🔺خاطرات مردم همدان از ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی
حس مشترک فرزندان شهدا
عقربه ساعتشمار از شش گذشته بود که تلفن همراهم زنگ خورد. هوا تاریک بود و مادرم پشت خط بود. بلند شدم و جواب دادم. نگران پرسیدم: «چی شده؟»
مادرم گریه میکرد.
چیزی به ذهنم نمیرسید. در این سالها که پدر و مادرم برای مداوا رفته بودند، وقتی مادرم از تهران یا آلمان تماس میگرفت، با هر زنگش منتظر خبر شهادت پدرم بودم.
این انتظار و اضطراب هفت هشت سال همراهمان بود؛ اما آن روز، مدتها بود که پدر شهید شده بود. نمیدانستم چه اتفاقی افتاده است و گریهی مادر برای چیست.؟!
اولین صحبتش این بود:
«طاهرم، حاج قاسم شهید شد.»🥀😔
مات و مبهوت ماندم و همانطور نشسته بودم و هیچ واکنشی نشان نمیدادم.
میخواستم بروم جایی که فقط گریه کنم تا شاید آرام شوم.
بین ساعت هفت و تا هفت و نیم صبح بود. آرام و قرار نداشتم. تصمیم گرفتم بروم آرامستان باغ بهشت؛ اما باغ بهشت هم خلوت نبود.
رفتم سر مزار پدر و شهید حاج حسین همدانی که نزدیک هماند. آنجا شلوغ بود. با بغض در گلو فاتحهای خواندم و رفتم
سمت مزار شهید علی محمدی که از دوستان نزدیک پدر و از عرفای جنگ بود. پسر شهید زارعی، آقا حامد و مادرش هم بودند. حامد برگشت من را دید. بدون اینکه کلامی رد و بدل شود، همدیگر را بغل گرفتیم و چند دقیقه در بغل هم گریه کردیم. نشستیم و به آرامی صحبت و درد و دل کردیم. تا آن زمان فکر میکردم چون با حاج قاسم آشنا و نزدیک بودهام، علاقهام بیشتر است. فکر میکردم من باید بیشتر ناراحت باشم؛ اما دیدم حامد و دیگران که اصلا حاج قاسم را ندیدهاند همینطوری گریه میکنند. معلوم بود واقعا دوریاش برای همه سخت است.
همان لحظه به فکر رفتم و دیدم از لحظه شهادت پدرم هم بیشتر ناراحتم. رفتن حاج قاسم من را خیلی به هم ریخت. با خودم گفتم احتمالا این داغ تازه است و در گذر زمان کم رنگ می شود؛ ولی گذشت و در این مدت با خواندن مصاحبه ها و شنیدن سخنرانی ها دیدم که چقدر این حس بین من و دیگران، به خصوص بین فرزندان شهدا، مشترک است!
فرزندان شهدا می گفتند این از داغ نبود پدرشان هم سنگینتر است. شاید باور نکنید، من به نبود پدرم عادت کردم؛ ولی در سالگرد شهادت حاج قاسم خسته شده بودم و سنگینی داغش خفهام میکرد. به حاج قاسم گفتم یا بُکشم و راحتم کن یا دلم را آرام کن. واقعا آرام نمیشوم و تازه متوجه شدهام که چرا بعد از 1400 سال نباید داغ کربلا سرد شود. وقتی خون تقدیس شده باشد، نتیجهاش همین میشود.
🌷🌷🌷🌷🌷
✍️ محمدطاهر خوش لفظ
📚 برگی از کتاب «#ابرقدرت_خداست»
#شهید_سلیمانی
#سردار_دلها
#شهدا_زنده_اند
#یک_جرعه_روایت
https://eitaa.com/joinchat/3639148838C86c083fb60
🙂-| #به_یادآنروزها
شهیدهمتکهاینروزها
پسر و دختر و روحانی و کاسب و..
همهناماوراعشقمیکنند،
یکالگوبرجسته
اخلاقی، دینی، مذهبی و معنوی
تمامعیاربود.
#شهید_سلیمانی
#شهید_همت
#علمدار_روایتگری
https://eitaa.com/joinchat/3639148838C86c083fb60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🔹به بهانه بهار راهیان نور
📹 #گنج_جنگ
سرزمین نور
🔻رهبر انقلاب: میخواهند دفاع مقدس فراموش شود؛ #نگذارید این اتفاق بیفتد...
#شهدا_مردان_بی_ادعا
#علمدار_روایتگری
https://eitaa.com/joinchat/3639148838C86c083fb60
34.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹قصهی دختر شهیدی که مثل حضرت رقیه (س) از دنیا رفت
🎙برشی از روایتگری حجت الاسلام میرعلی اکبری
📌طهران_بهشت زهرا(س)_قطعه۴۰
#قطعه_چهل #با_این_ستاره_ها
#روایت_شهدا
#علمدار_روایتگری
https://eitaa.com/joinchat/3639148838C86c083fb60
revayat 01-.mp3
38.01M
📻 روایت پایداری: قسمت اول «دوکوهه»
❇️تولید شده در رادیو معارف
🎙 روایتگری:حجتالاسلام دکتر #محمد_باقر_نادم
🎧با حضور و روایتگری راویان مؤسسه روایت سیره شهدا
#روایتگری
#دوکوهه
#روایت_شهدا
🔰 دریافت محتوای روایتگری به صورت روزانه و مناسبتی👇
#یک_جرعه_روایت
📡https://eitaa.com/joinchat/3639148838C86c083fb60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روایتگری
#کلیپ_کوتاه
🌹🌹شوخی یک رزمنده کاشانی!
شهید احسان محبوبی خباز و برادرش شهیدش حسن محبوبی دو شهید کاشانی، روح پاکشان شاد🌴🌴
🔰 دریافت محتوای روایتگری به صورت روزانه و مناسبتی👇
#یک_جرعه_روایت
📡https://eitaa.com/joinchat/3639148838C86c083fb60
بااینستارگانمےتوانراهراپیداکرد...
-اےشهیدراهنشانمبده!
#شهیدعبدالحسینبرونسی🕊/ #سالگردشهادت🖤
#علمدار_روایتگری
https://eitaa.com/joinchat/3639148838C86c083fb60