#والفجر_هشت
✅ عصر روز عملیات کنار اروندرود، مزرجی که نوزده سالش بود و فرمانده ی ما بود به شوشتری گفت امشب از اروند نمیتونیم بگذریم. آنجایی که آموزش دیدیم عرض و شدت آب اینجوری نبود. شوشتری گفت اگر امشب ما رو بعثی ها نزنند کوسه ها میزنند، کوسه ها نزنند دشمن میزنه، هیچ کدوم نزنن لای سیمهای خاردار و تله ها نمی تونیم از آب رد شیم ولی من وارد آب می شم برای اینکه امام در جمارانه بهش بگند که بچه ها زدن به خط. وظیفه ی ما به آب زدنه، از آب بیرون اومدن وظیفه ی ما نیست و با خداست.
گفت خدای آن طرف اروند خدای این طرف اروند هست. اگر کسی این طرف اروند قلبش آرامه، اون طرف میترسه توحیدش مشکل داره
این خدا همون خداست.
ان شاالله خدایی که موسی رو از نیل عبور داد مارو از اروند عبور میده و همین طور هم شد و ما با یک شهید از اروند عبور کردیم .
🎙راوی استاد رحیم پور ازغدی
از والفجر ۸
#والفجر ۸
#اروند
#راهیان نور مجازی
@raviannoorshohada
🔸 فرماندهای که از شلوغی مراسم تشییعش میترسید ...
یڪ روز بعد از پایان عملیات #والفجر۸ تویوتا را روشن کرد و به سمت آبادان حرکت کردیم. حالش آشفته بود تا به حال اینگونه او را ندیده بودم، یک به یک شهدا را یاد میکرد و برایشان گریه میکرد، گفتم حالا چرا اینقدر ناراحتی گفت: «بیشتر برای زمان بعداز شهادتم ناراحتم»
متوجه حرفش نشدم با تعجب گفتم: بعداز شهادت که ناراحتی نداره ! گفت: « برای ما داره از آنجایی که من فرمانده بودم، مردم و مسئولین مرا میشناسند. ناراحتم و میترسم از آن روزی که وقتی شهید بشوم، تشییع جنازهام شلوغ شود، مسئولین بیایند، برایم تبلیغات ڪنند. کل استان اعلامیه پخش کنند. این است که برای بعداز شهـادتم هم ناراحتم ، من خودم را شرمنده شهدایی که واقعاً زحمت کشیدند و نامی از آنها نیست میدانم.
با این اعتقادی که داشت، خدا به او عنایت کرد و بعد از شهادتش، مفقود ماند و تشییع نشد. مدتها از زمان شهادتش گذشت تا اینکه در سال ۱۳۷۴بهمراه هفتاد و چند تن از شهدای مازندران تشییع شد.
✍ راوی: همرزم شهید
🌹سردار شهید_محمد_حسن_طوسی
http://eitaa.com/raviannoorshohada