eitaa logo
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
644 دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
3هزار ویدیو
37 فایل
🌷 کانال ویژه راویان(سیره شهدا،دفاع مقدس و مدافعین حرم،جبهه مقاومت،انقلاب،پیشرفت،مکتب حاج قاسم و جهاد تبیین) 🌹اهداف:اعزام راوی،برگزاری دوره روایتگری،اردوی راهیان نور و راهیان مکتب حاج قاسم، برگزاری کنگره ویادواره شهداو... ⚘سیاری @Mojtabas1358 ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷
مشاهده در ایتا
دانلود
. اِی شَمْعْ گِریه کُـنْ تو بِه سوزِ دِلِ حُسیــــــن 🕯 . . http://eitaa.com/raviannoorshohada
🌹سال گذشته؛ در چنین شبی، آخرین حضور سردار سلیمانی در مراسم عزاداری در بیت رهبری😔 http://eitaa.com/raviannoorshohada
🖤عطر بین الحرمین دارد او... با خنده گفت: می خواهم شهید شوم... و گفت که می خواهد مثل عباس(ع) دستش را و مثل حسین(ع) سرش را تقدیم کند. وقتی که او را آوردند، خمپاره سر و شانه اش را با خود برده بود. راوی: مادر شهید علی ابوچناری http://eitaa.com/raviannoorshohada
کتاب_یازهرا.pdf
2.81M
🌷🌿کتاب یا زهرا (س) خاطرات و زندگینامه ی شهید تورجی زاده http://eitaa.com/raviannoorshohada
◼️تنها آرزو گفت: «توی دنیا بعد از شهادت فقط یک آرزو دارم: اونم اینکه تیر بخوره به گلوم».  تعجب کردیم.  بعد گفت: «یک صحنه از عاشورا همیشه قلبمو آتیش می زنه؛ بریده شدن گلوی حضرت علی اصغر» والفجر یک بود که مجروح شد. یک تیر تو آخرین حد گردنش خورده بود به گلوش. وقتی می بردنش عقب، داشت از گلوش خون می آمد. می گفت: آرزوی دیگه ای ندارم مگر شهادت. 🖤 http://eitaa.com/raviannoorshohada
*﷽* 🌷 مداح داشت نوحه می خواند که حاجی مثل اسپند روی آتیش از جا پرید! وقتی برگشت ، مدام روی دستش می زد و می لرزید. هیچ وقت این طور ندیده بودمش. پرسیدم : چی شده حاجی؟ چرا اینقدر عصبانی هستید؟ گفت :قسمت خانوم ها بازرسی گذاشتن ، دارن عزادارهای حضرت زهرا رو می گردن. حرفش که تمام شد ، گفتم : به خاطر رعایت حال شما دارن می گردن. خبر دارید که قصد داشتن شما رو ترور کنن ، به خاطر اون کنترل می کنن. عصبانیتش بیشتر شد ، گفت :حق ندارن این کار را بکنن ، اصلا من کشته بشوم من به مهمان های حضرت زهرا توهین کنم؟! جسارت کنم؟! اینجا مجلس حضرت زهراست جای گشتن نیست. بعد از مراسم منتظر همسرم شدم. وقتی آمد ، چهره اش گرفته بود. گفت :حاجی کاسه کوزه مان را به هم ریخت. وسط مراسم آمد دستور داد بازرسی ، بی بازرسی! راوی :حجت الاسلام عارفی _ باصلوات حسینیم http://eitaa.com/raviannoorshohada
◼️شرط مرخصی امام خمینی (ره) به شهید بابایی شهید بابایی در زمان دفاع مقدس خدمت امام خمینی(ره) رسیدند و از ایشان برای انجام کاری در اوقاتی که آسیبی به کار جنگ نمی خورد، مرخصی خواستند. وقتی امام راجع به دلیل مرخصی گرفتن در آن بحبوحه ی جنگ پرسیدند. شهید بابایی فرمود: من در دهه اول محرم برای شستن استکان های چای عزاداران به هیئت های جنوب شهر که من را نمی شناسند می روم. مرخصی را برای آن می خواهم. امام خمینی (ره) به ایشان فرمودند: به یک شرط اجازه مرخصی می دهم که هر موقع رفتی به نیت من هم چند استکان بشویی. 🖤 http://eitaa.com/raviannoorshohada
. ▪️ هر چند پاي بي رمق او توان نداشت هر چند بين قافله جانش امان نداشت بار امانتي که به منزل رسانده است چيزي کم از رسالت پيغمبران نداشت جز گيسوان غرق به خون روي نيزه ها در آتش بلا به سرش سايه بان نداشت  آيا به جز حوالي گودال، ساربان راهي براي رفتن اين کاروان نداشت؟  يک شهر چشم خيره به ... بگذار بگذريم شهري که از مروّت و غيرت نشان نداشت  آري هزار داغ و مصيبت کشيده بود اما تنور و تشت طلا را گمان نداشت  ديگر لب مقدس قرآن کربلا جايي براي بوسه‌ی آن خيزران نداشت! یوسف رحیمی... . ✋ . http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 📚 (معرفی کتاب) 📔 . ♻️ عطش عامل حرکت «آب کم جو تشنگی آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست» 🔅 از امام درخواست کن که من را هر روز بیش تر ی ذکر خودت کن. اگر این دعا را کردی، امام برای این که یک فرد تشنه را به تو نشان دهد، بن مظاهر دارد. ✳️ یک شب با قرآن باشی، بخوانی و سیر نشوی، باز هم بخوانی تا سحر برسد و نفهمی چه طور زمان گذشت. ⚜ همیشه احساس تشنگی و کن. در کنار حرم حبیب «اَنتُمُ الفُقَراءُ» را بهتر می شود فهمید. عبدی که هرشب با قرآن است، باز خودش احساس فقر می کند. ✅ اگر بفهمی چقدر پیش رو داری، اگر این را حس کنی که چقدر ماندی، اگر افق های فتح نشده را ببینی، بیشتر می زنی. . http://eitaa.com/raviannoorshohada
. 🌙 شبي از مزار آقا مصطفي صدرزاده برمي‌گشتيم. ‌گفت: سعيده برايت چيزهايي نوشته‌ام اگر بخواني دلت مي‌خواهد تو هم شهيد شوي. 😍شوخي كردم مگر زن هم سوريه مي‌برند؟😅 گفت: هنگام ظهورِ آقا، مردان و زنان در اين راه سبقت مي‌گيرند...💫 قبل از اعزامش به بهشت رضوان رفتيم. سجاد اشاره به قبر خالی كنار مزار شهید صدرزاده كرد و گفت: اين قبر آن‌قدر خالی مي‌ماند تا من برگردم و بنرهاي مصطفي پايين نمي‌آيد تا بنرهاي من بالا برود. يك شب سجاد در خواب، تب شديدي كرده بود و اشك مي‌ريخت. مي‌گفت: من نبودم شما مصطفي را برديد الان هستم و نمي‌گذارم رفقايم را ببريد... 🔻تولد : ۱۳۶۴/۴/۳۰ 🔺شهادت: ۱۳۹۴/۹/۲۹ 🌷 http://eitaa.com/raviannoorshohada
. 📱 یه گوشی معمولی داشت از این نوکیاها. پشتش برچسب زده بود: « گناه یعنی خداحفظ حسیـــن...!» . بچه اش که به دنیا آمده بود، تا مدت ها با چشم پف‌آلود و قرمز می آمد سرکار. با لهجه نجف‌آبادی می گفت: « حَجی، این حَج‌علی ما رو بیچاره کرده، نا آرومی می کنه. شب‌ها خوابش نمی‌بره، مجبورم تا نصفه‌شب با ماشین ببرمش بیرون بتابونمش.» _اون موقع شب کجا می ری؟ _می برمش گلزار شهدا، لای قبرها قدم می زنیم تا خوابش ببره... 🍃 . 🌷 http://eitaa.com/raviannoorshohada