.
فرازهایی از وصیتنامه شهید «محمدحسین حمزه» 1️⃣
ای فرزندانم محمدمحسن و زینب گلم! دشمن به هر روش میخواهد شما را نابود کند و با هر ابزاری وارد میشود؛ هوشیار باشید که اسیر زیباییهایی که دشمن فراهم میکند نشوید چرا که میخواهد اول دینتان را از دنیایتان جدا کند و بعد دینتان را از بین ببرد در آخر هم خودتان را؛ پس خودتان را با سلاح معنویت تقویت کنید و برای رسیدن به این سلاح از خدا کمک بخواهید و در راه اهل بیت حرکت کنید و پشتوانه ولایت مطلقه فقیه باشید.
مراقب دشمنی دشمنان و منافقان باشید چرا که شما هر زمان که توانستید خصلت گرگ، روباه و خوک را عوض کنید، میتوانید دشمنی آمریکا و انگلیس و آل سعود را هم از بین ببرید؛ بدانید ولایت مطلقه فقیه عین ولایت امام زمان (عج) و پیامبر اعظم (ص) و ولایت خداوند است؛ هرکس که این ولایت را در آشکارا و پنهان قبول ندارد و فکر میکند که دیکتاتوری است؛ بدانید که با این کار تمام زندگی خود را زیر سوال برده و زندگیش باطل و بر باد فنا استوار است.
#به_مناسبت_فرارسیدن_ماه_رجب
#به_مناسبت_لیلة_الرغائب
#شهید_محمدحسین_حمزه
#وصیتنامه
🕊محتوای روایتگری راویان🕊
@revayatgare_shohada
═══✼🍃🌷🍃✼═══
.
.
فرازهایی از وصیتنامه شهید «محمدحسین حمزه» 2️⃣
مادر عزیزم! از خدا خواستم که به گونهای مرا قبول کند که جنازه این حقیر باز نگردد و یا در صورت بازگشتن، سالم نماند و از پیکر اباعبدالله (ع) پاره پارهتر باشد چرا که اگر سالم باشد جلو مادرمان حضرت زهرا (س) شرمنده میشوم و پاسخی ندارم به ایشان بدهم. وای بر ما که روزی حضرت زهرا (س) از ما شکایت کند که شکایت ایشان مایه عذاب الهی است. همسر عزیزم از پدر و مادرت حلالیت برایم بگیر چرا که کوتاهی بسیاری در خصوص ایشان داشتهام و امیدوارم در آن دنیا با ائمه اطهار محشور گردند.
#به_مناسبت_فرارسیدن_ماه_رجب
#به_مناسبت_لیلة_الرغائب
#شهید_محمدحسین_حمزه
#وصیتنامه
🕊محتوای روایتگری راویان🕊
@revayatgare_shohada
═══✼🍃🌷🍃✼═══
.
61.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
🎤مصاحبه با پدر گرامی شهید «محمدحسین حمزه»
#به_مناسبت_فرارسیدن_ماه_رجب
#به_مناسبت_لیلة_الرغائب
#شهید_محمدحسین_حمزه
#وصیتنامه
🕊محتوای روایتگری راویان🕊
@revayatgare_shohada
═══✼🍃🌷🍃✼═══
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
آرزوی فرزندان شهدای امنیت در لیلة الرغائب
#به_مناسبت_فرارسیدن_ماه_رجب
#لیلة_الرغائب
#فرزندان_شهدا
🕊محتوای روایتگری راویان🕊
@revayatgare_shohada
═══✼🍃🌷🍃✼═══
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
✨ لیلة الرغائب با شهدا
#به_مناسبت_فرارسیدن_ماه_رجب
#لیلة_الرغائب
🕊محتوای روایتگری راویان🕊
@revayatgare_shohada
═══✼🍃🌷🍃✼═══
.
محتوای روایتگری راویان
حاج عبدالله؛ عاشق ماه رجب
🍃عاشق ماه رجب بود و از ماه رجب عاشق اعتکاف. یک بار دوستانش به او گیر دادند كه حاج عبدالله، فکر نمیکنی اگه این سه روز سر کار بمانی و به مردم خدمت کنی، مفیدتر است و ثوابش بیشتر.
گفته بود شما دو هفته مرخصی میگیرید و به شمال و تفریح و استراحت میروید، من هم سه روز مرخصی میگیرم با خدای خودم تنها باشم؛ در حقیقت من میروم تا انرژی بگیرم و وقتی برگشتم بهتر و بیشتر به مردم خدمت كنم.
🍃همیشه برای اعتكاف به مسجد قصردشت میرفت اما دو بار آخر گفت دوست دارم جایی بروم كه كسی من را نشناسد و خودم باشم و خدای خودم.
🍃اعتکاف آخر بود. یکی از دوستاش میگفت: «كنارش نشستم و گفتم حاج عبدالله انشاءالله با هم كربلا برویم. سرش پایین بود. لبخندی زد و گفت: کربلا، امام حسین(ع) سر از بدن جدا... یعنی میشه یه روز سر ما هم مثل آقا جدا شود! به شوخی گفتم: حاجی من که این جور شدم، دوست دارم یك کارت در جیبم باشه و بشناسنم. اما شهید اسكندری خندید. کاش میدانستم دعایش مستجاب است؛ بی سر، بی نشان...
🍃روز آخر اعتکاف بود. من هم خودم را رساندم همان مسجد تا کنارش باشم. دعا تمام شد. همه رفتند، جز حاج عبدالله. گفتم بیا بریم...گفت نه... نمیتوانم از خدا دل بکنم. بگذارید كمی بیشتر بمونم. ما رفتیم. یکی دو ساعت دیگر در مسجد بود بعد آمد».
یك ماهی میشد که بازنشسته شده بود. گفت: درخواست اعزام به سوریه دادهام. ساکم را آماده بگذار، هر ساعت ممکنه، احضارم کنند.
🍃یکی دو روز بعد اعتکاف بود. آماده شد برود. کار جدیدی به او پیشنهاد شده بود. گفت خوب است دیگر از امروز بروم سر کار. رفت، ظهر نشده زنگ زد و گفت ساکم را آماده کن، باید بروم. غروب نشده فرودگاه بود.
قبل از رفتن کارت پاسداریاش را در آورد و به پسرش داد و گفت این دیگر به درد من نمیخورد. پسرش گفت به درد من هم نمیخورد! حاجی با خنده گفت: بالاخره یادگاریه.
عصر همان روز یکی از دوستانش زنگ زد و گفت: حاج عبدالله چی شد، یك دفعه از وسط جلسه مفقود شد! مفقود که گفتم دلم ریخت. شب نشده از فرودگاه تهران پیام داد: من پریدم!
اول خرداد ۶۰، در ماه رجب ازدواج کردیم. اول خرداد ۹۳ و در ماه رجب در دفاع از حرم زینب(س) همچون مولایش حسین(ع) شهید شد.
🎤 راوی: اعظم سالاری، همسر شهید عبدالله اسکندری
🌐 منبع: خبرگزاری بین المللی قرآن
#اعتکاف
#ماه_رجب
#شهید_عبدالله_اسکندری
🕊محتوای روایتگری راویان🕊
@revayatgare_shohada
═══✼🍃🌷🍃✼═══
.
محتوای روایتگری راویان
✨مهمان امیرالمومنین ✨
🍃سید عباس وقتی دستش تنگ می شد، باقی مانده پولش را می داد به من می داد که زندگی را تا سر ماه مدیریت کنم. این بار هم دستش تنگ شده بود. دم غروب که آمد منزل، ته مانده پول را دادم به سید عباس که مقداری سبزی،سیب زمینی و نان تهیه کند تا افطاری آماده کنم.
🍃نزدیک غروب بود و هوا داشت تاریک می شد که سید عباس وارد شد. با عجله رفتم تا وسایل را از دستش بگیرم. اما به ناگاه با دستان خالی سید روبرو شدم.
در همین حال پرسیدم: بازار بسته بود؟
سید ابروانش را به علامت انکار بالا برد.
– افطار جایی دعوتیم؟
بازهم سید سرش را به نشانه انکار بالا برد.
– حتماً پول ها را گم کردی؟
نه اصلاً، آنها را تبدیل به ده برابر کردم. منظورش صدقه بود.
گفتم: «در خانه هیچ چیز نداریم جز تکه ای نان خشک که باید با آن فتوش (نوعی غذا که با نان و پیاز و گوجه و خیار تهیه می کنند و روی آن سماق و آویشن می باشند.) درست کنم.»
سید خندید و گفت: امیرالمؤمنین ما را با فتوش و آویشن و آب مهمان کرده است. نظرت چیست؟ نمی خواهی امشب میهمان امیرالمؤمنین علی باشیم ؟
گفتم: چه چیزی بهتر از این.
🍃آماده کردن این غذا وقتی نمی خواست، در وقت اضافه هر دو مشغول دعا شدیم که ناگهان کسی در زد. سید رفت در را باز کند، اما من دلم هری ریخت. با خود گفتم نکند در این حال، نیازمندی باشد و چیزی بخواهد و یا مهمانی برای افطار آمده باشد.
شنیدم که می گفت: سید لنگه دیگر در را هم باز کن. دو سینی یک پر از غذا و دیگری پر از میوه. میوه ها و غذاهایی رنگارنگ و لذیذ.
سید گفت: «امیرالمؤمنین نپسندید که ما را به کمتر از اینها مهمان کند.
🍃اشک هر دومان سر ریز شد. مقداری از میوه ها و غذا ها را جدا کردم تا سید برای طلاب ببرد. سید پیشانی را بوسید و گفت: خدا خیرت بده.
🎤 راوی: ام یاسر؛ همسر شهید
📕 منبع:
کتاب هم قسم؛ زندگی ام یاسر، همسر شهید سیدعباس موسوی، صفحه ۱۵۱.
#امیرالمومنین_علیهالسلام
#شهید_سید_عباس_موسوی
🕊محتوای روایتگری راویان🕊
@revayatgare_shohada
═══✼🍃🌷🍃✼═══
.