eitaa logo
مجموعه ادبی روایتخانه
683 دنبال‌کننده
734 عکس
91 ویدیو
6 فایل
خانه داستان نویسان انقلاب اسلامی www.revayatkhane.ir ارتباط با ادمین👇 @Revayat_khaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 گاهی وقت ها خدا کارگردانی می کند خدا دستش را از بالای تمام دستها از آسمان روی زمین می آورد تا دست ملتی را بگیرد. راستی چقدر شاعرانه است صحنه ی ملتی که چشمشان به آسمان دوخته شده. درست مثل زمانی که در انتظار باران اند. چشم همه خیره به آسمان. مردم از هم می پرسند هواپیما نشست یا نه؟ همه منتظر اند تا ابر مردی راه تاریخ را باز کند تاریخ صفحه ی جدیدی را رقم بزند تا تاریخی تازه شروع شود تا مردی دست مردم را در دستان خدا بگذارد. 🔸 این همان وقتی است که خدا به تمام تحلیل ها و نقشه ها می خندد و صفحه ی شطرنج را به هم می زند. از صدای خنده ی خدا شوری در دلها راه پیدا می کند شادی و نگرانی عین هم می شوند. نور خدا در آینه ی دل مردم می تابد روح خدا راه خدا را نشان می دهد و از جنس باران مردی پا به زمین می گذارد تا این بار باران از زمین به آسمان ببارد. ✍ حسین نصر 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📕تولد یک انقلاب ✍️بهزاد دانشگر 📚 نشر شهید کاظمی 🔸این روزها بیشتر جمعیت کشور مردان و زنان زیر پنجاه سالند؛ یعنی مردان و زنانی که روزهای پرجوش‌وخروش انقلاب سال 57 را ندیده‌اند. آن‌ها فقط چیزهایی از 22 بهمن شنیده‌اند و شاید چیزهایی از 17 شهریور یا 13 آبان. 🔸آن‌ها نه درکی از مبارزات پدران و مادرانشان دارند و نه چیزی از اهداف انقلاب می‌دانند. گاهی برخیشان فکر می‌کنند انقلاب اسلامی دنبال برنامه‌های اقتصادی بوده و برخی دیگر فکر می‌کنند امام‌خمینی با یک برنامۀ از پیش تعیین شده یا با همکاری دولت‌های خارجی در مبارزه با حکومت شاه پیروز شده. 🔸این کتاب با هدف آشنایی چنین مخاطبانی با اهداف انقلاب و درک بهتر روزهای حادثه‌خیز سال 56 تا 57 برش‌هایی از خاطرات فعالین روزهای انقلاب را انتخاب و جمع‌آوری کرده است. خاطرات افرادی که هرکدام گوشه و زاویۀ دید متفاوتی از حوادث انقلاب را روایت می‌کنند. گاهی کف خیابان، گاهی در قصر شاه و گاهی مصاحبه‌ای، پیامی یا سخنانی از امام‌خمینی. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
🇮🇷« انقلاب یعنی گل، در نگاه پروانه»🇮🇷 ❄️نمیدانم چرا توی بچگی همیشه فکر می کردم انقلاب یک آدم است؟ ❄️شاید به خاطر همین شعری ست که هنوز چند بیتش توی ذهنم مانده. آن زمانها دکلمه خیلی مد بود. یکی می‌رفت بالای صف بعد دست هایش را از زیر گلویش یک قوس بزرگ میداد توی هوا و می گفت: انقلاب یعنی گل، در نگاه پروانه....🗣 ❄️کلمات را محکم ادا می کرد، صورتش بی روح بود و دست هایش از آنجا که ایستاده بودیم بلندتر از حد عادی به نظر می آمد. ✨انقلاب آدم نبود، اما آدمهای زیادی پشتش ایستادند، پایش خون دادند، برای ماندنش دویدند و دویدند. ✨نمی‌دانم پروانه ها هم از این کارها برای گلها می‌کنند؟ مثلاً برای ماندن گلی، خودشان را به آب و آتش می‌زنند یا نه؟ یا راهشان را می‌گیرند و میروند سر یک گل دیگر؟ ✨شاید من اگر در جایگاه مربی پرورشی مان بودم، به دانش آموزان یاد می‌دادم انقلاب یعنی «نه»... ✨همان چیزی که روانشناسان امروزی می گویند مهارت نه گفتن. ✨انقلاب یعنی نه به آنچه بقیه برای ما خواسته اند. یعنی بهم زدن بازی. بازی ای که کس دیگری فرسنگ‌ها آن طرف‌تر قواعدش را طراحی کرده بود. یعنی بازی توی زمینی که مال ما نیست، «نه». 🌊و در نهایت به نظرم اگر بنا ست انقلاب شبیه چیزی باشد، شبیه زمین است، شبیه دشت، دشت لاله.🌷 🌊این را حالا می فهمم، حالا که رد لاله ها را می‌گیرم، می‌رسم به زمینش. حالا می‌فهمم انقلاب بیشتر شبیه دشت است تا گل. ✍️ 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
🇮🇷حتما شما هم تجربه اش را داشته اید!🇮🇷 💎یادش بخیر، قدیم‌ها منظورم از قدیم‌ها روزهایی است که دانش آموز بودیم ایام جشن انقلاب و دهه ی فجر که میشد بین بچه ها ولوله می افتاد. 💎دو سه نفری میشدند مسئول تمیز و مرتب کردن کلاس و وظایفشان هم میشد اینها که دستمال تر بکشند روی تخته سیاه و تی بکشند کف کلاس و بسته ی گچ ها را مرتب بگذارند روی طاقچه ی کلاس و شیشه ها را با روزنامه تمیز بکنند و ... 💎عده ای دیگر هم مسئولیتشان آذین بستن کلاس بود و ریسه های رنگی، رنگی ابر و بادی را از این طرف به آن طرف وصل میکردند و بادکنک های سبز و سفید و قرمز را باد میکردند و با لپ هایی که بخاطر بادکردن بادکنک ها درد گرفته بود با نخ های زر زری از سقف آویزانشان میکردند. 💎گروه سرود هم داشتیم، گروه تاتر هم. قالب سرودها همانهایی بود که اکثرمان شنیده ایم: به لاله ی در خون خفته، الله الله الله و اکبر ایران ایران ایران رگبار مسلسل ها، بیست و دوی بهمن روز از خود گذشتن، هوا دلپزیر شد گل از خاک بردمید و... 💎درون مایه ی تئاترها هم میشد نشان دادن زندان ساواک و ظلم شاهنشاهی و راهپیمایی و آمدن امام و .... 💎مسابقات مختلف هم برگزار میشد از طناب کشی بگیر تا پانتومیم و شکلات و شیرینی بود که سر صف ها پخش میشد5 اصلا جشن های ایام دهه ی فجر زمان دانش آموزی ما انگار یک طعم دیگری داشت و بهترین بهانه میشد برای فرار از کلاس و دورهمی ها و شیطنت های ما. 💎کوچکترین چیزها بهترین بهانه یمان میشدند برای شادی برای بالا رفتن انگیزه مان برای خودباوری. 💎در واقع باهم شاد بودن را با هم به موفقیت رسیدن را و اتکا به خداوند برای پیروزی بر ستم را جشن می‌گرفتیم. 💎هنوز هم روزهای دهه ی فجر انگار همان رنگ و بو را برایمان دارد همان زنگ الله اکبر گفتن های ساعت نه شب در سوز و سرمای زمستان را ما انگار بودن کنار هم و شادی با بهانه های کوچک را بیشتر از هرچیز دیگری دوست میداریم، بیشتر از هرچیز دیگری. ✍️ 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
✨✨✨ ••﷽•• 🎨☁️ بناست که ابرها را نقاشی کند. قلمو می‌خواهد برود توی رنگ سفید و نمی‌تواند. چون قبلش چرخ زده توی همه‌ی رنگ‌ها، دست آخر هم رفته توی رنگ سیاه، سیاهی مانده بین موهایش. 🖌قلم‌مو مانده چه طوری برود توی رنگ سفید با این همه سیاهی. می رود توی لیوان آب، می‌چرخد و می‌گردد ولی بی‌رنگ نمی‌شود. لیوان آب چرک می‌شود و او تمیز نمی‌شود. راهی نیست باید برود زیر شیر آب. باید آب بریزد روی سرش و از میان موهایش سیاهی‌ها را بشوید و ببرد. 🐚رنگ‌ سفید مقدمه می‌خواهد، سفید شدن آداب می‌خواهد. «شعبان» مثل آب است🌊 بناست سیاهی‌ها را بشوید، قرار است ما را آماده‌ی سفیدی رمضان کند. سلام بر شعبان🌙🌘 سلام بر شعبان ماه تمیز شدن، روزهای استغفار و صلوات... ✨✨✨ ✍️ 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 👉@revayat_khane