصمیم گرفتند از رزمنده ها برای از بین بردنشان کمک بگیرند به همین خاطر وعده دادن که هر کسی بتواند یک موش بگیر د در ازای آن ۱ ساعت و نیم به او مرخصی داده می شود😍 طبق معمول پیش قدم بیکار کسی نبود جز حاج حبیب ! حبیب جنت مکان🌹 🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
✍ خاطرات شهدا 🌷انگشترهایی که براخودش تهیه میکرد معمولا بارکاب های خوبی بود، اما یکی دوماه بیشتر در انگشتش نمیدیدی. هرکدام از دوستانش که خوشش می امد به او می بخشید. 🌷در مورد لباس هایش هم همینطور بود، لباسی که امانت میداد، محال بود پس بگیرد. برای عروسی دوستانش که می رفت محال بودکه دست خالی برود، مقید بودکه حتما هدیه ای تهیه کند ودوستان دیگرش را هم مجاب میکرد که باهم یا یک سکه طلا بخرند یا پاکت پولی را هدیه بدهند. میگفت اول زندگیشان هست باید کمکشان کنیم...!!! 🔺 راوی: مادر بزرگوار شهید 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
تو آموزشی تیراندازیش محشر بود هیچ کس نمیتوانست وسط سیبل بزنه ولی محمدحسین میزد تو خال... تو عمرم جوانی به پاکی و نجابتش ندیده بودم... به جای بچه ها نگهبانی میداد اگر کسی سیر نمیشد سهم غذاش رو میداد.... روحش شاد و یادش گرامی برشی از وصیت نامه یک لحظه از فرهنگ جهاد و شهادت و امر به معروف و نهی از منکر غافل نباشید که اگر خون شهدای کربلا و پیام زینب س نبود امروز اسلام و قرآن در عالم پیشرفت نمیکرد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
🍃آخرین دیدارمان دقیقاً ظهر ۱۰ آبان ماه قبل از اعزام حسین به سوریه بود. همسرم وصیتنامه کتبی نداشت ولی به من گفت موقع شهادتم نگذار نامحرم صدای گریه‌ات را بشنود☝️. صبوری را از حضرت زینب(س) بخواه و هر وقت دلت برای من تنگ شد برو در روضه‌های اهل بیت(ع) گریه کن. 🍃در آخرین تماس تلفنی از حسین خواستم زود برگردد و دوباره برود. در جوابم گفت به زودی برمی‌گردم یا با پای خودم یا اینکه روی دست مردم❗️مدت کمی بعد هم که شهید شد. زمانی که در معراج شهدا در مراسم وداع با پیکر حسین بودم او را قسم دادم و خواستم که هر وقت دلتنگش شدم پیشم بیاید تا برای یک لحظه هم شده ببینمش.😔 🍃 وقتی که از مراسم وداع با شهید برگشتم ساعت ۱۱ صبح بود که با همان چادر سیاه خسته بودم و خوابم برد. در خواب «حسین» را با همان لباس‌های خاکی در ضریح حضرت بی‌بی زینب (س) دیدم. دستمال سفید در دستش بود و با لبخند گفت اجازه می‌دهی ضریح را تمیز کنم☺️. من هم با چادر سیاه که به سر داشتم و با چشمان گریان روبه‌روی او ایستاده بودم. سرم را به علامت تأیید تکان دادم. در صورتی که من تا حالا نه سوریه رفته بودم که ببینم ضریح بی‌بی زینب (س) به چه صورت است و نه عکسی از آنجا دیده بودم. وقتی که عکس ضریح را به من نشان دادند دیدم دقیقاً همان چیزی است که در خواب دیدم.😭 حسین هریری🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
خواب شهید صدرزاده را دیده بود 🌸دوره آخری که همراه احمد در منطقه بودم، دیگـر خبری از احمد سابق نبود. انگار داشت خودش را آماده پرواز می کرد🕊. کمتر شوخی می کرد، اوقات فراغتش را مشغول قرائت بود.اگر کوچک ترین می شنید🚫، تذکر می داد یا از مجلس بیرون می رفت. 🌸یک روز وقتی از خواب بیدار شد، ناراحت بود. آنقدر اصرار کردم تا دلیل ناراحتی اش را گفت سید ابراهیم را دیده بود(شهید مصطفی صدر زاده) بعد از شهادت سیدابرهیم اولین باری بود که خوابش را می دید🔆. می گفت:"سید با خنده، ولی طوری که بخواد طعنه بزنه بهم گفت: بامعرفتا❗️به شماها هم میگن رفیق‼️ چرابه خانواده ام سر نمیزنید⁉️ 🌸دوباره چند روز بعد ناراحت و بی قرار بود ولی چیزی نمی گفت😞.با کلی اصرار و التماس حرف از زیر زبانش کشیدم. گفت: "دوباره خواب سید ابراهیم رو دیدم.توی عالم خواب شروع کردم به گریه کردن که سیدجان پس کِی نوبت من میشه😭؟ خسته ام.خودت برام یکاری بکن" 🌸می گفت: سید درجواب لبخند ملیحی زد و گفت: "غصه نخور🙂همه رفقایی که جامانده اند، روزیشون میشه."🕊 حالا که احمد رفته تنها دلخوشی ام همین جمله سید ابراهیم است.و به امید روزی هستم که خودم را دوباره در جمعشان ببینم. راوی:دوست و همرزم احمـد مکیان🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
📜فرازی از فداکار و مهربانم آن‌قدر در حق من لطف، گذشت و ایثار کردی و آن‌قدر از خواسته‌های به‌حق خود گذشتی♥️ که تنها جمله‌ای که در برابر این‌همه سختی‌هایی که متحمل شدی می‌توانم بگویم آن است که ... ✍بار سنگین زندگی و فرزندان به دوش شما بود، سختی‌های تنهایی💔 و غربت و ... را تحمل کردی تا من در تحصیل و درس خواندن📚 اذیت نشوم، مرا و برایم طلب مغفرت کن. ✍مرا در دفن کنید تا در پناه بی‌بی فاطمه معصومه (س) که سال‌ها "جیره‌خوارش" بوده باشم مقداری تربت (ع) و مقداری از تربت شلمچه شهدای بزرگ همراهم بگذارید🌹 شاید مشمول آن‌ها شوم، همچنین دستمال مشکی اشکم که خدا قبول کند در روضه‌هایم همراهم بوده آن را هم همراه بگذارید. 🌹شهید_محمدحسن_دهقانی 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
بسم رب الشهدا و السـابقون عباس دانشگر از شهدای دهه هفتادی مدافع حرم بود. سال ۱۳۷۲ ، هجدهم خرداد ماه در سمنان متولد شد. هجده ساله بود که مفتخر شد لباس سبز پاسداری را بر تن کند . سرباز دانشگاه امام حسین «علیه السلام» شد. به اسم نبود بلکه در عمل سرباز مسیر کربلا بود. عبادت هایش ، عاشقانه های خاصی بود، تعقیبات نماز را انجـام می داد. بعد از هر نماز سر به مهر می گذاشت ، می دانست چگونه دلبری کند از خالقش... می دانست سجده نزدیکترین حالت عبـد به معبــود است... تا قبل از خطبه عقد، به خاطـر اینکه چشمش به نگاهِ نامحرم آلوده نشــود؛ چهره همسرش ندید... واین حفظ نگاهش او را رساند به؛ شهید نظر می کند به وجه الله... خود را ریزه خوار سفره شهدا هم به حساب نمی آورد؛ اما عاقبت هم سفره آن ها شد... می گفت: بازیچه دنیاییم، الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ، ما هستیم.  چه خوب ما را شناخته بود..... مشغولیم به دنیا .... ای کاش سرگرم راه شهدا باشیم نه سرگرم حرف از شهدا... 🌹شهید_عباس_دانشگر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
فرازی از وصیت نامه از همه ی خواهران عزیزم و از همه ی زنان امت رسول الله می خواهم روز به روز حجاب خود را تقویت کنید، مبادا تار مویی از شما نظر نامحرمی را به خود جلب کند؛ مبادا رنگ و لعابی بر صورتتان باعث جلب توجه شود؛ مبادا چادر را کنار بگذارید. همیشه الگوی خود را حضرت زهرا و زنان اهل بیت قرار دهید. ولادت: ۱۳۷۰/۰۴/۲۱ - اصفهان (ایران) شهادت: ۱۳۹۶/۰۵/۱۸ - التنف (سوریه) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
. کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا و به قول سید مرتضی آوینی، این یعنی اینکه همه ی ما خواهیم داشت که به صف عاشوراییان بپیوندیم و یا از معرکه ی جهاد بگریزیم و در خون ولی خدا شریک باشیم.... . http://eitaa.com/raviannoorshohada
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌷🌷🌷🌷🌷 🌷🌷🌷🌷 🌷🌷🌷 🌷🌷 🌷 وقتی کار فرهنگی را شروع می‌کنید با اولین چیزی که باید بجنگیم خودمان هستیم. اولین مشکل، مشکل تنبلی و سهل‌انگاری است. When you start cultural work, we are ourselves with the first thing we have to fight. The first problem is laziness and negligence. http://eitaa.com/raviannoorshohada
💠 منتظرت هستم😊 یک روز بعد از عبدالمهدی، دلم خیلی گرفته بود‌💔 گفتم بروم سراغ آن دفتری که خاطرات مشترکمان📖 را در آن می نوشتیم. به محض باز کردن دفتر، دیدم برایم یک نامه💌 با این مضمون نوشته بود: همسر عزیزم، من به شما افتخار می کنم که مرا سربلند و عاقبت به خیر کردی و باعث شدی اسم من هم در فهرست نوشته شود. آن دنیا 😍❤ 🌷 @raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻تو شهید نمی شوی!🔻 💠درگلزارشهدای کرمان ردیف دوم،محمدحسین یوسف الهی وسط قرارگرفته.سمت راست او،حاج قاسم آرمیده و سمت چپ، حاج حسین بادپا... اما پیکر حاج حسین، هنوز به وطن برنگشته... محمدرضا کاظمی ردیف بالای سر این سه، به خاک سپرده شده... 🔷در این فیلم شهید حسین بادپا،از روزی تعریف میکندکه کنار اروند،خوابش می برد... http://eitaa.com/raviannoorshohada
🥀🕊🌴🌹🌴🕊🥀 خدایا ، تو کن، تو مرا کن، صدای می‌شنوم، صدای می‌آید، گوش کر است ؛ می‌سوزد اما آتش نمی‌گیرد ... سلام صبحتون شهدایی 💐 🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺 http://eitaa.com/raviannoorshohada
🍃داداشش می‌گفت: یبار به نیابت از بابک رفتیم . موقع برگشت به خودم میگفتم یادش بخیر هروقت میرفت زیارت یه چیزی با خودش برام میاورد😔 🌼رسیدیم خونه، شب دیدم بابک با یه ساک🛍 بزرگ داره میاد. وقتی رسید یه کتاب بهم داد و گفت اینو برای تو آوردم. تشکر کردم و گذاشتمش رو میز کنار دستم📚 🍃صبح که بیدار شدم دیدم روی همون میزه‼️با تعجب کتاب رو برداشتم دیدم روش نوشته ارتباط باخدا، به مادرم گفتم این کتاب از کجا اومده؟ گفت مال گذاشتمش دم دست..💔 🌷 ‌‎‌‌‌‎ -فدا❤ ❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋 http://eitaa.com/raviannoorshohada
💔 ۶سال بعد از شهادت عمویش به دنیا آمد او را همنام عمویش نام نهادند و عاقبت در کنار عموی شهیدش آرمید دسته گلی از صلوات به نیابت از عمو و برادرزاده هدیه می دهیم به مادرمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم💐 -فدا❤ ❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋 http://eitaa.com/raviannoorshohada
💔 ‍ به همسرش گفت: ﺍﮔﺮ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻡ ﺁﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻣﯽﮐﻨﻢ 💍 شهادت: 94/11/14 تدمر سوریه -فدا❤ ⚘☘⚘☘⚘☘⚘☘⚘☘⚘☘⚘☘ http://eitaa.com/raviannoorshohada
: «این گلوله‌ها بیت‌المال است و فردا باید بابت تک‌تک‌شان جواب بدهیم -فدا❤ ⚘☘⚘☘⚘☘⚘☘⚘☘⚘☘⚘☘ http://eitaa.com/raviannoorshohada
شهید حسین جمالی آرزوی شهادتی زیبا را داشت و در نهایت روز تاسوعا به آرزویش رسید. جانبازی گمنام مادر شهید جمالی در خاطره ای می گوید: حسین چند ماهی یک بار به مرخصی می آمد یک روز با پاهای گچ گرفته به خانه آمد. با اضطراب پرسیدم: مادر پاهایت چطور شده ؟ لبخندی زد و گفت: چیزی نیست مادر موتور روی پایم افتاده... بعد از شهادتش فهمیدم در کوه های خان طومان در سال 90 زخمی شده ولی برای اینکه من مضطر نشوم حقیقت را به من نگفته بود. در آن ماموریت بهترین دوستش (کمیل صفری تبار ) را از دست داده بود. خانه آن شهید عزیز در بابل بود. حسین پس از شهادتِ دوستش در مرخصی هایش ابتدا به مادر کمیل سر می زد و بعد به خانه می آمد . و همیشه به مادر کمیل می گفته دعا کنید تا من هم شهید شوم . دعا کن اولین شهید در روز تاسوعا باشم یکی از همرزمانش در خاطره ای نقل می کند: شب عملیات بود. قرآن در دست گرفته بودم و بچه ها از زیر آن می گذشتند. حسین با موتور چهارچرخ در حال گذشتن از زیر قرآن بود که گفت : دعا کن فردا اولین شهید روز تاسوعا باشم. -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐----------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر می‌خواهید کارتان برکت پیدا کند به خانواده‌های( شـــهـــدا) سربزنید زندگی نامه‌ی (شــــهــــدا) را بخوانید روحیه‌ی (شــهــادتــــ) طلبانه‌ی خود را حفظ کنید. -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
. + دوستانی که پیکر حاج عمار رو دیده بودند می گفتند : " مثل کسی بوده که روزها و شب های متمادی عملیات کرده و حالا از فرط خستگی خیلی راحت خوابش برده . . . 💔" +حاج قاسم بعد شهادت حاج عمار گفت : " کمرم شکست . . ." 🌿سالروز شهادتت مبارک . . . شهید محمد حسین محمد خانی (حاج عمار ) 📷تصویری از شهید حاج عمار بعد از شهادتشان. | -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
📌 محافظ حاج قاسم در خطبه عقد از همسرش طلب دعای شهادت کرد 🔹️ مادر شهید وحید زمانی نیا می گوید: آرزو داشتم پسرم را در لباس دامادی ببینم ولی خداروشکر می‌کنیم که وحیدم عاقبت بخیر شد ...» ◇ وحید زمانی‌نیا تازه‌ دامادی بود که با ۲۷ سال سن، چهار سال در دفاع از حرم شرکت کرد و محافظ حاج قاسم بود. ◇ وحید در زمان جاری شدن خطبه عقد، چون شنیده بود دعا در آن لحظه به استجابت می‌رسد، از همسرش طلب دعای شهادت کرد و چقدر زود دعایش مستجاب شد. ◇ وحید از محافظان حاج قاسم بود ، بی خود نبود که حاجی، وحید را انتخاب کرد. ◇ او از همه نظر نمونه و بسیار به حاج قاسم نزدیک بود و هر جا که حاج قاسم حضور داشت وحید هم همانجا بود. ◇ وحید تازه عقد کرده بود و می‌خواست دست همسرش را بگیرد تا سر زندگی اش برود . ◇ چند روز قبل از شهادت گفته بود که با اجازه حاج قاسم می خواهم به کربلا بروم اما قسمت این بود روی دستان مردم در کنار حاج قاسم کربلایی شود. ◇ شهید وحید زمانی نیا بامداد ۱۳ دی ماه ۱۳۹۸ در حمله بالگردهای آمریکایی در فرودگاه بغداد با ۲۷ سال سن در کنار حاج قاسم سلیمانی"سردار بزرگ ایران و اسلام" پر کشیدو در حرم حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شد. 🔹️ شهید وحید زمانی نیا ◇ تاریخ تولد: ۳ / ۴ / ۱۳۷۱ ◇ تاریخ شهادت : ۱۳ / ۱۰ / ۱۳۹۸ ◇ محل تولد: تهران ◇ محل شهادت : فرودگاه بغداد ◇ محل خاکسپاری :شهر ری - حرم حضرت عبدالعظیم حسنی -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
❤️‍🔥کربلا داستان عشق است؛ عشقی به قدمت قرن‌ها و هزاره‌ها که موج‌های خروشانش تا کربلای ایران امتداد یافت و در پرتو خورشید انقلاب، علی‌اکبر‌هایی پرورش یافتند که نگذاشتند علم علمدار زمین بماند. 💥این بار سرزمین شام میعادگاه کربلایی‌ها بود؛ جوان‌هایی که عاشورا را در داستان‌ها خوانده بودند، ✨اما با اقتدا به جوان بلند همت عاشورا، محکم و استوار ایستادند و نگذاشتند غباری به حرم مطهر عمه سادات (س) بنشیند. ستارگان درخشانی که امروز نامشان بر سپهر جهاد و شهادت می‌درخشد: 🌷پاسدار شهید مجتبی کرمی ۲۰ آذر ۱۳۶۵ در روستای کهنوش شهرستان تویسرکان متولد شده و در اوج جوانی عضو گردان تکاور ۱۵۴ حضرت علی اکبر (ع) شده و آموزش‌های سخت نظامی و ویژه تکاوری را فرا گرفت. او با علاقه به جبهه مقاومت سوریه شتافت و چند بار هم مجروح شد و 🌱 در نهایت ۲۵ مهر ۱۳۹۴ برابر با سوم محرم الحرام ۱۴۳۷ هجری، قمری در عملیات آزاد سازی حومه حلب به شهادت رسید. 🌺یادشهداباصلوات 🌺 -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
🔻مادر شهید 🔸روزی که می خواست اعزام شود، نماز صبح را که خواندم دیدم محمد هم نمازش را تمام کرده است. بعد آمد جلوی من پای سجاده زانو زد. دست هایم را گرفت بوسید، صورتم را بوسید. من همین جا یک حال غریبی شدم. گفتم: مادر جان تو هردفعه می رفتی تهران مأموریت، هیچ وقت این طوری خداحافظی نمی کردی. گفت: این دفعه مأموریتم طولانی تر است دلم برای شما تنگ می شود. من دیگر چیزی نگفتم. بلند شدم قرآن آوردم و از زیر قرآن ردش کردم. 🔸بعد که محمد رفت برگشتم سر سجاده و ناخودآگاه گریه کردم. انگار همان موقع همان خداحافظی به من الهام کرده بود که این دیدار آخرمان است. -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
💔 مادرش خوابش را دید در خواب به مادر گفت: برای زمینه سازی ظهور امام زمان (عج)، تنها شعاردادن کافی نیست باید حرکت کرد و در عمل، ارادت خود را نشان دهید. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------