#خاطرات
#خاطره
#همسر_شهید
#تمیز کردن #فریزر( از خاطرات شهید حسین همدانی )
فردای #عید_غدیر بود. قرار بود قبل از #اعزام مجددش و رفتن به #ماموریت به کارهای #اداری و غیر اداریش بپردازد و سر و سامانش بدهد.
مدتی در اتاق مشغول بودم. #جانمازش مانند همیشه رو به #قبله باز بود.
بلند شدم و بیرون رفتم. چشمهایم از #تعجب گرد شد؛ حاج آقا جلوی در فریزر بود و مشغول تمیز کردن آن.
گفتم : مگه شما بیرون نبودید؟کی آمدین من متوجه نشدم؟! چرا زحمت می کشید؟
نگذاشت حرفم را ادامه بدهم؛ لبخندی زد و گفت: دیدم کمرت درد می کند گفتم قبل از رفتن دستی به این #فریزر بکشم شما اذیت نشی...
#عشق
#علاقه
#عاشقان_مذهبی
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4