eitaa logo
محتوای روایتگری راویان
3.1هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
3.2هزار ویدیو
468 فایل
🌟 محتوای روایتگری راویان 🌟 📚 بازخوانی خاطرات شهدا 🎖 تشریح عملیات‌های دفاع مقدس 📖 معرفی کتاب و خاطرات ارزشمند 🗓 پرداختن به مناسبت‌های مهم ✍️ محتوای روایتگری 📩 ارتباط با ادمین : @Revayatgar_admin وابسته به موسسه روایت سیره شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ خرداد ماه، سرباز لشکر صاحب الزمان(عج) ، گرامی باد. 🥀 ولادت: ۱۵فروردین ۱۳۳۷ شهادت: ۱خرداد ۱۳۹۳ 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
سردار«» سال ۱۳۳۷ و در محله قصرالدشت شهر شیراز به دنیا آمد، با مذهب اسلام پرورش یافت و از نوجوانی در فعالیت های انقلابی سال ۱۳۵۷ شرکت کرد. حاج عبدالله با شروع جنگ تحمیلی به جبهه رفت و در جبهه سوسنگرد و در کنار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان به عنوان تک‌تیرانداز، تیربارچی، نیروی اطلاعات شناسایی و … مشغول انجام وظیفه اش در قبال کشور و دین مبین شد. ایشان در زمان جنگ، دوبار از مسئولیت عالی در تیپ ۴۶ کناره گرفت و در خط مقدم راننده لودر و بولدزر شد. شهید اسکندری در سال ۱۳۹۳ و در حالی که مدیرکل بنیاد شهید استان فارس بود، میز و مسئولیتش را رها کرد و با اصرار خودش عازم سوریه شد و خیلی زود در خرداد ماه همان سال، طی ماموریتی با دشمن داعشی درگیر شد و توسط تک تیرانداز به شهادت رسید، پیکر شهید اسکندری به دست تکفیری ها افتاد و تروریست های کینه جو با جدا کردن سر از پیکر مطهرش، بغض و خباثت خود را رسانه ای کردند. پیکر مطهر شهید اسکندری هنوز میهمان حضرت زینب کبری سلام الله علیها است. گروه تروریستی داعش برای تحویل جنازه سردار شهید اسکندری تقاضای آزادسازی تعدادی از اسرای داعشی را داشتند ، اما خانواده این کار را خلاف هدف پدر و در راه اهداف تروریست‌ها می‌دانند . 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
روایت ماجرای شهادت به روایت همسرش: دو سه روز بعد از اعتکاف بود که صبح زود از خانه خارج شدند.یک ساعت بعد تماس گرفتند و به من گفتند ساک من را آماده کن میخواهم به تهران بروم.به خانه آمدند ساکشان را برداشتند من هم همراهشان تا فرودگاه رفتم.بچه‌ها هم همراه ما بودند.در مسیر تا فرودگاه دائم ذکر میگفتند و من میخواستم حرف بزنم اما ایشان در حال ذکر بودند نگاهشان میکردم و دیدم در حال و هوای خودشان هستند.برای همین حرفی نزدم.زمان خداحافظی در فرودگاه به ایشان گفتم کی بر میگردید؟گفتند ۲ ماه دیگر. گفتم نه، من تاب نمی‌آورم.شما ۲ هفته دیگر یک سری به من بزنید بعد بروید.گفتند ببینم خدا چه میخواهد.به ایشان گفتم اگر بگویم هرروز با من تماس بگیرید برایتان مشکل خواهد بود اما از شما خواهش میکنم یک روز در میان با من تماس بگیرید.گفتند حتماً.  درست شب قبل شهادت زنگ زدند و با بچه‌ها صحبت كردند.فرداي آن روز با من صحبت كردند.آخرين جمله ايشان را هميشه به ياد دارم.در همان تماس آخر به من گفت تصدقت شوم برايم دعا كن.اتفاقاً همرزمانش هم خنديدند.من با خنده گفتم دوستانت ميخندند.گفت اشكال ندارد بگذار بخندند. خبر شهادت را از طريق يكي از دوستان متوجه شديم كه با پسرم تماس گرفته بودند.من از پسرم خواستم تا به خواهرهايش حرفي نزند.دو روز تحمل كرديم و به دخترها چيزي نگفتيم.روز سوم بود كه از صحت خبر شهادت همسرم مطمئن شديم، به دخترها هم گفتيم. همان لحظه دعا كردم كه خدايا يك صبر زينبي به من عطا كن. خدا ميداند از آن لحظه به بعد خدا به من آرامشي داد تا بچه‌ها را آرام كنم.مردم و فاميل و دوستان نگران بودند و ناراحت اما وقتي آرامش من را ميديدند آرام ميشدند و من اين را از بركت وجود خانم زينب (س) ميدانم.عكسهاي شهادت همسرم را هم با بچه‌ها همان شب نگاه كردم.آن لحظه فرموده خانم حضرت زينب‌ (س) در ذهنم تداعي شد كه: ما رايت الا جميلا. خدا را شاهد ميگيرم مصداق جمله ايشان در وجود من متبلور شد.من غير زيبايي چيزي نديدم. به روایت فرزند شهید: بعد از شهادت پدر پيكر ايشان به ما بازگردانده نشد.اما صحبتهايي بود كه با مبادله اسير، يا پرداخت هزينه‌اي بتوانيم پيكر پدر را پس بگيريم.اما ما به مادرمان گفتيم كه مادر جان به كساني كه ميخواهند پيكر پدر را بازگردانند، بگوييد ما راضي نيستيم كه يك ريالي از پول بيت‌ المال صرف اين گروه خبيث شود. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
محتوای روایتگری راویان
حاج عبدالله؛ عاشق ماه رجب 🍃عاشق ماه رجب بود و از ماه رجب عاشق اعتکاف. یک بار دوستانش به او گیر دادند كه حاج عبدالله، فکر نمی‌کنی اگه این سه روز سر کار بمانی و به مردم خدمت کنی، مفیدتر است و ثوابش بیشتر. گفته بود شما دو هفته مرخصی می‌گیرید و به شمال و تفریح و استراحت می‌روید، من هم سه روز مرخصی می‌گیرم با خدای خودم تنها باشم؛ در حقیقت من می‌روم تا انرژی بگیرم و وقتی برگشتم بهتر و بیشتر به مردم خدمت كنم. 🍃همیشه برای اعتكاف به مسجد قصردشت می‌رفت اما دو بار آخر گفت دوست دارم جایی بروم كه كسی من را نشناسد و خودم باشم و خدای خودم. 🍃اعتکاف آخر بود. یکی از دوستاش می‌گفت: «كنارش نشستم و گفتم حاج عبدالله ان‌شاءالله با هم كربلا برویم. سرش پایین بود. لبخندی زد و گفت: کربلا، امام حسین(ع) سر از بدن جدا... یعنی میشه یه روز سر ما هم مثل آقا جدا شود! به شوخی گفتم: حاجی من که این جور شدم، دوست دارم یك کارت در جیبم باشه و بشناسنم. اما شهید اسكندری خندید. کاش می‌دانستم دعایش مستجاب است؛ بی سر، بی نشان... 🍃روز آخر اعتکاف بود. من هم خودم را رساندم همان مسجد تا کنارش باشم. دعا تمام شد. همه رفتند، جز حاج عبدالله. گفتم بیا بریم...گفت نه... نمی‌توانم از خدا دل بکنم. بگذارید كمی بیشتر بمونم. ما رفتیم. یکی دو ساعت دیگر در مسجد بود بعد آمد». یك ماهی می‌شد که بازنشسته شده بود. گفت: درخواست اعزام به سوریه داده‌ام. ساکم را آماده بگذار، هر ساعت ممکنه، احضارم کنند. 🍃یکی دو روز بعد اعتکاف بود. آماده شد برود. کار جدیدی به او پیشنهاد شده بود. گفت خوب است دیگر از امروز بروم سر کار. رفت، ظهر نشده زنگ زد و گفت ساکم را آماده کن، باید بروم. غروب نشده فرودگاه بود. قبل از رفتن کارت پاسداری‌اش را در آورد و به پسرش داد و گفت این دیگر به درد من نمی‌خورد. پسرش گفت به درد من هم نمی‌خورد! حاجی با خنده گفت: بالاخره یادگاریه. عصر همان روز یکی از دوستانش زنگ زد و گفت: حاج عبدالله چی شد، یك دفعه از وسط جلسه مفقود شد! مفقود که گفتم دلم ریخت. شب نشده از فرودگاه تهران پیام داد: من پریدم! اول خرداد ۶۰، در ماه رجب ازدواج کردیم. اول خرداد ۹۳ و در ماه رجب در دفاع از حرم زینب(س) همچون مولایش حسین(ع) شهید شد. 🎤 راوی: اعظم سالاری، همسر شهید عبدالله اسکندری 🌐 منبع: خبرگزاری بین المللی قرآن 🕊محتوای روایتگری راویان🕊 @revayatgare_shohada ═══✼🍃🌷🍃✼═══ .
. مناجات در اعتکاف مناجات شهید «عبدالله اسکندری» در اعتکاف این سه روز می‌شود انسان خود را محاسبه اعمال نماید قبل اینکه محاسبه اعمال‌مان بکنند. بعد از این سه روز باید تحول درون انسان ایجاد شود [که] اگر نشود مثل بنده گناه‌کار باید امید به خدا داشت، نباید نا امید شد. ایام‌البیض یعنی سفیدی خورشیدی – نور رجب یعنی ریزش گناهان. ✔️خدایا! یک تحولی در ما ایجاد کن و نامه اعمال ما را سفید کن، خدایا گناهان را نزد ما زشت و اعمال نیک را نزد ما شیرین قرار بده. ✔️خدایا گناهان را نزد ما دور کن و عبادت را نزد ما نزدیک کن. ✔️خدایا پدران ما همسایگان، دوستان و نزدیکان ما رفتند، ولی بیدار نشدیم. خدایا ما را از خواب غفلت، هوشیار و بیدار کن. هنوز غافل هستیم، هنوز قلب ما پاک نشده است، هنوز غفلت وجودم را فرا گرفته و هنوز ارتباط وصل نشده. ✔️خدایا گناهان برتنم سنگینی می‌کند و تنم سنگین شده. ✔️خدایا قلبم کدر شده پس قلبم را صیقل کن. ✔️خدایا قلبم را از سیاهی پاک کن. ✔️خدایا چرا غافل هستم؟ چرا خواب رفتم؟ چرا ظلمات تنم و قلبم را گرفته؟ چرا نور تو، ولایت تو، محبت تو در وجودم کمرنگ شده؟ ✔️خدایا نور خودت، ولایت خودت، محبت خودت، خوبی‌های خودت -تو را به تمامی خوبان عالم قسم می‌دهم- در وجود من گناه‌کار در قلب من غافل رسوخ ده. ✔️خدایا مگر خود نگفتی ناامید مباش، مگر خود نگفتی امیدوار باش، مگر خود نگفتی اگر توبه شکستی باز هم بیا، مگر خود نگفتی مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم، ما آمدیم، اما چگونه آمدیم با کوله‌بار گناه، با کوله‌بار کبر، با کوله‌بار تکبر، با کوله‌بار مستی دنیا، با کوله‌بار نفس سرکش، نفسی که از دست خودم در رفته و دیگر نمی‌توانم آن را هدایت و کنترل کنم. ✔️خدایا کمکم کن و دستم را بگیر. ✔️خدایا هدایتم کن و به راه راست و صراط مستقیم خود ما را راهنمایی کن. ✔️خدایا پشیمانم. ✔️خدایا دستم از همه جا قطع شده و فقط فقط تو را دارم. ✔️خدایا فقط فقط امیدم به توست و اگر امیدم به تو نباشد پس به چه کسی امید ببندم. ✔️خدایا این امید به تو است که زنده هستم و گرنه باید از روی فکر دق می‌کردم و دیگر زنده نبودم، ولی همه به همه به امید تو می‌آیم و به امید بخشش تو زنده می‌مانم و به امید تو روز را شب و شب را روز می‌گذرانم. ✔️خدایا قلوب مرا پاک کن. ✔️خدایا قلوب ما را رئوف و مهربان کن. ✔️خدایا تمامی زشتی‌ها را در وجود من دفن کن. ✔️خدایا تمامی خوبی‌ها را در وجودم زیاد کن. ✔️الهی و ربی من لی غیرک. ✔️خدایا زمانی که مرا در قبر می‌گذارند چه کسی به فریادم می‌رسد؛ همه می‌روند، همه اقوام، دوستان، همسایگان تلاش می‌کنند بلکه زودتر روی قبر من خاک بریزند و بروند عجله می‌کند برای رفتن و من را تنها می‌گذارند، من هستم با اعمال زشت خودم، من هستم با آن قبر تاریک و تنگ و نمسار. من هستم با بدی‌هایی که در این دنیا انجام دادم، من هستم با اعمال بدم، من هستم با آن همه گرفتاری، من هستم با آن همه دوست داشتنی دنیا، خدایا تنم در عالم خاکی می‌رود و روحم در عالم برزخی می‌رود. ✔️خدایا این دنیا مانند آن خوابی بود که بیدار نشدم. من غافل بودم من به رفقا به دوستان به آشنایان به خانواده به اقوام دل خوش کرده بودم واز عشق تو بی خبر بودم و از بزرگی تو بی خبر بودم من غافل بودم، چرا؟ ✔️خدایا من به وحدانیتت، به بزرگی به رئوفتت و به وعده‌های تو ایمان داشتم، ولی چه کنم که شیطان در وجودم رخنه کرده بود و من را از یاد تو غافل می‌کرد ✔️خدایا شیطان را از ما دور کن ✔️خدایا غفلت را از ما دور کن ✔️خدایا ما به قیامت تو و روز معاد تو و به پیامبر تو، نبوت و به امامات امامان تو ایمان داریم. ✔️خدایا به توحید تو، به واحد بودن تو، به قدرت تو، به مهربانیت به بزرگی و تواناییت و به تمام خوبی‌ها‌ی تو ایمان و اعتقاد داریم. شما هم دست ما را بگیر، شما هم ما را هدایت کن، شما هم به ما اراده بده که گناه نکنیم. ✔️خدایا متوسل می‌شوم به زیارت عاشورا، خدایا متوسل می‌شوم به حضرت زهرا (س). ✔️خدایا از من آهی از تو نگاهی ✔️خدایا ماه رجب بگذشت و من از خود نگذشتم، پس تو از ما بگذر. ✔️خدایا مو‌ها و محاسنم سفید شد، عمری را پشت سرگذاشتم، بدنم ضعیف شد، چشمانم ضعیف شد، توان جسمانیم کم شد، ولی بیدار نشدم. غافل بودم غفلت سرپایم را فرا گرفته بود، چه کنم امیدم به مولایم است تنها و تنها امید به تو دارم‌. ای پروردگار جهانیان! فقط به بخشندگی به مهربانی تو، به بزرگی تو فکر می‌کنم و امیدوار می‌شوم.‌ ✔️ای خدای بزرگ! دستم را بگیر، رسوایم مکن، آبرویم را مریز. تو ستارالعیوب هستی، تو پوشاننده عیب‌ها هستی، پس روز محشر هم ستارالعیوب باش. 🌐 منبع: خبرگزاری دفاع مقدس 🕊محتوای روایتگری راویان🕊 @revayatgare_shohada ═══✼🍃🌷🍃✼═══ .