eitaa logo
کانال خاطرات شهدا
2.8هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
3.1هزار ویدیو
437 فایل
✅️ این کانال متعلق به ((موسسه روایت سیره شهدا قم)) می‌باشد. 📌بیان خاطرات شهدا و رزمندگان 📌محتوای روایتگری 📌معرفی کتب شهدا 📌تشریح عملیات ها
مشاهده در ایتا
دانلود
۴ بهمن‌ماه ، گرامی باد . 🥀 فرزند محمدحسين متولد 1368/06/30 محل تولد : زابل تاریخ شهادت : 1394/11/04 محل شهادت : کمربندي منطقه آزاد مذهب : شیعه دین : اسلام تحصیلات : ليسانس درجه : ستوانيکم استان سکونت : سیستان و بلوچستان شهر سکونت : ادیمی تاریخ حادثه : 1394/11/04 استان حادثه : سيستان و بلوچستان محل دفن : زابل 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
شهید ستوانیکم جلال اسدی زاده در سی ام شهریور ۶۸ در منطقه کوه خواجه سیستان متولد گردید. او پنج برادر و دو خواهر داشت که خودش فرزند آخر خانواده بود.وضعیت مالی خانواده به گونه ای نبود که جلال در رفاه کامل باشد چون پدرش فردی زحمتکش و کارگر بود ولی او با زحماتش موفق به اخذ مدرک کارشناسی در رشته حقوق از دانشگاه زابل شد. او با شغل و کار نظامی ها بیگانه نبود زیرا پسرعمه و دایی اش هرکدام در سپاه و نیروی انتظامی استان در حال خدمت بودند و وی با آنها در ارتباط بود. پسرعمه او، پاسدار محمد شهبازی توسط گروهک تروریستی جندالشیطان اسیر و به پاکستان منتقل و در هجدهم اردیبهشت ۸۵ به رهبری عبدالمالک ریگی معدوم به شهادت می رسد.همان زمان بود که جلال با واژه شهادت در خانواده آشنا شد. مدتی بعد دایی جلال ، سرگرد محمد رضا راحتی که در کسوت رئیس پلیس مواد مخدر زاهدان بود در نوزدهم شهریور ۸۶ توسط اشرار مسلح ترور می گردد و شهادت این دو نفر در خانواده جلال باعث شد تا او تصمیم پیوستن به سبزپوشان ناجا را بگیرد. در سال ۹۰ به استخدام ناجا در آمده و به دانشگاه علوم انتظامی امین جهت آموزش اعزام می گردد و پس از اتمام دوره آموزشی با رسته آگاهی جهت خدمت به پلیس آگاهی چابهار (جنوب استان سیستان و بلوچستان) منتقل می گردد. او با اهتمام هرچه بیشتر و با علاقه به کارش در پلیس آگاهی ادامه می داد و از اینکه بردارش بزرگترش هم در کنارش به عنوان مرزبان در چابهار خدمت می کرد بسیار خشنود بود. اشرار و قاچاقچیان چندین مرتبه جهت تطمیع کردن جلال به وی نزدیک شدند ولی با توجه به لقمه حلالی که پدر کارگرش به او داده بود تسلیم خواسته این کوردلان نشد و سرانجام وی در چهارم بهمن ۹۴ همانند دایی خود توسط اشرار کوردل ترور گردید. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
ما اجازه نمی دادیم جلال وارد نیروی انتظامی بشود . نه به خاطر اینکه فرزند آخر خانواده بود بلکه به این دلیل که از طایفه ما سه نفر توسط گروهک عبدالمالک ریگی شهید شده بودند ؛ دایی ، پسر دایی و پسر عمه ام . همگی این سه عزیز نظامی بودند و نمی خواستیم اتفاق ناگواری دیگری درطایفه مان رقم بخورد . شهادت جلال برای مان قابل تصور نبود . او به تنهایی بار نگهداری پدر و مادر پیرمان را به دوش می کشید و در روستای پدری مان هم کشاورزی و دامداری می کرد و هم درس می خواند . با همه این حرف ها خودش به خدمت در نظام علاقه داشت . از یک جا نشستن و دست روی دست گذاشتن بیزار بود . بعد از رفتن برادر و خواهر ها و بیماری مزمن پدرم ، جلال متولی مسجد روستا شده بود و همه کارها را پیگیری می کرد . مخصوصا در ایام محرم و ماه رمضان . هم به کارهای روحانی اعزامی می رسید هم در مسجد را به موقع باز می کرد و حواسش به نظافت و نظم و ترتیب وسایل داخل آن بود . بعضی از شب ها هم با رفقایش در پایگاه مقاومت بسیج به گشت و شناسایی در روستای خودمان و روستاهای مجاور می رفت . وارد نیروی انتظامی که شد برای انجام وظیفه به چابهار رفت و درآنجا مسوول شعبه سرقت پلیس آگاهی شهرستان شد . جلال در نیروی انتظامی هم مثل بقیه کارهایش خیلی جدی و با انگیزه بود . مدتی که گذشت یک نامه تهدید آمیز دریافت کرد و چند روز بعد موتورش که در مقابل اداره آگاهی پارک شده بود به سرقت رفت . او جوانی نبود که از شهادت و تهدید بترسد . با دختر مؤمنه ای از فامیل پدری مان نامزد کرد و قرار شد عید نوروز مراسم عقد بگیرند . مرخصی آخری که آمده بود مهربان تر از همیشه به همسایه ها و پیرهای ناتوان روستا سرکشی کرد و رفت چابهار . در محل ماموریت قتلی اتفاق افتاده بود که نیاز به بررسی و شناسایی نامحسوس داشت . جلال از طرف فرماندهی مامور شد که با لباس شخصی و به شکل ناشناس به محل وقوع جرم برود و کار شناسایی را انجام بدهد . اشرار سابقه دار که برادرم را می شناختند در راه برگشت او را به رگبار بستند . 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani