eitaa logo
مجموعه ادبی روایتخانه
648 دنبال‌کننده
675 عکس
85 ویدیو
5 فایل
خانه داستان نویسان انقلاب اسلامی www.revayatkhane.ir ارتباط با ادمین👇 @Revayat_khaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم 🔳 «روضه‌ی دونفره» .... 🔸 آنقدر خسته بودم که تا جای خالی کنار دیوار پیدا کردم، پهن شدم همانجا. روبه‌روی حرم عباس. از توی کیف، هندزفری را بیرون‌ کشیدم. میخواستم نوحه بگذارم. روضه اگر می‌شد بهتر بود. زن عرب نشسته بود کنارم. درشت بود. چادر کشیده بود بر صورتش. صدای گریه‌اش ناگهان بلند شد. گریه‌اش سوز داشت، بازوهایش از زیر چادر هم می‌لرزیدند. دستانم و سیم هندزفری در هم گره خوردند. خیلی‌ها بلند گریه می‌کنند. زن ها مخصوصا. بعضی گریه ها اما فرق دارد. نه آرام است و نه بلند. انگار که چیزی دارد ذره ذره جگرش را می‌خورد. گریه‌ی زن از همین جنس بود. گاهی اوج می‌گرفت و گاهی ناله بود. میان گریه، شعر می‌خواند. جز من کسی نمی‌شنید. مجلس دونفره بود انگار. او روضه می‌خواند. من می‌شنیدم. سعی می‌کردم بفهمم. از لابه‌لای هق هق ها، بشنوم. 🔹جمله‌ای را با فریاد گفت. خشک شدم... «ضربت زینب ... ضربت زینب...» گره‌ها باز شدند. گره سیم هندزفری... گره دست‌هایم. کاش...کاش عربی می‌دانستم... کاش می‌توانستم به زن بگویم ٱمی در حرم عباس روضه زینب می‌خوانی؟ 🕯 کار از کار گذشته بود. زن روضه اش را خواند. گریه اش را کرد. و رفت. من هم رفتم. عباس ماند و زینبی که ضربت خورده بود... .... ✍ طهورا دانشگر 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📘 عکس‌های گمشده ✍️ مریم زمانی 🖼 عکس‌های گمشده، ماجرای تردید بعد از یقین است. وقتی کیهانه بعد از اینکه سال‌ها، هر هفته توی خانه‌اش روضه برپا می‌کرده تا پسرخوانده‌اش زیر پرچم حسینیه تربیت شود؛ اما حالا با قتل پسرخوانده‌اش مواجه می‌شود و آبرویی که در این میان می‌ریزد. ⁉️ حالا کیهانه باید انتخاب کند، بین تردیدی که همۀ شواهد تأییدش می‌کنند و یقینی که برای درکش باید از چشم و گوش ظاهری بالاتر رفت. یقینی از جنس یومنون بالغیب... 🗺 کیهانه تک و تنها باید راه بیفتد تا قاتل پسرش را پیدا کند. در این مسیر یک‌روزه روزنۀ جدیدی از ایمان به رویش باز می‌شود. روزنه‌ای که به رسم سنت‌های الهی، جز با رنج یک اتفاق ناخوشایند به آن دست نمی‌یافت. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📸 کلاس نویسندگی 🌱این روزها روایتخانه اهالی جدید و تازه نفسی ، در جمع خود می بیند. نوجوانان با استعداد و با انگیزه ای که هر دوشنبه در جمعی دوستانه مشق نوشتن می کنند. 🗒به لطف خدا و استقبال شما عزیزان ، نوقلم در حال برگزاری است. 🔜کارگاه ها و کلاس های متنوعی در راه است ⏳با ما همراه باشید 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📌« وقتی به جنین به عنوان موجودی زنده و انسانی که روح و حق حیات دارد، نگاه شود، هرگز خود را صاحب حق برای گرفتن حق حیات از او نمی‌بینیم» 📰بخشی از مصاحبه سرکار خانم ترکان با روزنامه پیرامون کتاب متن کامل مصاحبه👇 https://jamejamdaily.ir/?nid=6550&pid=4&type=4 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📖 🎧 شما را می‌شنوید! 🩸آن وقت فکرش را نمی‌کردم امروز مستأصل بایستم توی کلانتری و بین آدم‌هایی که یک روز هم نیست باهاشان آشنا شده‌ام، بگردم تا بفهمم کدامشان حسین‌آقای کوچولوی من را سربه‌نیست کرده. ✂️ ️برشی از کتاب ✍ به قلم 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
🪴 روایتخانه در مجموعه‌ی شما 📚 به لطف خدا و ائمه اطهار، با همراهی شما عزیزان در دهه‌ی محرم هم، در گوشه گوشه‌ی شهر، روایتخانه حضور داشت و میز فروش و بررسی کتاب های روایتخانه برپا بود. 😊 ❗️شما هم می‌تونید در مجموعه‌ یا هیئتی که دارید، میز فروش کتاب‌های روایتخانه رو داشته باشید. از تخفیف ویژه‌ی کتاب‌ها استفاده کنید و با نویسند‌ه‌هاشون هم گفت‌وگو کنید. 🔺 فقط کافیه به این آیدی @Jelvani پیام بدید 🔔 این نکته رو یادآوری کنم که کتاب‌ها به صورت امانی هم در اختیار نمایشگاه یا غرفه‌‌تون قرار می‌گیره 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📰 🌱 عکس‌های گمشده برای یافتن حس بخشایش خبرگزاری ، در خبری به معرفی کتاب پرالتهاب و جذاب عکس‌های گمشده ویژه‌ی ماه محرم و صفر پرداخت. 🔻مطالعه‌ی متن کامل خبر: https://irna.ir/xjN2Mj 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
🖌 🔸 در یک ماجراجویی در عمارت قدیمی روایتخانه، توی یکی از حجره‌ها به صندوقچه‌ای برخوردیم پر از اشیاء عتیقه و عجیب‌وغریب. بین کلی خرت‌وپرت، گویی بلوری پیدا کردیم که از برگه‌ی پوسیده‌ای که همراهش بود فهمیدیم یادگاری صاحب اصلی عمارت است از سفر فرنگ.. 🔮 به مجموعه آموزش‌های «چگونه بنویسیم» فکر کردیم و دستی رویش کشیدیم و برگشتیم به همه‌ی آنچه که برای شما گفته بودیم. ... 🔹 آخرین فرسته‌ای که از این آموزش‌ها برای شما منتشر کردیم برمی‌گردد به یک ماه پیش. 🏗 برای‌تان از اهمیت پیرنگ گفتیم، از اینکه ساختمانِ داستان را روی پیرنگ بنا می‌کنیم. از چیزهایی گفتیم که خیلی‌ها به اشتباه آن‌ها را پیرنگ می‌پندارند و در عین حال پیرنگ نیستند. حقیقت آن را تعریف کردیم و دست آخر رسیدیم به انواع پیرنگ. 🗺 و در آخرین فرسته، پیرنگ سفر را به عنوان یکی از انواع آن معرفی کردیم... 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
🖌 🔸حالا که فرسته‌های قبلی این آموزش‌ها را مرور کردیم؛ گوی بلوری را برگردانیم به صندوقچه و برگردیم به زمان حال... 💡در این فرسته به دوتای دیگر از انواع پیرنگ اشاره کردیم تا در فرسته‌ی بعد به جمع‌بندی آن‌ها برسیم... 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📚 عکس‌های گمشده به قلم مریم زمانی 🖇 ماجرای وصل شدن به یک سیستم (بخش اول) 🔸 همیشه نسبت آدم‌های جورواجور با اهل‌بیت خصوصاً امام‌حسین (علیه‌السلام) برایم جذابیت داشت. اینکه هرکس با هر شرایطی می‌تواند گوشه‌ای از دم و دستگاه امام‌حسین مشغول شود. مثلا ارتباط صنف دانشجو با اهل‌بیت... صنف بازاری‌ها و کاسب کارها صنف لات‌ها صنف چاقوکش‌ها و خلافکارها صنف دکترها و... سادگی، عمیق بودن و دائمی بودن بعضی از ارتباط‌ها خیلی متأثرم می‌کرد. 🔹 مدتی بود با یک روضه‌ی خانگی آشنا شده بودم از صنف لات‌ها. ایده ی اولیه‌ی رمان از همین‌جا شروع شد. آدم‌هایی که ظاهر معمولی داشتند طوری که شاید کسی به حسابشان نمی‌آورد اما توی سیستم امام حسین که کارش کرامت دادن به آدم‌هاست جایی برایشان انتخاب شده بود. آن‌ها تمام مناسبات زندگی‌شان را طوری برنامه ریزی می‌کردند که روضه‌ی هفتگی‌شان یک بار هم تعطیل نشود. موقع اجاره‌ی خانه و انتخاب متراژِ خانه، محور، روضه بود. موقع خرید وسایل خانه، زمان سفر و تمام برنامه‌های ریز و درشت زندگی. ⏳ منتظر بخش دوم باشید... 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📻 🔸حماسه ادامه دارد 📜 روایت ِ کهن، 🔸 قسمت چهارم از فصل روضه کتاب آه بازخوانی ترجمه‌ی نفس المهموم ✍ ویرایش 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📚 عکس‌های گمشده به قلم مریم زمانی 🖇 ماجرای وصل شدن به یک سیستم (بخش دوم) 🔸 اول یک داستان کوتاه نوشتم که موضوعش فرزندخواندگی بود. بعد همان را با کمک استاد و دوستان گسترش دادم تا تبدیل شد به یک رمان ۱۱۰ صفحه‌ای. ⏱ در مدت نوشتنِ رمان، همه‌جا و همه‌وقت می‌نوشتم. فصل هفتم رمان را تکیه دادم بودم به دیوار، روبه‌روی ضریح حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها)، در دو سه متری ضریح. آن روز گفتم زیارت‌ها را مختصرتر می‌خوانم و به جایش بخشی از رمانم را می‌نویسم. 🔹 بخش‌هایی از رمان را در مسیر پیاده‌روی اربعین نوشتم. در حالی که پسرم بی‌حال از تب روی زانو‌هام خوابیده بود و راننده عراقی وَن توی ترافیک مسیر، خیلی بد رانندگی می‌کرد. پاراگراف‌هایی اش را وسط روضه‌ها و بیشتر رمان را نیمه شب‌ها نوشتم. 📎 من هم میخواستم خودم را وصله‌ی سیستم با کرامت امام‌‌حسین (علیه‌السلام) بکنم به عنوان عضوی از صنف نویسنده‌ها. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
🖌 🔸 خاطرتون هست در آخرین فرسته از باقیمانده‌ی انواع پیرنگ حرف زدیم؟ 💡حالا از انواع آن، به یک مخرج مشترک رسیدیم.. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 ببینید.. روایت‌خوانی از نویسنده‌های روایتخانه در ویژه‌برنامه‌ی 🔸 خانه شعر و ادبیات در و امسال با همراهی چهل نفر از اهالی شعر، ادبیات، فرهنگ و هنر با «فصل باران» پنجره‌ای از روایت گشود به روایت‌خوانی حسینی. این برنامه که با همکاری گروه ادب و هنر شبکه‌۴ تولید شده و هر روز ساعت ۱۲:۲۰ (بعد از اذان ظهر) تا روز از این شبکه پخش می‌شود. ‏ 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
🩸 به مناسبت تکرار حمله‌ی تروریستی به حرم و شهادت و زخمی شدن تعدادی از هم‌وطنان‌مان 🕊 عکس یادگاری با دو بال 🔸حرم رفتن های مامان آداب داشت. هر وقت می‌رسیدیم، اول باید غسلش را می‌کرد، وضو می‌گرفت، لباس‌های نو به تن خودش و ما می‌کرد، بعد راهی حرم می‌شدیم. هر وقت می‌گفتیم بگذار یک بار اول برویم حرم، تا آقا ببینند ما خسته راه هستیم. اصلاً قبول نمی‌کرد. می‌گفت مادرم سفارش کرده هر موقع خواستید بروید زیارت، پاکیزه و با دل خوش بروید. توی مسیرمان حتماً به بازار هم سر می‌زد. شده بود یک شکلات بخرد، می‌خرید و دستمان می‌داد. مدام با بابا بگو بخند می‌کرد. هر چند قدمی که جلو می‌رفتیم توی جیب‌هایمان یک شکلات می‌گذاشت. نزدیکی‌های حرم که می‌شدیم سکوت می‌کرد. ما هم سکوت می‌کردیم. سکوتی که همه به آن نیاز داشتیم و من بیشتر از همه. از آنجا به بعدش دلم پر بغض می‌شد. پر از شور، پر از امید. وقتی به گنبد نگاه می‌کردم، همیشه یک کبوتر آنجا بود تا پرواز کند و من را دور گنبد پرواز دهد. وقتی به حرم می رسیدیم، دلم خالی می‌شد از بغض، از شور و امید. فقط اشک بود که دل پرم را خالی می کرد. سبک می‌شدم. سبک شدن توی حرم با همه جا فرق دارد. وقتی توی حرم سبک می شوی، آرامش پیدا می کنی. آرامشی که هیچ جا مثل اش را نمی‌توانی پیدا کنی. انگار که دو بال پیدا می کنی. 🔹 همه این چند روز به آن لحظه فکر می‌کنم که آرتین و خانواده‌اش هم پاکیزه به حرم رفته اند. حتماً مادرشان غسل زیارت کرده بود. حتماً به بازار هم سر زده بودند. حتما لباس های عروسی خواهرشان را متبرک کرده‌اند. حتماً جیب‌هایشان را پر از شکلات کرده بودند. حتماً آرتین و آرشام توی صحنه روی سرامیک ها سرسره بازی کرده‌اند. حتماً روبروی ضریح عکس یادگاری گرفته‌اند. حتماً با همان دو بال داشته‌اند به سمت خانه‌شان پرواز می کردند. ✍ 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📰 🌱 نویسندگی به سبک رفاقت (بخش اول) 🔸 همه چیز از یک پیامک شروع شد. نماز مغرب و عشاء را توی نمازخانه‌ی خوابگاه خواندم. اوایل مهر ماه بود و شروع ترم جدید و همزمان، ورود دانشجوهای جدید. آن‌هایی که هنوز کارهای خوابگاهشان درست نشده بود توی نمازخانه می‌ماندند. در بین‌شان چهره‌ی آشنایی دیدم. جلو رفتم: - شما خواهر سمانه ای؟ - من خود سمانه ام. سمانه را چند بار توی کلاس قرآن دیده بودم. آن موقع دیگر گرم حرف زدن شدیم و از خودمان برای همدیگر گفتیم. آن سال من سردبیر یکی از نشریه‌های دانشگاه بودم. این را هم به سمانه گفتم. که کار اصلی روزنامه‌ی ما تولید متن است. 💬 چند بار دیگر هم سمانه را دیدم و بعد از مدتی سمانه انتقالی گرفت به دانشگاه دیگری و دیگر سراغش را نداشتم. تا اینکه هفت، هشت ماه بعد پیامکی برایم فرستاد. 🔹 ادامه دارد... 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📰 🌱 نویسندگی به سبک رفاقت (بخش دوم) ... پیامکی که احتمالا برای خیلی های دیگر که فکر می کرده نسبتی با نوشتن دارند فرستاده بود. با این مضمون که قرار است یک کلاس نویسندگی با برگزار شود. 🔹 اولش به نیت کلاس نویسندگی ژورنالیستی به کلاس رفتم. اما متوجه شدم که کلاس، کلاس داستان نویسی است. برایم خیلی جالب شد و همین شد شروع باز شدن یک مسیر جدید در زندگی ام که حالا حدود ده سال است که ادامه داده ام. 🌼 گاهی خدا برکت را در وجود آدمی قرار می دهد و به ما می رساند. بدون اینکه هیچ کدام خبر داشته باشیم. و سمانه برای من همان پیک بود. رفاقت با برکتی که اول نصفه نیمه در کلاس قرآن شکل گرفت، بعد در دانشگاه کمی بیشتر شد و در مسیر نویسندگی عمیقِ عمیق شد. و همان رفاقت نوشتن را جلوی پایم گذاشت. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
«مادری دنیایی از تجربه‌ها و حس‌های مختلف انسانی است و آنچه در نوشتن نیاز داریم، همین تجربه زیسته‌های ناب است که در تک‌تک لحظاتِ مادری نهفته است.» 🌻 بخشی از مصاحبه نویسنده‌ی رمان با روزنامه‌ی 🔻 مشاهده و مطالعه متن کامل: http://isfahanziba.ir/15911 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📢 🔸 مشرف شوید روضه‌ی اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) ⏰ ۲۵ و ۲۶ مرداد ماه از ساعت ۱۹:۴۵ الی ۲۲ 📍اصفهان، میدان احمدآباد، خیابان ولی‌عصر(عج)، کوچه ۴۴، حسینیه حضرت علی‌اصغر(ع) 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane