بسم الله الرحمن الرحیم
- و جنگیدن را از یاد نبریم -
بعضی از تجربههای آدمی همینطور هستند. تمام تلاشت را میکنی، شب تا صبح بیدار میمانی و ساعتها، از شدت خستگی خوابت نمیبرد. از تمام توانت استفاده میکنی؛ اما سرانجام، نتیجه طوری نمیشود که میخواستی و انتظار داشتی.
تمام تلاشهایت زیر پای خودت و امثال خودت و صد البته زمان له میشود.
زمان موجود بیرحمی است. درست لحظهای که فکر میکنی با تو مدارا میکند و میتوانی همه چیز را با حوصله پیش ببری، تو را عقب میراند و با همهی توان، از تو پیشی میگیرد.
باید تو زمان را مدیریت کنی؛ نه او تو را. رمز پیروزی بر زمان همین است. اینکه در هر حالی او را بپایی و مراقباش باشی تا از غفلتت استفاده نکند و با خنجر زهرآلودش، سینهی تلاشهایت را از هم ندرد.
اگر خواستی و تلاش کردی و باز هم نشد، اگر باز هم زمان تو را زمین زد، اشکالی ندارد؛ حداقل برای چند بار اول. تو میدانی که کم نگذاشتهای و در حد توانت جنگیدهای. مسئله پیروزی و شکست نیست. مسئله افزایش توانِ جنگیدن است. مسئله این است که هنگامی که زمان پشتت را به زمین کوفت، محو آسمان نشوی و بلند شدن را از یاد نبری.
و به راستی، کسی چه میداند که یک جنگجوی موفق میدان جنگ، چند بار دستخوشِ شکست شده و چند زخم برداشته است؟!
بله. مسئله این است که در عرصهی بازیِ زندگی، به تمرینهایمان بچسبیم و لحظهای اندیشهی حرکت کردن را فراموش نکنیم؛ حتی اگر پیکرهی روحمان جایگاه زخمهای بیشمار شود و مشکلات، هزاران دستی شوند برای زمین زدنمان. حتی اگر مجبور شویم برای لحظاتی، بنشینیم و حرکت نکنیم...
~عآبس
@razm59
2_2.mp3
2.83M
[من مهمانِ کوچکِ زمینم...🌍]
🖋:عآبس
🎙:سید میم ح
@razm59
http://t.me/AFKARIISM
عطرِ تو در قلبِ ما ماندگار شده. در گوشهای از ذهن ما، همیشه یاد ضریحت پررنگ است. نامِ تو تمامِ داشتهی ماست. تمام داشتهمان...
نه شبِ جمعهها، که ما همهی روزهای هفته دلتنگ توییم. نه محرمها، که ما همهی ماهها گریانِ توییم... نه اربعینها، که ما همهی ایام، مشتاقِ پیوستنِ به توییم.
تو تمامِ دنیای ما و تمام آخرت مایی... تو تمامِ داشتهی مایی.
#امام_حسینم:)
~عآبس
@razm59
بسم الله الرحمن الرحیم
- مرتضی علی (علیه السلام) -
عادت کردهایم از بچگی به اسم شما. انگار بلند که میشویم از شما اجازه میخواهیم. شاید هم کمک... هر چه هست، تمام اجزای بدن و روحمان علی میگویند.
راستش را بخواهید، شیعه را بدجور سردرگم کردهاید... نمیداند شما را به چه چیزی تشبیه کند و آخرش اکتفا میکند به یک بیت از شهریار عزیز آنجا که میگوید:
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را...
اگر الآن میتوانیم سینه سپر کنیم و بگوییم "شیعه مرتضی علیام" بخاطر نوای دلنشینِ محمدی بود که رسالتش را تکمیل کرد و گفت:
- مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ
از همانجا بود ظهورِ عشقی که در رگ جهان جریان یافت.
ما عاشقِ همین کلمه سه حرفیای شدیم که در این جمله شش کلمهای آمد... عاشقِ اسمی که در قلب ما و اذان مساجد ما حک شد و هر بار وقتی زمین افتادیم صدایش زدیم... او هم جواب داد و پدرانه بالای سرمان نشست. خاکِ روحمان را تکاند و دوباره راهی کرد. عاشقِ تویی شدیم که تا ابد ولی و امام و پدر ما هستی(:
~عآبس
@razm59
بسم الله الرحمن الرحیم.
• دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
سوگند به پارههای نور، همان انواری که در نهجالبلاغهات گرد آمده، که اسلام تو، تشیع تو، قرآن تو، اخلاق تو، انسان تو و کامل تویی. شمشیرت شمشیرِ خدا و غضبت غضب و خشم اوست که خون مشرکان را جاری و خوشههای کفر را به آتش میکشد. اگر چنین نبود، چرا آسمان به «لا فتی الا علی، لا سیف الا ذوالفقار» شهادت داد؟!
• برو ای گدای مسکین در خانهی علی زن
و در پهنای هستی، کسی پیدا میشود که گدای مِهر تو نباشد؟ کسی هست که محتاجِ آغوش پدرانهات نباشد و در رنج، ذکر «یا مولا علی» دمساز و یاورش نشود؟ هیهات! آغوش تو، بر روی تمامِ اجزای گیتی باز است و انس و جن و هر آنچه دارای وجود است، بینصیب نیست از محبتِ تو... هیهات! که افتخار ما گداییِ درگاه کسی است که در رکوع انگشتر میبخشد، جوانمردی را در حق قاتل خویش تمام میکند و یتیم نوازانه، خانه به خانهی کوفه را شبانه اطعام میدهد. افتخار ما حب امامیست که یکی از دشمنانش در قصیدهی «جلجلیه» به فضائل او اعتراف میکند و دیگری بر فضیلت و برتری او شهادت میدهد.
• بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب
کرامت و بخشندگی و رشادت را تو جرعه جرعه به کامِ جنگاورِ جمل ریختی. قدرت، شجاعت، سخنوری و احیای حق، از تو به زینب رسید. مربیِ سقای کربلا و علمدارِ حسین در قیامتِ سال ۶۱ هجری تو بودی. و تو... تو پسری تربیت کردی که در راه خدا حتی از شیرخوارهاش هم گذشت. پسری که همچنان آسمان و زمین بوی خون به ناحق ریخته شدهی او را میدهند. پسری که با هفتاد نفر، جلوی ظلمِ ظالمانِ زمان خویش ایستاد و هنوز هم این حسین است که بر بلندای تاریخ، قیام علیه ظلم و ظالم را رهبری میکند.
• به امید آنکه شاید برسد به خاک پایت
مگر نه آنکه یک دعای تو، برای تمام آخرت ما کافیست؟ و مگر نه آنکه شرط پذیرفته شدن ایمان، پذیرفتن ولایت تو و اطاعت از توست؟ مگر نه آنکه اگر همه بر محبتت اتفاق داشتند، خداوند احد و واحد آتش دوزخ را خلق نمیکرد؟ و مگر نه آنکه میزان و معیار اعمال فرزندان آدم تویی؟ پس نثار تو باد تمام هستی و زندگیِ ما. فدای یک لبخند رضایت تو جان ما، مال ما، آبروی ما و پدران و مادران و فرزندانمان؛ که حتی دانشمند مسیحی هم زبان به مدح تو گشوده آنجا که گفته: « اگر بگویم تو از مسیح بالاتری دینم نمیپذیرد و اگر بگویم او از تو بالاتر است وجدانم نمیپذیرد.»
• که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را
فرمودی: «حب ما بدون عمل بیثمر است» و من چنینم: با قلبی مملو از آلودگیها و تیرگیها، چشمی که روشنایی راه هدایت را میبیند و گوشی که نوای حق را میشنود؛ اما فرمان نمیبرد. حال آنکه ادعا دارم پیرو مردی هستم که سهم بیتالمال را مساوی تقسیم میکرد و با اینکه خلیفهی جامعه بود، پوشش و غذایی همچون فقیرترین افراد داشت. چه آفت و بلایی بالاتر از دور بودنِ عملم از عملِ تو؟ و چه خسرانی شدیدتر از نارضایتی تو از من آن هنگام که وقتِ عمل به وعدهی من یمت یرنی میرسد؟ غدیر هنوز هم غریب است و اگر چنین نبود، ولیِ دوازدهم در غیبت به سر نمیبرد. پس عیدیِ ما از دستان پر مِهر تو همین باشد... اینکه یاریمان دهی در زمین زدن نفس و منیت و گناه در راه ظهور و رزممان را متصل کنی به دولت کریمهی امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف.
~عآبس
@razm59
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
9.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم.
- عبایت را به دوش بکش آقا -
عبایت را به دوش بکش و حرکت کن به سمت کبوترانِ سفید بالی که صیدِ دنیا شدهاند و نای به تو رسیدن ندارند.
عبایت را به دوش بکش، درِ قفس را باز کن و بگذار آسمان سپید شود از بالهای آزادانهشان.
عبایت را به دوش بکش آقا. به کعبه تکیه بزن و بگذار عطرِ یاس و نرگس در فضای کوچکِ دلهایمان بپیچد و شوق، جهان تنگمان را به آغوش بکشد. آنقدر محکم که جهان هیچگاه رهایی نیابد...
عبایت را به دوش بکش و بایست تا آل محمد جلوه کند در شکوه تو. بگذار محمد دست محبت بر سر پیروانش بکشد. سخن تو علی شود و فداکاریت فاطمه. بگذار بخششت حسن شود و حسین آبی که بر سر تشنگان معرفت میریزد.
عبایت را که به دوش کشیدی، آن زمان که آمدی، لطفا قدمهایت را آرام بردار. آرام و آهسته... جمعی مشتاقند تا به جای کسانی که توفیق دیدار نداشتند، تو را نگاه کنند. بگذار به جای همهی آنها، برفِ زمستانِ جنگلِ دلشان با دیدنت آب شود و نور بشود قوت درختانِ بلندی که آسمان دلشان را شکافته است.
عبایت را به دوش بکش. از گذرگاه تاریخ عبور کن. همه گذر کردند و حالِ این خاک بهتر نشد. اینبار تو بیا و امیدِ خاک و گل و جوانه شو. اینبار تو قابِ زیبای چشمانِ دلتنگ ما شو.
~عآبس
@razm59