#حضرت_زهرا_مدح
#دوبیتی
چون فـاطـمـه مظهر خـدای یکتاست
انـوار خــدا ز روی زهـرا پـیـداسـت
همتای علی،در دوجهان بی همتاست
زهـراست محـمد و محـمد زهـراست
#حبیب_الله_چائیچان #حسان
با نـام تـو دل چـه با صـفـا می گـردد
با مـهـر تو دل ز غـم رهـا می گـردد
بـاشـی تو کـلـیـد راز هـسـتـی زهـرا
با نـام تـو قـفــل بـسـتـه وا مـی گـردد
#محمد_خراطی
یا فاطمه از تو دلْ بریدن سخت است
پا از سر کوی تو کشیدن سخت است
بـــر زائـــر تــو کــه از ره دور آیــد
برگشتن و قـبـر تو ندیدن سخت است
#سیدمحمد_خسرونژاد
دلی که نیست در او مهرفاطمه سنگ است
چرا که مهر حق و مهر اوهماهنگ است
اگر قـدم نـگـذارد به عـرصـۀ محـشر
کمیت جمله شفاعت کنندگان لنگ است
#محمود_ژولیده
عـمـريـست رهـيـن مـنّـت زهـرائـيـم
مــشـهـور شـده بـه عـزّت زهـرائـيـم
مـُرديـم اگـر بـه قــبـر مـا بـنـويـسـيـد
مـا پـيـر غــلام حـضـرت زهـرائـيــم
#جواد_حیدری
یکــتا گُهـر بـحـر رسـالت زهـراست
محبوبه حق، ظرف ولایت زهراست
هـمـتـای عـلـی، نـور دو چـشـم احمد
سـرچـشـمۀ دریـای امامت زهـراست
#سیدرضا_طباطبائی
همت و توفیق خواهم از خدای فاطمه
تا بگویم روز و شب مدح وثنای فاطمه
گر نمیشد خلقت نور علی در روزگار
همسری پیدا نمی شد از برای فاطمه
#جوهری
یا فـاطـمـه! روز حـشـر سـتـّاری کن
دل سـوخـتگـان را ز کرم، یاری کن
ما بـا هـمه گفـتـیـم که بـا فـاطـمـه ایم
تــو نــیــز بـــیــا و آبـــروداری کــن
#محمد_رستگار
ما زنـده به لطف و رحمت زهـرائیم
مـأمـور بــرای خـدمـت زهــرائــیــم
روزی که تـمـام خلق حـیـران هستند
مـا مـنـتـظـر شـفــاعـت زهــرائــیــم
#جواد_حیدری
تامادرِ دهر زاده فرزند ونژاد
صدگونه پسرچو انبیا زاد ونهاد
دختر که نبی شود نپرورد جهان
چون برتر ازانبیا یکی فاطمه زاد
#فواد_کرمانی
چون فاطمه مظهر خدای یکتاست
انوار خدا ز روی زهرا پیداست
همتای علی، در دو جهان بی همتاست
زهراست محمد و محمد زهراست
#حبیب_الله_چائیچان #حسان
@raziolhossein
#امیرالمؤمنین_مدح
نه مراست قدرت آنکه دم، زنم از جلال تو یا علی
نه مرا زبان که بیان کنم ، صفتِ کمال تو یا علی
شده مات عقل موحدین ، همه در جمالِ تو یا علی
چو نیافت غیر تو آگهی، ز بیانِ حالِ تو یا علی
نبرد به وصف تو ره کسی ، مگر از مقالِ تو یا علی
هله ای مُجلّیِ عارفان ، تو چه مطلعی تو چه منظری
که ندیدهام به دو دیدهام ، چو تو گوهری چو تو جوهری
هله ای مولّه عاشقان، تو چه شاهدی تو چه دل بَری
چه در انبیا چه در اولیا ، نه تو را عدیلی و هم¬سَری
به کدام کس مَثلت زنم که بُوَد مثالِ تو یا علی
توئی آنکه غیر وجود خود ، به شهود وغیب ندیدهای
فَقرات نفس شکستهای ، سُبحاتِ وَهم دریدهای
همه دیدهای نه چنین بود شه من تو دیدهی دیدهای
ز حدودِ فصل گذشتهای ، به صعودِ وصل رسیدهای
ز فنای ذات به ذاتِ حق ، بُوَد اتّصال تو یا علی
چو عقول و افئده را نشد ، ملکوتِ سرّ تو مُنکشف
همه گفتهاند و نگفته شد ، ز کتابِ فضل تو یک الف
ز بیانِ وصف تو هر کسی ، رقم گمان زده مختلف
فصحای دهر به عجز خود ، ز ادایِ وصف تو معترف
بُلغای عصر به نطقِ خود ، شدهاند لالِ تو یا علی
تویی آن که در همه آیتی، نگری به چشم خدای بین
شده از وجودِ مقدّست ، همه سرّ کَنزِ خفا مبین
تویی آن که از کُشِفَ الغطا ، نشود ترا زیاده یقین
ز چه رو دَم از أنا ربکّم نزنی ، بزن بدلیل این
که به نورِ حق شده منتهی ، شرفِ کمال تو یا علی
تو همان درخت حقیقتی ، که در این حدیقهی دنیوی
أنا ربّکم تو زنی و بس ، به لسان تازی و پهلوی
ز بروق نورِ تو مُشتعل ، شده نارِ نخلهی موسوی
ز تو در لسانِ موحّدین ، بُوَد این ترانهی معنوی
که انا الحق است به حقِ حق ، ثمرِ نهالِ تو یا علی
تویی آن تجلّیّ ذوالمنن ، که فروغ عالم و آدمی
هله ای مشیّتِ ذاتِ حق ، که به ذات خویش مُسلّمی
ز بروز جلوه ماخلق ، به مقام و رتبه مقدّمی
به جلالِ خویش مُجلّلی ، ز نوالِ خویش مُنعّمی
همه گنج ذاتِ مقدّست ، شده مُلک و مالِ تو یا علی
تو چه بندهای که خدائیت ، ز خداست منصب و مرتبت
احدی نیافت ز اولیا ، چو تو این شرافت و منزلت
رسدت ز مایهی بندگی ، که رسی به پایهی سلطنت
همه خاندانِ تو در صفت، چو توأند مشرقِ معرفت
شده ختم دورهی عِلم و دین ، به کمالِ آل تو یا علی
تو همان مَلیکِ مُهیمنی ، که بهشت و جنّت و نه فلک
پیِ جستجوی تو سالکان ، به طریقت آمد یک به یک
شده ذکرِ نام مقدّست ، همه وِردِ اَلسنهی مَلَک
به خدا که احمدِ مصطفی ، به فلک قدم نزد از سَمَک
مگر آنکه داشت در این سفر طلبِ وصالِ تو یا علی
تویی آن¬که تکیهیِ سلطنت ، زدهای به تخت مؤبّدی
ز شکوه شأن تو بر مَلا ، جَلَواتِ عِزِّ ممجّدی
به فرازِ فرقِ مبارکت ، شده نصب تاج مُخلّدی
متصرّف آمده در یَدَت ، ملکوتِ دولتِ سرمدی
تو نه آن شهی که ز سلطنت ، بود اعتزالِ تو یا علی
به می خُمِ تو سِرشته شد ، گِل کاس جانِ سبوکشان
به پیالهی دلِ عارفان ، شده ترکِ چشمِ تو میفشان
ز رَحیقِ جام تو سرگران، سِر سرخوشان،دل بیهُشان
نه منم ز بادهی عشق تو ، هله مست و بیدل و بینشان
همه کس چشیده به قدرِ خود ، ز میِ زُلالِ تو یا علی
منم آن مجرد زنده دل که دم از ولای تو می زنم
ره کوه و دشت گرفته ام قدم از برای تو میزنم
به همین نفس که تو دادیم نفس از ثنای تو می زنم
شب و روز حلقه التجا بدر سرای تو میزنم
نروم اگر بکشی مرا ز صف نعال تو یا علی
تویی آن¬که سِدرهی مُنتهی ، بُودَت بلندیِ آشیان
به مکان نیائی و جلوهات ، به مکان ز مشرقِ لامکان
رسد استغاثهی قدسیان ، به درت ز لانهی بینشان
چو به اوج خویش رسیدهای ، ز عِلوّ قدر و سُموشّان
همه هفت کرسی و نُه طبق ، شده پایمال تو یا علی
نه همین بس است که گویمت ، به وجودِ جود مکرّمی
تو مُنزّهی ز ثنای من ، که در اوجِ قُدس قدم نَهی
نه همین بس است که خوانم اَت ، به ظهورِ فیض مقدّمی
به کمال خویش معرّفی ، به جلالِ خویش مُسلّمی
نه مراست قدرت آنکه دم ، زنم از جلال تو یا علی
تویی آن که میم مشیّتت ، زده نقشِ صورتِ کاف و نون
به کتابِ عِلم تو مُندرج ، بُوَد آن چه کان و مایکون
فلک و زمین به ارادهات ، شده بی سکون شده با سکون
تویی آن مُصوّرِ ماخَلَق ، که من الظّواهر و البطون
بُوَد این عوالم کُن فکان، اثرِ فعال تو یا علی
تویی آن که ذات کسی قرین ، نشده است با احدیتّت
نرسیده فردی و جوهری ، به مقام مُنفردیتت
تویی آن که بر احدیّتت ، شده مُستند صمدیّت
نشناخت غیر تو هیچکس ، ازّلیتت ابدّیتت
تو چه مبدأیی که خبر نشد ، کسی از مآلِ تو یا علی
تو که از علایق جان و تن ، به کمالِ قُدس مُجرّدی
تو که فانی از خود و مُتّصف ، به صفاتِ ذاتِ محمّدی
تو که بر سرائرِ معرفت ، به جمالِ اُنس مُخلّدی
به شؤنِ فانیِ این جهان ، نه مُعطّلی نه مقیّدی
بود این ریاست دنیوی ، غم و ابتهالِ تو یا علی
#فواد_کرمانی
@raziolhossein
#امام_حسین_مدح
#امام_حسین_ولادت
آنکه جانان طلبد بهر چه خواهد جان را؟
ترک جان گوی اگر میطلبی جانان را
قرب جانان هوس هر دل و جانیاست ولی
دل کسی داد به جانان که نخواهد جان را
کیست آن بنده زیبنده بجز نفس حسین
که به لطفی اثر از قهر برَد یزدان را؟
بحر موّاج کرم اوست که با تشنه لبی
نخورد آب و دهد آب، لب عطشان را
خالق عزوجل کرد ز ایجاد حسین
ختم بر امّت خاتم، کرم و احسان را
دید پیش از گل ما، بار گنه بر دل ما
کآفرید از پی این درد، خدا، درمان را
مظهر اسم "عفُوّ" است چو این منبع جود
مغفرت جوی و بدین اسم بجو غفران را
#رحمت_واسعه نامش برِ خاصان خداست
که رحیمیّت از این اسم بود رحمان را
یادِ ابروش به چشم دل من شمشیریاست
که بدین تیغ، موحد بکشد شیطان را
#فواد_کرمانی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_مدح
#دوبیتی
چون فـاطـمـه مظهر خـدای یکتاست
انـوار خــدا ز روی زهـرا پـیـداسـت
همتای علی،در دوجهان بی همتاست
زهـراست محـمد و محـمد زهـراست
#حبیب_الله_چائیچان #حسان
با نـام تـو دل چـه با صـفـا می گـردد
با مـهـر تو دل ز غـم رهـا می گـردد
بـاشـی تو کـلـیـد راز هـسـتـی زهـرا
با نـام تـو قـفــل بـسـتـه وا مـی گـردد
#محمد_خراطی
یا فاطمه از تو دلْ بریدن سخت است
پا از سر کوی تو کشیدن سخت است
بـــر زائـــر تــو کــه از ره دور آیــد
برگشتن و قـبـر تو ندیدن سخت است
#سیدمحمد_خسرونژاد
دلی که نیست در او مهرفاطمه سنگ است
چرا که مهر حق و مهر اوهماهنگ است
اگر قـدم نـگـذارد به عـرصـۀ محـشر
کمیت جمله شفاعت کنندگان لنگ است
#محمود_ژولیده
عـمـريـست رهـيـن مـنّـت زهـرائـيـم
مــشـهـور شـده بـه عـزّت زهـرائـيـم
مـُرديـم اگـر بـه قــبـر مـا بـنـويـسـيـد
مـا پـيـر غــلام حـضـرت زهـرائـيــم
#جواد_حیدری
یکــتا گُهـر بـحـر رسـالت زهـراست
محبوبه حق، ظرف ولایت زهراست
هـمـتـای عـلـی، نـور دو چـشـم احمد
سـرچـشـمۀ دریـای امامت زهـراست
#سیدرضا_طباطبائی
همت و توفیق خواهم از خدای فاطمه
تا بگویم روز و شب مدح وثنای فاطمه
گر نمیشد خلقت نور علی در روزگار
همسری پیدا نمی شد از برای فاطمه
#جوهری
یا فـاطـمـه! روز حـشـر سـتـّاری کن
دل سـوخـتگـان را ز کرم، یاری کن
ما بـا هـمه گفـتـیـم که بـا فـاطـمـه ایم
تــو نــیــز بـــیــا و آبـــروداری کــن
#محمد_رستگار
ما زنـده به لطف و رحمت زهـرائیم
مـأمـور بــرای خـدمـت زهــرائــیــم
روزی که تـمـام خلق حـیـران هستند
مـا مـنـتـظـر شـفــاعـت زهــرائــیــم
#جواد_حیدری
تامادرِ دهر زاده فرزند ونژاد
صدگونه پسرچو انبیا زاد ونهاد
دختر که نبی شود نپرورد جهان
چون برتر ازانبیا یکی فاطمه زاد
#فواد_کرمانی
چون فاطمه مظهر خدای یکتاست
انوار خدا ز روی زهرا پیداست
همتای علی، در دو جهان بی همتاست
زهراست محمد و محمد زهراست
#حبیب_الله_چائیچان #حسان
@raziolhossein
#امیرالمؤمنین_مدح
نه مراست قدرت آنکه دم، زنم از جلال تو یا علی
نه مرا زبان که بیان کنم ، صفتِ کمال تو یا علی
شده مات عقل موحدین ، همه در جمالِ تو یا علی
چو نیافت غیر تو آگهی، ز بیانِ حالِ تو یا علی
نبرد به وصف تو ره کسی ، مگر از مقالِ تو یا علی
هله ای مُجلّیِ عارفان ، تو چه مطلعی تو چه منظری
که ندیدهام به دو دیدهام ، چو تو گوهری چو تو جوهری
هله ای مولّه عاشقان، تو چه شاهدی تو چه دل بَری
چه در انبیا چه در اولیا ، نه تو را عدیلی و هم¬سَری
به کدام کس مَثلت زنم که بُوَد مثالِ تو یا علی
توئی آنکه غیر وجود خود ، به شهود وغیب ندیدهای
فَقرات نفس شکستهای ، سُبحاتِ وَهم دریدهای
همه دیدهای نه چنین بود شه من تو دیدهی دیدهای
ز حدودِ فصل گذشتهای ، به صعودِ وصل رسیدهای
ز فنای ذات به ذاتِ حق ، بُوَد اتّصال تو یا علی
چو عقول و افئده را نشد ، ملکوتِ سرّ تو مُنکشف
همه گفتهاند و نگفته شد ، ز کتابِ فضل تو یک الف
ز بیانِ وصف تو هر کسی ، رقم گمان زده مختلف
فصحای دهر به عجز خود ، ز ادایِ وصف تو معترف
بُلغای عصر به نطقِ خود ، شدهاند لالِ تو یا علی
تویی آن که در همه آیتی، نگری به چشم خدای بین
شده از وجودِ مقدّست ، همه سرّ کَنزِ خفا مبین
تویی آن که از کُشِفَ الغطا ، نشود ترا زیاده یقین
ز چه رو دَم از أنا ربکّم نزنی ، بزن بدلیل این
که به نورِ حق شده منتهی ، شرفِ کمال تو یا علی
تو همان درخت حقیقتی ، که در این حدیقهی دنیوی
أنا ربّکم تو زنی و بس ، به لسان تازی و پهلوی
ز بروق نورِ تو مُشتعل ، شده نارِ نخلهی موسوی
ز تو در لسانِ موحّدین ، بُوَد این ترانهی معنوی
که انا الحق است به حقِ حق ، ثمرِ نهالِ تو یا علی
تویی آن تجلّیّ ذوالمنن ، که فروغ عالم و آدمی
هله ای مشیّتِ ذاتِ حق ، که به ذات خویش مُسلّمی
ز بروز جلوه ماخلق ، به مقام و رتبه مقدّمی
به جلالِ خویش مُجلّلی ، ز نوالِ خویش مُنعّمی
همه گنج ذاتِ مقدّست ، شده مُلک و مالِ تو یا علی
تو چه بندهای که خدائیت ، ز خداست منصب و مرتبت
احدی نیافت ز اولیا ، چو تو این شرافت و منزلت
رسدت ز مایهی بندگی ، که رسی به پایهی سلطنت
همه خاندانِ تو در صفت، چو توأند مشرقِ معرفت
شده ختم دورهی عِلم و دین ، به کمالِ آل تو یا علی
تو همان مَلیکِ مُهیمنی ، که بهشت و جنّت و نه فلک
پیِ جستجوی تو سالکان ، به طریقت آمد یک به یک
شده ذکرِ نام مقدّست ، همه وِردِ اَلسنهی مَلَک
به خدا که احمدِ مصطفی ، به فلک قدم نزد از سَمَک
مگر آنکه داشت در این سفر طلبِ وصالِ تو یا علی
تویی آن¬که تکیهیِ سلطنت ، زدهای به تخت مؤبّدی
ز شکوه شأن تو بر مَلا ، جَلَواتِ عِزِّ ممجّدی
به فرازِ فرقِ مبارکت ، شده نصب تاج مُخلّدی
متصرّف آمده در یَدَت ، ملکوتِ دولتِ سرمدی
تو نه آن شهی که ز سلطنت ، بود اعتزالِ تو یا علی
به می خُمِ تو سِرشته شد ، گِل کاس جانِ سبوکشان
به پیالهی دلِ عارفان ، شده ترکِ چشمِ تو میفشان
ز رَحیقِ جام تو سرگران، سِر سرخوشان،دل بیهُشان
نه منم ز بادهی عشق تو ، هله مست و بیدل و بینشان
همه کس چشیده به قدرِ خود ، ز میِ زُلالِ تو یا علی
منم آن مجرد زنده دل که دم از ولای تو می زنم
ره کوه و دشت گرفته ام قدم از برای تو میزنم
به همین نفس که تو دادیم نفس از ثنای تو می زنم
شب و روز حلقه التجا بدر سرای تو میزنم
نروم اگر بکشی مرا ز صف نعال تو یا علی
تویی آن¬که سِدرهی مُنتهی ، بُودَت بلندیِ آشیان
به مکان نیائی و جلوهات ، به مکان ز مشرقِ لامکان
رسد استغاثهی قدسیان ، به درت ز لانهی بینشان
چو به اوج خویش رسیدهای ، ز عِلوّ قدر و سُموشّان
همه هفت کرسی و نُه طبق ، شده پایمال تو یا علی
نه همین بس است که گویمت ، به وجودِ جود مکرّمی
تو مُنزّهی ز ثنای من ، که در اوجِ قُدس قدم نَهی
نه همین بس است که خوانم اَت ، به ظهورِ فیض مقدّمی
به کمال خویش معرّفی ، به جلالِ خویش مُسلّمی
نه مراست قدرت آنکه دم ، زنم از جلال تو یا علی
تویی آن که میم مشیّتت ، زده نقشِ صورتِ کاف و نون
به کتابِ عِلم تو مُندرج ، بُوَد آن چه کان و مایکون
فلک و زمین به ارادهات ، شده بی سکون شده با سکون
تویی آن مُصوّرِ ماخَلَق ، که من الظّواهر و البطون
بُوَد این عوالم کُن فکان، اثرِ فعال تو یا علی
تویی آن که ذات کسی قرین ، نشده است با احدیتّت
نرسیده فردی و جوهری ، به مقام مُنفردیتت
تویی آن که بر احدیّتت ، شده مُستند صمدیّت
نشناخت غیر تو هیچکس ، ازّلیتت ابدّیتت
تو چه مبدأیی که خبر نشد ، کسی از مآلِ تو یا علی
تو که از علایق جان و تن ، به کمالِ قُدس مُجرّدی
تو که فانی از خود و مُتّصف ، به صفاتِ ذاتِ محمّدی
تو که بر سرائرِ معرفت ، به جمالِ اُنس مُخلّدی
به شؤنِ فانیِ این جهان ، نه مُعطّلی نه مقیّدی
بود این ریاست دنیوی ، غم و ابتهالِ تو یا علی
#فواد_کرمانی
@raziolhossein
یا زینب
این دخت علی که زینبش آمده نام
بر طاق سپهر علم قدریست تمام
تا مادر دهر دختر آورد و پسر
دختر نشنید کس بدین قدر و مقام
#فواد_کرمانی
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
ای که به عشقت اسیر، خیل بنی آدمند
سوختگان غمت، با غم دل خرّمند
هر که غمت را خرید، عشرت عالم فروخت
با خبران غمت بیخبر از عالمند
در شکن طرّهات، بسته دل عالمی است
و آن همه دلبستگان، عقدهگشای همند
یوسف مصر بقا، در همه عالم تویی
در طلبت مرد و زن، آمده با درهمند
تاج سر بوالبشر، خاک شهیدان توست
کاین شهدا تا ابد، فخر بنی آدمند
در طلب اشک ماست، رونق مرآت دل
کاین دُرر با فروغ، پرتو جام جمند
چون به جهان خرّمی، جز غم روی تو نیست
بادهکشان غمت، مست شراب غمند
عقد عزای تو بست، سنّت اسلام و بس
سلسلۀ کائنات، حلقۀ این ماتمند
گشت چو در کربلا، رایت عشقت بلند
خیل مَلَک در رکوع، پیش لوایت خمند
خاک سر کوی تو، زنده کند مرده را
زآن که شهیدان او، جمله مسیحا دمند
هر دم از این کشتگان، گر طلبی بذل جان
در قدمت جانفشان، با قدمی محکمند
سرّ خدای ازل، غیب در اسرار توست
سرّ تو با سرّ حق، خود ز ازل توأمند
محرم سرّ حبیب، نیست به غیر از حبیب
پیک و رسل در میان، محرم و نامحرمند
در غم جسمت #فؤاد اشک نبارد چرا؟
کاین قطرات عیون، زخم تو را مرهمند
#فواد_کرمانی
@raziolhossein