اینجا دو دلی پدر است و استواری مادر
یادداشتی بر کتاب "تنها گریه کن"
🔹 در ادبیات پایداری کمتر کتابی دیده ام که هم روایت خاطرات یک زن باشد و هم او شخصیت اصلی داستانش.
🔹 معمولا همسران، یا مادران شهدا از همسر و فرزند شهیدشان گفتهاند و در این میان سختی هایی که دیدهاند را روایت کردهاند؛ اما ماجرای کتاب " تنها گریه کن" از همان ابتدا با چابکی دختری شروع می شود که سرتاسر زندگیاش تلاش است و ایمان.
🔹 چه آنجا که برای نخواستن پسری پایش میسوزد و چه آنجا که برای زنده ماندن پسرش با سوز دل حمد میخواند.
🔹 اینبار برخلاف دیگر روایتها، این زن قصهی ماست که پای شوهرش را به انقلاب میگشاید و این مادر است که پا میگذارد برای پیگیری رفتن پسرش به جبهه.
🔹همیشه دلشورهی مادرانه بوده و استواری پدر. اینجا دو دلی پدر است و استواری مادر.
🔹 اگر دنبال یک #کتاب انگیزشی می گردید این یکی از واقعی ترینشان هست. روایتی روان و دلچسب از مادر شهید محمد معماریان که پیش از آنکه فکرش را بکنید تمام میشود.
💎 از ۱۰ به این کتاب نمره ۸.۵ می دهم.
✍ در چهاردهین روز رمضان و ششمین روز نوروز 1403 ، حال دلم را خوب کرد.
این از اولین کتاب ۱۴۰۳✌️
#زیستن_با_کتاب_ها
#چند_از_چند
🍎☀️ @RedDawn | طلوع سرخ
طلوع سرخ
مسئله این است!
🤨 از دیشب و درست تا همین لحظه ذهنم بسیار مشغول است. خیلی بهش فکر کردم ولی هیچ پاسخ روشنی براش نیافتم. بی تعارف می گویم هیچ پاسخ روشن یا لااقل قانع کننده ای!
🧐 می خواهم با شما درمیان بگذارم شاید از ذهنم برود و رهایم کند. شاید من هم بتوانم مثل همه اینهایی که می خواهم ازشان نام ببرم، بخندم و شاد باشم. نه اینکه الان نباشم. خدا خودش شاهد است که شادم. از صمیم قلب حتی عمیق تر، از جایی نزدیک سرچشمه فطرت. قشنگ حسش میکنم. اما این فکرهای مزاحم نمی گذارند کمی راحت شادی کنم. کمی بی تکلف، کمی شَل و کمی رها...
🤔 ماجرا از این قرار است که حالا که برای اولین بار ایران مستقیما از خاک خودش چیزی که میگویندش اسرائیل را هدف قرار داده، دقیقا چه کسی خوشحال تر است؟
🤫 می پرسی این چه سوالی است!؟ هر چه باشد بلای جانم شده و سد شادی ام. کمک کنید و خرده نگیرید.
🤭 بله. دقیقا از دیشب و از لحظه پرواز پهپاد ها و تا الان دارم فکر می کنم چه کسی خوشحال تر است؟
🔹پدرانی که با غیرت عربی به عجم ایرانی افتخار می کنند؟
🔸یا مادرانی که با اشک شوق، یک شب را آسوده خوابیدند؟
🔹یا کودکانی که شبیه منجمان شهاب ها را به همدیگر نشان می دادند؟
🔸یا پهپادی که پیش قراول کاروان زیارتی کربلا تا قدس بود؟
🔹یا موشکی که بالاخره از سیلو خارج شده بود و عطر شب بوها مستش کرده بود؟
🔸یا شاید هم صحرای نقب که حسابی قلقلکش شده بود و قهقهی خنده اش توی صدای انفجارها شنیده نمی شد؟
🔹یا آمریکایی که خیالش راحت است پایش به جنگ باز نشده؟
🔸یا اسرائیلی که پیش خودش می گوید: "می توانست تل آویو و حیفا را با خاک یکسان کند اما نکرد" ؟
🔹یا یهودی هایی که می گفتند چه خوب که موشک های ایران نقطه زن هست و هیچ خانه و بیمارستانی آتش نگرفت؟
🔸یا رسانه هایی که تا مدت ها یک سوژه خوب برای برنامه هایشان دارند؟
🔹یا آن پسر اروپایی که دست انداخته بود دور گردن دختری و تلو خوران میگفت عجب جنگ ستارگانی شده؟
🔸یا مردمی که خوشحالیشان از ترس شروع جنگ، یک جور خاصی با نمک شده بود؟
🔹یا آنهایی که سر صف نانوایی به هم میگفتند باز قیمت ها گران تر شد ولی درست می شود؟
🔸یا پیرزنی که نذر کرده بود اگر امشب اسرائیل نابود شود، یک میلیون صلوات بفرستد و حالا خیالش راحت بود زیر دین ادای نذرش نمی ماند؟
🔹یا سرداری که زل زده بود به لبخند حاج حسن؟
🔸یا آقایی که سجاده اش غرق شکوفه های شکر بود؟
🔹یا خدایی که در این نزدیکی است ؟
✍ محمدصادق مطیع رسول
آخرین دقایق ۲۶ فروردین ۱۴۰۳
🍎☀️ @RedDawn | طلوع سرخ
از امروز میخوام با افتخار هشتگ #داستانهای_۵۵_کلمهای رو به کانال اضافه کنم. 😉
لذت ببرید و اگر نشد اندیشه کنید 😁
🍎☀️ @RedDawn | طلوع سرخ
🩸 «باید جلوی خونریزیات رو بگیرم»
شما دعوتید به خواندن #داستانهای_۵۵_کلمهای :
خودش را رساند به پسری که بیرمق نشسته بود لبهی جدول. روی پیراهن سفید طلبگیاش خون جاری بود. دستش روی زخم چاقو و نگاهش به دویدن آن دو...
دختر بغضش را خورد و گفت:«باید جلوی خونریزیات رو بگیرم.»
جلو رفت و شالش را از کیفش درآورد. گذاشته بودش که اگر نیاز شد، سرش کند.
✍ محمدصادق مطیع رسول
#حجاب #داستان
🍎☀️ @Reddawn | طلوع سرخ
طلوع سرخ
🩸 «باید جلوی خونریزیات رو بگیرم» شما دعوتید به خواندن #داستانهای_۵۵_کلمهای : خودش را رساند
🌱
من اولِ یه راه پر ماجرام ☺️
حتما نظرت رو در مورد #داستان ها بگو
اینکه چه برداشتی داشتی
یا چه احساسی
به این لینک پیام ناشناس 👇
🤫 B2n.ir/4red
🆔 یا به آیدی ام 👈 @motie296
🍎☀️ @Reddawn | طلوع سرخ
🌱
کو آن استاد سخن جمع زند تفریق ها؟
😒 ما خیلی وقت است که دیگر کلمه نداریم. کم داریم، متلک داریم.
🤨 هم کلام که میشویم خیلی زود کلکِ هم را میکنیم. این است که کارمان به کناره گیری از هم میکشد.
😍 توی کلام هم باید کریم بود. کریم بی حساب و کتاب میبخشد. نمیپرسد مستحق است یا نه؟
🌱 کلام حق بزنیم و حق کلام به هم بدهیم.
که "دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی"
☺️ کامتان شیرین و کلامتان گوارای وجود
یا حق
😋 سالروز بزرگداشت سعدی شیرین سخن گرامی باد
✍ محمدصادق مطیع رسول
🍎☀️ @Reddawn | طلوع سرخ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👶🏻 سیر مطالعاتی کودکان! (قسمت اول)
☎️ یکشنبه حوالی ظهر بود که تماس گرفتم با مسئول داروخانه (!)
پرسیدمش آقای سخاوتِ عزیز، سیر مطالعاتی برای کودک و نوجوان سراغ داری؟
گفت چیزی که به "درد" بخورد نه!
تا شب گشتم شاید چیزی که به درد بخورد پیدا کنم. هیچ نبود و ناچار با درد خوابیدم.
🔦 آنقدر هیچ نبود که به نیاز خودم شک کردم. شاید نیاز کاذبی است و اساسا کودکی که هنوز مدرسه نرفته چه نیاز به سیر مطالعاتی !؟
دوشنبه با این شبهه گذشت تا رسید به روز بازدید رهبری از نمایشگاه کتاب تهران. (۲۵ اردیبهشت ۰۳)
😕 ناامیدانه دنبال سر نخ یا اشارتی از ایشان میگشتم. یک به یک اخبارِ بازدید از غرفهها را پیگیر بودم. خبری نبود.
نوبت رسید به مصاحبه. (همینجا یواشکی بگم که رهبری فقط در دو جا مصاحبه میکنن که جالبه و به وقتش شاید چیزی نوشتم.)
سوالات خبرنگار حوصلهام را سر میبرد. آخر بنا نبود با آن آقای باحالی که ما میشناسیم کسی بخواهد اینقدر خشک و بیروح مصاحبه کند.
چه انگیزهای؟😐
چه توصیهای؟😒
بگذریم.
😍 اواخر مصاحبه بود و خواستم بی خیال تعارفات آخر شوم که یکهو ورق برگشت. انگار آقا منتظر بوده در خلال سوالات یک نکتهای بگویند و چون نشده حالا خود شخصا نکته را در آخر مصاحبه گنجاندهاند : توجه ویژه به کتب نوجوان و جوان ؛ چه در زمینه ادبیات چه تاریخ.
7:20
همین چهار کلمه برای من کافی بود. مهم نبود من کدام دستگاه مسئولم!؟ مهم این بود که خودم به تنهایی، چند دستگاه مسئولم! 😉
قاعدتا ادامه دارد... 😁
✍ محمدصادق مطیع رسول
🍎☀️ @Reddawn | طلوع سرخ
تو مگر سید محرومان نبودی؟
نگفتی اینها به تو دلبسته اند...
🖤 #شهیدجمهور
🖤 @Reddawn
هدایت شده از انرژی تاریک
💎💎🥀💎
میگویند شهادت مزد است.
تو چقدر کار کردی که مزدت را توی سه سال گرفتی؟
▪️ #سید_شهیدان_خدمت
🍏⚫️ @DarkEnergy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 حالا با #دلم_سوخت میشه از زوایه جدیدی به #جامع_الاطراف بودن رئیسی عزیز نگاه کرد
🔻 #شهیدجمهور
🍎☀️ @Reddawn | طلوع سرخ
◾️ دیگر «جامع الاطراف» در این اطراف نیست
◻️ تقدیم به دلِ سوختهی آقا ...
▪️ این وصف نه تنها برای هیچ رئیس جمهوری، که برای هیچ مقام دیگری تا کنون استفاده نشده؛ جامع الاطراف.
▪️ وصف سادهای که حکایت از #دل_آرامی ِ رهبر دارد. دلی که در فراق رئیسیِ شهید آنقدر نسوخت که از غربتش.
▪️ جامع الاطراف که باشی، خیالته رهبرت راحت است که حرفی روی حرف نمیآید و کاری روی زمین نمیماند.
▪️ خیالش راحت است که حتی اگر هیچ هم نگوید، کاری که میکنی همان چیزی است که میخواهد.
🔸 اگر بگویم این وصف را مولا به مالک علیهما السلام داده بود بیراه نگفتهام.
🔹 جامع الاطراف یعنی مالک اشتر که در یک قدمی پیروزی، حرفی روی حرف مولایش نمیزند و حتی اگر تنها بماند، همان میکند که در تایید مولایش هست.
▪️ جامع الاطراف که باشی حواست به آینده هم هست که آینده مردمت را فدای آبروی اکنونت نکنی.
حواست هست که دستی اگر پر پول باشد، پشت گرمی میخواهد و اگر خالی، دستگیری.
▪️ جامع الاطراف که باشی حواست هست که آدم ها پیش از آنکه «احساس» باشند، «ایده» هایی هستند که باید خالص شوند و بهشان خالصانه عمل کرد.
🔻همین است که همه با تو خیالشان راحت است؛ دل آراماند. خوب میدانند که تو هم سنگی و صبور و هم آینهای و زلال.
آری جامع الاطراف که باشی، می توانی سنگ و آینه را کنار هم نگه داری.
#شهیدجمهور #جامع_الاطراف
✍ محمدصادق مطیع رسول
🍎☀️ @Reddawn | طلوع سرخ
🌳 هر دم از این باغ ...
روزی که با آقا رضا دور حوض نشسته بودیم، پرسیدیم چرا این چند سال کم مینویسی!؟
گفت: یک نویسنده، به مملکتی آرام و با ثبات نیاز دارد.
پیش خودم گفتم آقا رضا چقدر ناز دار شدی؟ خب بنویس. بین همین تلاطم ها بنویس. بین این همه سوژه.
حالا این روزها منظورش را میفهمم.
تو از شکوه سرو بگویی و حواسها به مگسهای پرسه زن؟
تو از معماری باغ بگویی و گوشها هراسان از واق واق سگها؟
چطور از فوارهها بگوییم وقتی سرِ آبراه باغ دعواست؟
✍️ محمدصادق مطیع رسول
📷 آقا رضا امیرخانی در جمع بچههای باصفای انجمن حوض
🍎☀️ @Reddawn | طلوع سرخ
طلوع سرخ
از امروز میخوام با افتخار هشتگ #داستانهای_۵۵_کلمهای رو به کانال اضافه کنم. 😉 لذت ببرید و اگر نشد
💎 امروز ساعت ۱۲ ظهر داستنک ۵۵ کلمهای تقدیمتون میکنم که خیلی برام عزیزه
❇️ در تک تک کلماتش #هویت موج میزنه.
چیزی خیلی بالاتر از رشادت و احساس...
▪️▪️▪️ ساعت ۱۲ منتظر باشید...
🇮🇷 «تُنِخدا گَردات دنبال دولاب»
🔻 شما دعوتید به خواندن
#داستانهای_۵۵_کلمهای :
تنها یک پسر داشت. شیرین و دلنشین.
صورتش کم از مهتاب نداشت.
نمیدانم زیر این همه آوار چه بر سر این طفل آمده بود.
شب شده بود و هنوز جنازهاش پیدا نشده بود.
مادرش رمق نداشت. به زحمت خودش را رساند نزدیک امدادگران.
گفت: کوَکم تُنِ خدا گَردات دنبال دولاب. سِجِلدُم مِنشَه. مَخومِش، سُبا انتخاباته.
(پسرم تو رو خدا بگرد دنبال کمد. شناسنامهام توی کمده. میخوامش، فردا انتخاباته)
🌹 شهید شب انتخابات مرداد ۶۰: شهید محمد نمازی (#دزفول قهرمان)
✍ نویسنده: محمدصادق مطیع رسول
🎤 راوی: استاد غلامحسین سخاوت
🍎☀️ @Reddawn | طلوع سرخ
همسایهی ما کشاورز استـ
نه پای تلویزیون است که کارآمدی قالیباف را ببیند
نه پای موبایل است که کلیپهای حاج قاسم و حاجی قاسمیان را
خبرش رسیده جلیلی نامی به فکر خیار و پیاز کشاورزان بوده.
نه تحلیل میفهمد نه تجلیل.
رأیش را پیش خدایش توی همان زمین و زیر همان آفتاب بسته و زودتر از همه ما رفته است بخوابد...
شب بخیر
#مردم
#جلیلی #پزشکیان
🍎☀️ @Reddawn | طلوع سرخ
🗳🗳🗳
قبل از رأی دادن رفتم و توسلی کردم به این شهید سه ساله
شهیدی که شب انتخابات سال ۶۰ توی حمله توپخانه بعثی به #دزفول زیر تلی از آوار موند و شهید شد.
داستان مادر قهرمانش رو بالاتر برات گفتم 👈
https://eitaa.com/reddawn/53
اگر کسی سراغ داری که دل سرد شده یا تنبلی میکنه، برو همراهش شو تا رأی بده مبادا شرمنده شهدا بشیم.
📷 مزار شهید محمد حاجیجعفر نمازی
بهشت علی دزفول / قطعه دو مزار ۱۲۱
🍎☀️ @Reddawn | طلوع سرخ
شب سوم محرم من از چند ماه قبل شروع شد.
از چند ماه قبلی که این چند واژه روی زبانم جاری شد.
امشب هم تقدیم نگاه شما میکنم، اگر دلی هوایی شد التماس دعا...
#ریزهخور_سوز
بوی نور میدهی بابا
بوی نور
ببخش لکنتم را
بوی تنور...
🏴 @Reddawn | #روضه_ده_ثانیهای
سریعترین سیر صعودی انسان بود
هنگامهی سقوطت
از روی اسب
#عاشورا
🏴 @Reddawn | #روضه_ده_ثانیهای
طلوع سرخ
🌱 کو آن استاد سخن جمع زند تفریق ها؟ 😒 ما خیلی وقت است که دیگر کلمه نداریم. کم داریم، متلک داریم.
امروز با عزیز دلی در مورد " گفتگو " گفت و گو کردیم. باورت میشود؟
چقدر "کلمه" ها غریبند.
🍎☀️ @Reddawn | طلوع سرخ
طلوع سرخ
ستون هایی به استواری مردم دزفول به بهانه روز جهانی مسجد 🤔 داشتم تصور میکردم وسط گرمای تابستان وقتی
- راستی امروز روز جهانی مسجد بود.
+ آخی طفلی 🥺
🍎☀️ @Reddawn | طلوع سرخ