eitaa logo
طلوع سرخ
77 دنبال‌کننده
14 عکس
1 ویدیو
0 فایل
طلوع سرخ واژه واژه هایی از صمیم قلبم برای هویت، دیانت و رشادت مردم شهرم دزفول محمدصادق مطیع رسول (م.م) 🍎☀ @motie296
مشاهده در ایتا
دانلود
خوره کتاب!! حاشا و کلا ! سال ۱۴۰۲ به روایت طاقچه، ۷۷۴۲ دقیقه کتاب خواندم. 😁 و به مقام شامخ خوره کتاب در آمدم 😅 به قراری با حساب کتب غیر طاقچه‌ای، روزی حدود ۳۰ دقیقه. نسبت به هدفم که روزانه حداقل یک ساعت و نیم بود خیلی کم است. و اگر من با این حجم کم از مطالعه جزو خوره های کتاب هستم وا اسفا. حاصل این دقایق شیرین، خواندن حدود ۳۰ عنوان کتاب بود که متاسفانه مجالی برای نوشتن درموردشان نداشتم. و اما ۱۴۰۳ : ✅ همان هدف روزانه ۹۰ دقیقه 💚 اگر شما نیز هم عهد می‌شوید بسم الله... اینجا 👈 @motie296 خبرم کنید. شاید همدیگر را ببینیم از باب چشمو هم چشمی که شده، بیشتر بخوانیم ☺️ ریا در کتاب خوانی ثواب دارد 😉 🍎☀️
اینجا دو دلی پدر است و استواری مادر یادداشتی بر کتاب "تنها گریه کن" 🔹 در ادبیات پایداری کمتر کتابی دیده ام که هم روایت خاطرات یک زن باشد و هم او شخصیت اصلی داستانش. 🔹 معمولا همسران، یا مادران شهدا از همسر و فرزند شهیدشان گفته‌اند و در این میان سختی هایی که دیده‌اند را روایت کرده‌اند؛ اما ماجرای کتاب " تنها گریه کن" از همان ابتدا با چابکی دختری شروع می شود که سرتاسر زندگی‌اش تلاش است و ایمان. 🔹 چه آنجا که برای نخواستن پسری پایش می‌سوزد و چه آنجا که برای زنده ماندن پسرش با سوز دل حمد می‌خواند. 🔹 اینبار برخلاف دیگر روایت‌ها، این زن قصه‌ی ماست که پای شوهرش را به انقلاب می‌گشاید و این مادر است که پا می‌گذارد برای پیگیری رفتن پسرش به جبهه. 🔹همیشه دلشوره‌ی مادرانه بوده و استواری پدر. اینجا دو دلی پدر است و استواری مادر. 🔹 اگر دنبال یک انگیزشی می گردید این یکی از واقعی ترینشان هست. روایتی روان و دلچسب از مادر شهید محمد معماریان که پیش از آنکه فکرش را بکنید تمام می‌شود. 💎 از ۱۰ به این کتاب نمره ۸.۵ می دهم. ✍ در چهاردهین روز رمضان و ششمین روز نوروز 1403 ، حال دلم را خوب کرد. این از اولین کتاب ۱۴۰۳✌️ 🍎☀️ @RedDawn | طلوع سرخ
مسئله این است! ‌ 🤨 از دیشب و درست تا همین لحظه ذهنم بسیار مشغول است. خیلی بهش فکر کردم ولی هیچ پاسخ روشنی براش نیافتم. بی تعارف می گویم هیچ پاسخ روشن یا لااقل قانع کننده ای! 🧐 می خواهم با شما درمیان بگذارم شاید از ذهنم برود و رهایم کند. شاید من هم بتوانم مثل همه اینهایی که می خواهم ازشان نام ببرم، بخندم و شاد باشم. نه اینکه الان نباشم. خدا خودش شاهد است که شادم. از صمیم قلب حتی عمیق تر، از جایی نزدیک سرچشمه فطرت. قشنگ حسش میکنم. اما این فکرهای مزاحم نمی گذارند کمی راحت شادی کنم. کمی بی تکلف، کمی شَل و کمی رها... 🤔 ماجرا از این قرار است که حالا که برای اولین بار ایران مستقیما از خاک خودش چیزی که می‌گویندش اسرائیل را هدف قرار داده، دقیقا چه کسی خوشحال تر است؟ 🤫 می پرسی این چه سوالی است!؟ هر چه باشد بلای جانم شده و سد شادی ام. کمک کنید و خرده نگیرید. 🤭 بله. دقیقا از دیشب و از لحظه پرواز پهپاد ها و تا الان دارم فکر می کنم چه کسی خوشحال تر است؟ 🔹پدرانی که با غیرت عربی به عجم ایرانی افتخار می کنند؟ 🔸یا مادرانی که با اشک شوق، یک شب را آسوده خوابیدند؟ 🔹یا کودکانی که شبیه منجمان شهاب ها را به همدیگر نشان می دادند؟ 🔸یا پهپادی که پیش قراول کاروان زیارتی کربلا تا قدس بود؟ 🔹یا موشکی که بالاخره از سیلو خارج شده بود و عطر شب بوها مستش کرده بود؟ 🔸یا شاید هم صحرای نقب که حسابی قلقلکش شده بود و قهقه‌ی خنده اش توی صدای انفجارها شنیده نمی شد؟ 🔹یا آمریکایی که خیالش راحت است پایش به جنگ باز نشده؟ 🔸یا اسرائیلی که پیش خودش می گوید: "می توانست تل آویو و حیفا را با خاک یکسان کند اما نکرد" ؟ 🔹یا یهودی هایی که می گفتند چه خوب که موشک های ایران نقطه زن هست و هیچ خانه و بیمارستانی آتش نگرفت؟ 🔸یا رسانه هایی که تا مدت ها یک سوژه خوب برای برنامه هایشان دارند؟ 🔹یا آن پسر اروپایی که دست انداخته بود دور گردن دختری و تلو خوران میگفت عجب جنگ ستارگانی شده؟ 🔸یا مردمی که خوشحالیشان از ترس شروع جنگ، یک جور خاصی با نمک شده بود؟ 🔹یا آنهایی که سر صف نانوایی به هم میگفتند باز قیمت ها گران تر شد ولی درست می شود؟ 🔸یا پیرزنی که نذر کرده بود اگر امشب اسرائیل نابود شود، یک میلیون صلوات بفرستد و حالا خیالش راحت بود زیر دین ادای نذرش نمی ماند؟ 🔹یا سرداری که زل زده بود به لبخند حاج حسن؟ 🔸یا آقایی که سجاده اش غرق شکوفه های شکر بود؟ 🔹یا خدایی که در این نزدیکی است ؟ ✍ محمدصادق مطیع رسول آخرین دقایق ۲۶ فروردین ۱۴۰۳ 🍎☀️ @RedDawn | طلوع سرخ
‌ از امروز میخوام با افتخار هشتگ رو به کانال اضافه کنم. 😉 لذت ببرید و اگر نشد اندیشه کنید 😁 ‌ 🍎☀️ @RedDawn | طلوع سرخ
‌ 🩸 «باید جلوی خونریزی‌ات رو بگیرم» شما دعوتید به خواندن : خودش را رساند به پسری که بی‌رمق نشسته بود لبه‌ی جدول. روی پیراهن سفید طلبگی‌اش خون جاری بود. دستش روی زخم چاقو و نگاهش به دویدن آن دو... دختر بغضش را خورد و گفت:«باید جلوی خونریزی‌ات رو بگیرم.» جلو رفت و شالش را از کیفش درآورد. گذاشته بودش که اگر نیاز شد، سرش کند. ✍ محمدصادق مطیع رسول 🍎☀️ @Reddawn | طلوع سرخ
🌱 من اولِ یه راه پر ماجرام ☺️ حتما نظرت رو در مورد ها بگو اینکه چه برداشتی داشتی یا چه احساسی به این لینک پیام ناشناس 👇 🤫 B2n.ir/4red 🆔 یا به آیدی ام 👈 @motie296 🍎☀️ @Reddawn | طلوع سرخ
‌🌱 کو آن استاد سخن جمع زند تفریق ها؟ 😒 ما خیلی وقت است که دیگر کلمه نداریم. کم داریم، متلک داریم. 🤨 هم کلام که میشویم خیلی زود کلکِ هم را می‌کنیم. این است که کارمان به کناره گیری از هم می‌کشد. 😍 توی کلام هم باید کریم بود. کریم بی حساب و کتاب می‌بخشد. نمی‌پرسد مستحق است یا نه؟ 🌱 کلام حق بزنیم و حق کلام به هم بدهیم. که "دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی" ☺️ کامتان شیرین و کلامتان گوارای وجود یا حق 😋 سالروز بزرگداشت سعدی شیرین سخن گرامی باد ✍ محمدصادق مطیع رسول 🍎☀️ @Reddawn | طلوع سرخ
هدایت شده از انرژی تاریک
🎭🎭💘🎭 آن کام و دهان و لب و دندان که تو داری 🥰 عیش است ولی تا ز برای که مهیاست؟ 🤨 🧢 روز پارسی و بزرگداشت مبارک 🍏⚫️ @DarkEner
سلام از کتابخون هامون خبری نیست! شل نشید ها 🧊 راستی کتاب هایی که می خونید رو نمره بدید با هشتگ میذارم کانال 😇