فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه طور می تونیم اخلاص داشته باشیم؟
جوابمون رو از شهید محمد ابراهیم همت
فرمانده با اخلاص بگیریم.🌹🍃
بسیار شنیدنی
🕊
🌺 #حضرت_زهرا_س_میفرمایند:
♥️ بهترین شما کسی است که در
برخورد با مردم نرم تر و مهربان تر
باشد و ارزشمندترین مردم کسانی
هستند که با همسرانشان مهربان و
بخشنده اند.
📚 کنزالعمال،ج 7،ص 225
.
👆خاکریز خاطرات ۴۸
🌸عشقِ شگفتانگیزِ شهید به امام حسین(ع)
#امام_حسین #اشک #گریه #عزاداری #روحانی_شهید
#غدیر
🌸✨غدیریک تاریخ است
🍃تاریخےکه ابتدایش مدینه است
میانش کربلا و
🌹انتهایش ظهور و
🌼امروز تنها وارث غدیر
💖مهدےموعوداست✨
خدایا🙏
لذت دیدارش
رابرماارزانے بفرما 🙏
#حدیث✨
🌸امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف)
می فرمایند:
🍃 بار الها🙏 توفيق بندگي و دوري از گناه و نيت پاک و شناخت حرام را به ما عطا فرما🙏
و با هدايت و استقامت در راهت گراميمان بدار🙏
اللهم عجل لولیک الفرج🙏
📚المصباح الکفعمي، ص 281
ژ❤️ #سلام_امام_زمانم ❤️
💚 #سلام_آقای_من 💚
💝 #سلام_پدر_مهربانم 💝
مهدی جان 🌼🍃
🌸 در هوس دیدن رویت
دل من تاب ندارد
نگهم خواب ندارد
قلمم گوشه دفتر
غزلم ناب ندارد
همه گویند به انگشت اشاره
مگر این عاشق دلسوخته، ارباب ندارد 🌸🍃
تو کجایی⁉️
گل نرگس 🌼🍃
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💐
🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَـــرَج 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
@vamah
#مولای_ماسٺ_مولا_علـــــــی_ع
دستی به هم زدند و #غدیر آفریده شد
اصلا علی از اول امیر آفریده شد
جبریل از زبان خدا گفت: مصطفی
از ابتدا برای غدیر آفریده شد
یک روز ریخت قطره ای از هیبت علی
در قالبی حماسی و شیر آفریده شد
بیرون کشید روز ازل از دلش نخی
خیاط چیره دست و حریر آفریده شد
لب را زهم گشود و سخن از بهار شد
پلکی به هم نهاد و کویر آفریده شد
ساقی کوثر است که از دست او نبی
جامی گرفت و خیر کثیر آفریده شد
اول خدا نشاند علی را کنار خود
دیگر هرآنچه بود به زیر آفریده شد
دل برد از خدا به نگاهی دم نخست
اینگونه شد که عشق اسیر آفریده شد
🌸 الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ
بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ..
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
#ولادت_امام_کاظمعلیهالسلام
اولاد او به کشور ما آمدند و ما
خادم شدیم و نوکر ارزانیاش شدیم
هم خاک بوس دختر او در میان قم
هم ریزه خوار پور خراسانی اش شدیم
خاک و زمین ما همه در اختیار اوست
ایران امام زاده سرای تبار اوست
🌷ولادت امام کاظم علیه السلام برهمه ی مسلمین مبارک🌷
🕊🍃🕊
#بوےخوشصاحبالزمان(عج)⇩
🔻( روزی برای تمیز کردن اتاق محمدابراهیم به داخل اتاقش رفتم.
🔻 #عطر بسیار خوشی به مشامم رسید و احساس کردم نور خاصی در اتاق است محمد بسیار خوشحال بود و حال خاصی داشت.
🔻به او گفتم: «مادر چرا اتاق تو حال دیگری دارد؟» گفت: «چیزی نیست» خیلی اصرار کردم ولی چیزی نمیگفت، پس از کلی خواهش گفت: «به شرطی میگویم که تا زمانی که من زندهام به کسی نگویید.»↻
🔻من قول دادم و محمدابراهیم گفت: «همین الان #حضرتولیعصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تشریف آورده بود در اتاق من و با هم صحبت کردیم.
🔻اول خوشحالم که سعادت دیدار مولایم نصیبم شد، دوم اینکه آقا مرا به عنوان سرباز اسلام بشارت دادند و سرانجام کارم را شهادت در راه خدا نوید دادند و من در جبهه و خط مقدم همچنین صحنههایی را دیدهام.»)♡
▓سرداررشیداسلام ↯
#شھیدمحمدابراهیـمموسےپسندے🌹
@raviannoorshohada🌹
#شهید_خلبان_حسین_لشکری ⤵️⤵️
من وقتی اسیر شدم پسرم دندان نداشت وقتی از اسارت برگشتم دانشجوی سال دوم دندانپزشکی تهران بود.😍
و زمانی که مأمور سازمان رسیدگی به پروندهٔ جنگ ایران و عراق برای تعیین متجاوز من را به استخبارات عراق آورد
و افسر گفت ما یک پیشنهاد به شما میدهیم که در قبال آن تا آخر عمرتان در هر کشوری از دنیا میخواهید اقامت بگیرید
و ازلحاظ مالی تأمین هستید💰 و آن این است که باید مصاحبهای در مقابل تمام خبرگزاریها انجام دهید و بگویید قبل از 31 شهریور و شروع جنگ به عراق آمدم و عملیات انجام دادم که هواپیما سقوط کرد.✈️
در فکر فرورفتم و خانوادهام مقابل نظرم آماد و با خودم گفتم اگر بپذیرم عزت جمهوری اسلامی را معامله کردم 😓و اگر نپذیرم باید در همین سلول زندگیام را ادامه دهم و درنهایت پیشنهاد آنها را نپذیرفتم 😍و گفتند اگر نپذیری موهایت رنگ دندانهایت میشود و مانند تند گویان جنازهات ازاینجا بیرون میرود گفتم
من بیشتر عمر و جوانیام را دادم و عزت جمهوری اسلامی 💚را باکسی معامله نمیکنم💪 و آزادگان نگذاشتند عزت جمهوری اسلامی لگدمال شود.
@raviannoorshohada🌹
اخرین تماسی که گرفت به من گفت یه چیزی میگم قبول میکنی؟
بهش گفتم میخوای زن بگیری ❓خندید گفت نه..😅
دو سه باری ازم قول گرفت تا اینکه گفتم باشه قبول..😊
گفت وقتی شهید شدم برام گریه نکنی هااا..برای حضرت زینب گریه کن..😢
اشکهای این خواهر اروم اروم روی صورتش میومد..
گفتم خوابش هم دیدید❓
گفت خیلی وقته خوابش رو ندیدم..😞
اخرین بار خیلی گریه کردم دلتنگی کردم گفتم چرا به خوابم نمیای😭
تا اینکه خوابش رو دیدم:
یه جایی مثل صحرای سرسبز خیلی بزرگ دستم رو گرفته بود و خیلی سریع میدوید.😍.بهش گفتم اروووومتر ...الان میفتم...
خلاصه تند تند شاد و خندون دوید و دستم تو دستش بود.😊. رسید به یه تپه..
گفت پایین رونگاه کن چی میبنی؟
گفت دیدم یه برکه است ولی شبیه اسمون پر از ستاره است..✨✨
سید امین گفت این جای منه خیییلی بزرگ و قشنگه...😍
میگه بهش گفتم چرا اینقدر بی تابی میکنم به خوابم نمیای..خیلی دلتنگتم..⁉️
گفت خواهر ما اینجا کار داریم...فعلا نمیتونم به خوابت بیام☝️...ولی بدون جام خیلی خوب و راحته..."
🌹 #سید امین حسینی 🌹
از شهدای فاطمیون ...
🌹raviannoorshohada🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 جشن پتو شهید مرتضی عطایی(ابوعلی) در سوریه
لبخند بزن دلاور
😃😃😃😃
@raviannoorshohada
°•|🍃🌸
°•{مدافــــع حــــرم
#شهید_ابراهیــم_عشریـــــه🕊🌹}•°
#فرازی_از_وصیتنامه
◽️حول محور قـــــرآن، نبوت و ولایـت، اتحـــــاد خود را حفـظ نمایند تا نگذارند دشمن زبـــــون با استفاده از منافقیـــــن داخلی (همانها که از همان ابتدا به دنبال خزیدن در آغوش استکبار بودند و فتنـه 88 را به وجود آورند و به وجود آورنده فتنـههای آینده نیز خواهند بود) فکـــــر تعدی به ایـــــران اسلامی را به خود راه دهد.
◽️توشـــــه آخـــــرت خود را از مجالس سوگواری حضرت اباعبدالله الحسیــــــن (علیه السلام) و شهـــدای کربلا و اسارت عمه ســـــادات خانم زینـــــب (سلام الله علیها) فراهم آورید و بدانید که بهشـــت حقیقـــــی را میتوانید در همین مجالس جست و جو کنید.
◽️حسیـن گونه و زینب وار زندگی کنید و با همین حال به دیدار خـدایتان بروید. ذکـــر و یاد مولایمـــــان حضرت بقیةالله ارواحنـــا فداه را هرگز فراموش نکنید و توسل به مادر سادات خانم زهـرای اطهر را کار هر روزتان قرار دهید.
#ســــالــــروزولادتــــــــــــ
🌹@raviannoorshohada🌹
°•|🍃🌸
°•{ســردار والامقام
#شهید_حسین_خـــــرازی🕊🌹}•°
🔴 #بوسه_بر_پای_رزمندگان
◽️حاج حسين رزمندهها را عاشقانه دوست داشت و گاه اين عشق را جوری نشان میداد كه انسان حيران میشد.
◽️يك شب تانكها را آماده كرده بوديم و منتظر دستور حركت بوديم. من نشسته بودم كنار برجك و حواسم به پیرامونمان بود و تحركاتی كه گاه بچهها داشتند. يك وقت ديدم يك نفر بين تانكها راه میرود و با سرنشينها گفت و گوهای كوتاه میكند. كنجكاو شدم ببينم كيست.
◽️مرد توی تاريكی چرخيد و چرخيد تا سرانجام رسيد كنار تانكی كه من نشسته بودم رويش. همين كه خواستم از جايم تكان بخورم، دو دستی به پوتينم چسبيد و پايم را بوسيد. گفت: به خدا سپردمتون!
◽️تا صداش را شنيدم، نفسم بريد. گفتم: حاج حسين؟
گفت: هيس؛ صدات درنياد!
و رفت سراغ تانک بعدی.
#ســــالــــروزولادتــــــــــــ
🌹@raviannoorshohada🌹
قناعت پیشه بود. اهل بریز و بپاش نبود و در شرایط سخت میتوانست زندگی کند.👌 دروغ از او شنیده نمیشد❌. شب را خیلی دوست داشت. اگر مسافرت میخواست برود شب را برای حرکت انتخاب میکرد. اهل زیارت بود. بیش از بیست بار به زیارت امام رضا علیه السلام رفته بود☺️. و چندین بار کربلا رفته بود. گاهی خانواده را هم به زیارت قم و جمکران و شاه عبدالعظیم میبرد. خیلی عاشق امام حسین علیهالسلام و حضرت زهرا سلام اللهعلیها بود❤️. عاشق مقام معظم رهبری حفظه الله تعالی بود و هرموقع ایشان سخنرانی🎤 میکردند فرمایشاتشان را پیگیری میکرد.
بسیار مهربان شوخ طبع و باصفا بود. هرکس با او معاشرت میکرد، از بودن با او لذت میبرد. . به همه احترام میگذاشت و برای خدمت به همه آماده بود.
اگر میدید کاری برای کسی از دستش برمیآید خودش به او پیشنهاد میداد که میخواهی فلان کار را برایت انجام دهم؟ همین اخلاق، مهر او را در دل اطرافیان میانداخت🙂. بسیار شجاع و غیرتی بود. گلزار شهدا زیاد میرفت. بیشتر شبها تپه نور الشهدا میرفت. سوریه هم که بود میگفتند مزار شهدای آنجا را زیاد میرفته است. کلا پاتوقش آنجا بود.
مرد عمل بود و فقط حرف نمیزد.💐
اولین پزشک مدافعحرم
#شهید_محمدحسن_قاسمی🌹
@raviannoorshohada🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷
🌷
#یک_دقیقه_یک_روایت
❣رِوایَتی مُتَفاوِت از تّابوتِ شَّهیدِ گُمًنامّ
🎬#روایت#حاج_حسین_یکتا
🌹🍃
@raviannoorshohada
°•|🍃🌸
°•{مرد پولادین
مبارز انقلابی و دادستان
#شهید_سیداسدالله_لاجوردی🌹}•°
#فرازی_از_وصیتنامه
◽️خـــــدايا! تو شاهـــــدی چندين بار به عناوين مختلف، خطر منافقين انقلاب را (همانان که التقاط، به گونه منافقيـــــــن خلـــق سراسر وجودشان را و همه ذهــن و باورشـــــان را پـــــــر کرده و همــــانان که رياکارانه برای رسيدن به مقصودشان دستمال ابريشمی بسيار بزرگ "به بزرگی مجمع الاضداد" به دست گرفتهاند، هـــم #رجایـی و #باهنــر را میکشنــــد و هم به سوگشان مینشينند، هم با منافقيـــن خلق، پيوند تشکيلاتی و سپس...! برقرار میکنند، هم آنان را دستگيـــر میکنند و هم برای آزاديشـــان و اعطای مقـــــام و مسئوليـــــت بـد آنان تلاش میکنند و از افشای ماهيت کثيف آنان سخت بيمناک میشوند، هم در مبـــارزه عليه آنان و در حقيقت برای جلـــب رضايت مسئولين و نجـــــات بنيادی آنان خود را در صـــــف منافقکشان میزنند و هم در حوزههـای علميه به فقه و فقاهت روی میآورند تا مسير فقه را عوض کنند)، به مسئوليــن گوشزد کردهام ولی نمیدانم چرا ترتيب اثر ندادهاند.
@raviannoorshohada🌹
#خاطرات_شـهدا
♥️🍃همسرم خیلی وقتها از #شهدا برایم صحبت میکرد💞. از شهید املاکی و شهدای دوران دفاع مقدس زیاد یاد میکرد و همیشه #غبطه نبودنهایش در آن دوران را میخورد. از شهدا و فرماندهانی صحبت میکرد که با وجود سن کم توانسته بودند👌 خدمتی به نظام و اسلام کنند. علاقه زیادی به دانشمند #هستهای شهیدمصطفی احمدیروشن داشت. همیشه به مادرش میگفت شما چهار پسر دارید، نمیخواهید یکی را هدیه کنید.‼️ وقتی من شهید شدم باید مثل مادر احمدیروشن #محکم باشی و خوب صحبت کنی.
♥️🍃با حرفها و کارهایش ما را برای #شهادتش آماده میکرد. قبل از تولد زهرا دخترم یک CD📀 از دختر شهید محمد ناصر ناصری به خانه آورد. دختر شهید در آن برای پدرش میخواند🎤: «باباجان باز سلام، منم زهرایت، #دختر کوچک تو. ای امید من و ای شادی تنهایی من. یاد دارم که دم رفتن تو دامنت بگرفتم😔 و به تو میگفتم پدر این بار نرو. پدر این بار نرو. من همان روز بله فهمیدم #سفرت طولانی است....»
♥️🍃بعد رو به #من کرد و گفت: اگر من صاحب فرزند دختر شدم، اسمش را زهرا 💓میگذارم. تا زمانی که شهید شدم زهرایم برایم اینگونه بخواند. #دخترمان زهرا ۱۴ تیر ۱۳۸۴ به دنیا آمد. محمدحسین در دورهای این صحبتها را میکرد که نه جنگی بود و نه شهادتی مطرح بود. اما شرایط اینگونه مهیا شد تا به #آرزویش برسد و شهید مدافع حرم شود و دخترمان زهرا طبق خواسته پدر در مراسم پدر شهیدش از اشعاری که خود شهید از امام زمان (عج) و حضرت #زینب (س) سروده بود، خواند.
✍ به روایت همسر بزرگوار شهید
#شهید_محمدحسین_عطری🌷
@raviannoorshohada🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#درد و دل های سیده سلام بدرالدین
برای پسرش #شهید_احمد_مشلب
"مادر جان من تو را میبینم با هر خنده
چشمانم برای دیدن دوباره ات اشک می ریزد"
#مادرانه_های_سید_سلام_بدرالدین۲
#شهیداحمدمشلب
🌹@raviannoorshohada🌹
خاله معصومه‼️
علاقه خاصی به حضرت معصومه(س) داشت.🌹
اونقدر با ایشون حس راحتی داشت که گاهی من تعجب میکردم. صداش میکرد «خاله معصومه».❤️
هرچی که می خواست، یکسره میرفت خدمت خانم.
می گفت خاله معصومه خیلی مهربون و مهمون نوازه و تا حالا نشده که به من جواب رد بده.🌸
میگفت: من شما رو از حضرت معصومه خواستم و بهم دادن.🌺
نقل از: #همسرشهیدمدافعحرم
سید رضا طاهر🌷
@raviannoorshohada🌹
🌷دیدار خانواده معظم سرداران شهید آقامهدی و آقامجید زین الدین و تعدادی از خانواده های معظم شهدا و خادمین شهدا در ایام عید سعید غدیر با خانواده معظم شهیدان نوجوان گمنام عبدالحمید و محمدجعفر زارع در شهر مقدس قم انجام گردید...
⚘در این دیدار خانواده معظم شهیدان و راویان به روایت گری پرداختند...
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #فیلم |بازخوانی نقش شهید «سید علی اندرزگو» در طول مبارزات انقلاب
🔹دوم شهریور ماه، سالروز شهادت مرد هزار چهره انقلاب
@raviannoorshohada
🌹زندگینامه شهید اندرزگو
شهید «سید علی اندرزگو» در غروب روز نوزدهم رمضان سال ۱۳۵۷ در حلقه محاصره مأموران ساواک گرفتار شد. سید که نمی خواست زنده به دست ساواک بیفتد به گونه ای حرکت کرد که مأموران فکر کنند مسلح است و قصد تیراندازی دارد. پس رگبار گلوله را به سویش گشودند..
🌹به گزارش دفاع پرس از مشهد، شهید «سید علی اندرزگو» سال ۱۳۱۸، در ظهر یکی از روزهای ماه رمضان متولد شد. محل تولدش تهران بود. در میدان «شوش» پایین خیابان «صفاری». از همان کودکی پر جنب و جوش و بازیگوش بود. هفت ساله بود که به مدرسه رفت و دوران ابتدایی را در مدرسه «فرخی» تهران گذراند. ۱۲ ساله که شد در یک نجاری مشغول کار شد و هم زمان، تحصیلات طلبگیاش را در مدرسه «هرندی» آغاز کرد.
🌹آشنایی با فدائیان اسلام
دوران نوجوانیاش این گونه میگذشت که در ۱۶ سالگی با حاج «صادق امانی» آشنا شد. بهانه این آشنایی حضور در جلسات هفتگی هیأتی بود که در خانهای در خیابان «لرزاده» برگزار میشد. در این جلسات اعضای «فداییان اسلام» حضور داشتند و او که روحیهای ظلمستیز داشت و از نابرابریها رنج میبرد، خیلی زود با فدائیان اسلام ارتباط برقرار کرد و در مبارزات آنها همراهشان شد.
🌹در ایام درگیریهای قیام ۱۵ خرداد او را به همراه چند تن دیگر دستگیر و زندانی کردند. اما او در زندان لب به هیچ اعتراضی باز نکرد. سرانجام بازجوها چیزی برای محکومیت او نیافته، آزادش کردند. پس از آزادی از زندان، «اندرزگو» فعالیت جدی خود را در جرگه «فداییان اسلام» آغاز کرد. نخستین حرکت او در جمع فداییان اسلام، مشارکت در ترور «حسنعلی منصور» نخست وزیر وقت بود.
🌹نگاهی به زندگینامه شهید 19 رمضان سید علی اندرزگو///مجاهد شهیدی که تولد و شهادتش در ماه رمضان مقدر شد
هجرت به عراق و ملاقات با امام خمینی (ره)
بعد از ترور منصور دستگاه ساواک با تمام قدرت در پی یافتن عوامل این اقدام جسورانه بر آمد. (شهیدان) «بخارایی»، «هرندی»، «نیک نژاد» و «امانی» در زمانی نسبتاً کوتاه دستگیر و در یک دادگاه نظامی به اعدام محکوم شدند، اما «سید علی اندرزگو» با زیرکی گریخت و در قم زندگی مخفیانهای را شروع کرد. مدتی بعد ساواک ردپای او را شناسایی کرد و در صدد دستگیر کردن او برآمد، اما او اینبار نیز توانست به موقع فرار کند و مخفیانه به عراق برود. «اندرزگو» در آنجا با امام خمینی (ره) رهبر نهضت اسلامی که در تبعید بهسر میبرد ملاقات کرد.
در سال ۱۳۴۵ «اندرزگو» با گذرنامه جعلی به ایران بازگشت و دوباره راهی قم شد. در قم او همچنان فعالیتهای انقلابیاش را از پخش اعلامیه گرفته تا تهیه اسلحه برای مبارزان از سر گرفت. اما اینبار هم ساواک از وجود او باخبر شد و در پی دستگیریاش برآمد. سپس در سال ۱۳۴۹ راهی تهران شد و با چهره و ظاهری دیگر در مدرسه علمیه «چیذر» به تحصیل مشغول شد.
🌹در همین سال «اندرزگو» شریک زندگی پرتلاطم خود را یافت. پیشنماز مسجد «چیذر»، خانم «کبری سیل سه پور» را که از خانوادهای اصیل و مذهبی بود به او معرفی کرد. این ۲ یکدیگر را در فضایی ساده و صمیمی دیدند و در روز میلاد حضرت فاطمه زهرا (س) با یکدیگر ازدواج کردند.
🌹سفر به مشهد و ادامه تحصیل
در سال ۱۳۵۱ ساواک یک بار دیگر نشانی «سید علی اندرزگو» را پیدا کرد و او بار دیگر به «قم» رفت. در «قم» نام مستعاری برای خود برگزید و در یک اتاق اجارهای زندگیاش را از سر گرفت. ساواک اینبار هم او را پیدا کرد، ولی همچون همیشه گریخت و مقصد بعدیاش را «مشهد» انتخاب کرد. در مشهد مقدماتی فراهم کرد تا توانست از طریق «زاهدان» و «زابل» به «افغانستان» فرار کند.
مدتی کوتاه در «افغانستان» ماند و مجددا به «مشهد» بازگشت. این بار اقامتش در «مشهد» طولانی شد؛ لذا میتوانست تحصیل علوم دینی را ادامه دهد. در «مشهد» بارها خانه عوض کرد تا شناسایی نشود. یک بار پنهانی به حج رفت و بازگشت. مجدداً عازم عمره شد. این بار از «عربستان» به «عراق» و «نجف» رفت و بار دیگر با امام راحل ملاقات کرد. مقصد بعدی او «سوریه» و «لبنان» بود. او در «لبنان» یک دوره کامل آموزش نظامی را فرا گرفت و خود را برای مبارزهای سنگینتر با رژیم شاه آماده کرد.
🌹@raviannoorshohada
🌹تصمیمی مهم
هنگامی که شهید «اندرزگو» مخفیانه به
ایران بازگشت، تصمیمی مهم گرفته بود. هدف اینبار او ترور شخص «شاه» بود. این تصمیم شهید با اوجگیری حرکتهای مردم در انقلاب اسلامی، در ماه رمضان ۱۳۵۷ مصادف شده بود. هنگامی که «سید علی اندرزگو» خود را برای ترور «شاه» در روز بیست و سوم ماه مبارک رمضان آماده میکرد، ساواک بار دیگر از حضور او در ایران مطلع شد. از آنجایی که عوامل رژیم پهلوی میدانستند در شرایط بحرانی سال ۱۳۵۷ هر حرکت اندرزگو میتواند تأثیرات گستردهای داشته باشد، لذا با تمام قوا در پی یافتنش برآمدند. مأموران ساواک شهرهای «قم»، «مشهد» و «تهران» را کاملا زیر نظر داشتند. تلفنهای تمام اشخاصی که میتوانستند با او ارتباط داشته باشند یکسره کنترل میشد و همه آماده بودند که سید را بیابند و دستگیرش کنند.
🌹عروج در نوزدهم رمضان
روز هجدهم رمضان، سید در «تهران» با یکی از دوستانش تلفنی تماس گرفت و به او اطلاع داد که فردا افطار به منزل او خواهد رفت. ساواک از این مکالمه باخبر شد. مأموران غروب روز بعد یعنی نوزدهم رمضان که مصادف بود با دوم شهریور سال ۱۳۵۷، نزدیک افطار در محل قرار حاضر شدند و او را محاصره کردند. سید که نمی خواست زنده به دست ساواک بیفتد به گونهای حرکت کرد که مأموران فکر کنند مسلح است و قصد تیراندازی دارد. پس رگبار گلوله را به سویش گشودند و او در زیر آخرین اشعههای خورشید خون رنگ نوزدهم رمضان در خون خود غلتید. در آخرین لحظات حیات چند برگ از نوشتههای محرمانه دفترچه یادداشتش را در دهان گذشت و فرو داد تا به دست ساواک نیفتد.
میتوانی نان طلبگی بخوری بسمالله
همسر شهید اندرزگو: آن موقع من ۱۶ سال، و ایشان حدود ۲۹ سال داشتند. قرار شد با خانوادهام به منزل آقای موسوی در اختیاریه برویم تا او را ببینیم. در آن جا او گوشهای نشسته بود. من چای بردم، ولی از سر حجب و حیا نه من ایشان را توانستم ببینم و نه او مرا. فقط موقعی که از خانه خارج میشد از پنجره او را دیدم. لباس قبای نیمچهای به تن، و کلاه عرقچین مشکی به سر داشت. ظاهراً تازه طلبه شده بود. قرار شد برای بار دوم همدیگر را ببینیم و صحبت کنیم که او آن موقع گفت: «من طلبهای هستم که نه کسی را دارم و نه از مال دنیا چیزی. اگر میتوانی نان طلبگی بخوری، بسمالله». من هم پذیرفتم.
🌹چهارده سال مبارزه در خفا
عبدالمجید معادیخواه: او، چون قصد خود را در کاری با کسی در میان نمیگذاشت، هیچکس نمیتوانست او را از کاری که میخواهد انجام دهد، باز دارد. در مدت ۱۴ سال، افراد زیادی با وی در تماس بودند، ولی از کارهایش سر در نمیآوردند. هنگام تردد در مناطق و کوچههای مختلف، همیشه محل را بررسی میکرد تا کسی او را تعقیب نکند و متوجه او نشود. گاهی مدتهای طولانی ناپدید میشد تا هیچ کس سرنخی درباره زمان و نحوه ملاقاتهایش به دست ساواک ندهد. هیچگاه معلوم نشد با چه کسانی ارتباط دارد. تنها بعد از دستگیری و زندانی شدن دوستش بود که مشخص میشد افراد زیادی با او ارتباط داشتهاند. بیشتر ملاقاتهای او بدون قرار و هماهنگی قبلی بود.
🌹روضه حضرت علی اکبر (ع) را خوب میخواند
«اندرزگو» با آرامش و اطمینان قلب با دیگران تعامل میکرد. روحی آرام و قلبی مطمئن داشت. چنان آرام و سوزناک دعا میخواند که هم خودش آهسته اشک میریخت و هم دیگران را به گریه وا میداشت و وقتی نوبت به قرآن سرگرفتن میرسید، این اشکها و نالهها سوز بیشتری پیدا میکرد. در توسل و ارتباط با معصومان (ع) آرامش خاصی مییافت و این آرامش به همسرش نیز منتقل میشد. هرگاه اسم حضرت «علی اکبر (ع)» بر زبان میآمد گریه میکرد؛ او عاشق آن حضرت بود. «سید علی» روضه حضرت «علی اکبر (ع)» را خوب میخواند.
🌹شهادت طلبی
«اندرزگو» همیشه آماده شهادت بود. از جمله دعاهای او این بود که «خدایا به ما لیاقت شهادت بده»؛ چنان که از ۱۹ سالگی و از زمان شهادت «نواب صفوی»، با خود و با خدای خود عهد شهادت میبندد و این عهد را با حضور بر مزار شهید «نواب صفوی» امضا میکند.
وی میگفت: «من دلخوش در آرزوی فرا رسیدن لحظات شیرین پرافتخار شهادت هستم. آرزومندم مسلمانها به پیروزی برسند، اما هرگز غرضم این نیست که بعد از پیروزی رسیدن آنها، افتخاری برای خودم کسب کنم. دوست دارم روزی فرا برسد که در خدمت به این ملت فنا شوم».
در اکثر مجالس دینی حضور مییافت. در مسجد عابد، و در صحنه سیاست، بهترین سیاستمدار بود. در مبارزه، قهرمان جنگ و در مدرسه و محیط دانش بهترین شاگرد درس خوان بود.
همیشه ذکر و فکرش شهادت بود. همسرش میگوید: «او زندگی را چیزی جز جهاد و مبارزه نمیدانست و همیشه در صدد بود به هر نحو که شده راهش را ادامه دهد».
@raviannoorshohada🌹