eitaa logo
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
2.7هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
234 ویدیو
3 فایل
روایت‌ مردم ایران 🇮🇷 نظرات، انتقادات، پیشنهادات و ارسال مطالب: @ravina_ad
مشاهده در ایتا
دانلود
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
📌 احلی من العسل نفس‌نفس‌زنان پله‌های اداره را طی کردم به سمت طبقه‌ی سوم و دفتر رئیس! دم در اتاق دفتر رئیس، چشم من و همکارم محمدحسن محمودی که پشت سیستم خانم درفشیان (برای آپ‌دیت سیستم) نشسته بود، به هم گره خورد. انگار سریع یک چیزی را پاس داد به من. رو‌به‌رویش مراجعه‌کننده‌ای ایستاده بود که من از پشت او را می‌دیدم. سریع آقای محمودی گفت: «آقای رسولی‌مقدم اومدن. مسئول دفتر ادبیات پایداری هستن. پیامتون رو به ایشون بدین!» برگشت سمت من. مردی میانسال، با کتی قهوه‌ای و پیراهنی مشکی و چشم‌هایی محزون که باعث نشد لبخندش را از من دریغ کند. سلامش کردم و گفتم: «در خدمتم! امر بفرمایید!» گفت: «من پدرِ...». محمدحسن انگار که می‌دانست سختش است، حرفش را قطع کرد و گفت: «پدر شهید راستگو است. برای تشکر آمده است پیش آقای اسلامی». شگفت‌زده شدم و فوری به او دست دادم و دستش را گرفتم. با او گرم گرفتم و احوالش را پرسیدم. گفت: «خواستم برا محبتی که به ما و پسرم داشتین، تشکر کنم. حالم مساعد نیست و داغدارم، اما باید برا تشکر می‌اومدم». با تمام وجودم گفتم: «ما باید از شما قدردانی کنیم. شما که دسته‌گلتون رو برا وطن پرپر دیدین و اینقدر باصلابتین که صدا و نگاه گرمتون رو دریغ نمی‌کنین. شما که از جون و گوشت و پوست و استخونتون مایه گذاشتین. ما باید بیایم حضور شما». برایش صبر جمیل حضرت زینب (س) را آرزو کردم و از اجر صبر در کلام حضرت امیر (ع)، سخن عاریه گرفتم؛ همچنان‌که دستانمان در هم گره خورده بود. حرفم که تمام شد، باز تشکر کرد و خم شد که دست مرا ... اجازه ندادم و سریع با دست چپم سرش را بالا کشیدم و سرِ افکنده‌ی خودم را خم کردم و دست زحمت‌کشیده و پدرانه و گرمش را بوسیدم؛ شانه‌اش را نیز...! و می‌گفتم: «نکنین پدرجان! من باید دست شما رو... چشم شما رو... پای شما رو ببوسم». حتی برای صرف یک استکان چای داغ فرصت نداشت و برای طراحی یک پوستر و یک یادمان ساده که زحمت واحد تجسمی‌مان بود، آمده بود که قدردانی کند. خداحافظی کرد و رفت و من هم‌چنان بعد از دو روز، متحیر این بی توقعی و اخلاص و صفا و زلالی مردم روستایی این دیارم که جان شیرین را دو دستی در راه چیزی که به آن معتقدند، فدا می‌کنند و راضی هم هستند؛ آنچنان‌که هنوز در گوش تاریخ می‌پیچد: «احلی من‌ العسل». رحمت‌الله رسولی‌مقدم جمعه | ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا