eitaa logo
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
628 دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
3.1هزار ویدیو
37 فایل
🌷 کانال ویژه راویان(سیره شهدا،دفاع مقدس و مدافعین حرم،جبهه مقاومت،انقلاب،پیشرفت،مکتب حاج قاسم و جهاد تبیین) 🌹اهداف:اعزام راوی،برگزاری دوره روایتگری،اردوی راهیان نور و راهیان مکتب حاج قاسم، برگزاری کنگره ویادواره شهداو... ⚘سیاری @Mojtabas1358 ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷
مشاهده در ایتا
دانلود
از کودکی سخت کوش بود... جبهه که بودم تمام کارهای خونه از نان گرفتن تا انجام کارهای بانکی به عهده عبدالصالح بود خستگی براش معنا نداشت وقتی هم جذب سپاه پاسداران شد گفت: بابا! من اگر بخوام مسئولیتی رو به عهده بگیرم و پشت میز بنشینم، زمین گیر میشم. ممکنه از اعزام به ماموریت های نظامی و حضور در میدان نبرد جا بمونم و راه شهادت به روی من بسته شه... ♥️ http://eitaa.com/raviannoorshohada
قبل از این که مدرسه برود سوره‌های قرآن و حروف الفبا را یادش داده بودم. باهوش بود. من هم توقع زیادی از او داشتم. همیشه می‌خواستم بهترین باشد. تا دبیرستان همه توقعاتم را برآورده کرد ولی وقتی پایش به مسجد و پایگاه باز شد، کمی پایش برای درس خواندن شل شد. آن‌قدر سرش گرم پایگاه و مسجد شده بود که مدام باید می‌رفتم دنبالش و به زور می‌آوردمش خانه. می‌ترسیدم حاج‌آقا از راه برسد و عبدالصالح هنوز بیرون باشد. نمی‌خواستم ناراحت شود. برای درس و مشقش خیلی نگران بودم ولی همیشه می‌گفت «مامان، من درس‌هام رو می‌خونم.» 🌱 http://eitaa.com/raviannoorshohada
۲۵ ماه رجب مصادف با روز شهادت امام موسی کاظم به دنیا آمد. فروردین سال ۶۴. شوهرخواهرم که بعدها شهید شد گفت «حالا که روز شهادت آقا به دنیا آمده، نامش را عبدالصالح بگذارید.» بچگی‌ عبدالصالح با همه فرق داشت. آرام بود و صبور. یادم نمی‌آید اذیتم کرده باشد. منظم بود و درس‌خوان و البته خیلی کنجکاو. چشم از او برمی‌داشتم دل و روده یکی از وسایل خانه را به هم ریخته بود تا ببیند چطور کار می‌کند. اتو، سشوار، سماوربرقی، همه را باز می‌کرد و وقتی خیالش راحت می‌شد، بی‌سروصدا گوشه‌ای پنهان‌شان می‌کرد. از همان بچگی بیش‌تر وقتش با من می‌گذشت. حاج‌آقا سرش گرم جنگ و جبهه بود. حتی وقتی قطع‌نامه را پذیرفتند و جنگ تمام شد، یکی دو سال توی منطقه ماند. 🌷 http://eitaa.com/raviannoorshohada
🌸🌿 بچگی‌ عبدالصالح با همه فرق داشت. آرام بود و صبور. یادم نمی‌آید اذیتم کرده باشد. منظم بود و درس‌خوان و البته خیلی کنجکاو... چشم از او برمی‌داشتم دل و روده یکی از وسایل خانه را به هم ریخته بود تا ببیند چطور کار می‌کند. اتو، سشوار، سماوربرقی، همه را باز می‌کرد و وقتی خیالش راحت می‌شد، بی‌سروصدا گوشه‌ای پنهان‌شان می‌کرد. از همان بچگی بیش‌تر وقتش با من می‌گذشت. حاج‌آقا سرش گرم جنگ و جبهه بود. 🕊💚 http://eitaa.com/raviannoorshohada
‍ ‍ 💕معرفی شهید💕 🍃سومین شهید شهرستان بابلسر بود و همچو دیگر شهیدان راه حق، با اشتیاق به سوی فلک پر کشید و با جانش با خداوند معامله کرد و پیمان بستند و نگذاشتند هیچ چیز سد راهشان شود.از زمینیان دلکندند تا به آسمان برسند.و در آن زمان بود که شیپور جنگ نواخته شد تامرد ونامرد مشخص شود. 🍃قلم از جوانمردیش باخجالت بر کاغذ میرقصد.جوانمردانی که آرامش جهان اسلام، برایشان با ارزش تر و مهم تر از آرامش خودشان بود. 🍃جنگ با وحشی‌خویان که بار سنگینی برای زمین بودند.باری که تنها مردان روزای سخت توانا به بلند کردنش بودند جوانمردانی که تا پای جان از اعتقاد و حرم اهل بیت مواظبت کردند و نگذاشتند خِشتی از حرم عمه شان زینب(س)کم شود . 🍃جای آقاصالح، محرم ها در فکه خالیست.شهری که در زیر خاک های رملیش،صدها جوانمرد آرام خفته اند بی نام نشان همچو حضرت فاطمه(س) و اینک یادگار کوچک آقا صالح روز به روز بزرگتر می شود. 🍃گویا «نبل» و «الزهرا» بهانه‌ای بودند تا نام «آقا صالح» را در بین مدافعان حرم عقیله بنی‌هاشم (س) ثبت کنند. تاریخ‌تولد : ۲۶ فروردین ۱۳۶۴ تاریخ‌شهادت : ۱۶ بهمن ۱۳۹۴ 🌹 -فدا❤ ⚘☘⚘☘⚘☘⚘☘⚘☘⚘☘⚘☘ http://eitaa.com/raviannoorshohada