eitaa logo
❣️فقط کلام شهید❣️
466 دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
2.4هزار ویدیو
7 فایل
یا صاحب الزمان ادرکنی ✹﷽✹ #شهید_سید_مرتضی_آوینی🍂 ✫⇠شرط ورود در جمع شهدا اخلاص است و اگر این شرط را دارے، ✦⇠چہ تفاوتی مے ڪند ڪہ نامت چیست و شغلت•√ #اللهم_عجل_لولیڪ‌_الفرج #ما_ملت_شهادتیم مدیرکانال👇 @Khadim1370 آی دی کانال👇 Ravie_1370
مشاهده در ایتا
دانلود
*•••••┅═✧🦋❁﷽❁🦋✧═┅•••••* 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت "همرزمان و خانواده شهید" 🔹صفحه۲۱۴_۲۱۲ 🦋 ((بیمارستان اصفهان)) از آبادان به اهواز و سپس به به اصفهان اعزام شد. زمانی که در بیمارستان اصفهان بستری بود، تعدادی از بچّه ها به ملاقاتش رفتند. او بی تاب بود واظهار می کرد دلش می خواهد به کرمان برود. بچّه ها این خبر را به ما رساندند. ما هم هماهنگ کردیم به همراه و اخوی محمّد حسین به اصفهان رفتیم. و با ماشینی که حاج اکبر گرفته بود، او را به کرمان آوردیم. به احتمال زیاد، او اصفهان را برای اجرایی شدن نقشهٔ ذهنی اش مناسب نمی دید؛ وگرنه دلیل دیگری برای آمدن به کرمان وجود نداشت. ((هدیهٔ ملاقات)) من وقتی باخبر شدم ایشان در بیمارستانی در کرمان بستری است، چون می دانستم به کتاب بسیار علاقه دارد، یک جلد کتاب "مناجات" را به عنوان هدیه خریدم و به ملاقاتش رفتم. توی بیمارستان هر چه از محمّد حسین سؤال کردم: «کجا شدی؟!» جواب درستی نداد. فقط می گفت: «قرار است نگویم.» در همین موقع یکی از برادران که تازه به ملاقات او آمده بود، به شوخی گفت: « خیلی رحم کرد، خوب شد که آب تو را با خودش نبرد.» 😄 من از این صحبتش فهمیدم باید جایی باشد که آب جریان دارد، نه جایی مثل که آبش راکد است. با این حال وقتی از محمّد حسین سؤال کردم، اشاره ای به نام و موقعیّت منطقه نکرد. من هم دیگر اصرار نکردم. ((آسانسور)) محمّد حسین از ناحیهٔ پا مجروح شده بود و در بیمارستان کرمان درمان بستری بود. مادر صبح زود مرا از خواب بیدار کرد و گفت: «هادی جان کمی گل گاوزبان جوشاندم، ببر برای محمّد حسین صبح اول وقت بخورد.» من، نمازم خواندم، لباسی پوشیدم، جوشانده را برداشتم و هنوز آفتاب نزده بود به طرف بیمارستان راه افتادم. فاصلهٔ خانه تا بیمارستان زیاد نبود، فقط یک کوچه فاصله داشت. وقتی رسیدم، چون صبح زود بود، نگهبان ها نمی گذاشتند داخل شوم. با اصرار زیاد و خواهش و تمنّا قبول کردند فقط بروم، جوشانده را بدهم و سریع برگردم. محمّد حسین در طبقهٔ چهارم بستری بود. من از آسانسور استفاده نکردم و از پلّه ها رفتم بالا. وقتی رسیدم داخل اتاق...... *•••••┅═✧🦋❁🌼❁🦋✧═┅•••••*
🏴🏴🏴🏴 محرم خونه پیداش نمی شد. وقت و جان و مالش وقف دستگاه سید الشهدا بود. هر کاری که از دستش بر میومد انجام می داد. پای ثابت روضه های و بود از طرفی هم در هیئت خادمی میکرد. از کمک به آشپزخانه تا کارهای فنی و تعمیراتی. در این دو ماه محرم و صفر همیشه الویت رو به کارهای روضه و هیات امام حسین علیه سلام می داد. آخر کار هم بین رفتن سر خونه و زندگی دنیایی و فدایی ارباب شدن، اولویت رو به دستگاه سیدالشهدا علیه سلام داد.