eitaa logo
این کانال دیگر در دسترس نمی باشد
447 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
345 ویدیو
55 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺من با کار دارم⁉️ ابراهیم نداشت،📵 اما بی سیم که داشت!!📞 🔸️ابـراهـیـم،ابراهیم...‼ اگر صدای مرا میشنوی ، کمک کن...❗ من و بچه ها گیر افتادیم در تله ی !🇮🇱🇺🇸 تلفن همراه من کار نمیکند📴 بدرد نمیخورد هرچه گشتم برنامه نداشت😔 تا با تو تماس بگیرم... گفتم میخواهم با بیسیم شما بگیرم.. گفتند شما را چه به بیسیم ..😳 اما من همچنان دارم تلاش میکنم تا با گوشی اندروید..👇 صدایم را به تو برسانم ...🗣 اگر میشنوی ما افتادیم🚷 بگو چطور آن روز وقتی به گوشَت رساندند که از فرم 💪تو خوششان آمده ، از فردایش با لباس های گشاد تمرین کشتی میرفتی ؟🤼‍♂️ تا چشم و دل دختری را آب نکنی !😪 اینجا میگیریم تا دیده شویم .. لاک💅 میزنیم تا 👍بخوریم تو حتما راهش را بلدی..🙂 که به این پیچ ها خندیدی و دنیارا پیچاندی!😍 و ما در پیچ دنیا سرگیجه گرفتیم !😔 🔸️داداش ابراهیم...📞 اگر صدایم را میشنوی، دوباره بگو تا ماهم مثل بعثی ها که صدایت را شنیدند و راه را پیدا کردند.. را .. راه را گم کرده ایم.. اگر از برگشتی کمی از ان های نـاب ها را برایمان سوغات بیاور؛📿🖤 تا ماهم مثل شما حرف اماممان را زمین نگذاریم...💔 تمام..... .... .... ..یازهرا😔✋ شهدا گاهی نگاهی.....🤲 @refigh_shahid1
‍ دلم حسابی تنگ بود. حال خسته ام را با خودم بردم تا شفا گیرد. پس از خواهر شاه خراسان و دو رکعت نماز، دل آشفته ام پرکشید سوی . سوار تاکسی شدم و آدرس را به راننده دادم . آرام آرام سوی گلزار قدم برداشتم .بطری های کنار درب ورودی، نشان از قرار همیشگی خسته دلانی بود که برای خلوت به این گلزار می آیند. فضای مسقف پیچیده در چپ و راست که متشکل از مزار شهداست و نورهای سبز و سرخ، که حاصل تابش نور خورشید به سقف های رنگ شده شیروانی بود حال خاصی را به انسان هدیه می داد. ناگهان دستور داد و پایم به سمت راست قدم برداشت.تعدادی دور تا دور مزار نشسته بودند.در ظاهر فضا پر از سکوت بود اما، این سکوت شاهد حرف های دلشان با زین الدین بود. شهید فرمانده لشکر علی بن ابی طالب و برادرش ، فرمانده اطلاعات و عملیات تیپ ۲ لشکر علی بن ابی طالب، در کنار هم آرام گرفته بودند. مهدی، فرمانده ای که همیشه خودش اولین نفر بود برای . می گفت: «اگر فرمانده نیم خیز راه بره،نیروها سینه خیز راه میرن .اگه بمونه تو که بقیه میرن خونه هاشون» آرزوی داشت. عکس دخترش در جیب لباسش بود اما از ترس قرار شد بعد از عملیات آن را ببیند. به رسم حضرت نمازهای اول وقتش حتی در جاده های جنگ هم ترک نشد . به نیت پیروزی در عملیات ها ،نماز شب هایش ، حال خوشش و هایش در باخدا ، هنوز هم از خاطرات زیبای به جا مانده در ذهن و رزمنده هاست.خوش به حالش که خدا را شناخت و چه زیبا او را خرید . لبانم معطر به خواندن ای برایش، چشمانم خیس از حسرت، و صدای که مرا به خود آورد... و خدایی که در این است... ✍️نویسنده: منتظر 📅تاریخ تولد: ۱۳۳۸. 📅تاریخ شهادت: ۲۷ آبان ۱۳۶۳.سردشت 🗺محل دفن: گلزار شهدا امامزاده علی بن جعفر قم @refigh_shahid1