eitaa logo
مجموعه ادبی روایتخانه
763 دنبال‌کننده
803 عکس
101 ویدیو
7 فایل
خانه داستان نویسان انقلاب اسلامی www.revayatkhane.ir ارتباط با ادمین👇 @Revayat_khaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
✉️ شما دعوتید به مجلس روضه‌ی اباعبدالله الحسین(علیه‌السلام) 📻 📜روایت کهن، فصل روضه ویژه‌ی ایام عزاداری امام حسین (ع) 📖 کتاب آه بازخوانی ترجمه‌ی نفس المهموم شیخ عباس قمی ✍ ویرایش یاسین حجازی 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▪️ ... «کوچه ها آشنا شده‌اند» 🔸 دخترم که ازم پرسید: - آشنا هم هست توی مهمانی؟ دوست داشتم برایش از آشناها بگویم، از انواع آشناها. این سوال را قبلا هم پرسیده بود. قبل از خیلی از مهمانی‌ها.خیالش راحت می‌شد اگر اسم چندتا از همبازی‌هایش، چندتا از آشناها را می‌شنید. همه دوست دارند آشنا باشند و آشنا ببینند، محله‌های آشنا، کوچه و خیابان‌های آشنا هم انگار امن‌تر است برای آدم.. 🔹 امروز که توی کوچه و خیابان قدم می‌زدم معنای آشنا شدن کوچه و خیابان را خوب حس می‌کردم. کوچه‌ها که تا دیروز سنگ بودند و آجر، امروز لباس سیاه به تن کرده‌اند و‌ شده‌اند آشنا. در و دیوار خودی شده‌اند به واسطه‌ی سیاه پوش شدنشان، به خاطر عزادار شدنشان برای آشناترین خلق عالم. ... ✍ زینب سنجارون 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▪️ ... «پدر و مادرم به فدایت» 🔸 ده سیزده سال بیشتر نداشتم. کل دهه را هم که روضه‌های برلن می‌رفتیم، برایم کم‌ بود. البته به شرطی که دایی‌جعفر هم آمده باشد. با زهرا دو نفره هم، جمع‌مان جمع می‌شد. سرمان را می‌کردیم زیر چادرهای سیاه و فارغ از هیس و پیس بقیه تا آخر روضه پیک پیک حرف می‌زدیم. از نگاه‌های خیره‌ی مامان متوجه بلند شدن زیاد خنده‌مان می‌شدیم و چند دقیقه‌ای خودمان را جمع می‌کردیم. جمع می‌کردیم یعنی مثل دو تا خانم با وقار چشم‌هایمان را می‌دوختیم به گل‌های قالی و لب‌هایمان را به هم. یکی از همان وقت‌ها بود که صدای مداح خورد به گوشم: «بأبی أنت و أمی» پشت بندش ناله‌زنان صدایش را بلند کرد و چند تایی کنارم ریز ریز گریه کردند. - پدر و مادرم به فدایت 🔹 هنوز چشمم لای گره‌های قالی بود که ابروهایم گره خورد. دیگر به جای صدای مداح صداهای درونم را می‌شنیدم. گیرم من عاشق حسین باشم، چرا از مادر و پدرِ خدا بیامرزم مایه بگذارم؟ اصلا شاید کسی دلش نخواهد فدا شود چه اجباری ست؟ اصلا فدا شدن خودم چه؟ من زندگی‌ام را بکنم و پدر و مادرم را فدا کنم؟ نه هرگز! از آن روز هر موقع زیارت را می‌خواندم این جمله‌اش را درز می‌گرفتم. پدر و مادرم را خیلی دوست داشتم و نمی‌خواستم فدا شوند. کلی خرج‌ام شد تا بفهمم دوست داشتن یعنی فدا شدن. تا بفهمم «بأبی أنت و أمی یا اباعبدلله» بهترین دعا بود در حق‌شان... 🔺خدایا من جاهل! تو اما جباری، جبران کن برایشان... ... ✍ لیلا آصالح 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▪️ .... «آب‌‌سردکن و سوزِ جگر» زن به ساعت توی راهروی بیمارستان نگاه کرد. زیر لب غر زد که «چرا جلو نمی‌روی!» بچه را روی شانه‌اش جابه‌جا کرد و دست هایش را محکم توی هم فقل کرد. بچه، کمی آرام شده بود. فقط ناله می‌کرد. نفس نفس می‌زد و خستگی گریه‌هایی که قبلش کرده بود، را در می کرد. زن راه می‌رفت توی راهروی بیمارستان و مسیری را انتخاب می‌کرد که آب سردکن نداشته باشد. یک ساعت پیش قطره توی چشم بچه ریخته بودند می‌خواستند نیم ساعت دیگر داخل چشمش را ببینند. گفته بودند «آب نه!» بچه، هم ترسیده بود هم تشنه شده بود. نزدیک هر آب‌سردکن جیغ می‌کشید و آب می‌خواست. گریه‌های اولش، با اشک‌های مادرش قاطی شده بود. اما زن از یک جایی به بعد به خودش گفته بود «محکم باش زن!» و باز نتوانسته بود که زن باشد، که مادر باشد و محکم. طاقت تشنگی بچه را نداشت. فقط یک ذکر دلش را آرام کرده بود و قدم هایش را محکم؛ «یا ابالفضل» فقط کافی بود مسیری را برود که خبری از آب نباشد تا داغیِ آب‌سردکن جگرش را نسوزاند. بچه بی رمغ شده بود و مادر به او می‌گفت «صبرکن!» نگفته بود «عمو رفته آب بیاورد» فقط گفته بود «صبور باش» .... ✍ زینب سنجارون 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▪️ [ ❣با حال معنوی مناسب بخوانید...] .... «به قدر ریگ‌های بیابان» 🔸 خیلی از مادرها تجربه‌ی نُه ماهه از «چه»ها دارند. چه بخوریم؟چه بکنیم؟ چه بگوییم که بچه‌مان خوش‌سیما، خوش‌اخلاق، با ایمان بشود. کسی هم پیدا نمی‌شود و بهشان بگوید راحت باشید بچه یا به پدرش می‌رود یا به مادرش. و البته تاریخ شهادت می‌دهد که می‌شود به جدش هم برود و شبیه او بشود. اَشبه یعنی خیلی شبیه، خیلی خیلی. و پیامبر یعنی، خیلی خوش اخلاق، خیلی با ایمان، خیلی خوش سیما. روز علی اکبر، روز این خیلی‌هاست. همه‌ی خیلی‌ها در یک نفر، در یک گُله جا جمع شده است و آن یک نفر خیلی عزیز است برای حسین(علیه السلام). و رفتنش خیلی خیلی سنگین بوده برایش. یک دنیا خیلی برابر چشم هایش خیلی خیلی زخم خورده، تنش خیلی خیلی... 🔹 «إرباً إربا» یعنی چه؟ یعنی ریگ‌های دشت کربلا علی‌‌اکبر را بین خودشان تقسیم کردند. یعنی خیلی زیاد شده بوده. .... ✍ زینب سنجارون 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
🪴 روایتخانه در مجموعه‌ی شما 📚 به لطف خدا و ائمه اطهار، با همراهی شما عزیزان در دهه‌ی محرم هم، در گوشه گوشه‌ی شهر، روایتخانه حضور داشت و میز فروش و بررسی کتاب های روایتخانه برپا بود. 😊 ❗️شما هم می‌تونید در مجموعه‌ یا هیئتی که دارید، میز فروش کتاب‌های روایتخانه رو داشته باشید. از تخفیف ویژه‌ی کتاب‌ها استفاده کنید و با نویسند‌ه‌هاشون هم گفت‌وگو کنید. 🔺 فقط کافیه به این آیدی @Jelvani پیام بدید 🔔 این نکته رو یادآوری کنم که کتاب‌ها به صورت امانی هم در اختیار نمایشگاه یا غرفه‌‌تون قرار می‌گیره 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📰 🌱 عکس‌های گمشده برای یافتن حس بخشایش خبرگزاری ، در خبری به معرفی کتاب پرالتهاب و جذاب عکس‌های گمشده ویژه‌ی ماه محرم و صفر پرداخت. 🔻مطالعه‌ی متن کامل خبر: https://irna.ir/xjN2Mj 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 ببینید.. روایت‌خوانی از نویسنده‌های روایتخانه در ویژه‌برنامه‌ی 🔸 خانه شعر و ادبیات در و امسال با همراهی چهل نفر از اهالی شعر، ادبیات، فرهنگ و هنر با «فصل باران» پنجره‌ای از روایت گشود به روایت‌خوانی حسینی. این برنامه که با همکاری گروه ادب و هنر شبکه‌۴ تولید شده و هر روز ساعت ۱۲:۲۰ (بعد از اذان ظهر) تا روز از این شبکه پخش می‌شود. ‏ 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
مجموعه ادبی روایتخانه
📢 #مراسم_عزاداری 🔸 مشرف شوید روضه‌ی اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) ⏰ ۲۵ و ۲۶ مرداد ماه از ساعت ۱
🌱 تک تک کلماتم نذر روضه‌های تو 🔸 گزارش تصویری از عرض ارادت اهالی روایتخانه به امام حسین (علیه‌السلام) و اهل‌بیت عصمت و طهارت 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane