eitaa logo
محتوای روایتگری راویان
2.9هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
3.2هزار ویدیو
443 فایل
🌟 محتوای روایتگری راویان 🌟 📚 بازخوانی خاطرات شهدا 🎖 تشریح عملیات‌های دفاع مقدس 📖 معرفی کتاب و خاطرات ارزشمند 🗓 پرداختن به مناسبت‌های مهم ✍️ محتوای روایتگری 📩 ارتباط با ادمین : @Revayatgar_admin وابسته به موسسه روایت سیره شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶 ، از آب حوض وضو می‌گرفت. محاسنش را عطر و شانه می‌زد. کفش‌های واکس خورده‌اش را می‌پوشید و راهی مسجد می‌شد. از توی بازار که رد می‌شد مردم می‌گفتند: ما آخوندی به و تمیزی ندیدیم. . 🔶دکتر به آیت‌الله صدوقی گفته بود از تخت پایین نیاید و نمازش را هم روی تخت بخواند. نماز شبش که تمام شد گفت: اگر می‌دانستم باید به خاطر جراحی چشم شبی بدون در برابر خدا سپری کنم؛ هرگز حاضر نمی‌شدم عمل کنم. . 🔶دختر آیت الله صدوقی در خصوص خاطرات خود از پدرش میگوید: وقتی به شهادت رسیده بود پدرم با ناراحتی گفت: نوبت من بود چرا ایشان از من پیشی گرفت. 🔶پدرم یکی دو هفته قبل از شهادت به تهدید شده بود و از مردم خواسته بودند که به نماز جمعه نروند ولی پدرم با آن همه تهدیدات می گفت من نماز را ترک نمی کنم و آن جمله معروف که” ” در خطبه نماز جمعه خطاب به منافقان گفته بود. . 🔶سال ۱۳۶۱ بود، آن سال ۱۱ رمضان و ۱۱ تیر مصادف شده بود، یکی از روزهای گرم اما این گرما و روزه‌داری مردم باعث نشد که صف یزد آن هم به امامت آیت‌الله محمد صدوقی خلوت باشد، مردم حتی تا پشت‌بام‌ها هم و جانماز پهن کرده بودند. 🔶نمازجمعه که تمام شد حوالی ساعت یک و ۲۰ دقیقه ظهر بود، مسجد ملااسماعیل مملو از جمعیت بود، امام جمعه خیلی نگران گرمایی بود که مردم را آزار می‌داد حتی اجازه نداد بین دو خطبه اطلاعیه‌ای که آماده شده بود را بخوانند حتی از مردم درخواست کرد که همراه موذن را تکرار نکنند تا نماز سریع‌تر تمام شود. . 🔶وقتی عرق‌ریزان از گرما نماز را به پایان رساند، از به سمت خودرو حرکت کرد، صحن قدیم مسجد ملااسماعیل را که ترک کرد، وارد صحن جدید شد و ایستاد تا کفش‌هایش را بپوشد. . 🔶نحوه شهید محراب، آیت‌الله صدوقی : از پشت سر جوانی محکم آیت‌الله صدوقی را در آغوش گرفت و گفت می‌خواهد پیشانی او را ببوسد. چون حرکاتش شک‌برانگیز بود، پاسدارها و حتی خود آیت‌الله تلاش کردند تا او را دور کنند اما موفق نشدند. . 🔶آن جوان که نامش رضا ابراهیم‌زاده و از اعضای و از منافقان بود، همانطور محکم آیت‌الله را در آغوش گرفته بود و او را رها نمی‌کرد تا اینکه ناگهان صدای انفجاری، دست پلید او را رو کرد. . 🔶آیت‌الله از ناحیه کمر و ستون فقرات و شکم به شدت شد و در راه انتقال به بیمارستان افشار یزد به آرزوی همیشگی خود که همان شهادت بود، رسید. 🔶جمعیت آن روز در مسجد ملااسماعیل غوغا می‌کرد، دختران آیت‌الله و خانواده او نیز در نمازجمعه حضور داشتند و صدای بیش از همه آن‌ها را متلاطم کرده بود... 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
شهید مدافع حرم ( ) 🍁ولادت: ۶۵/۹/۲۶ 🌹شهادت: ۹۶/۳/۲۱ 🕊محل شهادت: سوریه، حماه، اثریا 🍁نحوه شهادت: اصابت گلوله مستقیم به سر 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید مدافع حرم پاسدار ، فرمانده اطلاعات جبهه مقاومت در حال کنترل پهباد در منطقه عملیاتی اثریا این منطقه بعد از شهادت ایشان به نام که اسمِ نهضتی و مستعار ایشان بود ، نامگذاری شد . 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🔶 ، از آب حوض وضو می‌گرفت. محاسنش را عطر و شانه می‌زد. کفش‌های واکس خورده‌اش را می‌پوشید و راهی مسجد می‌شد. از توی بازار که رد می‌شد مردم می‌گفتند: ما آخوندی به و تمیزی ندیدیم. . 🔶دکتر به آیت‌الله صدوقی گفته بود از تخت پایین نیاید و نمازش را هم روی تخت بخواند. نماز شبش که تمام شد گفت: اگر می‌دانستم باید به خاطر جراحی چشم شبی بدون در برابر خدا سپری کنم؛ هرگز حاضر نمی‌شدم عمل کنم. . 🔶دختر آیت الله صدوقی در خصوص خاطرات خود از پدرش میگوید: وقتی به شهادت رسیده بود پدرم با ناراحتی گفت: نوبت من بود چرا ایشان از من پیشی گرفت. 🔶پدرم یکی دو هفته قبل از شهادت به تهدید شده بود و از مردم خواسته بودند که به نماز جمعه نروند ولی پدرم با آن همه تهدیدات می گفت من نماز را ترک نمی کنم و آن جمله معروف که” ” در خطبه نماز جمعه خطاب به منافقان گفته بود. . 🔶سال ۱۳۶۱ بود، آن سال ۱۱ رمضان و ۱۱ تیر مصادف شده بود، یکی از روزهای گرم اما این گرما و روزه‌داری مردم باعث نشد که صف یزد آن هم به امامت آیت‌الله محمد صدوقی خلوت باشد، مردم حتی تا پشت‌بام‌ها هم و جانماز پهن کرده بودند. 🔶نمازجمعه که تمام شد حوالی ساعت یک و ۲۰ دقیقه ظهر بود، مسجد ملااسماعیل مملو از جمعیت بود، امام جمعه خیلی نگران گرمایی بود که مردم را آزار می‌داد حتی اجازه نداد بین دو خطبه اطلاعیه‌ای که آماده شده بود را بخوانند حتی از مردم درخواست کرد که همراه موذن را تکرار نکنند تا نماز سریع‌تر تمام شود. . 🔶وقتی عرق‌ریزان از گرما نماز را به پایان رساند، از به سمت خودرو حرکت کرد، صحن قدیم مسجد ملااسماعیل را که ترک کرد، وارد صحن جدید شد و ایستاد تا کفش‌هایش را بپوشد. . 🔶نحوه شهید محراب، آیت‌الله صدوقی : از پشت سر جوانی محکم آیت‌الله صدوقی را در آغوش گرفت و گفت می‌خواهد پیشانی او را ببوسد. چون حرکاتش شک‌برانگیز بود، پاسدارها و حتی خود آیت‌الله تلاش کردند تا او را دور کنند اما موفق نشدند. . 🔶آن جوان که نامش رضا ابراهیم‌زاده و از اعضای و از منافقان بود، همانطور محکم آیت‌الله را در آغوش گرفته بود و او را رها نمی‌کرد تا اینکه ناگهان صدای انفجاری، دست پلید او را رو کرد. . 🔶آیت‌الله از ناحیه کمر و ستون فقرات و شکم به شدت شد و در راه انتقال به بیمارستان افشار یزد به آرزوی همیشگی خود که همان شهادت بود، رسید. 🔶جمعیت آن روز در مسجد ملااسماعیل غوغا می‌کرد، دختران آیت‌الله و خانواده او نیز در نمازجمعه حضور داشتند و صدای بیش از همه آن‌ها را متلاطم کرده بود... 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
۲۱خردادماه ، ( ) گرامی باد.🥀 🍁ولادت: ۶۵/۹/۲۶ 🌹شهادت: ۹۶/۳/۲۱ 🕊محل شهادت: سوریه، حماه، اثریا 🍁نحوه شهادت: اصابت گلوله مستقیم به سر 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
۲۱خردادماه ، ( ) گرامی باد.🥀 🍁ولادت: ۶۵/۹/۲۶ 🌹شهادت: ۹۶/۳/۲۱ 🕊محل شهادت: سوریه، حماه، اثریا 🍁نحوه شهادت: اصابت گلوله مستقیم به سر 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani