eitaa logo
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
631 دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
2.9هزار ویدیو
37 فایل
🌷 کانال ویژه راویان(سیره شهدا،دفاع مقدس و مدافعین حرم،جبهه مقاومت،انقلاب،پیشرفت،مکتب حاج قاسم و جهاد تبیین) 🌹اهداف:اعزام راوی،برگزاری دوره روایتگری،اردوی راهیان نور و راهیان مکتب حاج قاسم، برگزاری کنگره ویادواره شهداو... ⚘سیاری @Mojtabas1358 ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 نماهنگ زبان گویای همه #بسیجیان سرافراز سرزمینمان #ایران " #بسیج ، چهل سال خدمت ، جهادو #شهادت " @raviannoorshohada
🌹🕊💐🕊💐🕊🌹 #فرزند_شهید #سپهبد_شهید #حاج_قاسم_سلیمانی فرزند #شهید_سپهبد_سلیمانی ، سلاح به دست در نمازجمعه امروز کرمان سخنرانی کرد. هزاران #قاسم_سلیمانی آماده حرکت به سمت کاخ سفید هستند . دختر #سردار_شهید_سلیمانی در جمع نمازگزاران جمعه در شهر کرمان گفت : امروز من زینب #حاج_قاسم به شما می گویم ، داستان کربلا دوباره در عصر ما تکرار شد و علمدار محور مقاومت #تکه_تکه شد تا #ولی امرش آسیب نبیند ، علمدار رفت تا #ایران و #ایرانی بماند ، علمدار رفت تا #ناموس حفظ شود و او با #شهادتش حجت را بر همگان تمام کرد و به تمام دنیا نشان داد شیطان بزرگ کیست. آمریکا با ترور #پدرم بزرگ ترین و احمقانه ترین حرکت را کرد ، چرا که نه تنها #شهادت پدرم موجب #ضعف ایران و جبهه مقاومت نشد، بلکه تمام آزادی خواهان و جوانان سراسر دنیا را بیدار و #وحدت میان مردم را بیشتر و بیشتر کرد. #پدرم به مانند شیشه عطری می ماند که با شکستن آن #رایحه خوشش در سراسر دنیا پیچید. هزاران #قاسم_سلیمانی آماده حرکت به سمت کاخ سفید هستند و شما تا آخر عمر بترسید و منتظر ما باشید . #انتقام زمانی برای ما معنی می دهد که رژیم آمریکا، صهیونیست و آل سعود دیگر وجود نداشته باشند . #انتقام_سخت @raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 چهل سال پیش در شب ۱۲ بهمن ماه چه خبر بود؟👆 #امام در حال عزیمت به #ایران است، ۱۲۰۰ #آمریکایی در ۱ روز از ایران فرار میکنند.. 🌺🌺فراسیدن #دهه_فجر #انقلاب_اسلامی مبارک باد🌸🌸 #چهل_ویک_سالگی_انقلاب #انقلاب #جمهوری_اسلامی #پهلوی #امام_آمد #۱۲بهمن @raviannoorshohada
رهبرمعظـم انقـلاب اسلامـی حضـرت #امام_خامنـه_ای(حفظه الله)در دیدار اقشار مختلف مردم: هرکسی که به ایران و امنیت آن علاقه‌مند است باید در #انتخابات شرکت کند.۱۳۹۸/۱۱/۱۶ #ایران قوی @raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
● فیلمی پندآموز از شهید سلیمانی #انتخاب_راه_درست_مهم_است #مجلس قوی #ایران قوی @raviannoorshohada
🔴 #کربلا از جایی شروع شد که اهل کوفه، پشت نایب امام خود را خالی کرد. ✅حواسمان به نائب الامام باشد... حواسمان به فرمایشات ولی امرمسلمین هست؟؟ انتخابات نزدیک است #مجلس قوی #ایران قوی @raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 🇮🇷 بایـد در ایـن انتخابات #انقـلاب تیـک آف کنـد... 🎤 #حاج_حسین_یکتا 🗳 #انتخابات #مجلس قوی #ایران قوی @raviannoorshohada
🌷#شهید_حسن_باقری بدانید هر رای که شما به صندوق می ریزید مشت محکمی است که به دهانِ ضد انقلاب و اربابان آمریکایی می زنید و یک قدم او راواداربه عقب نشینی می کنید #انتخاب_اصلح #مجلس قوی #ایران قوی @raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شب_حاج_قاسم اونقدر که #لبنانی ها و یمنی ها و سوری ها و بقیه اهل جبهه مقاومت این مدت به یاد سردار شهید سلیمانی کلیپ و نماهنگ و سرود خوانده اند، شاید در #ایران نداریم.. 📎پ ن : یکی از نمونه های امروز که سعی کردند #فارسی هم بخونن یا بدر رحل مع الفجر #قاسم_سليماني #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🌷 @raviannoorshohada
‌ 💠 رتبه ای دانشگاه تورنتوی کانادا رو به دست آورده بود. وقتی درسش تمام شد و به اومد ، تصمیم گرفت برود جبهه# گفتم: « شما تازه کردی. یه مدت بمون و به جبهه نرو! » گفت: « نه مادر! من پول این مملکت رو در کانادا خرج کردم تا درسم تمام شده. وظیفه ی ام اینه که بروم به جبهه و به و مردم خدمت کنم. » . @raviannoorshohada
💠رها یافـتــہ از حبّ دنــیا💠 🔘قرار بود به ایران بروم و #حاج_قاسم مرا به منزلش دعوت کرده بود. تصورم از منزل او، فضایی مملو از فرش‌ها و اثاثیه گرانبها بود؛ زیرا میدانستم مردم #ایران تا چه اندازه به فرش و وسایل شیک علاقه مندند .🏡 به محض ورود به خانه، با وسایلی بسیار ساده روبه رو شدم!!! خانه ای مفروش با یک موکت قدیمی، و اتاق پذیرایی مملو از تصاویر شهدا..! پس از چند دقیقه پرسیدم: «حاجی چقدر حقوق میگیری؟» در پاسخ، مبلغی را گفت که مرا بسیار متعجب کرد. - «حاجی! این حقوق یک افسر جزء است نه یک فرمانده!😳 یک سردار مثل شما در عراق، سه برابر این حقوق میگیرد..آن هم با مزایای فراوان!! » + «شیخنا..! مهم نیست فرمانده چقدر از کشورش میگیرد؛ مهم این است که چه چیزی به کشورش میدهد☺️ و خدای متعال چند برابر آن را به او خواهد بخشید.. و این یک #سنت_الهی حتمی است. ما #موقت در این دنیا هستیم و همه به سوی پروردگار کریم خود رهسپاریم.»💫 👤:سامی مسعودی(از فرماندهان حشدالشعبی) #مکتب_حاج_قاسم @raviannoorshohada
🇮🇷:🇮🇷 🔶 در منزل هستید ؟ چند روز ؟ حوصله تان سر رفته ؟ تحملتان تمام شده؟ خیلی خسته شدید؟ 🔻لطفا این متن را با دقت بخوانید ببینید یک عده برای شرف و عزت و ناموس ودین ما چه کشیده اند ....... آن قدر اسارتش طولانی شده بود که یک افسر عراقی گفته بود تو به باز نمی گردی بیا همین جا تشکیل خانواده بده!... همسر شهید لشگری می گفت خدا حسین را فرستاد تا سرمشقی برای همگان شود...او اولین کسی بود که رفت و آخرین نفری بود که برگشت.... که شد پسرش علی۴ ماهه بود و دندان نداشت و به هنگام آزادیش علی پسرش دانشجوی دندانپزشکی بود...وقتی بازگشت از او پرسیدند این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی و او می گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته خود را مرور می کردم سالها در سلول های انفرادی بوده و با کسی ارتباط نداشت، قرآن راکامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی می دانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود😊 حسین می گفت: بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مساله خوشحال بودم، این را بگویم که من ۱۲ سال در حسرت دیدن یک برگ سبز، یک منظره بودم، حسرت ۵دقیقه آفتاب را داشتم... کتاب خاطرات دردناک، ناصر کاوه *ازکتاب خاطرات۶۴۱۰ روز اسارت سرلشکر خلبان حسین لشکری* @raviannoorshohada
🌸🌺☘ ♦️ خدایا ! آرزویی ندارم. آرزوی بنده قدس شریف ✊🏼 و اسلام ✌🏼 و آمریکاست . 🇱🇷💣💥 ♦️ خدایا ! تو به من و دادی تا با دشمنان دین در سخت ترین شرایط بجنگم. پس ختم زندگی دنیاییم 🕊 در راه خود (حق) باشد و در لباس سبز ، تا در کنار دوستان آرام گیرم. : 🕊 در ارتفاعات جهنم دره مرز بين 🇮🇷 و 🇹🇷 در درگيري با اشرار و گروهك پژاك همراه با 14 تن ديگر از لشكر 3 به پايان رسيد و حاج سعيد به همراه ياران ارتشی و سپاهی خود دعوت حق را گفت. : ❤️ شهدا و خانواده شهدا، ورزش اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج ‎‌‌‌‌‌‌ @raviannoorshohada
🔰 مردم نشان دادند که به کسی که مظهر اقتدار ملی و اقتدار جهادی است، احترام می‌گذارند. 🌷 مظهر این اقتدار بود. در کل منطقه اقتدار ملی ایران را به رخ دشمنان کشور و دشمنان انقلاب می‌کشید. این مسئله، مسئله‌ی مهمی است؛ یک چنین ظرفیتی خیلی با ارزش است. 🔹مقام معظم رهبری 🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺 http://eitaa.com/raviannoorshohada
[🕊••• امروز عید مبعث است همه تبریک فرستادند اما امروز عید مبعث است روز شهادت شهدای !🥀 آقا روزه است🌙 از دیشب آب نخورده✨ از دیشب پشت بیسیم دارد تکبیر میگوید✊ دیروز شهید شده!🕊 دستگاه گفته کاری نکنند؛ چون وسط مذاکرات ! ما به آمریکا قول دادیم کاری نکنیم. و دارند هِی نیرو خالی میکنند. ۲۰۰۰ نفر آمده اند. حالا ۷۰۰ نفرشان به درک واصل شدند👺 اینطرف، مثل امروز، ۱۳ مرد روی زمین میفتند😔 دیشب فیلم راه‌رفتن زینب بلباسی را می‌دیدم. می خندید و می دوید. تازه فهمیدم چقدر از نبودن محمد گذشته است💔 چند سال از شهادتشان می‌گذرد❣ زخمی بود🩸 گرسنه ماند😰 و کنار هم افتاده‌اند💞 دستهایش زخم شده است؛ از بس کیسه سنگر جابجا کرده است؛ دوروزه نخوابیده است😭 و که از ساختمان زرد برگشتند، می‌گویند بچه‌ها هنوز تشنه‌اند🌊 از خبری نیست⏰ رفته است اسناد را برگرداند، میتوانست عقب‌نشینی کند و نکرد؛ حالا او و محمود همانجا مانده‌اند⏳ لبهایش ترک خورده است😔 ژنرالهای روس هنوز منتظر دستورند🇷🇺 بچه‌های لشگر نمیدانند برگردند یا نه😥 یک خواب نبود✋ یک واقعیت است🕯 نمیدانم کسی خبر دارد یا نه! ۲۷و ۲۸ رجب سالروز شهادت ۱۳ مرد مازندرانی🇮🇷 ، آسوده بخواب✌️ قهرمانان وطن بیدارند!! @raviannooroshohada
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_سی_و_چهارم 💠 چانه‌ام روی دستش می‌لرزید و می‌دید از این #معجزه جانم به لب
✍️ 💠 حیدر چشمش به جاده و جمعیت رزمنده‌ها بود و دل او هم پیش جا مانده بود که مؤمنانه زمزمه کرد :«عاشق و !» سپس گوشه نگاهی به صورتم کرد و با لبخندی فاتحانه شهادت داد :«نرجس! به‌خدا اگه نبود، آمرلی هم مثل سنجار سقوط می‌کرد!» و در رکاب حاج قاسم طعم قدرت را چشیده بود که فرمان را زیر انگشتانش فشار داد و برای خط و نشان کشید :«مگه شیعه مرده باشه که حرف و روی زمین بمونه و دست داعش به کربلا و نجف برسه!» 💠 تازه می‌فهمیدم حاج قاسم با دل عباس و سایر شهر چه کرده بود که مرگ را به بازی گرفته و برای چشیدن سرشان روی بدن سنگینی می‌کرد و حیدر هنوز از همه غم‌هایم خبر نداشت که در ترافیک ورودی شهر ماشین را متوقف کرد، رو به صورتم چرخید و با اشتیاقی که از آغوش حاج قاسم به دلش افتاده بود، سوال کرد :«عباس برات از چیزی نگفته بود؟» و عباس روزهای آخر آیینه حاج قاسم شده بود که سرم را به نشانه تأیید پایین انداختم، اما دست خودم نبود که اسم برادر شیشه چشمم را از گریه پُر می‌کرد و همین گریه دل حیدر را خالی کرد. 💠 ردیف ماشین‌ها به راه افتادند، دوباره دنده را جا زد و با نگرانی نگاهم می‌کرد تا حرفی بزنم و دردی جز داغ عباس و عمو نبود که حرف را به هوایی جز هوای بردم :«چطوری آزاد شدی؟» حسم را باور نمی‌کرد که به چشمانم خیره شد و پرسید :«برا این گریه می‌کنی؟» و باید جراحت جالی خالی عباس و عمو را می‌پوشاندم و همان نغمه ناله‌های حیدر و پیکر کم دردی نبود که زیر لب زمزمه کردم :«حیدر این مدت فکر نبودنت منو کشت!» 💠 و همین جسارت عدنان برایش دردناک‌تر از بود که صورتش سرخ شد و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، پاسخ داد :«اون شب که اون نامرد بهت زنگ زد و می‌کرد من می‌شنیدم! به خودم گفت می‌خوام ازت فیلم بگیرم و بفرستم واسه دخترعموت! به‌خدا حاضر بودم هزار بار زجرکشم کنه، ولی با تو حرف نزنه!» و از نزدیک شدن عدنان به تیغ غیرت در گلویش مانده و صدایش خش افتاد :«امروز وقتی فهمیدم کشونده بودت تو اون خونه خرابه، مرگ رو جلو چشام دیدم!» و فقط مرا نجات داده و می‌دیدم قفسه سینه‌اش از هجوم می‌لرزد که دوباره بحث را عوض کردم :«حیدر چجوری اسیر شدی؟» 💠 دیگر به ورودی شهر رسیده و حرکت ماشین‌ها در استقبال مردم متوقف شده بود که ترمز دستی را کشید و گفت :«برای شروع ، من و یکی دیگه از بچه‌ها که اهل آمرلی بودیم داوطلب شناسایی منطقه شدیم، اما تو کمین داعش افتادیم، اون شد و من زخمی شدم، نتونستم فرار کنم، کردن و بردن سلیمان بیک.» از تصور درد و که عزیز دلم کشیده بود، قلبم فشرده شد و او از همه عذابی که عدنان به جانش داده بود، گذشت و تنها آخر ماجرا را گفت :«یکی از شیخ‌های سلیمان بیک که قبلا با بابا معامله می‌کرد، منو شناخت. به قول خودش نون و نمک ما رو خورده بود و می‌خواست جبران کنه که دو شب بعد فراریم داد.» 💠 از که عشقم را نجات داده بود دلم لرزید و ایمان داشتم از کرم (علیهم‌السلام) حیدرم سالم برگشته که لبخندی زدم و پس از روزها برایش دلبرانه ناز کردم :«حیدر نذر کردم اسم بچه‌مون رو حسن بذاریم!» و چشمانش هنوز از صورتم سیر نشده بود که عاشقانه نگاهم کرد و نازم را خرید :«نرجس! انقدر دلم برات تنگ شده که وقتی حرف می‌زنی بیشتر تشنه صدات میشم!» دستانم هنوز در گرمای دستش مانده و دیگر تشنگی و گرسنگی را احساس نمی‌کردم که از جام چشمان مستش سیرابم کرده بود. 💠 مردم همه با پرچم‌های و برای استقبال از نیروها به خیابان آمده بودند و اینهمه هلهله خلوت عاشقانه‌مان را به هم نمی‌زد. بیش از هشتاد روز در برابر داعش و دوری و دلتنگی، عاشق‌ترمان کرده بود که حیدر دستم را میان دستانش فشار داد تا باز هم دلم به حرارت حضورش گرم شود و باور کنم پیروز این جنگ ناجوانمردانه ما هستیم. ✅ -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------