eitaa logo
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
631 دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
2.9هزار ویدیو
37 فایل
🌷 کانال ویژه راویان(سیره شهدا،دفاع مقدس و مدافعین حرم،جبهه مقاومت،انقلاب،پیشرفت،مکتب حاج قاسم و جهاد تبیین) 🌹اهداف:اعزام راوی،برگزاری دوره روایتگری،اردوی راهیان نور و راهیان مکتب حاج قاسم، برگزاری کنگره ویادواره شهداو... ⚘سیاری @Mojtabas1358 ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیچ زمان، آدم هایی که تورا به خدا نزدیک می کنند رها نکن👌 بودن آنها یعنی خدا هنوز حواسش بهت هست❤️ 🌱 -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
شهید مدافع حرم فرمانده رشید اسلام علیرضا توسلی🌻 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ✨فرمانده و بنیانگذار لشکر فاطمیون لقب جهادی: ابوحامد محل ولادت: افغانستان تاریخ تولد : ۱۳۴۱ تاریخ شهادت: ۹۳/۱۲/۹ محل شهادت: درعا ، سوریه مزار: مشهد -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
🌺🍃همسر شهید از خاطرات شهید توسلی می گوید: 《 اسلام حد ومرزی ندارد . حتی اگر در قلب آمریکا ، مسلمانی احتیاج به کمک داشته باشد ما در صف اول کمک به او  و دفاع از اسلام هستیم》✨✨ ☘دفاع مقدس بیست و چند ساله بود که به جبهه های جنوب ایران رفت و از آرمان های جهان اسلام دفاع کرد . در جبهه دیده بان بود .  عاشق امام خمینی (ره ) بود . یک آلبوم از عکس های امام داشت . بعد از جنگ به قم رفت و در جامعة المصطفی مشغول  تحصیل شد ☘ازدواج  آشنایی ما به سال 79 برمی گردد . ما هیچ آشنایی و نسبتی از قبل نداشتیم . همسایه ای داشتیم که داماد خانواده شان ، علیرضا را می شناخت . خانواده ما را پیشنهاد داده بود . و اینگونه بود که آشنا شدیم .   همان اول که برای خواستگاری آمد آب پاکی راروی دستم ریخت . گفت که کار من مبارزه است و تا زمانی که نفس دارم در جبهه مقاومت می مانم . من هم از همان اول آمادگی چنین زندگی را داشتم .  ☘کارگری چند ماه بعد از ازدواجمان رفت افغانستان برای جهاد با طالبان . آنجا در حال مبارزه بود تا واقعه 11 سپتامبر اتفاق افتاد به ابران برگشت و گفت دیگر جای ما در افغانستان نیست . مشغول کارگری شد . در کار سنگ مهارت داشت . نقاشی ساختمان هم یک مدتی می کرد . خوب کار می کرد . خیلی مقید بود که خوب و دقیق کار کند تا نانی که به سفره می آورد حلال باشد.  روی نماز خیلی تاکید داشت . ☘عاشق جهاد در همان ایام که کارگری می کرد هم لحظه ای فکر مبارزه از ذهنش نمی رفت . تا اینکه جنگ 33 روزه لبنان پیش آمد . در آن زمان ما در قم ساکن بودیم . ابو حامد پرپر می زد که در جبهه های لبنان ، در کنار حزب الله شرکت کند  ولی جنگ زود تمام شد . خیلی حسرت خورد که نتوانست در جنگ شرکت کند . عاشق مبارزه با صهیونیست ها بود ☘تیپ ابوذر بعد از جنگ ، ما جلساتی را در تهران به عنوان تیپ ابوذر تشکیل می دادیم و نزدیک به 70 نفر در آنجا گرد هم می آمدیم و این جلسه ها ادامه داشت .   گاهی در مدت زمانیک ماه ، یک الی دو جلسه تشکیل می دادیم .   تا اینکه در سال 90 فعالان این گروه به این نتیجه رسیدند که باید بچه شیعه های افغانی سهمی را در سوریه و دفاع از عمه سادات ، به خود اختصاص دهند قرار شد خیلی سریع مسوول تشکیل یک تیپ را مشخص کنیم .   هر کسی حاضر نبود زیر بار این مسوولیت برود .   چون سابقه شهدای زیاد تیپ ابوذر در دفاع مقدس چشم همه را ترسانده بود .   تا اینکه شهید علیرضا توسلی به صورت خودجوش و داوطلبانه این مسوولیت را برعهده گرفت و گفت حاضر است این مسوولیت را بر عهده گیرد .  ☘اعزام  خیلی نگران بودم ، پیش خودم می گفتم افغانستان کشور خودمان است. ایران هم کشور خودمان است . اما سوریه واقعا کشور دیگری است . نه زبان و نه فرهنگ مشترکی داریم ،جغرافیای آن جا را نمی شناسیم . وقتی این حرف ها را با او در میان گذاشتم ، می گفتند : اسلام حد ومرزی ندارد . حتی اگر در قلب آمریکا ، مسلمانی احتیاج به کمک داشته باشد ما در صف اول کمک به او  و دفاع از اسلام هستیم .  ☘ابو حامد و تیپ فاطمیون  پس ازاعزام به سوریه ، نام مستعار( ابو حامد) را برای خودش انتخاب کرد . او به همراه شهید بخشی ، معروف به فاتح و شهید کلانی ، در سوریه تیپ فاطمیون را با همکاری سپاه  پایه گذاری کردند . علت نام گذاری تیپ هم ارادت خاص شهید توسلی به حضرت زهرا سلام الله علیها بود . ☘فرمانده  یکی از حرف های مهمی که ابو حامد می گفت ، این بود که کسی که بخواهد به عنوان یک فرمانده بر سر نیروها بایستد ، اولین چیزی که بر عهده می گیرد این است که باید همه جوره با تمام مشکلات نیرو ها کنار بیاید و برای همه الگوی مقاومت باشد . در عین جدیت شوخ طبع بود و با اخلاقش خیلی ها را جذب می کرد . از ماشین فرماندهی استفاده نمی کرد و با ماشین معمولی رزمنده ها تردد می کرد . یک بار چند تا بخاری آورده بودند برای گردان ، شهید توسلی اول بخاری ها را بین اتاق های بقیه رزمنده ها پخش کرد و بعد آخرین بخاری را برد اتاق خودش . -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
✏️ رهبر انقلاب ساعتی پیش در دیدار پیشکسوتان و فعالان دفاع مقدس و مقاومت: ✏️ آخرین صحبت امروز من این است: رزمندگان ما، مجاهدان ما برای اینکه پرچم دشمن در مرزهای ما برافراشته نشود، جان خودشان را قربانی کردند، فداکاری کردند. جوانان مبارز و مجاهد خانواده‌های خودشان را داغدار کردند برای اینکه پرچم دشمن در مرزهای این کشور بالا نرود. نمی‌شود ملت ایران قبول کند که همان پرچم‌ها به وسیله افراد نفوذی، به وسیله انسان‌های فریب‌خورده در داخل کشور برافراشته بشود. ✏️ این پرچم، پرچم نفوذ فرهنگی و سبک زندگی دشمن و وسوسه‌های خصمانه دشمن نباید در داخل کشور در دستگاه‌های مختلف ما برافراشته شود. باید مراقبت کرد، همه موظفند. ۱۴۰۳/۷/۴ -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
سلام؛ 📌 🌹 بزرگوارانی که علاقه مند هستند در مراسم سالگرد شهادت طلبه شهید مدافع امنیت مهدی زاهدلویی در منزل این شهید عزیز شرکت نمایند، لطفا اطلاعیه منتشر شده در کانال ذیل الذکر را ملاحظه فرمایند... 👇👇👇 https://eitaa.com/sayarimojtabas ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
شهید مدافع حرم عبدالصالح زارع بهنمیری 🌻 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 تاریخ ولادت: ۱۳۶۴/۱/۲۶ محل ولادت: روستای کریم‌کلای_شهر بهنمیر_ شهرستان بابلسر  تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۱۱/۱۶ محل شهادت: روستای رتیان _ شمال حلب_ کشور سوریه  مزار: گلزار شهدای شهر مقدس قم -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
💌❣💌❣💌❣💌❣💌 💠طبیعتاً برای هرکسی که جای من باشد،با لحظات شوک‌ آور و نگران کننده‌ ای مواجه می‌شود و نمی‌تواند تصمیم خوبی بگیرد.من تازه زندگی مشترک را شروع کرده بودم و با داشتن یک فرزند کودک،آرزوهای زیادی را در کنار شهید داشتم،اما با همۀ این اوصاف وقتی به یاد حرف‌های «صالح» می‌افتادم و صحنه‌ های شهادت شهدای مدافع حرم که از رسانۀ ملی پخش شده بود در نظرم تداعی می‌شد، دیگر توان مخالفت نداشتم و رضایت به رفتن او دادم.دلم از رفتنش آشوب بود،اما فکر کردن به حرم حضرت زنیب (علیهاالسلام) آرامم می‌کرد. 💢همسر شهیدم می‌گفت:«اگه من نرم، بقیه هم نرن،این بار را چه کسی از زمین برداره؟ما چطور می‌تونیم آسایش و راحتی داشته باشیم،در حالی که مردم اونها در بطن جنگ به سختی زندگی می‌کنند؟مگه نه اینکه اگه صدای غربت مسلمانی شنیده شد باید مسلمین به فریادش برسند.» 🌻از روز بعد اعزامش نگرانی و دلواپسی‌ هایم شروع شد.در آن مدت حضورش در سوریه من نمی‌توانستم با او تماس بگیرم و باید صبر می‌کردم تا خودش تماس برقرار کند. برای بار اول که تماس گرفت،به من گفت:«به خاطر اینکه تلفن‌ ها کنترل می‌شه،باید محدود صحبت کنم» از این رو صحبت‌هایمان در حد یک احوالپرسی ختم می‌شد.من در هر تماسی که بینمان برقرار می‌شد به او می‌گفتم: « صالح،دلم برات تنگ شده کی میای؟» 🌸قرار بود 45 روزه برگردند،ولی متأسفانه این ایام بیشتر شد و خبری از آمدنش نشد.در حالی که همرزمانش بازگشته بودند.در تماس آخر گفتم: «صالح چرا نیومدی؟ همۀ دوستات برگشتند»،گفت: «وظایفم زیاده.باید کار را تحویل بدم و بعد بیام». در هر تماسش می‌گفت: «باید صبر داشته باشی.از حضرت زینب علیهاالسلام صبر بخواه». الان هم خیلی دلم برایش تنگ شده است.آرزو دارم یک بار دیگر او را ببینم. واقعاً تصور شهادتش را نداشتم.حس می‌کردم به یک مأموریت عادی رفته و برمی‌گردد. 💫🕊از خدا می‌خواهم کمک کند تا زنده‌ام طوری زندگی کنم که صالح از من راضی باشد. مانند زمانی که بود و با هم زندگی می‌کردیم. صالح برای من افتخار بود،دلم می‌خواهد برایش مایۀ افتخار باشم.در این راه تمام تلاشم را خواهم کرد. -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
🔰حاج احمد متوسلیان؛ این مسلمانان واقعى هستند که اکنون دارند در مقابل تجاوز صهیونیست‏‌ها ایستادگى مى‏‌کنند و ما نیز به یارى خدا هر شهرى را که توسط اسرائیلى‌‏ها محاصره شده، با در محاصره انداختن نیروهاى دشمن آزاد خواهیم کرد و اسرائیل را به سقوط مى‏‌کشانیم. روزى را نزدیک خواهیم کرد که اسرائیل چنان بترسد و در فکر این باشد که مبادا از لوله سلاحمان، به جاى گلوله، پاسدار بیرون بیاید. باشد که ما شبانگاهان بر سرشان بریزیم؛ همچون عقابان تیزپروازى که شب و روز برایشان معنا ندارد و باشد آنجایى به هم برسیم که با گرفتن هزاران اسیر از صهیونیست‏‌ها به جهانیان ثابت کنیم که ما به اتکا به سلاح ایمان‏مان مى‏‌جنگیم؛ -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
🔹زینب نصرالله، دختر سید حسن نصرالله در جریان حمله اسرائیل به بیروت به شهادت رسید /الجزیره -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
🌷پــروردڱارا ... حقیقتــــ " شهادتــــ " چیست ڪہ بر هر بنده ای نصیبــــ میگردد این چنین نورانـے و زیبــا میشـود ... 🕊 -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️روایت انتظار ۴۱ ساله 🔹بدون تعارف با خانواده شهید خوشبین 🥀🌹 -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
بازخوانی سخنرانی شهید سید حسن نصرالله در مراسم تشییع فرمانده شهید حاج عماد مغنیه 🔺برادران و خواهران، این شهادت که ۲۵ سال انتظار آن می‌رفت، ما را غافلگیر نکرد. ما همگی فرزندان مکتبی هستیم که پیامبران آن شهیدند، امامان آن شهیدند و رهبران آن نیز شهید هستند. به همین دلیل امروز و با شهادت حاج عماد ما در روند و شرایط طبیعی‌مان قرار داریم، همان‌گونه که هنگام شهادت رهبر و سید و دبیرکلمان، سید عباس موسوی و شهادت شیخ شهیدانمان، شیخ راغب حرب در روند طبیعی قرار داشتیم. چه، ما در نبردی واقعی قرار داریم، نبرد خونین دفاع از میهن، ملت، امت، اماکن مقدس و کرامتمان در برابر همه‌ی طمع‌ورزی‌ها، تهدیدات، چالش‌ها و تجاوزی که در اسرائیل و آمریکا و همه‌ی دست‌های پشت پرده‌شان تجسم یافته است. -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
ولی هیچکس حال آن جانبازهایی که در بیمارستان بستری‌اند و دست و چشمشان را از دست داده‌اند نمی‌فهمد، آنها رهبرشان را از دست دادند، وضعیت اسرایی را دارند که بعثی‌ها خبر ارتحال امام خمینی را با شادی به آنها دادند... بعضی از آنها در حین مداوا در بیمارستان، خبر شهادت خانواده خود را شنیدند، ولی این داغ برایشان سنگینتر است... -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 سردار «سرتیپ پاسدار عباس نیلفروشان» که بود؟ -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پزشک شهید حسین گرکانی نژاد مشیری🌻 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ✨اولین پزشک شهید جمهوری اسلامی ایران تاریخ ولادت: ۱۳۳۲/۳/۲ محل ولادت: بردسیر_کرمان تاریخ شهادت: ۱۳۵۸/۶/۲۱ مزار: زادگاه شهید -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
📝قسمتی ازوصیت نامه شهید گرگانی نژاد به همسرش: 🌷فاطمه جان اگر این نامه به دستت برسد آخرین نامه من است .من امشب که این نامه را می‌نویسم بناست فردا عازم کرمانشاه یا سنندج شوم و هیچ امیدی به زنده ماندنم نیست البته من همیشه آرزویم از خداوند این بود که به مرگ طبیعی از دنیا نروم و در رخت خواب جا و مکان مرگ من نباشد 🌷امیدوارم که مرگ من باعث پیشرفت اسلام گردد و به قول آقا امام خمینی من که به اسلام خدمتی نکردم ولی امیدوارم که مرگ من خدمتی کند.من تنها آرزویم این است که مرگ من در راه خدا و برای پیشبرد اسلام باشد و امیدوارم که از روی شوق و اشتیاق به استقبال چنین مرگی بروم و واقع شهید فی سبیل الله شوم و در خاتمه ازت میخواهم که به آن آرزو و خواهش من توجه کنی و فقط از خداوند طلب مغفرت برای من و آرزوی پیشرفت برای اسلام داشته باشی و من هم از خداوند تکاملت را به سوی خودش خواستارم. -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید بزرگوار حسن تقوی 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 تاریخ ولادت: ۱۳۴۵/۱/۱ محل ولادت: شهرستان بهشهر _ جوربند یکی از روستاهای هزار جریب تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۱۹ محل شهادت: عملیات کربلاء ۵ _ شلمچه نحوه شهادت: اصابت ترکش به پهلو مزار: گلزار شهدای روستای جوربند -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
💐🍃💫💐🍃💫💐🍃💫 📝✨فرازی از وصیت نامه شهید حسن تقوی: 🌹🌴من بر خود لازم دانستم که به جبهه بیایم و از خداوند می خواهم که به من لیاقت دهد تا زنده هستم از جبهه بیرون نیایم زیرا من اینجا درس می خوانم،درس عشق ورزیدن به خدا و کارنامه ی قبولی گرفتن از او. 🌾🪴وقتی که بالای تپه های منطقه می نشینیم جز امواج صوتی خمپاره و کاتیوشا،چیز دیگری به گوشم نمی رسند با خود می گویم که چرا زودتر به جبهه نیامدم و عمرم را هدر دادم. 🌺🌿فکر می کنم که حتی یک دقیقه دیگر زنده نمانم و شاید یک توپ با خمپاره بیاید و این فرصت را از من بگیرد و بیست و چهار ساعته جسدم را به منزل برساند. 🌷🍀پس چرا جبهه را ترک کنم و ترک نخواهم کرد. که بالاترین خدمت است و در نهایت رسیدن به هدفم که شهادت است.دیگر خانه نمی مانم، خانه ی من سنگر کیسه ای است و مادر من اسلحه ام که شب عملیات مرا نوازش می دهد.و در گوشم زمزمه می کند که بجنگ و تقاص خون شهیدان را از کفار بگیر. 🌸🍃خواهشی که از دانش آموزان دارم این است. که درس بخوانند و نگذارند که مردم ایران در جهل و بی سوادی بمیرند و انقلاب فرهنگی را که در پیش است به خوبی به اتمام برسانند به پدرم بگویید که وظیفه ی خود را نسبت به من ادا کرد و الان نوبت من است که برای او کاری بکنم تنها کاری که می توانم بکنم این است که آنقدر در جبهه بمانم تا باعث افتخار و سربلندی او در بین خانواده ی شهدا شوم. بر محمد و آل محمد صلوات خدایا،خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
🌷#دختر_شینا #قسمت85 ✅ فصل هفدهم 💥 صمد مجروح شده بود. اما نمی‌گذاشت کسی بفهمد. رفت و لباسش را عوض
🌷 ✅ فصل هفدهم 💥 بعد از شام صدایم کرد. طوری که صدیقه متوجه نشود، آماده شدم و آمدم توی حیاط و دور از چشم همه دویدم بیرون. دنبالم آمد توی کوچه و گفت: « چرا می‌دوی؟! » گفتم: « نمی‌خواهم صدیقه مرا با تو ببیند. غصه می‌خورد. » آهی کشید و زیر لب گفت: « آی ستار، ستار! کمرمان را شکستی به خدا. » 💥 با آن‌که بغض گلویم را گرفته بود، گفتم: « مگر خودت نمی‌گویی شهادت لیاقت می‌خواهد. خوب ستار هم مزد اعمالش را گرفت. خوش به حالش. » صمد سری تکان داد و گفت: « راست می‌گویی. به ظاهر گریه می‌کنم؛ اما ته دلم آرام است. فکر می‌کنم ستار جایش خوب و راحت است. من باید غصه‌ی خودم را بخورم. » 💥 داشتم از درون می‌سوختم. برای بچه‌های صدیقه پرپر می‌زدم. اما دلم می‌خواست غصه‌ی صمد را کم کنم. گفتم: « خوش به حالش. کاشکی ما را هم شفاعت کند. » همین‌که به خانه‌ی خواهرم رسیدیم، بچه‌ها که صمد را دیدند، مثل همیشه دوره‌اش کردند. مهدی نشسته بود بغل صمد و پایین نمی‌آمد. سمیه هم خودش را برای صمد لوس می‌کرد. خدیجه و معصومه هم سر و دستش را می‌بوسیدند. 💥 به بچه‌ها و صمد نگاه می‌کردم و اشک می‌ریختم. صمد مرا که دید، انگار فکرم را خواند. گفت: « کاش سمیه‌ی ستار را هم می‌آوردیم. طفل معصوم خیلی غصه می‌خورد. » گفتم: « آره. ماشاءاللّه خوب همه چیز را می‌فهمد. دلم بیشتر برای او می‌سوزد تا لیلا. لیلا هنوز خیلی کوچک است. فکر نکنم درست و حسابی بابایش را بشناسد. » 💥 صمد بچه‌ها را یک‌دفعه رها کرد. بلند شد و ایستاد و گفت: « سمیه را یک چند وقتی با خودت ببر همدان. شاید این‌طوری کمتر غصه بخورد. » 🔰ادامه دارد... -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢 رفاقت بعضی ها ؛ از تا ...!!! دلمون حتی برای تماشای خنده هاتون تنگ میشه 😔 -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------