eitaa logo
انجمن راویان فجر فارس(NGO)
1.4هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
918 ویدیو
78 فایل
کانال سازماندهی ، اطلاع رسانی و آموزشی "انجمن راویان فجر فارس NGO" راویان عزیز تبلیغ مراسمات و یادواره هایی که در آن ایفای ماموریت روایتگری را دارید به مدیران کانال ارسال تا انتشار یابد. همچنین گزارشات ماموریت ها واجرای برنامه های خود را نیز ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨️ 🎙 روایت هشتم ❤️ ✌️ بزودی..... ?!!? از الآن بدانید : 🌀 پنجشنبه ۱۳ بهمن ماه ۱۴۰۱ دعوت هستید به یک اتفاق خوب🌺 🔆 ↩️ ✔️@raviyanfarss ✔️@kshohadayefars
انگشترت هنوز در دستت بود، زمانی که دشمن تو را به شهادت رساند. این انگشتر یادبودی از تو خواهد بود. از دلیری هایت، از شجاعت هایت، از ترس هایی که در دل دشمن نهادی🥀💔 نقاش : 👇👇👇 @naghashishohada313 🔴 👇 @raviyanfarss
انجمن راویان فجر فارس(NGO)
🚩 یافاطمه الزهرا سلام الله علیها 🚩 خاکهای نرم کوشک _١٧ شهید عبدالحسین برونسی تالیف :سعید عاکف فرشته
🚩 یافاطمه الزهرا سلام الله علیها 🚩 خاکهای نرم کوشک _ ١٨ شهید عبدالحسین برونسی تالیف : سعید عاکف خانه استثنایی راوی :معصومه سبک خیز سپاه تشکیل شد، عبدالحسین عضو سپاه شده بود. ۲۴ ساعت در سپاه بود و ۲۴ ساعت در خانه. بعضی وقتها دائم در سپاه بود. در اوایل حقوق کم او جواب مخارجمان را نمیداد. لذا  مجبورا کار بنایی را ادامه میداد و اکثر شبها سر کار برود. خانه ما در محله طلاب و مساحت آن ۴۰ متر بود. ان خانه برای خانواده هفت نفری ما کوچک بود!. باید فکر جای بزرگتری میبودیم. با مشغله ای که عبدالحسین داشت مجال فکر کردن در این موضوع را اصلاً نداشت. ابتدا من امیدم به آینده بود ولی وقتی جنگ شروع شد دیگر از او هم قطع امید کردم. چون واقعیت این بود که اصلا نمیشد ازش توقعی داشت. یک ماه برای ماموریت آموزشی رفت. در آن مدت فرصتی شد تا خودم دست به کار شدم خانه را فروختم و یک چهار راه بالاتر، خانه بزرگ تری خریدم.  با خوشحالی تمام اثاثیه خانه را به کمک بچه ها و با فرقان به خانه جدید منتقل می‌کردیم، به ناگاه متعجبانه دیدم عبدالحسین سر و کله اش پیدا شد.   تعجب کرده بود، جلو آمد. تقریباً یک ماه بود که او را ندیده بودیم. سلام و احوالپرسی کردیم. با تعجب پرسید : کجا می‌روید؟ اسباب ها را چرا جابجا می کنی؟!.  چهارراه جلویی را نشان دادنم و گفتم: یک خانه بزرگتر خریده ام. با خنده گفت:  از کجا می خواهید پولش را بیاورید؟. گفتم: خدا کریمه.... چیزی نگفت. خانه را که دید خوشحال شد. خانه کاملاً خشتی بود و کف حیاط موزاییک نداشت. کار اثاث کشی تمام شد و عبدالحسین  مجدد راهی جبهه شد. کم کم فصل باران که شد یک روز باران شدیدی باریدن گرفت. از تمام نقاط سقف آب چکه می‌کند. هر چه ظرف داشتیم گذاشتیم زیر سوراخ های سقف و بعد روز شماری میکردیم که عبدالحسین کی برمی‌گردد؟. بالاخره یک روز برگشت، اما با تن زخمی و مجروح. که با کمک دیگران او را آورده بودند. روز بعد  غزالی از همکارانش و چندتا از بچه‌های سپاه به عیادتش آمدند. آن روز هم باران می بارید. غزالی وقتی چکه های سقف، به داخل اتاق را دید، کمی متاثر شد. ساعتی بعد خداحافظی کردند و رفتند. یک ساعت طول نکشید که یکی از آنها برگشت و گفت: آقای غزالی دستور داده که به دنبال برونسی بیاییم و او را با خود به سپاه ببریم. اودر حالیکه ناخوش بود با خود بردند. وقتی از سپاه او را برگرداندند، چهره عبدالحسین در هم بود. از او پرسیدم با تو چه کار داشتند؟. اخمش را در هم کشید و گفت: هیچ!.... با من شرط کرده اند تا خانه را درست نکنم حق ندارم دیگر به ماموریت جبهه بروم. من با تعجب از او پرسیدم: فقط همین! کار دیگری نداشتند؟. لبخندی معنی دار زد و گفت: غزالی می خواست بداند: که آیا تو از این وضع زندگی راضی هست یا نه؟. من هم بهش گفتم: زن من از این زندگی کاملاً راضی است. بالاخره من علاقمند بودم بدانم خانه آخرش درست می‌شود؟ یا نه؟.... عبدالحسین در جواب من ساکت بود و به فکر فرو رفت. از من خواست که اگر مجدد از سپاه آمدند من به آنها بگویم که چون من خودم این خانه را خریدم، دوست دارم همین جا بمانم و اصلا هم خانه بهتر از این نمیخواهم. با ناراحتی گفتم: برای چه من باید این حرفها را به آنها بگویم؟. عبدالحسین خیلی ناراحت تر جواب داد: چون اینها برای بازسازی میخواهند بمن پول بدهند! من هم نمیخواهم این پول را از آنها بگیرم. من دوست نداشتم بالای حرف او حرفی بزنم، چون در طول زندگی او را شناخته بودم؛ هیچ وقت نمیخواست کاری خلاف رضای خدا انجام بدهد. مجدد از سپاه آمدند، و به خانه داخل شدند. یک نفر از آنها ساکی دستش بود. آن را باز کرد. چندین بسته اسکناس درشت بیرون آورد. جلوی عبدالحسین گذاشت. انتظار دیدن آن همه پول را نداشتم. نمی دانستم عبدالحسین چه تصمیم می گیرد. به پول ها خیره شد. معلوم بود که در تصمیمش خیلی جدی است. ناگهان بسته های اسکناس را جمع کرد و دوباره در داخل ساک ریخت. خیلی محکم و جدی گفت: این پول ها مال بیت الماله، من یک سر سوزن هم راضی نیستم بچه هایم بخواهند با چنین پول هایی در رفاه باشند. یکی از همکارانش گفت: ولی.... آخر........ عبدالحسین خیلی محکم و بلند گفت: ولی ندارد!... بچه های من با همین وضعی که شما میبینید زندگی می کنند!. همکارانش گفتند: جواب غزالی را چی بدهیم؟. گفت: به او بگویید خودم یک فکری برای خونه می کنم. در هر صورت آنها هرچه اصرار کردند که عبدالحسین پول را قبول کند هیچ فایده ای نداشت که نداشت. ادامه دارد... صلوات
انجمن راویان فجر فارس(NGO)
بزرگداشت سومین سالروز سردار شهید حاج قاسم سلیمانی د یاران شهیدش.. استان هرمزگان _بندر چارک ۱۵ آذرماه۱۴۰۱
انجمن راویان فجر فارس(NGO)
#شهید_ابراهیم_باقری_زاده #سالروز_شهادت
شهید امام رضایی بسم رب الشهدا علاقه زیادی به ع داشت... آن در شب عملیات ، حقیر آنها را جلو بردم . پشت نونی ها وقتی داشتیم ع را جلو می بردیم ، کنار دست من نشسته بود ، مایلرها (کامپرسی ها) نگه داشتند که پیاده بشن وحرکت کنیم به سمت نقطه رهایی ، ابراهیم باقری وقتی پایین آمد یه نگاهی به آسمون کرد ، چند دقیقه ای خیره به آسمون وستاره ها شد. گفت : ع این طرفه؟ گفتم : بله امام رضا ع این طرفه! این قبله است پشت به قبله امام رضا ع است... برگشت دستاش را گذاشت روی سینه اش ، اشک از چشماش سرازیر شد تو اون لحظه حساس.... گفت: دلم می خواست بیام به پابوست آقا ، مدتیه نشده برسم به خدمت شما ، از همین جا به شما سلام میدم... ع یه سلامی از ته دل ، من دیگه همچین سلامی را هیج جایی ندیدم...🥺 از ته دل سلامی کرد و قطع به یقین جواب سلام را گرفت که پس از شهادتش پیکرش نه به اشتباه ، نه!! اشتباهی در کار نبود... پیکرش به تقدیر ، به دستور ، با طلبیدن امام رضاع به رفت... وقتی پیکر همه را به دیار آوردند ، پیکرمطهر ابراهیم بین آن ها نبود!! کجاست؟! چی شده؟! خبر رسید که پیکرشهید در مشهدالرضا است😢 اون موقع ها رسم بر این بود که هر شهیدی را وارد مشهد می کردند قبل از اینکه به ببرند و به خانواده ها خبر بدهند ، مستقیم پیکر را به حرم امام رضا ع می بردند وطواف می دادند ، بعد به معراج الشهدا می بردند و به خانواده ها خبر می دادند. ابراهیم از رفت به مشهدالرضا ع ، طلبیدش امام رضا ع✋ ونکته ای که بر روی سنگ مزارش هست اینکه عکس تصویرشون هم الان رو به سوی امام رضا ع است...🤲 :
انجمن راویان فجر فارس(NGO)
📩 زنده نگه داشتن حوادث تحولی تاریخ وظیفه‌ی همه است/قیام ۱۹ دی مردم قم سرآغاز یک جهاد بزرگ و تحول‌آفرین بود برای بیرون کشیدن ایران از هاضمه غرب 🔻 رهبر انقلاب صبح امروز در دیدار مردم قم: بزرگداشت نوزدهم دی سال ۵۶ هر سال تکرار میشود. باید هم استمرار داشته باشد. در آینده هم باید این رشته‌ی نورانی دوام پیدا کند. چرا؟ چون حادثه یک حادثه‌ی تحولی بزرگ بود، حادثه‌ی عادی نبود. زنده نگه داشتن حوادث تحولی تاریخ وظیفه‌ی همه است. 🔻 چرا میگوییم نوزده دی قم یک حادثه‌ی تحول‌آفرین و تاریخی است؟ چون شروع و سرآغاز یک جهاد بزرگ است. از اینجا یک جهاد بزرگی آغاز شد در سراسر کشور که هدف این جهاد هم این بود که ایران عزیز را از هاضمه‌ی غرب بکشد بیرون. ایران که له شده بود زیر دست و پای فرهنگ معوج و غلط غربی و زیر تسلّط سیاسی و نظامی غربی، این را بکشد بیرون، مستقلش کند، هویت تاریخی ایران را احیا کند. هویت تاریخی اسلام و ایران، ایران اسلامی است. 🔻 این هویت اسلامی ایران گم شده بود. اگر کسی می‌آمد در خیابانهای تهران راه میرفت، نه حالا فقط هم تهران، در خیلی از شهرهای دیگر، حتی در یک جاهایی از مشهد ما اگر کسی راه میرفت، احساس نمیکرد اینجا یک کشور اسلامی است، اینجا یک مردم مسلمانی زندگی میکنند. ۱۴۰۱/۱۰/۱۹ 🏷 در
انجمن راویان فجر فارس(NGO)
🇮🇷 آغاز عملیات عظیم کربلای ۵ در منطقه عمومی شلمچه و شرق بصره ۱۹ دی ماه ۱۳۶۵ عدم فتح کربلای ۴ شرایط دشوار ی رابه وجود آورده بود و ضرورت انجام عملیات دیگری را ایجاب می کرد. که پیروزی آن تضمین شده باشد و ضمنا از جنبه نظامی و سیاسی بسیار ارزشمند باشد. ارزشمند ترین منطقه موجود شلمچه بود که دشمن با توجه به اهمیت منطقه، زمین شرق بصره را مسلح به انواع موانع و استحکامات کرده و با رها کردن آب ، انجام هرگونه عملیاتی را غیر ممکن ساخته بود. اهداف عملیات منطقه شلمچه به لحاظ اهمیت سیاسی و نظامی آن، به عنوان یکی از معابر اصلی شهر بصره، همواره در زمره اهداف قوای نظامی جمهوری اسلامی ایران قرار داشت و در صورت تسلط بر این منطقه، جمهوری اسلامی می توانست برتری خود در جنگ را به اثبات برساند. نیروی دشمن ، منطقه عملیاتی در حوزه پدافندی سپاه سوم عراق بود و لشکر ۱۱ پیاده، ۵ مکانیزه و ۳ زرهی در این منطقه مستقر بودند و با شروع عملیات، تعداد بیشتری از لشکرهای عراق در منطقه عملیاتی حضور یافتند. نیروی خودی قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء(ص ) با ۲۰۰ گردان نیرو، عملیات راشروع کرد . شرح عملیات تاریخ ۱۹ دی ساعت ۱/۳۵ بامداد فرمان حمله با رمز مقدس یا زهرا(س) صادر شد.محور های اصلی تلاش ها ، شامل ۵ضلعی (که در عملیات کربلای ۴ از سوی رزمندگان فارس جمعی لشکر ۱۹ فجر و تیپ ۵۷ ابالفضل لرستان فتح شده بود ) ، سرپل غرب کانال پرورش ماهی و باز کردن جاده شلمچه بود. بعد از گذشت ۲۴ ساعت از آغاز حمله، با وارد شدن قرارگاه قدس و نجف به صحنه نبرد، برای بازشدن جاده شلمچه، عملیات شدت گرفت و پشتیبانی عملیات توسط نیروی هوایی و هوانیروز انجام شد. دشمن بعثی با انتقال امکانات و نیروهایش از منطقه فاو به منطقه شلمچه و افزایش بمباران هوایی ، سعی درعقب راندن نیروهای اسلام را داشت. لشکر ۲۵ کربلا و لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) در غرب کانال پرورش ماهی و لشکر۱۹ فجر ، در برابر فشارهای دشمن الحاق کردند و سرپل تثبیت شد. باز شدن جاده شلمچه ، و پیشروی لشکر ۸ نجف ،  لشکر ۱۴ امام حسین (ع) و لشکر۳۳ المهدی عج ، این امکان را به وجود آورد که با توسعه وضعیت ، از تمرکز فشار دشمن در برخی محورها، از جمله در منطقه سرپل غرب کانال ماهی کاسته شود. در شب چهارم، تکمیل اهداف عملیات دنبال شد. ورود لشکر ۵ نصر به جزیره بوارین و در هم شکستن استحکامات دشمن، بخشی از موفقیت های حاصله بود. طی درگیری های شب و روز پنجم، گرچه اهداف مورد نظر کاملا تحقق نیافت، لیکن ناتوانی دشمن از عقب راندن نیروهای اسلام ، نشانه ای از امیدواری نسبت به تثبیت منطقه بود. تدبیر کلی عملیات تاکید بر اقدامات مهندسی و استفاده از آتش برای در هم کوبیدن مقاومت دشمن بود. طی شب و روز ششم و هفتم علاوه بر پیشروی در برخی محورها، تلاش قابل ملاحظه ای نسبت به دفع حملات دشمن در غرب کانال پرورش ماهی انجام گرفت. سرانجام پس از هشت شبانه روز نبرد ، دشمن از منطقه شرق نهر جاسم عقب نشینی کرد و عملیات تاکربلای ۸ (تکمیلی کربلا ۵) متوقف شد. مناطق آزاد شده و انهدام نیروها وتجهیزات دشمن درعملیات کربلای ۵ و ۸ (تکمیلی کربلای ۵) به این شرح می باشد: 🔺️ ۱۲ کیلومتر پیشروی به طرف بصره و آزاد کردن ۱۵۰ کیلومتر مربع 🔺️آزاد سازی پاسگاه های بوبیان، شلمچه، کوت سواری و خین 🔺️آزاد سازی جزایر بوارین، فیاض و ام الطویل 🔺️آزاد سازی روستاهای خرنوبیه، سعیدیه، حنین، سلیمانیه، هسجان، جاسم - تصرف آبگرفتگی بوبیان ، عبور از کانال ماهی ، نهر دوعیجی و جاسم 🔺️استقرار در ۱۰ کیلومتری بصره 🔺️انهدام ۴۵ فروند هواپیما ، ۷ فروند بالگرد ، ۸۷۰ دستگاه تانک و نفربر ، ۱۸۰ قبضه توپ صحرایی ، ۱۲۰ قبضه ضد هوایی ، ۴۰۰ قبضه خمپاره انداز و‌ تفنگ۱۰۶ میلیمتری ، ۱۰۰۰دستگاه خودرو ، مقدار زیادی سلاح سبک و مهمات 🔺️تعداد ۳۰ هزار نفر کشته ، ۷۰ هزارنفر زخمی و ۲۶۵۰ نفر اسیر 🔺️به غیمت درآمدن ۲۳۰ دستگاه تانک ونفربر ، ۲۰۰ دستگاه خودرو ، ۲۰ قبضه توپ صحرایی ، ۱۰۰ قبضه توپ ضد هوایی ، ۲۵۰ قبضه خمپاره انداز و تفنگ۱۰۶ میلیمتری ، ۱۰۰ دستگاه مهندسی‌ Https://eitaa.com/raviyanfarss انجمن راویان فجر فارس
انجمن راویان فجر فارس(NGO)
📩 زنده نگه داشتن حوادث تحولی تاریخ وظیفه‌ی همه است/قیام ۱۹ دی مردم قم سرآغاز یک جهاد بزرگ و تحول‌آفر
. 📩 اشاره رهبر انقلاب به یک سند تازه منتشر شده: کارتر در سال ۱۹۷۹ به سازمان سیا دستور سرنگونی انقلاب را داده بود. 🔻 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای صبح امروز در دیدار مردم قم: این حرکت عظیم که از قم شروع شد توانست ایران را از پنجه‌ی غارتگر و خونین آمریکا نجات بدهد. در واقع ایران را از دست و از حلقوم آمریکا کشید بیرون. این شد پایه و اساس دشمنی آمریکا با ایران. 🔻 اینکه میگویند فلان حادثه فلان قضیه موجب شد که آمریکایی‌ها با ما دشمن بشوند بعضی‌ها هم حالا بعد از چهل سال میگویند چرا آمریکایی‌ها را با خودتان دشمن میکنید! ما داریم دشمن میکنیم؟ چهل سال است به خون ما تشنه است. 🔻 ما حالا داریم آمریکا را دشمن میکنیم؟ آمریکایی‌ها از روز اول شروع کردند. یک سندی اخیراً منتشر شده که برای من فرستادند، آوردند همین چند هفته پیش ظاهراً از یک مرکز معتبر آمریکایی که اسناد مهمی را بعد از مثلاً گذشت سی چهل سال منتشر میکند، این سندی را منتشر کرده که میگوید که کارتر در دسامبر ۱۹۷۹، دسامبر ۷۹ یعنی حدود ده ماه بعد از پیروزی انقلاب ما، یک دستوری میدهد به سازمان سیا. دستور این است که جمهوری اسلامی ایران را سرنگون کنید. 🔻 یعنی همان اول انقلاب اوایل انقلاب رئیس‌جمهور آمریکا دستور سرنگونی جمهوری اسلامی ایران را با خواب آشفته‌ای که لابد دیده به سازمان سیا صادر میکند. آن وقت نکته‌ی جالب توجه این است که به چه وسیله ساقط کنید، ذکر میکند اولین نکته‌ای ذکر میکند تبلیغات است؛ پروپاگاندا. میگویند با پروپاگاندا تبلیغ کنید علیه جمهوری اسلامی. 🔻 این کاری بوده که آن روز اینها شروع کردند. تبلیغات، البته خب فقط تبلیغات نبود تحریم هم بود جاسوسی هم بود نفوذ هم بود. ۱۴۰۱/۱۰/۱۹ 🏷 @raviyanfarss
انجمن راویان فجر فارس(NGO)
. 📩 اشاره رهبر انقلاب به یک سند تازه منتشر شده: کارتر در سال ۱۹۷۹ به سازمان سیا دستور سرنگونی انقلاب
🔴 کار را به لحظه و به هنگام باید انجام داد / نباید غفلت کنیم از وظیفه‌ای که عقل و شرع به عهده‌ی ما گذاشته است ⏪ رهبر انقلاب صبح امروز در دیدار مردم قم: ▪️کار را به لحظه باید انجام داد. توابین برای انتقام خون مطهّر امام حسین آمدند جنگیدند، کشته شدند، همه‌شان کشته شدند، اما در تاریخ اینها را مدح نمیکنند. چرا؟ چون دیرجنبیدند. شما که میخواستید خونتان را در راه امام حسین بدهید، چرا در اول محرّم، دوم محرّم نیامدید، یک کاری اقلاً صورت بدهید؟ آنجا می‌ایستید تماشا میکنید، امام حسین به شهادت میرسد، بعد دلتان میسوزد، آن وقت می‌آیید در میدان. این کار را به هنگام انجام ندادن این جور است. ▪️کار را به هنگام باید انجام داد. نباید غفلت کنیم از وظیفه‌ای که عقل و شرع به عهده‌ی ما گذاشته. باید بدون تأخیر وارد میدان بشویم. نباید تأخیر داشته باشیم. آن وقت به تناسب اهمیتی که آن کار دارد، خطرات را به جان بخریم. ۱۴۰۱/۱۰/۱۹ @raviyanfarss
🔴 این سنگین‌ترین هشدار امام جامعه است برای آنها که می‌فهمند.‌‌‌.‌‌‌... @raviyanfarss 👈 همین حالا وارد میدان شوید فردا دیر است...
انجمن راویان فجر فارس(NGO)
🔴 کار را به لحظه و به هنگام باید انجام داد / نباید غفلت کنیم از وظیفه‌ای که عقل و شرع به عهده‌ی ما گ
🔴 در زمان جنگ، همه‌ قدرتهای دنیا دست به دست هم دادند که ایران را تجزیه کنند اما نتوانستند رهبر معظم انقلاب: 🔹بنده باز هم برای چندمین بار سفارش میکنم شرح حال این خانواده‌های شهدای دوران دفاع مقدس یا دفاع از حرم اهل‌بیت را بخوانید، ببینید چه سختی‌هایی را اینها متحمل شدند. این جوان همسر عزیزش، فرزند نور چشمش را رها میکند میرود برای ادای تکلیف در دفاع مقدس. هزارها این‌جوری رفتند وارد میدان شدند خب نتیجه چه میشود؟ نتیجه این میشود که یک دیوانه‌ای مثل صدام با امکانات فراوان وارد میدان میشود، آمریکا کمکش میکند، اروپا کمکش میکند، ناتو کمکش میکند، شوروی کمکش میکند، کشورهای مرتجع عرب مثل ریگ پول به پایش می‌ریزند آخرش هم هیچ غلطی نمیتواند بکند برمیگردد دست از پا درازتر. ▪️وقتی ما یک جوانی مثل جوانهای دوره‌ی دفاع مقدس در میدان داریم که پشتشان گرم به آن ایمان است و یک کسی مثل امام دست و بازوی اینها را می‌بوسد نتیجه این میشود پیشرفت حتمی است. بله جنگ احزاب بود امّا در این جنگ احزاب ایران پیروز شد؛ یعنی همه‌ی قدرتهای دنیا دست به دست هم دادند که ایران را تجزیه کنند، خوزستان را جدا کنند، فلان جا را جدا کنند یک وجب از خاک کشور را نتوانستند ببرند این چیز کمی است؟ این پیروزی کوچکی است؟ وقتی حرکت میکنیم، احساس تکلیف میکنیم، خطر را قبول میکنیم، وارد میدان میشویم نتیجه این است دیگر این تجربه‌ی ماست دیگر. @raviyanfarss
انجمن راویان فجر فارس(NGO)
🔴 این سنگین‌ترین هشدار امام جامعه است برای آنها که می‌فهمند.‌‌‌.‌‌‌... @raviyanfarss 👈 همین حالا وا
🔴 سنگین ترین هشدار تاریخی رهبر معظم انقلاب امام خامنه ای امروز فرمودند: کار را به لحظه باید انجام داد؛توابین برای انتقام خون مطهر امام حسین آمدند جنگیدند،همه‌شان کشته شدند اما در تاریخ اینها را مدح نمیکنند؛چرا؟چون دیرجنبیدند.شما که میخواستید خونتان را در راه امام حسین بدهید،چرا در اول،دوم محرم نیامدید؟ ⏪ کار به کجا کشیده که امام جامعه دارند در این سطح به همه هشدار میدهند و مثال از عاشورا و سرنوشت امام حسین علیه السلام به میان آورده اند؟ خوابیم یا بیدار؟ @raviyanfarss
انجمن راویان فجر فارس(NGO)
🚩 یافاطمه الزهرا سلام الله علیها 🚩 خاکهای نرم کوشک _ ١٨ شهید عبدالحسین برونسی تالیف : سعید عاکف خا
🚩 یافاطمه الزهرا سلام الله علیها 🚩 خاکهای نرم کوشک _ ١٩ شهید عبدالحسین برونسی تالیف : سعید عاکف خانه استثنایی راوی : همسر شهید چند روزی گذشت. حالش کمی بهتر شد. ولی توان کار بنایی نداشت. روزی که فهمیدم می خواهد یک طرف خانه را خراب کند، باورم نشد. ولی او در این تصمیم کاملاً جدی بود. به او گفتم: حال شما اصلاً مساعد برای کار بنایی نمی‌باشد. گفت: انشاالله به یاری خداوند این کار را شروع می کنم. از همان روز دست به کار شد. یک طرف خانه را خراب کرد و به کمک چند نفر دو تا اتاق ساخت. به این ترتیب ما در داخل اتاق های جدید مستقر شدیم. اتفاقاً چند روز بعد باران شدیدی گرفت و بچه ها در اتاق های جدید همچنان سرشان بالا بود تا ببینند که آیا از این سقف هم آب می چکد یا نه؟. در هر صورت ما زندگی شیرینی را در اتاق های جدید شروع کردیم. چند روز بعد ناگهان صدای مهیبی از داخل حیاط بلند شد. سراسیمه بیرون دویدیم، با تعجب دیدیم که یک گوشه دیوار گلی حیاط فروریخته بود. عبدالحسین گفت: انشاالله دفعه بعد که از ماموریت برگشتم این دیوار گلی را خراب می کنم و به جایش یک دیوار آجری می‌سازم. فردای آن روز راهی ماموریت جبهه شد.  دو ماه بعد از ماموریت برگشت. بعد از سلام و احوالپرسی گفت: بیست روز مرخصی گرفته ام که دیوارها را درست کنم.   خیلی زود کار شروع شد. ابتدا مقدار زیادی آجر به وسط حیاط ریخت و روز بعد دیوار دور تا دور حیاط را خراب کرد. میخواست کار چیدمان دیوار ها را شروع کند که یکی از همکاران سپاه آمد دنبالش و چیزی به او گفت. عبدالحسین خیلی خونسردانه و با متانت در حالیکه دستانم را گرفته بود و به چشمهایم نگاه می کرد گفت: کار مهمی پیش آمده من باید مدتی به جبهه برگردم. یک آن صورتم داغ شد. ناراحت شدم. به او گفتم: خانه ما با آن وضع بی در و پیکری و دیوار خرابه، انگشت نما است و نقل مجلس این وآن شده، شما میخواهید من را با چند تا بچه کوچک توی این خونه بی در و پیکر بگذاری و بروی. حداقل همان دیوار را هم خراب نمیکردی که از بیرون داخل خانه معلوم نباشد!. خندید و گفت: خودت را ناراحت نکن من به تو قول میدهم حتی یک گربه هم به داخل حیاط نیاید. دلم میخواست گریه کنم، گفتم: آیا این درست است که توی این خونه بی دیوار من را با چند تا بچه کوچک تنها بگذارید؟. باز سعی کرد مرا آرام کند ولی فایدای نداشت. دلخوریم هر لحظه بیشتر می‌شد. خنده از لب هایش رفت. قیافه اش جدی شد ولی در صدایش مهربانی موج میزد گفت: نگاه کن! من از زمان اول بچگی، و از همان اوان جوانی که در روستا بودم هیچ وقت به روی پشت بام کسی نرفتم. نه از دیوار کسی بالا رفتم و نه به زن و ناموس کسی نگاه کردم. این جمله آخرش حواسم را کمی جمع کرد. هرچند که ناراحت بودم ولی منتظر شنیدن بقیه حرفش شدم. ادامه داد: الان هم به تو میگویم که چنانچه تو با سر و روی باز هم بخواهی به بیرون از خانه بروید اصلاً کسی طرفت نگاه نمی‌کند. خیالت هم راحت باشد کسی هم داخل این خانه مزاحم شما نمی شود، زیرا من هیچ وقت مزاحم کسی نبودم! پس هیچ نگران نباش!.  خیلی مطمئن و خاطر جمع حرف میزد. من هم کمی با حرفهای  او به خودم آمدم و تقریباً از این رو به آن رو شده بودم. انگار که حرف هایش مثل آب بود روی آتش. وقتی ساکش را بست و راه افتاد، انگار که من اندازه سر سوزنی هم نگرانی نداشتم.  چند روز بعد برگشت، نگاهش مهربانی همیشه را داشت. بچه ها را یکی یکی بغل می کرد و می بوسید. هنوز ننشسته بود که رو کرد به من و گفت: توی این چند وقته که من نبودم دزدی آمد؟ و ایا کسی اینجا مزاحم شما شد؟. گفتم: نه هیچ مشکلی پیش نیامد!. او خندید و من ادامه دادم: اثر اون حرفتون آنقدر زیاد بود که ما با خیال راحت زندگی کردیم! و حتی یک ذره هم دل من تکان نخورد!. خدا عبدالحسین را بیامرز هنوز که هنوز است، اثر آن حرف توی دل من و بچه ها مانده به قول خودش، هیچ جنبنده مزاحم ما نشده است. ادامه دارد... صلوات