نهضت روایت گلستان
از همان سال ۱۳۶۶ که حسنعلی شهید شد، بیقرارش بودی. پسرخاله ای که دو سال ازت کوچکتر بود و رفتنش باعث شد برای شهادت بی تاب بشی. تا آخرین روزهای دفاع مقدس شجاعانه جنگیدی و آماده شهادت بودی. اما تقدیر این بود که بمانی و در چند سنگر دیگر خدمت کنی...
معتقد بودی دفاع مقدس تمام نشده و تا روز تحویل پرچم انقلاب به صاحب اصلی ادامه خواهد داشت. برای این اعتقادت جوانها را جمع کردی و شدی مربی ورزش رزمی کونگ فو. چه روزهای شیرینی بود آموختن فنون رزمی از حاج حمید. ما به ذوق کودکی می آمدیم و تو به شوق آمادگی برای دفاع های مقدست. بعد از آن روزهای دهه ۷۰ در وقایع مهم دهه ۸۰ و ۹۰ حضور موثر برای دفاع مقدس از ایران عزیز داشتی و به قول خودت تلاش میکردی برای لبخند ولی...
درجه سرداری را که گرفتی، متواضع تر هم شدی! و شروع کردی به خدمت در نقاط مرزی سیستان و بلوچستان. در عین تلاش برای امنیت، از مردم محروم و مظلوم منطقه غافل نشدی و بی هیاهو مشکلاتشان را مرتفع میکردی...
کم حرف و پر صبر بودی. مهربانی هایت در ذهن همه کسانیکه تو را میشناختند نقش بسته. در تمام این چهار دهه خدمتت خدا میداند چقدر بیقرار شهادت بودی و چه شبها که در همین مکان آرام گرفتنت کنار حسنعلی، نشستی و التماسش کردی تا همینجا طبق وصیتت در خیل شهیدان قرار بگیری...
خیلی ها به حسنعلی التماس کردند و حاجت روا شدند. حالا هر کسی پا به مزارتان بگذارد، از دو پسرخاله با هم حاجت میخواهد...
دلتنگی ها ادامه دارد از مردم سیستان تا مازندران و گلستان...
✍🏻سید حسام بنی فاطمه/گرگان
۱۴۰۳/۸/۱۸
#شهید_حسنعلی_فرصاد_خراسانی
#شهید_حمید_مازندرانی
#فرمانده_مجاهد
#قلم_روای
#نهضت_روایت_گلستان
ارسال روایت از طریق پیامرسان
@revaitgolestan
💠https://eitaa.com/revait_golestan
دیشب ۴۰۰ نفر در پردیس سینمایی مهروحدت گنبد جمع شده بودند تا روایتی از آینه های زلال گروه سرود مکتب المهدی و مدل تربیتی این گروه در دهه ۶۰ را بشنوند و همچنین رونمایی نماهنگی را شاهد باشند که با شعر زیبای عبدالجبار کاکایی و موسیقی جاندار عبدالحسین میرزایی، جریان داشتن زندگی در محله ای شاید محروم اما پهلوان خیز و شهید پرور را روایت میکند.
بشخصه جدا از جمعیتی که شگفت زده مان کرده بود و بیانگر علاقه مردم به زبان دلنشین هنر و نمونه های موفق انقلاب در دهه ۶۰ بود، پیوند بین نسلی ایجاد شده بین بالغ بر ۲۰۰ جوان و نوجوان با هنرمندان پیشکسوت مکتب المهدی که هنوز هم دغدغه تربیت داشتند، ذوق زده م کرد.
مدل روایت آینه با تاکید بر الگوهای موفق فردی و گروهی دهه های اول انقلاب، میتواند قابل تکثیر در کل کشور باشد.
✍🏻سیدحسام بنی فاطمه/گرگان
۱۴۰۳/۸/۲۴
#روایت_آینه
#مکتب_المهدی_گنبد
ارسال روایت از طریق پیامرسان
@revaitgolestan
💠https://eitaa.com/revait_golestan
🌀 تمدید شد؛
🔹مهلت ارسال آثار خاطرات و سیره شهدای خدمت با عنوان «خاطرات خدمت از خادمان ملت»
🔸 به منظور جمع آوری خاطرات مردمی شهدای خدمت: آیت الله سیدابراهیم رئیسی، حسین امیر عبداللهیان، آیت الله سیدمحمدعلی آل هاشم، مالک رحمتی و سید مهدی موسوی
🔹جوائز :
▫️نفر اول هفت میلیون تومان
▫️نفرات دوم و سوم پنج و سه میلیون تومان
▫️نفرات چهارم تا بیستم
هر کدام دو میلیون تومان
🔸داوری آثار در بهمن ماه انجام خواهد شد و برگزیدگان در دهه فجر معرفی می شوند. همچنین کتاب این رویداد در اردیبهشت سال آینده رونمایی خواهد شد.
🔅مهلت ارسال آثار:
۳۰ دی ماه ۱۴۰۳
🔅آدرس ارسال آثار:
https://basijhonarmandan.ir/node/67294
#بسیج_هنرمندان_استان_گلستان
✅ @basijnewsir
امیرعلی، پسر بزرگ شهید ایمان درویشی، امروز در چهلمین روز شهادت پدرش با گامهایی استوار و نگاهی سرشار از عزم، در میان مزار شهدا قدم گذاشت. لباس رزم به تن کرده بود، لباسی که به او جلوهای فراتر از سنش میداد؛ گویی جانشینی است که برای ادامه راه پدرش آماده شده. عکس پدر را در دستان کوچک اما پرصلابتش نگه داشته بود و هر قدمش، سرودی بیصدا از غیرت و شجاعت را روایت میکرد.
او عکسهای پدرش را به دیگران میسپرد، گویی نه فقط یادگاری، بلکه پیامی از ایثار و حماسه را به آنها منتقل میکرد. نگاهش پر از داستان بود؛ داستان کودکی که از میان غم و دلتنگی، ققنوسی از اراده و مقاومت برآمده بود. هر کس او را میدید، گویی صدای ایمان را از گذشتهای نزدیک میشنید که هنوز در میان ما زنده است.
امروز امیرعلی، نه تنها یادگار پدرش، بلکه نماد ادامه حماسهای بزرگ بود. او با سکوتی سنگین اما پرمعنا، به همه نشان داد که راه شهدا پایان ندارد؛ پرچمی که بر زمین افتاد، به دست نسل بعدی بلند خواهد شد. او عهد بسته بود که این پرچم، هیچگاه به زمین نخواهد افتاد.
زهرا سالاری/کلاله
۱۴۰۳/۹/۱۷
ارسال روایت از طریق پیامرسان
@revaitgolestan
💠https://eitaa.com/revait_golestan
هدایت شده از حوزه هنری استان گلستان
60.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ اون نوجوون ۱۳ ساله که میخواست بره لبنان و داشت به #حاج_حسین_یکتا التماس میکرد رو یادتونه؟
♨️ حالا روایت خودش رو بشنوید از این دیدار
#سید_محمد_حسین_موسوی_پارسایی
#عضو_گروه_سرود_آوای_سوره_گرگان
#مرکز_رشد_هنری_سرزمین_برادری
📳📱راه های🖥️ ارتباط با ما :
@artgolestan
🆔https://zil.ink/artgolestan
15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حماسه ای در یخبندان
سال ۸۸ بود، سالی که فتنه فضای کشور را بهم ریخته بود. اوضاع ناآرام بود و دلها پر از نگرانی. یادم هست که بابا شبها به خانه نمیآمد. میرفت ایستگاه صلواتی محرم و همانجا میخوابید. میگفت نباید بگذاریم کسی خیمهها را آتش بزند یا شربت و شیر صلواتی را آلوده کند.
زمستان بود و کلاله زیر لایهای از یخ و سرما خوابیده بود. هوا سرد بود، اما نگرانی من از سرما بیشتر بود. همیشه میترسیدم اتفاقی برای بابا بیفتد. تلویزیون در خانه همیشه روشن بود و صدای اخبار لحظهبهلحظه به گوش میرسید. فضای خانه پر از التهاب بود، اما هیچکس دست از امید نمیکشید.
نمیدانم چه شد، اما انگار یک جرقه، یک نور، همه چیز را تغییر داد. یک روحانی، حاج آقای محمد اسفندیاری، در همین کلاله، آتش حرکت انقلابی را روشن کرد. او در شهر، شعار «مرگ بر فتنهگر» را سر داد و مسیر را به مردم نشان داد.
روز نهم دیماه بود. بابا دستم را گرفت، نگاهش پر از ایمان و استواری بود. گفت: «دخترم، امروز روزی است که ما هم باید در صحنه باشیم. باید از انقلاب و آرمانهایمان دفاع کنیم.» آن لحظه حس کردم که تاریخ در حال نوشته شدن است، و من هم بخشی از آن هستم.
✍🏻زهرا سالاری/ کلاله
#نه_دی
#نهضت_روایت_گلستان
#قلم_روای
ارسال روایت از طریق پیامرسان
@revaitgolestan
💠https://eitaa.com/revait_golestan
هدایت شده از حوزه هنری استان گلستان
🔺از سلسله رویدادهای روایت حبیب برگزار میگردد:
♦️امت مقاومت
🔸روایت خون شریکی در جبهه مقاومت
🔸پاسداشت شهیدان سردار دلها حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس
🔸با حضور دانشجویان ایرانی و خارجی و مهمانان عراقی
🔸همراه با اکران مستند هجده هزار پا
📆 زمان : ۵شنبه ۱۳ دیماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۸
🔸 مکان : تالار شهید آوینی حوزه هنری انقلاب اسلامی استان گلستان
🔹 شرکت برای عموم آزاد است.
📳📱راههای 🖥️ارتباطی با ما :
🆔https://zil.ink/artgolestan
به اعتکاف که میروی، قصهای تازه آغاز میشود…
هر لحظه در اعتکاف، آکنده از راز و نور است. صدای نجواهایی که در دل شب به آسمان میروند، اشکهایی که بیصدا بر گونه میلغزند، سکوتهای عمیقی که دنیایی از معنا دارند… هر گوشه مسجد پر از داستانهایی است که منتظرند روایت شوند؛ داستان دلهایی که آرام گرفتهاند، یا قلبهایی که برای اولین بار شکوفا شدهاند.
ما از شما دعوت میکنیم که قصهگوی این لحظات ناب باشید؛
روایتگر لحظههای شخصیتان، یا ناظر روایتهایی که اطرافتان جریان دارند. شاید دعای پنهانی یک نفر در گوشهای از مسجد، برق لبخندی بر چهرهای خسته، یا حتی سکوت یک شب مهتابی، جرقهای برای خلق یک روایت بینظیر باشد.
با کلمات خود، عطر این روزهای معنوی را جاودانه کنید. روایتهای شما، نه تنها خاطرهساز خودتان خواهد بود، بلکه شاید دریچهای باشد برای قلبهایی که هنوز طعم این آرامش را نچشیدهاند.
پس قلم بردارید و لحظات خود را بنویسید؛ از اعتکاف خودتان و سوژههای ناب اطراف…
منتظر خواندن قصههای نورانی شما هستیم. ✨
#اعتکاف
#نهضت_روایت_گلستان
#قلم_روای
ارسال روایت از طریق پیامرسان
@revaitgolestan
💠https://eitaa.com/revait_golestan