eitaa logo
مجموعه ادبی روایتخانه
646 دنبال‌کننده
675 عکس
85 ویدیو
5 فایل
خانه داستان نویسان انقلاب اسلامی www.revayatkhane.ir ارتباط با ادمین👇 @Revayat_khaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺 👉 📨 به نام خدا از خودم بگویم؟ پس از درخت‌مان شروع می‌کنم🌳 درختی که شاید در تابستان یک سال، به خوبی سال‌های گذشته میوه نداده باشد. در زمستان، کاملا خشک به نظر برسد. ولی زنده است و ریشه‌های محکمی دارد که استوار نگهش می‌دارند. بهار که بیاید، دوباره شکوفه می‌دهد و شاخه هایش سبز می‌شوند. می‌دانی چه می‌شود اگر درخت ریشه نداشته باشد؟ هر چقدر هم سبز باشد، بالاخره خشک می‌شود. همان طور که درختی که در عمق زمین ریشه دارد، سبز و پایدار می‌ماند. بله، دارم از خودمان می‌گویم. از ریشه های این درخت تنومند. ✉️✉️✉️ شما هم در این شرکت کنید: 👉 @revayat_khaneh
🎂 🗓 🧕مطهره شیرانی تفنن نقش مهم و حیاتی در زندگی‌اش دارد. برای خوش‌گذرانی بود که توی دانشگاه اصفهان راه افتاد دنبال رفیقش و رفت نشست سر کلاس . اما این رفتن همان و پابند و دلبسته شدن همان. حالا بیش تر از ده سال است که می‌نویسد. خوب هم می‌نویسد. «شنبه‌ عزیز»‌ اش چاپ شده و در چند کتاب دیگر در کنار سایر نویسنده‌ها داستان و روایت نوشته است. برخی از سوژه‌هایش را توی سفرهایش و دیدن مکان‌ها و رسوم خاص مناطق مختلف انتخاب می‌کند. و آن‌قدر پیچ و واپیچشان می‌دهد که می‌شود یک رمان. معمولا کارش به بازنویسی می‌رسد و نسخه‌ی دوم رمان‌هایش با نسخه‌ی اول تفاوت زیادی دارد. خرده هوشی دارد، سر سوزن ذوقی و خلاقیتی که قلمش طنز و شیرینی و نمک را توامان داراست. آثار قشنگی در راه دارد... 📚آثار : شنبه عزیز داستان های سپید ( به صورت مشترک) 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane ●○
👤 جان اشتاین‌ بک 🍰 ۲۷ فوریه ۱۹۰۲ ~ ۲۰ دسامبر ۱۹۶۸ ○● @revayat_khane ●○
✨✨ •• ء﷽ ❓تا حالا آدمی را دیده‌اید که بی‌دست بتواند دست‌گیر آدم‌های دیگر شود؟ ● من دیده‌ام! مردی را دیده‌ام که در عملیات خیبر جزایر مجنون حاضر به عقب‌نشینی از مواضعش نشد. یک خمپاره کنارش خورده بود روی زمین و بعد که گرد و خاک فرونشسته بود، فهمیده بودند جراحت‌هایش عمیق‌اند، خیلی عمیق. یکی از دست‌هایش هم، دست راستش را می‌گویم دیگر سر جایش نبود. انگار که ملائک دستش را برداشتند و به امانت بردند بهشت. ❣دوستانش می‌گویند بعد از قطع شدن دست راستش با آن یکی دست دیگرش در مراسمات سینه می‌زد، با دست چپش و بعدها بعد از شهادتش را می‌گویم که به دور از هیاهو و همهمه‌ها آرام خوابید گوشه‌ی گلستان شهدای اصفهان. من خودم بارها دیدم که بی‌دست، دست آدم‌های زیادی را گرفت؛ یکیشان همین خود من. 🌱 آقا سید مرتضی آوینی یک جایی از روایت فتحش با صدای محزون می‌گوید: «او را از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت.» چه می‌گویم؟ چهره‌ی ریز نقش و خنده های دلنشینش نشانه ی بهتری است. خنده‌های بهشتی‌اش راست می‌گوید، آن لبخندها عطر گل‌های بهشت می‌دهند. من آدمی را دیده‌ام که اقتدا کرد به اربابش اباالفضل العباس(ع) که بی دست، دستگیر خیلی‌ها شد. حاج حسین را می‌گویم. شهید حاج علمدار جبهه‌ها را... ✍️ 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane ●○
📜 پای درس امیرعارفان درس سوم: به‌سوی پروردگارت فرار کن ✨✨«فَقَدْ هَرَبْتُ اِلَیْکَ» «من به سوی تو فرار کرده‌ام.» این امیر عارفان است که به سوی خدا فرار می‌کند، تا خدا صدایش را بشنود، تا در هنگام مناجاتش، به او رو کند. از همه دنیا و فریب‌هایش فرار می‌کند. از نفسی که نافرمانبردارش نباشد. من چه کنم؟ من هم توان فرار دارم؟ به‌ پاهایم نگاه می‌کنم. پر از غل و زنجیرند. نازک و کلفت. یکی‌شان که از همه بزرگتر است را می‌گیرم. جلو می‌روم. می‌رسم به خودم. غل و زنجیرها را با دست بالا می‌آورم: «الهی! من از خودم ناامیدم. توان گریز ازین‌ها را ندارم. مرا برای فرار به سوی خودت از همه این‌ها رهایی ده.» ✍ 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane ●○
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 📼 ببینید | 🦚 اثر هنری چیست؟ 👤 🔸ء ۱۳۱۵ ~ ۱۳۸۷ 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane ●○
✂️ 📔 کتاب «عزیز» ✍ به قلم 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane ●○
❄️❄️ ا❁﷽❁ا 🌨 «در یک شب برفی» ❓فرق می‌کند ناجیِ چه کسی باشیم؟ مثلاً راننده‌ی ماشین سنگین باشیم و به سواری‌هایی که تو جاده برفی گیر کرده‌اند، کمک کنیم. و یا عضو هلال احمر و به همه‌ی در راه مانده‌ها پناه بدهیم. یا مأمور شهرداری باشیم و توی پارک‌ها بگردیم دنبال کارتن‌خواب‌ها تا بفرستیم‌شان گرم‌خانه. 🤍 انگار سفیدی برف، سر و سنگینی و وقارش، آدم‌ها را بلند نظر می‌کند، انگار برای آدم خیلی هم فرق نمی‌کند چه کسی را نجات بدهد، فقط دلش می‌خواهد یک کاری کرده باشد. ✍ 📷 ❄️❄️ 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane ●○
⚠️ ⁉️ دیگه چجوری بهتون بگیم، برید رأی بدید؟ 😅 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane ●○
🌱 🪴 تولد یک اثر دیگر از خانم نویسنده کتاب «به توان هایتک؛ روایت یک اتفاق بزرگ در خودکفایی صنعت برق کشور» با تحقیق بهزاد دانشگر و به قلم شبنم غفاری حسینی، از سوی انتشارات منتشر شد. 📘💪 این کتاب روایتی است از تأسیس و پیشرفت‌های غرورانگیز شرکت دانش‌بنیان «آهار» مشهد. مهندسان جوان این شرکت، به‌ویژه در تنگاهای وابستگی و تحریم که بخش‌های مهمی از صنعت برق و انرژی کشور با بن‌بست و بحران مواجه شده بود، با دانش، همت و نوآوری‌هایشان، کشور را به سلامت از این مسیر عبور دادند. @raheyarpub 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane ●○
📣🔻روایتخانه با همکاری حوزه هنری اصفهان برگزار می‌کند: 📚 جمع‌خوانی کتاب‌های کودک و نوجوان 4⃣جلسه چهارم رمان «ناریا» با حضور: ✍️ نویسنده‌ی اثر، ابراهیم نصری 📕کارشناس حوزه کتاب نوجوان، محمدرضا رهبری ⏰ سه شنبه ۱۵ اسفند، ساعت ۱۵ 📌خیابان سعدی،حوزه هنری اصفهان @art_esfahan 😊 منتظر حضور گرم شما هستیم.. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane ●○
🎂 🗓 🧕لیلا شمس لیلا شمس به چیزی شبیه به فنر معتقد است. این را سر کلاس آموزش قصه به روش قرآن، زیاد توضیح میداد.سیر تحول شخصیت از جایی شروع می شود و به صورت دایره به جای اول باز میگردد اما بالاتر. تولدش حائل است، بین زمستان و بهار. از هر دو ارث برده است... از زمستان سفیدی اش را و از بهار سبزی و طراوتش را. نوشتن را سالهاست آغاز کرده و سالهاست هم مینویسد و هم درس می دهد. 📚آثار: به شرط آفتاب 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane ●○
🔥 ✨کتاب زیرزمین از انتشارات ستارگان درخشان و دفتر تولید متن روایتخانه نوشته خانم فرزانه قائنی در بخش زندگینامه نامزد دریافت جایزه کتاب سال دفاع مقدس شد. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane ●○
📜پای درس امیر عارفان 🔸درس چهارم: در پیشگاه خدا مسکین متضرع باش ✨«و وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ مُسْتَکینًا لَکَ مُتَضَرِّعا اِلَیْکَ راجِیًا لِما لَدَیْکَ ثَوابِی» «رو به‌ رویت ایستاده‌ام، در حالی‌که مسکین توام. متضرع به سو‌ی تو آمده‌ام، به امید آن‌چه تو به من می‌دهی» از خودم می‌پرسم: «تو با چه حالی به درگاه الهی می‌رسی؟ بیچاره‌گی‌ات را دیده‌ای؟هیچ بودنت را؟ در پیشگاهش متضرع بوده‌ای؟ عجز و ناتوانی، نداری و هیچ بودنت را با اشک و دستهای بالا رفته به‌ سویش ابراز کرده‌ای؟» یاد مادربزرگ می‌افتم. می‌گفت: «ننه دستاتو ببر بالا. خدا دست بالا رفته رو خیلی دوس ‌داره». خودش هم بعد نماز، دستهایش بالا می‌‌رفت. گونه‌هایش خیس اشک می‌شد. آن‌ روزها نمی‌دانستم چرا خدا دستان بالا رفته‌ را دوست دارد. ✍ 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane ●○
⁉️ 🖋 👓 خودم و همه‌ی شما را توصیه می‌کنم به تقوای الهی و ساده‌نویسی در داستان❗️ 📋 ورق بزنید و سه اصل مهم ساده‌نویسی را بخوانید. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane ●○
👤 لئو تولستوی 🍰 ۹ سپتامبر ۱۸۲۸ ~ ۲۰ نوامبر ۱۹۱۰ ○● @revayat_khane ●○
🎈 ⁉️کتاب زیاد خواندم اما نمی دانم چرا یکی از آنهایی شده که مغزم قفلی زده رویش. 💘البته که رمان‌هایی که بهانه ی روایتشان عشق باشد را دوست دارم ولی میدانم این تنها دلیلش نیست. 🏃🏻‍♂️"جوانی که معشوقه اش را بدزدند و او برای باز گردانش ، سفری پر فراز و نشیب و هیجان را آغاز کند" بهانه ی روایت بسیاری داستانهاست 👑اما این داستان خاص شده چون حریف قهرمان داستان قدرت حاکمه ست و مواجهه با آن غیر از قدرت و شجاعت، زیرکی می طلبد و آنچه در حواشی این داستان تصویر و بیان می‌شود پر مغز و تامل بر انگیز است. 📝 ✨✨✨ ⚔️ کتاب «دلاوران عالی قاپو» ✍️ به قلم 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane ●○
📜 پای درس امیر عارفان 🔸درس پنجم: از کسی بخواه که تو را بهتر از تو می‌شناسد «وَتَعْلَمُ ما فِی نَفْسِی وَ تَخْبُرُ حاجَتی وَ تَعرِفُ ضَمِیرِی ولا یَخْفی عَلَیْکَ اَمْرُ مُنْقَلَبِی وَ مَثوایَ وَ ما اُریدُ اَنْ اُبْدِی ءَ بِهِ مِنْ مَنطِقِی وَ اَتَفَوَّهُ بِهِ مِنْ طَلِبَتی وَ اَرْجُوهُ لِعاقِبَتِی» ✨خدایا خواسته‌ام را از تو می‌خواهم. از تو‌ که مرا بهتر از من می‌شناسی؛ هم خواسته‌ام را می‌دانی، هم از باطنم خبر داری. هیچ چیز از حال و آینده ام بر تو مخفی نیست. هر خواسته‌ای را که بخواهم برایت بگویم و به آن امید داشته‌باشم، همه را می‌دانی. آن‌چه پای درس امیرعارفان فهمیده‌ام را، مرور می‌کنم: با آن‌که می‌دانم خدا از همه احوالات حال و آینده‌ام باخبر است، خواسته‌ام را می‌داند، باز هم خواسته‌ام را به درگاهش ابراز می‌کنم. خودش خواسته تا از او بخواهم: «ادعونی استجب لکم»، پس دوست دارد از او بخواهم چیزی را که از آن با خبر است. ✍ 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane ●○
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 📼 ببینید | 💡 محتوا یک مقوله‌ی مطلقا معنایی است.. 👤 🔸ء ۱۳۱۵ ~ ۱۳۸۷ 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane ●○