eitaa logo
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
640 دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
3هزار ویدیو
37 فایل
🌷 کانال ویژه راویان(سیره شهدا،دفاع مقدس و مدافعین حرم،جبهه مقاومت،انقلاب،پیشرفت،مکتب حاج قاسم و جهاد تبیین) 🌹اهداف:اعزام راوی،برگزاری دوره روایتگری،اردوی راهیان نور و راهیان مکتب حاج قاسم، برگزاری کنگره ویادواره شهداو... ⚘سیاری @Mojtabas1358 ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷
مشاهده در ایتا
دانلود
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
‍ ‍ 📕 #نسل_سوخته (داستان واقعی) ✍نویسنده: شهید سیدطاها ایمانی ❇️ قسمت۱۸ 💭نهار رسیدیم سبزوار... کن
‍ ‍ ‍📕 (داستان واقعی) ✍نویسنده: شهید سیدطاها ایمانی ❇️ قسمت۱۹ 💭چهره مادرم خیلی ناراحت و گرفته بود ... با غصه بهم نگاه می کرد ... و سعید هم ... هی می رفت و می اومد در طرفداری از بابا بهم تیکه های اساسی می انداخت ... رفتم سمت مادرم و آروم در گوشش گفتم ... - نگران من نباش ... می دونستم این اتفاق ها می افته ... پوستم کلفت تر از این حرف هاست ... و سوار ماشین شدم ... و اون سوئی شرت ... واقعا آخرین لباسی بود که پدرم پولش رو داد ... واقعا سر حرفش موند ... گاهی دلم می لرزید ... اما این چیزها و این حرف ها ... من رو نمی ترسوند ... دلم گرم بود به خدایی که ... - " و از جایی که گمانش را ندارد روزی اش می دهد و هر که بر خدا توکل کند ،، خدا او را کافی است خدا کار خود را به اجرا می رساند و هر چیز را اندازه ای قرار داده است " ... اوایل به حس ها و چیزهایی که به دلم می افتاد بی اعتنا بودم ... اما کم کم حواسم بهشون جمع شد ... دقیق تر از چیزی بودن که بشه روشون چشم بست ... و بهشون توجه نکرد ... گیج می خوردم و نمی فهمیدم یعنی چی؟ ... با هر کسی هم که صحبت می کردم بی نتیجه بود ... اگر مسخره ام نمی کرد ... جواب درستی هم به دستم نمی رسید ... و در نهایت ... جوابم رو از میان صحبت های یه هادی دیگه پیدا کردم ... بدون اینکه سوال من رو بدونه ... داشت سخنرانی می کرد ... - اینطور نیست که خدا فقط با پیامبرش صحبت کنه ... نزول وحی و هم کلامی با فرشته وحی ... فقط مختص پیامبران و حضرت زهرا و حضرت مریم بوده ... اما قلب انسان جایگاه خداست ... جایی که شیطان اجازه نزدیک شدن بهش رو نداره ... مگه اینکه خود انسان ... بهش اجازه ورود بده ... قلب جایگاه خداست ... و اگر شخصی سعی کنه وجودش رو برای خدا خالص کنه ... این جاده دو طرفه است ... خدا رو که در قلبت راه بدی ... این رابطه شروع بشه و به پیش بره... قلبت که لایق بشه ... اون وقت دیگه امر عجیبی نیست... خدا به قلبت الهام می کنه و هدایتت می کنه ... و شیطان مثل قبل ... با خطواتش حمله می کنه ... خیابان خلوت ... داشتم رد می شدم ... وسط گل کاری ... همین که اومدم پام رو بزارم طرف دیگه و از گل کاری خارج شم ... به قوی ترین شکل ممکن گفت ... بایست ... از شوک و ناگهانی بودن این حالت ... ناخودآگاه پاهام خشک شد ... و ماشین با سرعت عجیبی ... مثل برق از کنارم رد شد ... به حدی نزدیک ... که آینه بغلش محکم خورد توی دست چپم ... و چند هفته رفت توی گچ ... این آخرین باری بود که شک کردم ... بین توهم و واقعیت ... بین الهام و خطوات ... اما ترس اینکه روزی به جای الهام ... درگیر خطوات بشم ... هنوز هم با منه ... مرزهای باریک اونها... و گاهی درک تفاوتش به باریکی یک موست ... اما اون روز ... رسیدیم مشهد ... مادبزرگم با همون لبخند همیشه اومد دم در ... بقیه جلوتر از من ... بهش که رسیدم... تمام ذوق و لبخندم کور شد ... اون حس ... تلخ ترین کلام عمرم رو به زبان آورد .. توی در خشک شدم ... و مادربزرگم مبهوت که چرا یهو حالتم... صد و هشتاد درجه تغییر کرد ... چشم هایی که از شادی می درخشید ... منتظر تکانی بود ... تا کنترل اشک از اختیارم خارج بشه ... و سرازیر بشه ... - چی شدی مادر؟ ... خودم رو پرت کردم توی بغلش ... - هیچی ... دلم برات خیلی تنگ شده بود بی بی ... بی حس و حال بود ... تا تکان می خورد دنبالش می دویدم... تلخ ترین عید عمرم ... به سخت ترین شکل ممکن می گذشت ... بقیه غرق شادی و عید دیدنی و خوشگذرانی ... من ... چشم ها و پاهام ... همه جا دنبال بی بی ... اون حس ... چیزهایی بهم می گفت ... که دلم نمی خواست باور کنم ... عید به آخر می رسید ... و عین همیشه ... یازده فروردین ... وقت برگشت بود ... پدر ... دو سه بار سرم تشر زد ... - وسایل رو ببر توی ماشین ... مگه با تو نیستم؟ ... اما پای من به رفتن نبود ... توی راه ... تمام مدت ... بی اختیار از چشم هام اشک می بارید ... و پدرم ... باز هم مسخره ام می کرد ... - چته عین زن های بچه مرده ... یه ریز داری گریه می کنی؟ ... دل توی دلم نبود ... خرداد و امتحاناتش تموم بشه ... و دوباره برگردیم مشهد ... هفته ای چند بار زنگ می زدم و احوال بی بی رو می پرسیدم ... تا اینکه بالاخره کارنامه ها رو دادن ... 🔸ادامه دارد.. -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چقدر خوب است که بعضی ، بدون اینکه خودت بفهمی؛ بر سر راهت ظاهر می‌شوند و را تغییر می‌دهند... آن موقع است که می‌فهمی ، خیلی وقت است جواب را، بافرستادن بنده‌هایش داده است ؟؟ -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
همسر شهید برونسی درگذشت🥀 🔹«معصومه سبک‌خیز» همسر سردار شهید «عبدالحسین برونسی»، پس از تحمل یک دوره بیماری، در یکی از بیمارستان‌های مشهد دار فانی را وداع گفت. 🔹️مرحومه سبک خیز در سال ۱۳۴۷، با شهید برونسی ازدواج می‌کند که حاصل آن ۸ فرزند بود. 🔹️سردار شهید عبدالحسین برونسی از شهدای بزرگ دوران دفاع مقدس بود که در عملیات‌های متعددی، چون عاشورا، فتح‌المبین، بیت‌المقدس، رمضان، والفجر ۳، خیبر و بدر حضور فعال داشت و سرانجام در حالی که فرماندهی تیپ ۱۸ جوادالائمه(ع) را بر عهده داشت، در تاریخ ۲۳ اسفند سال ۱۳۶۳ در شرق رودخانه دجله به فیض شهادت رسید. 🔹️رهبر معظم انقلاب شهید برونسی را یک شخصیت جامع‌الاطراف خوانده و وی را از عجایب و استثنائات انقلاب دانسته‌اند، شخصیتی که نماد استعداد برای پرورش افکار بوده است. -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
10.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆همه ی این ۹ دانش آموز به شهادت رسیدند ۱ بهمن ماه سال ۱۳۶۵ بود. این دانش آموزان گروه سرود مدرسه راوندی قم قرار بود بروند سینما تربیت سرود اجرا کنند. سرود تمام شد مسیر برگشت بودند.. در مسیر نزدیک حرم بودند ماشینشون مورد اصابت بمباران نیروهای بعثی قرار گرفت. همشون شهید شدند.😭 هیچ اثری از پیکر این شهدا باقی نمونده بود. ۳ روز طول کشیده بودتا پیداشون کنند اسم سرودشون ( سرود پرواز ) بود. خودشونم پرکشیدند.. قبل پروازشان نغمه پرواز سردادند😭 -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
💢پیکر‌ ٩ شهید مرزبانی فراجا از جنایت فجیع گروهک تروریستی جندالشیطان در سال ۱۳۸۷، در صحرای داغ پاکستان تفحص، شناسایی و برای خاکسپاری به کشور منتقل شد. 🔹اشرار مسلح وابسته به یک گروهک تروریستی ۲۴ خرداد ماه سال ۸۷ با اقدامی غافلگیرانه و استفاده از تاریکی شب پاسگاه مرزی شمسر سراوان را خلع سلاح کرده و ۱۶ مامور آن را به گروگان بردند و به پاکستان منتقل کردند -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
عاقبت بخیری فقط اونجا كِ سه روز قبل از عروسی روزه میگیرن کھ توی عروسیشون گناهی صورت نگیره :)♡ -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید گرانقدر حبیب الله سلاجقه تذرجی🌻 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 تاریخ ولادت: ۵ / ۱۰/ ۱۳۴۱ محل ولادت: روستای تذرج ،استان کرمان ،شهر رابر تاریخ شهادت: ۱۸/ ۱۰ /۱۳۶۲ محل شهادت : منطقه پیرانشهر مزار : گلزار شهدای تذرج -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐--------------------------------------------
💠♨️💠♨️💠♨️💠♨️💠 ❣💫خاطره ای از خواهر شهید حبیب الله: 🥀سال شهادت این عزیز پایه چهارم دبستان بودم بیش از اندازه به شهید علاقه داشتم ، او هم من وخواهرم و برادرانم رو خیلی دوست داشت، بسیار خوش قلب و با عاطفه بودند..... 😔روز تشییع پیکر عزیزش،خیلی بهم سخت گذشت با اینکه کم سن و سال بودم بسیار گریه می کردم ،رمقی در بدن نداشتم ،دوست داشتم در آخرین دیدار صورت زیبایش راببینم، اما شلوغ بود و ازدحام جمعیت ، برایم مقدور نبود. آموزگارم مرد همسایه و از دوستان نزدیک شهید، آن زمان معلول حرکتی بودم ،آموزگار عزیزم مرا بغل کرده و از جمعیت خواهش کرد اجازه دهند، مرا به دیدار شهید ببرد ، 💔وقتی به کنار صندوق چوبی رسیدم ،درب را گشودند ،چشمان گریانم فرشته ای را دیدند که بسیار زیبا و آرام ،لبخند نازنینی به لب داشت ،انگار خیلی خوشحال بود، خم شدم گونه و لبهایش را غرق بوسه کردم و هیچگاه این آخرین دیدار را فراموش نکردم ،پس از گذشت ۴۱ سال از شهادت هنوز هر شب با یاد خاطرات این شهید دلاور سر بر بالین میگذارم و برای اموزگار عزیزم که سالهاست در جوار رحمت حق جای گرفته دعا می کنم .🤲 امید دارم شفاعت شهیدان شامل همه ما شود و در قیامت شرمنده این عزیزان نباشیم. -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------