eitaa logo
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
635 دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
2.9هزار ویدیو
37 فایل
🌷 کانال ویژه راویان(سیره شهدا،دفاع مقدس و مدافعین حرم،جبهه مقاومت،انقلاب،پیشرفت،مکتب حاج قاسم و جهاد تبیین) 🌹اهداف:اعزام راوی،برگزاری دوره روایتگری،اردوی راهیان نور و راهیان مکتب حاج قاسم، برگزاری کنگره ویادواره شهداو... ⚘سیاری @Mojtabas1358 ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطره ای از همرزم #شهید_مدافع_حرم مرتضی عطایی🌹 خانطومان چند روز بود برای پانسمان زخم پهلوش پیش ما می‌اومد، بهش میگفتیم برات کاور دارم درست سایز تنت، گرم و نرم👌. می خندید و اکثر اوقات از دستم در می رفت خدا میدونست که با دیدنش چه انرژی ما میگرفتیم، تو این گیر و دار چشمم خورد به انگشتر دستش، گفتم مومن تو که می خوای کورنت نوش جان کنی لااقل انگشتر و بده😁. راضی نمی شد. میگفت نمشه، تو اون مدتی که تا قبل از مرخصی آمدنش همش راجع به انگشترش حرف میزدم، از #شهادت و انگشتر و سید ابراهیم، یه روز اومد اصلا بدون اینکه من بهش بگم گفت داداش ... انگشتر مال تو💚 فکر کردم تو معذوریت قرار گرفته، گفتم نمیخواد، نوش جان، گفت نه جان تو به قول سید ابراهیم... از دستش در آورد و انگشتم کرد😢 بقیه بچه ها کر کشیدن فضا عوض شد. من انگشتر فیروزه ای که از مشهد گرفته بودم و متبرک به حرم های مختلف شده بود و تقدیمش کردم💍، بعد از اینکه رسید ایران بهش تماس میگرفتم و احوال پرسی. یه روز گفت ... انگشتری که به من دادی و دادم به کسی... اصلا بهم برنخورد چون به هیچ چیز دلبسته نبود فلسفه مقاومتش برای ندادن انگشتر به خاطر این بود که انگشتر و از #حاج_قاسم_سلیمانی زمان آزاد سازی خان طومان گرفته بود💔 شهید مرتضی عطایی @raviannoorshohada
#شهید_مدافع_حرم داوود نریمیسا 🕊🌹 به خانواده اش اهمیت زیادی میداد، خیلی با محبت بود، 😊درخانواده به #مادرش ازهمه بیشتر نزدیک بود.❤️ همیشه پایه ی مسافرت بود.👌 کوچک که بود هنگام رمضان زودتر از اولین روزهمراه مادرش روزه میگرفت. جوان هارو به راه راست هدایت میکرد☝️. عاشق #اهل_بیت بود ، #نمازش تاجایی که میدانم همش #سروقت بودتاجایی که میدانم قضا نشده بود.🌹 برای ماه رمضان تاسحر بیدارمیماند تانماز نمیخواند خواب به چشمامش نمی امد #موذن بود #مداح بود🎤 اواخر فرمانده بود . به هم گروهانیاش گفت از گروهان ما فقط من #شهید میشم و منم فدایی همه شما هستم 💔 توی عملیات هم مثل اربابش اول از دست جانباز شد بعد مثل آقاش از سر مورد هدف قرار گرفت و شهید شد😭 #سالروز_شهادت🕊 #آزادی_نبل_الزهرا🌹 @raviannoorshohada
من و #شهید یک نسبت فامیلی از طرف مادرمان با هم داشتیم ولی قبل از خواستگاری همدیگر را ندیده بودیم❌ بعد از ازدواج #آقامصطفی تعریف می‌کرد 19 ساله که شده به مادرش می‌گوید قصد ازدواج💍 دارد ولی مادرش مخالفت می‌کند. می‌گفتند الان #سن مصطفی پایین است و اگر چند سال دیگر ازدواج کند خیلی بهتر است. وقتی مادرش مخالفت می‌کند، مصطفی با #برادر بزرگ‌ترش که برای تمام مسائل با او مشورت‌ می‌کند موضوع را در میان می‌گذارد و از دلایلش👌 برای ازدواج و اینکه نمی‌خواهد به #گناه بیفتد، می‌گوید. وقتی دلایلش را بیان می‌کند برادرش قانع می‌شود که مصطفی #می‌تواند یک زندگی را اداره کند آقا مصطفی مدنظرش این بوده که همسر آینده‌اش #مؤمن باشد. من را پیشنهاد می‌دهند که به منزلمان می‌آیند🏘 و مرا می‌‌پسندند. زمانی که برای خواستگاری آمد #20ساله بود و سال 1388📆 ازدواج کردیم.  در مراسم خواستگاری تمام تکیه و صحبت‌هایشان بر روی مسائل #معنوی بود. اصلاً طوری نبود که بخواهد درباره مادیات صحبت کند🚫 و بخواهد به من #قول پول و خانه بدهد. گفت من تمام سعی‌ام را می‌کنم شما را #خوشبخت کنم ولی هیچ‌وقت به شما قول نمی‌دهم خانه و ماشین آنچنانی بگیرم. تمام تکیه‌اش این بود که #امام_زمان (عج) و خدا کمکش می‌کند. هیچ‌وقت انتظار کمک از شخصی را نداشت❌ اصلاً چنین روحیه‌ای نداشت. #توکلش فقط به خدا و امام زمان(عج) بود. من هم فقط ملاکم این بود که همسرم کسی باشد که مرا به #درجه_کمالی که مدنظرم بود برساند و در کنار آقا مصطفی💞 به این خواسته‌ام رسیدم #شهید_مصطفی_خلیلی #شهید_مدافع_حرم @raviannoorshohada
سخنی با نائب امام زمان عج رهبر_عزیزم! از آن روز که اندک شناختی به جایگاه شما پیدا کردم و روز به روز این شناخت بیشتر شد، مسئولیت هم نسبت به شما بیشتر شد. این را فهمیدم که در نظام الهی رفتار در قبال شما، همان رفتار در قبال امام زمان (ع) است و این را فهمیدم که مجوز شفاعت اهل بیت (ع) نسبت به من، در رضایت شما است. آقاجان! اگر رضایت شما نباشد، خدا و امام زمان (ع) هم از من راضی نیستند. می‌دانم که سرباز خوبی برای شما نبودم، اما سعی داشتم که هم خود و هم خانواده ام نسبت به اوامر شما مطیع باشند. از آن روزی که شنیدم رضایت شما بر آن است که سوریه نباید سقوط کند، خواستم من هم سهمی برای اجرای این فرمان داشته باشم و حال که توفیق جهاد در این عرصه قسمتم شده است، خدا را شاکر هستم و از خدا می‌خواهم که در این عرصه مؤثر و مفید باشم. #شهید_مدافع_حرم #حمیدرضا_اسداللهی ◻️تـاریخ ولادت: ۱۳۶۳/۱۱/۱۵ ◻️مـحل ولادت : تهران ◻️تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۹/۲۹ ◻️محل شهادت: حلب_سوریه @raviannoorshohada
حاج احمد دغدغه دار بود، همیشه در حال جمع کردن خاطرات از خانواده شهدا بود👌 احمد بعد از اینکه از پهلو تیر میخوره ، خودشو یک کیلومتر میکشه عقب  ۱۰ روز تو بیمارستان‌ حلب بستری میشه، و کلیه هاشو از دست میده 😔 شب آخر میگفت قربون حضرت زهرا برم چی کشیدی...😭💔 تا لحظه آخر داشت زیارت عاشورا میخوند... #شهید_مدافع_حرم احمد اسماعیلی🌹 #سالروز_شهادت🕊 @raviannoorshohada
🔰دیدار آخر 🔻مادر شهید 🔸روزی که می خواست #اعزام شود، نماز صبح📿 را که خواندم دیدم #محمد هم نمازش را تمام کرده است.بعد آمد جلوی من پای سجاده #زانو_زد. دست هایم را گرفت بوسید💖 صورتم را بوسید. من همینجا یک حال غریبی شدم. 🔹گفتم: #مادر جان تو هردفعه می رفتی تهران مأموریت، هیچ وقت این طوری خداحافظی👋 نمی کردی. گفت: این دفعه #مأموریتم طولانی تر است دلم برای شما تنگ💔 می شود. من دیگر چیزی نگفتم،بلند شدم قرآن آوردم و از زیر قرآن ردش کردم 🔸بعد که محمد رفت🚗 برگشتم سر #سجاده و ناخودآگاه گریه کردم😭 انگار همان موقع همان خداحافظی به من الهام کرده بود که این #دیدار_آخرمان است.   #شهید #محمد_تاجبخش #شهید_مدافع_حرم @raviannoorshohada
🔻به مناسبت بازگشت پیکر شهید 💠شهید اصغر پاشاپور که بود؟ 🔰فرزند اهل ری که پدرش حاج عزیزالله از جانبازان سرافراز و ساکن محله ملک آباد(جوانمرد) بودند، اصغر از همان نوجوانی عاشق بسیج و انقلاب بود. در بسیاری از برنامه های فرهنگی بسیج شهرری حضور پررنگ داشت و در این اواخر فرمانده پایگاه بسیج کوثر مسجد ولیعصر همان محله بود. 🔰با شروع جنگ علیه تکفیری ها، جزو اولین کسانی بود که به قافله مدافعین حرم پیوست و از همان روزهای آغازین مقاومت در کنار حاج قاسم سلیمانی توفیق سربازی را پیدا کرد. 🔰در تمام پیکارها مراقب و همراه حاج قاسم بود، اما در شب حادثه تروریستی آمریکا در بغداد حضور نداشت. 🔰باید پای حرف دل خانواده های دلشکسته مدافعان حرم نشست تا بزرگی و شهامت های شهید حاج اصغر پاشاپور بیشتر نمایان گردد. 🔰شایان ذکر است، شهید مدافع حرم محمد پورهنگ، داماد خانواده پاشاپور می باشد 🌷 شادی روحش @raviannoorshohada
همرزم شهید: آخرین شب هایی بود که تو محل تجمعمون بودیم برای عملیات بریم💣 محمد حسین توجه منو به خودش جلب کرد.👀 این تو ذهنم اومد که انگار یه مقدار ناراحت هست و توخودشه و یه مقدار گوشه گیر شده😢. یادمه یه روز که سرپست بود و تنها;رفتم پیشش🚶 و بهش گفتم چطوری محمد حسین;اوضاع و احوال چطوره و این حرفا;بعد تو ذهن کوچیک من این بود که الان حرف از دوری خانواده میزنه💔و از سختی این مدتی که اینجا بودیمو میزنه و...یه همچین چیزهایی تو ذهنم بود که شروع کرد به صحبت کردن;بعد یه دفعه دیدم من کجام و به چی فکر میکنم و اقا محمد حسین تو چه وادی سیر میکنه.🕊 صحبت کرد که سکوت چقدر خوبه و چقدر خوبه انسان زبانشو کنترل کنه و اکثر گناه ها از زبان هست♨️ و این جور حرفا... تازه فهمیدم دلیل سکوتش تویه جمع و دلیل اینکه خیلی وقت ها صحبت نمیکنه چیه و خیلی قبطه خوردم به حالش.😔😭 #شهید_مدافع_حرم محمد حسین سراجی🌹🍃 @raviannoorshohada
🌺یادم میاد مقداری از #موهای اطراف سرش کمی سفید شده بود. هر وقت جلوی آینه می ایستاد و خودش را می دیدآه #حسرتی می کشید و میگفت: #آخر_پیر_شدیم_و_شهید_نشدیم?🌸 🌺 آنقدر با حسرت ونگرانی این جمله را بیان میکرد که #اشتیاق_بشهادت🌺 را در کلامش میدیدم، او با این جملات مرا آماده میکرد و خودش مهیا میشد برای پرواز🕊... #شهید_مدافع_حرم #شهید_سجاد_طاهرنیا راوے : #همسر_شهید @raviannoorshohada
🔸 اگه یه وقت مهمون داشتیم و نزدیک ترین مغازه به خونه بسته بود، جای دیگه نمیرفت برای خرید. 🔹 میگفت این بنده خدا به گردن ما حق داره. حق همسایه رو باید بجا بیاریم و از ایشون وسیله بخریم چون نزدیک منزل ما هستن👌 🔸 بعد از شهادتش هر وقت بخوام برای نذری چیزی بخرم نگاه میکنم و نزدیک ترین رو به مزار شهدا🌷 انتخاب میکنم که حق همسایگی همسرمو به جا بیارم. #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی #شهید_مدافع_حرم @raviannoorshohada
🔻 مادر شهید 🍂 توی سن پانزده سالگی بود برای کمک به #مسجد جمعه شبها میرفت بهشت زهرا🌷 توسن نوجوانی وغرور ! 🍃وقتی بهش میگفتم #مامان اذیت نمی شی بری پول💰 جمع کنی، میگفت مامان خیلی لذت داره #برای_خدا گدایی کردن 🍂مصطفي ازهمان #نوجوانی درحال خودسازی بود و خیلی زجرکشید💔 و اجرش رو دید. امیدوارم اون دنیا دست ماروهم بگیره ان شاالله🙏 🌺بهشت را به #بها میدند، نه به بهانه 🌸 #شهادت را اما؛ قیمتی دارد بالاتر از بهشت! برای اینکه #خدا خود بشود بهای خون تو، چقدر آماده ای⁉️ #شهید_مصطفی_صدرزاده ( از دوستاران و محبین شهید هادی بود ) #شهید_مدافع_حرم @raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رزق امشب ما 🌷مهمان شهید مدافع حرم 🌷 👌مدح بسیار زیبای حضرت امیرالمومنین توسط #شهید_مدافع_حرم حامد بافنده🌹🍃 #فقط_حیدر_امیرالمومنین_است @raviannoorshohada
زغال ها گل انداخته بود جوجه ها توی آبلیمو ،پیاز و زعفران حسابی قوام گرفته بود👌تا آمدم سیخ ها را بگذارم روی منقل ، سروکله اش پیدا شد، من زودتر نماز خوانده بودم که نهار رو روبه راه کنم ، پرسید : داری چیکار میکنی -میبینی که میخواهم برای نهار جوجه بزنیم ! 🐥 -‌با این دود و دمی ڪه راه می اندازی اگه یه بچه دلش خواست چی اگه یه زن حامله هوس کرد چی ؟ 💔 مجبورمان کرد با دل گرسنه بند و بساط را جمع کنیم و برویم جای خلوت تر یک پارک جنگلی پیدا کردیم🌲🌳تک و توک گوشه کنار فرش انداخته بودند برای استراحت کسب تڪلیف ڪردیم که (آقا محسن اینجا مورد تأییده ؟)‌ با اجازه اش همان جا اتراق کردیم دور از چشم بقیه.☝️ از نگاه امیر حسین مهرابی دوست محسن حججی❤️ 📗برشی از کتاب سربلند @raviannoorshohada
#عاشقانه 💖 نگاهی انداخت به سر تا پای اتاقم🚪و گفت : چقدر آینه!! از بس خودتون رو میبینین این قدر اعتماد ب نفستون رفته بالادیگه😁 نشست رو به رویم خندید و گفت: دیدید آخر به دلتون💞 نشستم! زبانم بند آمده بود. من که همیشه حاضرجواب بودم و پنج تا روی حرفش می گذاشتم وتحویلش می‌دادم،حالا انگار لال شده بودم خودش جواب خودش را داد: رفتم #مشهد، یه دهه متوسل شدم. گفتم: حالا که بله نمیگید، امام رضا از توی دلم بیرونتون کنه💕 پاکِ پاک که دیگه به یادتون نیفتم گوشه رواق نشسته بودم که سخنران گفت: اینجا جاییه که میتونن چیزی رو که خیر نیست🚫 خیر کنن و بهتون بدن. نظرم عوض شد. دو دهه ی دیگه دخیل بستم🎗 که برام #خیر بشید! حالا فهمیدم الکی نبود که نظرم عوض شد. انگار #دست_امام علیه‌السلام بود و دل من💖 به روایت: همسر شهید #شهید_مدافع_حرم محمدحسین محمدخانی 🌹 @raviannoorshohada
خواب شهید صدرزاده را دیده بود 🌸دوره آخری که همراه احمد در منطقه بودم، دیگـر خبری از احمد سابق نبود. انگار داشت خودش را آماده پرواز می کرد🕊. کمتر شوخی می کرد، اوقات فراغتش را مشغول قرائت #قرآن بود.اگر کوچک ترین #غیبت می شنید🚫، تذکر می داد یا از مجلس بیرون می رفت. 🌸یک روز وقتی از خواب بیدار شد، ناراحت بود. آنقدر اصرار کردم تا دلیل ناراحتی اش را گفت #خوابِ سید ابراهیم را دیده بود(شهید مصطفی صدر زاده) بعد از شهادت سیدابرهیم اولین باری بود که خوابش را می دید🔆. می گفت:"سید با خنده، ولی طوری که بخواد طعنه بزنه بهم گفت: بامعرفتا❗️به شماها هم میگن رفیق‼️ چرابه خانواده ام سر نمیزنید⁉️ 🌸دوباره چند روز بعد ناراحت و بی قرار بود ولی چیزی نمی گفت😞.با کلی اصرار و التماس حرف از زیر زبانش کشیدم. گفت: "دوباره خواب سید ابراهیم رو دیدم.توی عالم خواب شروع کردم به گریه کردن که سیدجان پس کِی نوبت من میشه😭؟ خسته ام.خودت برام یکاری بکن" 🌸می گفت: سید درجواب لبخند ملیحی زد و گفت: "غصه نخور🙂همه رفقایی که جامانده اند، #شهادت روزیشون میشه."🕊 حالا که احمد رفته تنها دلخوشی ام همین جمله سید ابراهیم است.و به امید روزی هستم که خودم را دوباره در جمعشان ببینم. راوی:دوست و همرزم #شهید_مدافع_حرم احمـد مکیان🌹 @raviannoorshohada
🌹یک محله بود و یک حاج‌اصغر؛ هر کار فرهنگی که از دستش برمی‌آمد برای مردم محله ملک‌آباد انجام می‌داد. ☺️گاهی می‌دیدی که با بسیج کردن جوانان محله، مقدمات خواندن نماز عید فطر و نماز ظهر عاشورا را مهیا می‌کرد و در اقامه نماز، صد‌ها نفر حضور پیدا می‌کردند. ❤️گاهی خادم زوار #امام_رضا (ع) در مشهد مقدس می‌شد و آستین بالا می‌زد و غذا درست می‌کرد و مایحتاج زوار را فراهم می‌کرد. خلاصه یک حاج‌اصغر بود و یک محله و یک اتاقک در پایگاه مقاومت بسیج مسجد صاحب‌الزمان (عج) که آنجا شهید پاشاپور با جوان‌های محله حرف می‌زد و سعی می‌کرد راه و چاه را نشان‌شان بدهد.👌 #شهید_مدافع_حرم حاج اصغر پاشاپور🌹 چهلمین روز #شهادت🕊 @raviannoorshohada
حسین ۲۷ سال داشت و جمعاً "۲۵ بار" #کربلا رفت✨. اولین سفرش را در ۲۰ سالگی رفت. در مناسبت‌های مختلف به‌ صورت مستقل جدای از سازمان حج و زیارت به کربلا میرفت🌹 اغلب با ماشین دوست‌هایش میرفت. وقتی هم خانمش را عقد کرد، او را به کربلا برد😍💍. عاشق کربلا بود حتی اگر چند روز مرخصی داشت، آن چند روز را به کربلا میرفت... یک بار، یک کربلای سه روزه رفت. میخواست #شب_جمعه را کربلا باشد. وقتی عراقی‌ها گذرنامه‌اش را دیده بودند، به او گفته بودند: أنتَ مجنون❤️ #شهید_مدافع_حرم حسین هریری🕊 @raviannoorshohada
در محضر شهید 8⃣3⃣ شهادت نوع #مرگ را عوض میکند #وقت مرگ را عوض نمی کند از مرگ نترسید جوری در #زندگی حرکت کنید که خداوند #شهادت را نصیبمان کند و از دنیا ببرد. 🍃در مسلخ عشق جز نکو را نکشند 🍂روبه صفتان زشت خو را نکشند #شهید_جواد_محمدی🌷 #شهید_مدافع_حرم @raviannoorshohada
الگو برداری از شهدا🌷 🔰 آقا مصطفی همیشه سر به زیر بود که مبادا چشمش به نامحرم بیافتد. 🔻همسر شهید: 🔸 یک روز مادرم اومد پیش من گفت این آقا مصطفی تو خیابون از بغلش که رد میشم حتی سلام هم نمیکنه😕 ولی تو خونه دست و پای منو می بوسه! 🔹 وقتی آقا مصطفی اومد خونه ازش پرسیدم چرا این کارو میکنی؟؟ گفت: تو که می دونی من تو خیابون به کسی نگاه نمیکنم. #شهید_مصطفی_صدرزاده #شهید_مدافع_حرم @raviannoorshohada
برشی از کتاب رفیق مثل رسول: برای رفع خستگی و فرار از گرما☀️گوشه ای زیر آفتاب گیر مغازه ها نشستیم نگاهم به بچه هایی افتاد که برای آب بازی داخل حوض بزرگ وسط میدان رفته بودند💦 از خنده های از ته دلشان معلوم بود با یک بهانه ساده مثل آب بازی گرما را می شود فراموش کرد به امین گفتم: "یک راه حل ساده برای خنک شدن پیدا کردم بریم؟" 😍 لبخند امین و بچه ها تأیید رفتن ما تا وسط آن حوض شد پنج شش نفری رفتیم داخل حوض وسط میدان نقش جهان بچه ها از دیدن ما سر ذوق آمده بودند و بیشتر مشغول آب بازی شدند چند توریستی که از کنار ما رد شدند هم شروع کردند به عکاسی📸 دلم می خواست خوشحال بودن ما و بچه ها وسط یکی از زیباترین آثار تاریخی در قاب عکس آن ها معنی امنیت، آرامش و مهربانی را ثبت کند #شهید_مدافع_حرم رسول خلیلی @raviannoorshohada
🍃🌸🍃🌸🍃 💢توی اوج درگیری با تکفیری ها در #خان_طومان بودیم. تلفات زیادی از دشمن گرفته بودیم دشمن هم تلفاتی هرچند کم و به تعداد انگشتان یک دست از ما گرفتند. 💢نیروهای فاطمیون روحیه شان را از دست داده بودند و نیاز به #تجدید_روحیه داشتند. 💢در آن وضعیتِ درگیری ها و تیراندازی هیچکس فکرش را نمی کرد که ناگهان سیدرضا فریاد بزند:(( آقا! مسئول چای اینجا کیه؟ یکی بره یه کتری آب بار بذاره می‌خوایم #چای دم کنیم.)) همه #خندیدند. 💢همیشه از این شوخ‌طبعی های به‌موقع، به‌جا و سنجیده داشت... 📚طاهر خان طومان #شهید_سیدرضا_طاهر🌷 #شهید_مدافع_حرم @raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم رزمنده #شهید_مدافع_حرم مداح اهل بیت اسماعیل عزیزانی معروف به حاج مهران در جاده حلب منطقه سراقب بدست تروریست های جبهه النصره اسیر😔 و سر از بدنش جدا شد😭 و به رفیقان شهیدش پیوست.🕊 شادی روحشون صلوات💔 #مدافعان_حرم #جهاد_ادامه_دارد @raviannoorshohada
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
ارادت خاصی به خانم ام البنین داشت وقت عملیات هرکجا کار گره میخورد با توسل به حضرت گره گشایی می کرد.
💢 ‌ در ۱۲ خرداد ۱۳۶۴ دیده به جهان گشود ، او ‌حاصل ازدواج دو انسان با بصیرت است ، پدری عراقی و مادری ایرانی . . . ‌ ‌پدری که بخاطر مبارزہ با حکومت بعث عراق و صدور حکم اعدامش ، بہ ایران هجرت می‌کند و همپای رزمندگان ایران بہ مبارزہ می‌پردازد ‌‌و مادری که بدون توجه به بحث عرب و عجم به خواستگاری مردی پاسخ مثبت می‌دهد که در او ایمان زیادی دیدہ است ... ‌پدر همان بار اول در گوشش می‌گوید که دوست دارد فرزندش، راہ عموهای شهیدش را ادامه دهد و جانش را برای اسلام تقدیم کند. ‌ ‌در کودکی مودب ، آرام و درسخوان بود ... هـرکس او را می‌دید می‌گفت در آیندہ فرد بزرگی می‌شود، پدر فکر میکرد تاجر یا دانشمند میشود. ‌ ‌هجده ، نوزدہ سالہ بود که بہ کربلا رفت و لیسانس خود را از دانشگاہ کربلا در رشته مدیریت اقتصاد گرفت. ‌او با توانایی که در مدیریت داشت و رشته‌ای که در آن تحصیل کردہ بود می‌توانست در جای خوبی مشغول به‌کار شود و زندگی خوبی داشتہ باشد اما از بین زندگی راحت و بی‌دغدغہ و جنگیدن در راہ اسلام ، مبارزہ را انتخاب کرد و بہ سرعت توانایی‌های خود را در میدان نبرد نشان داد و فرماندہ یگان ویژہ سرایا الخراسانی شد . ‌ فرماندہ‌ای با تدبیر ، شجاع و دلسوز که پیروزی‌های بزرگی را در مبارزه با داعش در عراق رقم زد ، در زمستان سال۹۳، نقش موثری در آزادسازی شهر «بلد» ( در شمال بغداد و در اطراف حرم شریف حضرت «سیدمحمد(ع)» فرزند امام هادی(ع) که بخشی از استان «صلاح الدین»به شمار می‌رود) داشت. او همچنین در عملیات مشهور آزادسازی آمرلی، ینکجه وجلولا و... نیز حضوری پررنگ داشت و گفتنی است که وی پیش از فتنه داعش در عراق با حضور در سوریه به دفاع از حرم حضرت زینب کبری(س) مشغول بود. ‌ در آخر ‌مزد تلاش‌های او شهادت بود ، شهادتی که شاید در بین شهدای مدافع حرم کم نظیر باشد : روز جمعه ۱۴ فروردین۱۳۹۴ در روستای « عزیز البلد» ( از توابع شهر بلد واقع در استان آزاد شده‌ی «صلاح الدین» عراق ) بدست عوامل نفوذی داعش ترور شد و بال در بال ملائک گشود. ‌ « ‌روحش شاد » ‌ @raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم به يک دم غم زمانه نداشت✨ که اين پرنده خوش نغمه درپناه توبود🕊 بلور اشک به چشمم شکست وقت 💔 که اولين غم من، آخرين نگاه تو بود😭 14فروردین 95 نگاهها، آخرین دیدار.. وآخرین خداحافظی از خانواده وعزیزانش..👆😔 ۴ سال پیش در چنین روزی ..🌷 محمدتقی سالخورده🌹 @raviannoorshohada
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
💠 به زیارت شهیدی بروید ڪه درخواب، (عج) به او بشارت دفاع ازحریم اهل بیت رامیدهد 🌹✨حسین کاری را در قم گرفته بود که با يكي از بچه هاي آنجا آشنا مي شود. با هم صحبت مي کنند که در آخر حرف شان به رفتن به سوریه ختم می شود و یک ماه در مسجد جمکران بیتوته می کند. 🌹✨بعد از این بحث، پسرم از قم به تهران می آید تا کارهایش را انجام دهد. سر بحث سوریه وانتش را فروخت. يكي از دوستانش هم همان دوران خواب دید که حضرت رقیه دست حسین و چند نفر دیگر را می گیرد و از صف جدا می کند. این خواب عزم حسین براي رفتن را جزمتر کرد. 🌹✨يك شب براي شام به خانه برادرش رفت. برادرش چند تا کاپشن و دستکش داشته که می خواسته به حسین بدهد، ولي هر کاري کرده قبول نمی کند. خودش وسیله هایش را خریده بود. گفت: اگر برگشتم حتما آنها را بر می دارم. حسین در فکر رفتن به سوریه نبود. يك دفعهاي پیش آمد، آموزش دید و اعزام شد. 🌹✨حسین تا اسمش برای حرکت به سوریه در بیاید بسیار بی تابی می کرد و بالاخره خواب امام زمان (عج) را می بیند که با زبان فصیح عربی به حسین می گویند: "ما اسم تو را در گروه طيار نوشته ایم و تو خواهی آمد. و در عصر همان روز به او اطلاع دادند که در گروه طيار ثبت نام شده است. 🌹✨روزهای آخری بود که حسین در تهران بود و از آنجا که به ما ثابت شده بود که حسین برود سوریه دیگر بر نمیگردد پس تمام سوالاتمان را از او پرسیدیم. و یکی از دغدغه های ذهنی خواهرش این بود که بعد شهادتش دوست دارد کجا به خاک سپرده شود... 🌹✨این سوال سخت را با هر زحمتی که بود بالاخره با گریه از حسین می پرسد و حسین می گوید : من را در بهشت زهرا قطعه ۲۶ در کنار ایستگاه صلواتی بچه های مسجد حضرت علی بن موسی الرضا(ع) به خاک بسپارید. بعد از شهادتشان در آن قطعه جا نبود و بالاجبار در قطعه ۵۰ به خاک سپرده شد. حسین امیدواری🕊 eitaa.com/raviannoorshohada
یک روز به آمد و گفت: من به خواسته ی خودم که بود، رسیدم☺️🕊 وقتی برای دومین بار با خانم شهربانو نوروزیان، همسر شهید ، هماهنگ میکردم تا کارهای مربوط به کتاب را انجام دهیم، همان شب دوباره او را دیدم😳. انگار نه خواب بودم و نه بیدار.ـ. آمد و گفت: کتاب (خداحافظ دنیا) رو بده ببینم چه کار کردی!👀 جزوه ی آماده شده ای را جلوی او گذاشتم. جزوه را برداشت و به چند صفحه اش نگاهی انداخت👀 و با لحن پرسید: از چی نوشتی😑؟ نگاه مبهوتم به چشم های نافذش گره خورده بود. بعد از سکوت کوتاه زبان باز کردم و با شرمندگی گفتم: چیزی 😓! گفت: از مصیبت (ع) بنویس...😔💔 از خواب برخاستم. ناخودآگاه می گریستم و می گفتم: الله اکبر... الله اکبر... الله اکبر.😭😭 🌷 http://eitaa.com/raviannoorshohada
💠اقا روح الله همیشه به دخترمون تاکید میکرد کـه مواظب باشـه هیچ وقت مویی ازش مقابل پیدا نباشـہ...☝️ همیشه تو خرید لباس برای وسواس زیادی بخرج میداد که مناسب باشہ و نباشـہ...👌 من بهشون میگفتم دخترمـون کـہ دوسالش نشده بذار یـه لباس دخترونه بدون آستین بگیریـم👼، میگفت نـه من نمیخوام چشم از الان بـه دخترم بیفته حتی اگه دوسالش باشه.... روح الله کافی زاده🌷 راوی http://eitaa.com/raviannoorshohada
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🍃درخواست از از فرماندهان خواهش میکنم که اگر خداوند توفیق را نصیبم کرد، اگر جنازه ام دست دشمنان اسلام افتاد، به هیچ وجه حتی اندکی از پول بیت المال را خرج گرفتن بنده‌ی حقیر نکنند☝️. از فرمانده‌ی محترم این عملیات و یا «» در خواست دارم فرصت دیدار با و سیدمان را برای خانواده‌ی این حقیر ایجاد نمایند🌷، تا شاید این کار باعث شود زحماتشان را تا حدی جبران کرده باشم. http://eitaa.com/raviannoorshohada
💌 بارها در جلسه خواستگاری گفت:☝️🏻«من همسنگر می‌خواهم» صحبت‌های ما خیلی کوتاه بود اما در همان فرصت کوتاه روی یک چیز خیلی تاکید کرد، او بارها گفت که یک همسنگر می‌خواهد. شاید کسی که به خواستگاری می رود بگوید همسر و همدم می‌خواهد اما مصطفی گفت که همسنگر می‌خواهد. بعد از چند سال به او گفتم ما که الان در زمان جنگ نیستیم، علت اینکه همسنگر خواسته چه بوده است؟🤔 گفت: «جنگ ما، جنگ نظامی🔫 نیست؛ جنگ الان ما جنگ فرهنگی است. اگر همسنگر خواستم به خاطر کارهای فرهنگی است تا وقتی من کار فرهنگی انجام می‌دهم، همسرم هم در کنار من کار فرهنگی کند». 🌷 http://eitaa.com/raviannoorshohada