خبرشهادت برادرم جهاد راکه شنیدم دلم سوخت 😔
مثل باباشده بود
خونها روشسته بودند ولی جای زخم ها وپارگیها بود،جای کبودی وخون مردگی ها😭😭
تصاویر #شهادت بابا و جهاد باهم یکی شده بود
یک لحظه به نظرم رسید دیگر نمیتوانم تحمل کنم…😔
مادر وقتی صورت #جهاد را بوسید، گفت:ببین دشمن چه بلایی سر جهادم آورده ،البته هنوز به” اربا اربا ” نرسیده، #خجالت آراممان کرد😔💔
#راوی_خواهر_شهید
#جهاد_مغنیه♥️
@raviannoorshohada
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
🌸 بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین 🌸
#شهید_مدافع_حرم
سید میلاد مصطفوی 🌺
#راوی_خواهر_شهید
عادت خیلی خوبی داشت معمولا برای هر کار خیری که می خواست انجام بده دو رکعت نماز می خوند.🌱
با این کارش می خواست اثر وضعی روی مخاطب و کارهاش بزاره و همین طور هم می شد. 👌
من برای ازدواجم خیلی سخت گیر بودم
دوست نداشتم از کانون پر مهر خانواده و سایه پدر و مادر جدا بشم.😞
تا اینکه یکی از دوستان سید میلاد به خواستگاریم اومد.
هر چقدر با هام صحبت کرد مجاب نشدم. 😐
تا اینکه یه روز اومد خونه ، آستیناشو بالا زد و رفت وضو گرفت سجاده اش رو پهن کد و الله اکبر گویان مشغول نماز شد✨
دو رکعت نماز خوند نمی دونم چه نمازی خوند و به چه نیتی خوند اما حال عجیبی داشت.🕊
بعد از اینکه نمازش تموم شد اومد نشست کنارم.
خیلی با محبت شروع به صحبت کردن کرد، از علاقش به من گفت و اینکه من رو چقدر دوست داره و ...❤️
کم کم دیدم چشماش پر از اشک شد.همینطور که داشت باهام صحبت می کرد از چشماش اشک میومد.😢
سید بامن که خواهرش بودم خیلی با محبت صحبت کرد و الحمدالله خیلی زود این مشکل حل شد.
نفس سید حق بود ... نسبت به خانواده خیلی با عاطفه بود.🌸
در مراسم ازدواج من خیلی گریه کرد.😔
با اینکه ممکنه خیلی از هم سن و سال های میلاد از روی حیا و غرور و ... هیچوقت اینکار رو انجام ندن.
اما سید قلبش مثل آینه صاف صاف بود.🌷🌱
هنر تمامی شهدا و سید میلاد این بود که با این همه عاطفه از خانواده دل کندند و رفتنند...🕊
@raviannoorshohada