#خاطرات_شهدا
همسر شهید اکبر آقابابایی:
ده سال زندگی کردیم، اما شاید دو سال بیشتر، با هم نبودیم. ولی من طعم واقعی خوشبختی را در همان سال ها چشیدم. وقتی می دید که من ناراحتم قرآن برایم می خواند. از حماسه عاشورا می گفت و من هم غم و غصه ام را فراموش می کردم.
یادم می آید دفعه اولی که رفتیم سقز مرا گذاشت خانه دوستش، آقای رادان و رفت. وقت رفتن گفت: " 25 روز دیگر برمی گردم". من در طبقه پاین بودم. اتاق پرده نداشت. وقتی به بیرون نگاه می کردم و حیاط پر از برف را می دیدم وحشت می کردم.
هنوز شب نشده تمام درها را قفل می کردم و چراغ های ساختمان را هم خاموش می کردم. کلت حاجی را می گذاشتم روی شکمم و می خوابیدم. 20 - 10 شب که گذشت، یک شب همین طور که اسلحه توی دستم بود، خوابم برد. یک دفعه از خواب پریدم. دیدم یک نفر با آجر به در می کوبد و نور چراغی هم روی برف ها افتاده است.
دلهره عجیبی پیدا کردم. خشاب اسلحه را جا زدم، از راه پله بالا رفتم و گفتم: " آقای رادان بیایید ببنید کی درمیزند". آقای رادان هم یک آجر برداشت و آمد توی بالکن. یکدفعه دیدم صدای خنده حاجی از پشت در می آید. همان جا خشکم زد. اسلحه از دستم ول شد. همانطور از پشت در گفت که "حالا دیگه برای من اسلحه می کشی، مامور می آری."
تا چند وقت بعد هر وقت تماس میگرفت میگفت: " اگر بیایم برایم اسلحه نمی کشی؟ " از آن به بعد برای اینکه دیگر نترسم هر وقت می آمد سر پیچ که می رسید، شروع می کرد به بوق زدن تا پشت در. می گفتم : " حاجی مردم بیدار می شوند". میگفت: " میخواهم دیگر نترسی ".
توی محله پیچیده بود وقتی حاج اکبر می آید خانمش را ببیند از اول کوچه بوق می زند. همه برایمان دست گرفته بودند.
#همسر_شهید اکبر آقابابایی:
یک بار نزدیک عملیات گفت: " نمی شود شما اینجا بمانید. باید بروید اصفهان ". زیر بار نرفتم. گفت: " حاضری بری تو کمین ؟ " گفتم: هر طور صلاح بدانید. گفت : فقط باید دلش را داشته باشی. خانم یکی از دوستان هم با ما بود. خیلی هم می ترسید. یک اسلحه دست حاجی بود، یکی هم دست من. با سرعت زیاد و چراغ خاموش حرکت می کردیم. یک دفعه یک بنز با چراغ روشن از جلوی ما رد شد. حاجی گفت: محکم بنشینید، پشت سر بنز حرکت میکنیم.
گفتم: با این پیکان چطوری آخه؟!
پایش را گذاشت روی گاز و تا آخر محدوده کمین همین طوری رفتیم. آنجا که رسیدیم، بنز رفت، ما هم کنار جاده ایستادیم. عرق از صورتش می ریخت دستش رو بالا برد و گفت: " خدایا شکرت، خودم و خانمم که هیچ، امانتی دوستم سلامت از کمین رد شد".
#شهید_اکبر_آقابابایی🌹
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۵شهریورماه #سالروز_ولادت #شهید_هاشم_ساجدی گرامی باد . ⚘
نام : هاشم ساجدی
فرزند : محمد مهدی
متولد : 1326/04/25 در دامغان - روستای کلاته رودبار
تحصیلات : دیپلم
تاهل : متاهل
یگان: جهاد مشهد- قرارگاه نجف
مسئولیت : مسئول ستاد پشتیبانی جنگ جهاد قرارگاه نجف
نوع عضویت : جهادگر
نوع شغل : کارمند جهاد
تاریخ شهادت :1363/08/05
محل شهادت : کرمانشاه منطقه ثلاث باباجانی
عملیات : پدافندی
محل دفن : مشهد-بهشت رضا (ع)
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
کانال محتوای روایتگری راویان
۵شهریورماه #سالروز_ولادت #شهید_هاشم_ساجدی گرامی باد . ⚘ نام : هاشم ساجدی فرزند : محمد مهدی متولد :
#زندگینامه
شهید «هاشم ساجدی» در سال۱۳۲۶ در یکی از روستاهای دامغان و در خانواده ای مؤمن و متعهد دیده به جهاد گشود و هنوز طعم شیرین حیات را نچشیده بود که پدر را از دست داد.در اوج سختی و تنگدستی دیپلم گرفت و به کارگری در کارخانه ای در گرگان مشغول شد. دست تقدیر او را به گنبد، تبعیدگاه شهید آیت الله مدنی کشاند و جرعه نوش باده مستانه آن پیر دلیر شد. اندکی بعد در آن دیار پیمان زناشویی با روحانی زاده ای مکرمه را استوار کرد و همزمان به فعالیت گسترده سیاسی علیه رژیم طاغوت پرداختدیری نپایید که به مشهد هجرت کرد و در اولین ماه های شروع جنگ تحمیلی عازم جبهه های جنوب شد و برای پر کردن خلأهای جبهه ها تلاش های فراوانی کرد.در مصاف با دشمن در عملیات والفجر۳ مجروح گردید و پس از بهبودی نسبی به عنوان فرمانده قرارگاه پشتیبانی و مهندسی جنگ «نجف» جهاد، راهی مناطق جنگی غرب کشور گردید.
ساجدی، این سجاد شب و شیر میادین در روز نبرد، سرانجام بعد از سالها تلاش شبانه روزی در تاریخ ۶۳/۸/۵ در حالی که برای نظارت بر فعالیت های گردان های مهندسی جهاد سازندگی در مناطق جنگی عازم مأموریت بود، به دست منافقین کوردل به فیض عظمای شهادت نائل آمد.
#خاطرات_شهید
«شهيد ساجدى در تربيت فرزندان اصرار زيادى داشت كه مطابق با فرامين و سفارشهاى اسلام رشد كنند و حتى زمان شيردادن به بچه ها تأكيد می کرد كه با وضو باشم. بر اين اعتقاد بود كه از همان بدو رشد، كودك بايد با فرايض و تكاليف دينى و اسلامى آشنا شود. در خانه مهربان و صميمى بود و در كارها كمك می کرد. اگر فردى از فاميل از او كمك می خواست، استقبال می کرد و تا آنجا كه مى توانست در حل مشكلات ديگران كوشش می کرد.»
#فرازی_از_وصیت نامه شهید
ای مردم رزمنده و مسلمان ایران !فرزندان شما در جنوب ،برای اسلام وکشور اسلامی ایران ،افتخارات بزرگی را کسب کرده اند و می کنند .خون گل های پر پر شده ی شما ،فضای خوزستان را معطر کرده است و هر تازه واردی را تحت تاثیر قرار می دهد .پیام این شهیدان و شاهدان تاریخ ،به شماست که اسلام عزیز را یاری کنید و امام عزیز ،خمینی بزرگ را پشتیبان باشید
#شهید_دفاع_مقدس_هاشم_ساجدی🌹
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
🌹شهیدان_را_شهیدان_می_شناسند
سردار جهادگر شهید هاشم ساجدی از زبان سردار جهادگر شهید سیدمحمدتقی رضوی
ما کوچک تر از آن هستیم که بخواهیم در مورد🌹 شهید و مخصوصاً شهید ساجدی صحبتی داشته باشیم فقط این مدّت کوتاهی را که در خدمت این🌹 شهید بوده ایم و آن لحظات فراموش نشد نی که با ایشان داشتیم به عنوان خاطره ای همیشه برای ما باقی خوا هد ماند برایتان عرض می کنم . البته قبل از این که صحبتمان را از شهید ساجدی شروع کنیم لازم است ذکری از شهدای ارزنده و مسئول و فرمانده ، فرمانده هان قبلی خودمان 🌹شهید مهندس طرحچی و شهید ناجیان نام ببریم که از فرمانده های قبلی پشتیبانی جنگ جهاد سازندگی ستاد جنوب بودند و قبل از 🌹شهید ساجدی به شهادت رسیدند. 🌹شهید ساجدی نفر سّوم از مسئولین ستاد های پشتیبانی ما هستند در رده ی فرماندهی که به شهادت رسیدند و این را ما از افتخارات جهاد کشاورزی در جنگ می دانیم که همه جا همراه راننده های لودر و بلدوزر شهدای ارزنده ای از فرمانده هانش را هم تقدیم اسلام و انقلاب کرده ما از سوسنگرد با 🌹شهید ساجدی آشنا شدیم که ایشان به عنوان مسئول پشتیبانی جنگ استان خراسان به سوسنگرد اعزام شده بودند و در اولّین آشنائی ما آن چنان عظمت حبّ این 🌹شهید ما را جذب خودش کرده بود که نزدیک به 3 ساعت ما در مقر جهاد خراسان با ایشان در مورد مسائل مختلف پشتیبانی جنگ جهاد صحبت میکردیم و ایشان می خواست اطلا عات دقیقی داشته باشد از نحوه ی کار جهاد در جنگ که برای کار کردن آماده بود و ما حدود 3 ساعت که با ایشان صحبت کردیم مسائل مختلف را و در اینجا بود که ما برای اولّین بار ارادت پیدا کردیم و آشنا شدیم با ایشان و از همان موقع به بعد به صورت عجیب و بی سابقه ای ما نسبت به شخصیت و روح پر عظمت ایشان ارادت پیدا کردیم و دائم ارتباط داشتیم . و می توانم بگویم واقعاً برای شخص خود ما 🌹شهید ساجدی به عنوان پدری بود و برای پشتیبانی جنگ هم همین طور بود ما و برادرانی که با ایشان همکار بودیم و من توفیق این را داشتم که در خدمت ایشان باشم همیشه هر وقت که با مشکلی روبرو می شدیم می رفتیم خدمت ایشان و از محضرشان استفاده می کردیم و ایشان راهنمائی میکردند و با آن متانت و صحه ی صدری که داشتند ما را در راهی که داشتیم و کاری که می خواستیم ارائه بکنیم تشویق و راهنمائی می کرد. یکی از خصوصیات بارزشان که می توانیم به عنوان یکی از مهم ترین مسائلی که ایشان اعتقاد داشت به آن اگر ذکر کنیم اعتقاد قلبی و صریح ایشان به ولایت بود و این را با تمام وجود احساس و درک کرده بود و به آن عمل میکرد و برای نشان دادن این خلوص قلبشان نسبت به ولایت و کلاً سیستم ولایتی در جمهوری اسلامی یک نمونه ی بارز داریم که همین اخیراً از ایشان دیدیم مسئله ی حج رفتنشان بود که با توجه به این که پاسپورتشان آماده بود و حتی بلیط هواپیما داشت و در ساعت مشخص قرار بود پرواز کند برای حج و به دلیل این که موقعیّت عملیاتی و نظامی منطقه اجازه نمی داد که ایشان بروند تا آخرین لحظات منتظر ماندند و در آخرین لحظات هم به دلیل این که از طرف مسئولین اجازه ی رفتن به ایشان داده شد ، رفتن به حجشان را منتفی کردند و از پای هواپیما برگشتن به سر کارشان و به محل خدمتشان رفتند و چیزی که همان شب به ما گفتند این بود که فرمودند که این اعتقاد من بود که من را از پای پلکان هواپیما برگردادند به منطقه ی جنگی و سر کارم و این نشانه ی اعتقاد قلبی عمیق ایشان به دستورات فرماند هی و ولایتی که حاکم بر جمهوری اسلامی هست بود و شهادتشان را ما از مدّت ها قبل پیش بینی می کردیم چون واقعاً ایشان تمام و کمال آماده ی 🌹شهادت بود از هر جهت که ما بخوا هیم بررسی کنیم شاید ایشان را آماده ببینیم حتی شهادت ایشان به گفته ی بعضی از برادرها و به گفته ی خود ایشان دیر هم شده بود یا دیر رسیده بود موقع شهادتش که ما احساس می کنیم که ایشان در آخرین سفری که به قم داشتند و به زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها نائل شدند در آن جا بود که جواب اصلی و قطعی 🌹شهادت را گرفتند و پس از برگشتشان از قم و رفتن به منطقه به فاصله ی 10 روز بود که خبر شهادتش را شنیدیم. من مطلب خاص دیگری در مورد ایشان ندارم امیدوارم که خداوند توفیق بدهد که راه 🌹شهدا را بتوانیم ادامه بدهیم از خدا می خواهم که مرگ ما را🌹 شهادت ما قرار بدهد .
انشا الله.....
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#خاطرات_شهدا
○ابتدا که به جبهه رفته بودم.یک روز درصف غذاایستاده بودیم تابه غذاخوری برویم وغذابخوریم.
○یک نفرازنیروهایی که توی صف بودبه من گفت:
«آن فردی که جلوی شما است و دارد غذامیگیرد فرمانده پایگاه،هاشم ساجدی است.» من خنده ام گرفت!
○گفتم :مگر برای آنهاتوی اتاقشان غذانمی برند؟ گفت:اگر کسی بخواهد از آشپزخانه برای ایشان حتی نان خشک وپنیر ببردتاتوی اتاقش غذابخورد،ناراحت میشود.
#شهید_هاشم_ساجدی
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#خاطرات_شهدا
....#جنگ_تمام_مى_شود.
🌷بعد از شهادت سردار شهید سید هاشم ساجدی، مشکلات زیادی در ستاد نجف پیدا کردیم. چند ماهی به مرخصی نرفتم، به منزل تلفن زدم، همسرم ناراحت بود که بچه ها مریضند و مشكلات زیاد است.گفتم: موقعیت به گونه ای نیست که بتوانم به مرخصی بیایم.
🌷بعد از دو روز، همسرم به قرارگاه نجف زنگ زد و گفت: «می خواهم عذر خواهی کنم، دیشب شهید ساجدی را خواب دیدم که به منزل ما آمد. برایشان میوه آوردم و شکایت کردم که بچه ها مریضند و آقای نبی زاده؛ شوهرم، رسیدگی نمی کنند.»
🌷شهید ساجدی گفت: «صبر کنید، جنگ تمام می شود، رزمنده ها زود برمی گردند، همه ی ما باید تلاش کنیم برای حراست از انقلاب اسلامی.» من متوجه شدم که روح ایشان ناظر بر اعمال ماست.
📚 ستاره ها / ص ٦١ / راوی: آقاى نبی زاده
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
🔰 #کلام_امام | اوج مصیبت در کربلا
👈رهبرانقلاب: به نظر من اوج مصیبت در کربلا، شهادت علی اصغر و این طفل شش ماهه در آغوش پدر است... من وقتی ترسیم میکنم آن حالتی را که در خیمههای حسین بن علی علیهالسلام آن هیجان و ناراحتی را که به خاطر عطش این بچّه پیشآمدهبود، واقعا برایم قابل تحمّل نیست و طاقت نمیآورم. ۶۵/۰۶/۲۱
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #ببينيد
ماجرای شهادت حضرت علی اصغر به روایت رهبر انقلاب
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
کانال محتوای روایتگری راویان
📹 #ببينيد ماجرای شهادت حضرت علی اصغر به روایت رهبر انقلاب 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @rav
متن بیانات حضرت آیتالله خامنهای که در این فیلم میبینید:
یک روزى دو سه ساعت برق خانهى شما در تابستان قطع بشود پدر و مادر ناراحت از گرمازدگى خودشان نیستند، زن و مرد خانه ناراحت از کلافه شدن و عرق ریختن خودشان نیستند، اما مادر خانه وقتى نگاه مىکند مىبیند این بچهى قنداقىاش، این بچهى شیرىاش، از گرما خوابش نمىبرد، طاقت نمىآورد، آرام نمىگیرد جگر او آتش مىگیرد حالا شما در عصر عاشورا ببینید در خیمههاى سیدالشهداء با آن گرما با آن عطش با آن تشنگى چه مىگذشت به خاطر همین بچهى کوچک، بعضىها بودند شاید بیش از یک شبانهروز بود توى آن گرما آب ننوشیده بودند، یقیناً اینها به فکر خودشان نبودند وقتى علىاصغر را مىدیدند، من گمان مىکنم علت اصلى بردن علىاصغر به وسیلهى سیدالشهداء به مقابل لشگر دشمن که امید بسیار ضعیفى بود که اینها دلشان بسوزد این مردم وحشى و آب بدهند علت اصلى این بود که امام حسین راه چارهى دیگرى نداشت، کار دیگرى نمىتوانست بکند وقتى رفت طرف خیمهها دید غوغا و هیاهو در خیمهها همه را فرا گرفته و این بچهى کوچک عطشش، گرسنگىاش، ناراحتىاش، همه را تحتتأثیر قرار داده حسینبنعلى مجبور شد این بچه را در آغوش بگیرد اگر چه احتمال خیلى ضعیفى بود که آب به او داده بشود البته اگر مىخواستند آب بدهند مىتوانستند یک بچهى شش ماهه مگر به چه قدر آب رفع عطشش مىشود، اگر به قدر نصف استکان آب به امام حسین مىدادند رفع عطش علىاصغر مىشد، با وجود این امید ضعیف حسینبنعلى علیهالسّلام این بچه را در آغوش گرفت، برد، او را روى دست بلند کرد، به همه نشان داد حالت خود این بچه تأثرانگیز بود، هر دلى را هر دل سنگى را یقیناً به ترحم وادار مىکرد، حضرت مخصوصاً استرحام کردند. این حرف درست است که «ان لم ترحمونى فرحموا هذا الطفل الرضیع» یعنى رحم کنید به این بچهى کوچک، یک پدر براى بچهى کوچک در این مواقع اضطرارى این کار را مىکند آن نفس ابى حسینبنعلى علیهالسّلام اجازه مىدهد به او که براى حفظ جان این بچه یک مقدارى آب از آنها بگیرند از آنها طلب بکنند در همین حالى که حسینبنعلى لابد با یک حال بحرانى، با یک هیجان، با یک ناراحتى این بچه را روى دست بلند کرده دارد حرف مىزند یک وقت یک چیز عجیبى را احساس کرد دید این بچهاى که از گرسنگى و تشنگى بىحس و حال افتاده بود سر خودش را نمىتوانست نگه دارد گردنش یک طرف کج شده بود آن چنان این بچه دست و پا مىزند روى دست پدر همینطور که نگاه کرد دید خون از گلوى علىاصغر سرازیر شده «الا لعنة الله على القوم الظالمین».
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۶شهریورماه، #سالروز_ولادت سردار #شهید_ناصر_کاظمی گرامی باد .
🔹 ولادت : ۱۲ خرداد ۱۳۳۵
🔹معلم ورزش، فرماندار پاوه و فرمانده سپاه کردستان
🔹فرمانده سپاه پاوه و فرماندار شهر پاوه
🔹️موسس و اولین فرمانده #تیپ_ویژه_شهدا
🔹شهادت : ۶ شهریور ۱۳۶۱
🔹درگیری با #ضدانقلاب
🔹منطقه : پیرانشهر-سردشت
🔹مزار : بهشت زهرای تهران
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
کانال محتوای روایتگری راویان
۶شهریورماه، #سالروز_ولادت سردار #شهید_ناصر_کاظمی گرامی باد . 🔹 ولادت : ۱۲ خرداد ۱۳۳۵ 🔹معلم ورزش،
#زندگینامه
ورزشکار متواضع، معلم دلسوز، مدیر مردمی و #سردار_شهید_ناصر_کاظمی
ناصر کاظمی در ۱۲ خرداد ۱۳۳۵ در خانوادهای معتقد و اهل تقوا در تهران دیده به جهان گشود و از همان ابتدای زندگی، با قشر محروم جامعه ،آشنا و همراه شد.
ناصر دوره ابتدایی را با نمرههای خوب پشت سر گذاشت تا وارد دبیرستان شد او در این سنین ، با شور و علاقه به مطالعه کتابهای دینی پرداخت تا بنیادهای اعتقادی و اخلاقی خود را با معارف اسلامی استوار سازد.
ایشان پس از پایان دوره متوسطه، با شرکت در کنکور، در رشته ها «پیراپزشکی و تربیت بدنی» پذیرفته شد و بنا به علاقهای که داشت تحصیلاتش را در تربیت بدنی ادامه داد ناصر همزمان با تحصیل، به کار معلمی و تدریس در مدارس جنوب شهر تهران همت گماشت و بخش مهمی از حقوق معلمی خود را صرف خریدن کتابهای دینی برای شاگردانش کرد.
کاظمی در این کلاسها با طرح مباحث دینی، اجتماعی و سیاسی دانش آموزانش را نسبت به مشکلات روز و نیازهای قشر جوان آْگاه کرد.
او در روند همین مطالعات و فعالیتهای اجتماعی خود، به ماهیت وابسته و فاسد رژیم شاه پی برد و از سال ۱۳۵۶ به مبارزات سیاسی خود شدت و وسعت بخشید. در همین سال با شکنجه در ژاندارمری، به دادگستری منتقل و از آن پس، در «زندان قصر» محبوس شد.
ناصر کاظمی با اوج گیری مبارزات مردم مسلمان ایران علیه رژیم ستمشاهی، همراه جمعی از زندانیان سیاسی، از زندان آزاد شد و جدیتر از گذشته به مبارزه پرداخت و تا پیروزی انقلاب اسلامی، لحظه ای آرام نگرفت.
ناصر کاظمی، در خردادماه ۱۳۵۸ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد تا تجربیات خود را در این نهاد مقدس به کار بندد.
پس از گذرانیدن دوره کوتاه آموزش نظامی، برای خدمت در استان «سیستان و بلوچستان» راهی آن منطقه شد و حدود چهار ماه در شهرستان «زابل» به مردم محروم و مستضعف ناحیه خدمت کرد.
به دنبال غائله «خلق عرب در خوزستان» به این استان رفته و به مقابله با توطئه گران برخاست و تا آخر غائله در خرمشهر ماند.
کاظمی هنوز از این توطئه نیاسوده بود که برای مبارزه با گروهکهای ضدانقلاب کردستان، راهی این خطه از میهن اسلامی شد و به پیشنهاد شهید🌷
#محمد_بروجردی،
فرمانده وقت سپاه کردستان،
همراه چند نفر، در ۱۰ دی ماه ۱۳۵۸ به «پاوه» رفت.
ناصر فعالیت خود را در پاوه، با سمت «فرماندار» آغاز کرد. ایشان که در این مسوولیت شایستگی لیاقت و کاردانی خود را نشان داده بود بزودی علاوه بر مسوولیت فرمانداری، به فرماندهی سپاه پاوه نیز منصوب شد. او بیشتر جلسات خود را با مسوولان شهر، پس از فعالیت طاقت فرسای روزانه و در نیمه های شب میگذاشت و در تمام مدت مسوولیت خود برای حل مشکلات مردم شهر، از هیچ کوششن دریغ نمیکرد.
ناصر کاظمی از راه ایجاد وحدت بین سپاه و ارتش و به کارگیری نیروهای مردمی و طراحی چند عملیات، موفق میشود تمام مناطق تحت اشغال ضد انقلاب را از چنگ آنها خارج کند و آْرامش را به منطقه برگرداند. او معتقد بود که مناطق کردنشین، های پاکسازی، از مردم بومی استفاده می کرد که این اعتقاد او سبب برقراری ارتباط عاطفی میان او و مردم شد و موجبات آزادی و پاکسازی منطقه «نوربان» و قشلاق» در راه پاوه را فراهم کرد. خبر این پیروزیها در منطقه میپیچید و رعب و وحشت زیادی در دل ضدانقلاب میافکند.
آزادسازی و پاکسازی «باینگان»، «نودشه»، «نیسانه»، «نروی»، «نوسود»، «کله چناره» و «شمشی»، از دیگر فعالیتهای این شهید بزرگوار است. ایشان همچنین برای مقابله با گروههای مسلح ضدانقلاب در کردستان تیپ ویژه شهدا را تشکیل داد و فرماندهی آن را به عهده گرفت.
ناصر پس از یک سال و نیم خدمات ارزشمند در پاوه، به سنندج رفت و به عنوان «مسوول سپاه پاسداران کردستان» منصوب شد. پاکسازی مناطق حساسی همچون جاده «بانه- سردشت»، کامیاران، «مریوان»، «تکاب»، «صائین دژ»، «بوکان»، «سد بوکان»، از جمله اقدامات متهورانه او به شمار میرود.
شهید کاظمی با تمام عشق، در خدمت مردم محروم بود. در کردستان، درخشید و چنان شخصیت والایی از خود بروز داد که مردم ، دل در گرو محبت او سپردند و حتی نام «ناصر» را بر کودکانشان برگزیدند و بر این نام مباهات کردند.
هوشمندی ، بصیرت، شجاعت و قاطعیت، از ویژگیهای بارز شهید ناصر کاظمی بود. کردستان به وجود او مباهات میکرد و در کنار او احساس تنهایی و غربت نداشت.
🌷 این میداندار بزرگ جهاد سرانجام در تاریخ ۶ شهریور ۱۳۶۱، در حین پاکسازی محور پیرانشهر-سردشت، در یکی از روستاها، بر براق شهادت نشست و کردستان را در سوگ خود نشاند.
🍃روحش شاد و راهش پررهرو باد🍃
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | روایت مردم بومی اورامانات و پاوه از شهید #ناصر_کاظمی، فرمانده شجاع و خَدوم سپاه کردستان
🌷شهید ناصر کاظمی خدمتگزار واقعی مردم بود
💠 سردار سپاه، #الگوی_عملی_برای_مسئولین
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
🔹سفر شهید رجایی، نخست وزیر به پاوه و دیدار با شهید ناصر کاظمی، فرماندار شهر و فرمانده سپاه پاوه
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#خاطرات_شهدا
شهید ناصرکاظمی، #الگوی_عملی_برای_مسئولین
🔹...تا پیش از انقلاب دانشجو بود و همزمان عضو یکی از تیم های معروف فوتبال تهران. او فوتبال را تحت مربیگری پرویز دهداری پی می گرفت. با پیروزی انقلاب عضو سپاه شد. ناآرامیهای غرب کشور موجب گردید کاظمی راهی این دیار شود. در دی ماه 58 به پاوه رفت و مدت دو سال همزمان فرمانداری شهر و فرماندهی سپاه را به عهده داشت.
در آن زمان اغلب شهرهای کردستان در تصرف ضد انقلاب بود. قصد آنها اعلام خودمختاری و جدا کردن این خطه از میهن اسلامی بود.
در ناحیه مرزی اورامانات، تمام منطقه در اختیار گرهک ها بود جز شهر پاوه. شهید کاظمی به لحاظ حساسیت منطقه به طور دائم در عملیات حضور داشت و در عین حال به امورات شهر رسیدگی می کرد از این رو فعالیت او شبانه روزی بود. سلوک و مردمداری او چنان دل های اهالی کردنشین را جذب کرده بود که مردم به او عشق می ورزیدند.
کاظمی دارای خصوصیات و ویژگی هایی بود که او را از دیگران ممتاز می کرد. او با رفتار و منش خود تبدیل به الگو و اسوه ای درخشان شده بود. تاسی به منش و سلوک فردی و اجتماعی او می تواند برای همگان به ویژه دولتمردان، مسئولین و کارگزاران نظام اسلامی و نیز نسل جوان کنونی و نسل های آینده راه گشا باشد.
ا▫️▪️▫️▪️▫️
💠 خاطره ای از شهید کاظمی:
⏳در سال 59 شهید رجایی نخست وزیر بمنظور بررسی مسائل منطقه بدون اطلاع قبلی به اتفاق استاندار وقت کرمانشاه(باختران) شهید مجید حداد عادل به منطقه اورامانات می رود. او و هیات همراهش به پاوه می روند و با ورود به شهر سراغ فرماندار را می گیرند. می گویند، فرماندار در شهر نیست و برای انجام عملیات عازم منطقه شده است. آن روز عمليات مهم « شمشير» توسط کاظمی و نیروهایش انجام گرفته بود كه در نتیجه تعدادي از نيروهاي عراقي به اسارت رزمندگان در آمده بودند. شهید رجایی چاره ای ندید جز آن که انتظار بکشد تا فرماندار از منطقه باز گردد.
با بیسیم اطلاع می دهند که نخست وزیر به پاوه آمده، لذا فرماندار پس از هدایت عملیات زودتر خود را به پاوه رساند. وقتی با شهید رجایی برخورد کرد شلوار كُردي و بلوز ورزشي بر تن داشت و كلاهی كاموایی بر سر!
💦حاضران با دیدن لب های خشکیده کاظمی که دو روز تمام در کوه ها، هدایت نیروها را به عهده داشت، اشک از چشمانشان جاری شد. گريه آنها براي سادگي و خلوص فرماندار و فرمانده بود. رجایی با دیدن ناصرکاظمی، او را گرم در آغوش گرفت و از وی تمجید نمود و گفت:
— "مسئولین ما باید همیشه چون فرماندار پاوه در خط مقدم حضور داشته باشند!"
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ببینید
🎥 نوحهسرایی سردار شهید ابراهیم همت
تاکید #شهید_همت بر محتوای نوحه
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❁﷽❁
🎥 #کلیپ_تصویری
•
.
💠روضه حضرت علی اصغرعلیه السلام
🎙حجةالاسلام #استادمیرزامحمدی
•
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
🏴 #کلام_امام | علیه تیره ظلم
🔻حضرت آیتالله خامنهای: «سلطه باطل با قساوت و وقاحت تمام رو به افزایش بود. هیچ امر به معروف و نهی از منکری هم ممکن نبود. حرکت و قیام امام حسین در آن زمان، برای درهم شکستن آن بود، نه به قصد قدرتطلبی. قیام امام حسین برای امر به معروف و نهی از منکر بوده است.» ۸۰/۱۲/۲۱
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببينيد| ماجرای شهادت حضرت علی اکبر به روایت رهبر انقلاب
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani