eitaa logo
روایت ها و حکایت ها
1.8هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
261 ویدیو
24 فایل
فیش های منبر و یادداشت های روایی و تفسیری و نکات تربیتی و اخلاقی،آمیخته با مطالب روز و اشعار ناب و تاریخ ... ارتباط با ما https://eitaa.com/MA1371 طلبه حقیر محمد جواد جنگی لینک کانال @revayathavahekayatha1
مشاهده در ایتا
دانلود
جایزه ویژه😂 استاد قرائتی: یک روز در منزل دیدم خانم دستگیره هایی دوخته که با آن ظرفهای داغ غذا را بر می دارند که دستشان نسوزد، آنها را برداشته و به جلسه درس بردم . وقتی خواستم جایزه بدهم به طرف گفتم : یکی از این سه جایزه را انتخاب کن :  یک دوره تفسیر المیزان یا سه هزار تومان پول یا چیزی که به آتش دنیا نسوزی .  گفت: مورد سوّم. من هم دستگیره ها را به او دادم. همه خندیدند.😂😂 روایت ها و حکایت ها https://eitaa.com/joinchat/2786197731C88ffbcfb9c
مردی از یک حکیم پرسید: چگونه عیب های خودم را بشناسم؟ حکیم گفت : کافیست یک عیب زنت را به او بگویی و خواهی دید که تمام عیبهای  خودت پدر و مادر و بستگان و همسایگان و دوستان و حتی آشنایان در کشورهای خارجی را به تو خواهد گفت! واقعا حکیم دانایی بود😆😂😜 روایت ها و حکایت ها https://eitaa.com/joinchat/2786197731C88ffbcfb9c
قبله ی عالم! 😂 گویند: در منزل حاکمی، مجلس روضه خوانی برقرار بود. یکی از چاپلوسان وارد مجلس شد و بی پروا پشت به منبر کرد و در مقابل حاکم، زانو زد. حاکم با اشاره به او فهماند که پشتش به منبر است؛ ولی او با صدای بلند گفت: منبر ما و قبله ی ما، حضرت حاکم هستند. در همان حال خبر رسید که حاکم از مقامش عزل شده است. آن مرد فورا رو به منبر و پشت به حاکم کرد و گفت: پشت کردن به منبر حضرت سید الشهدا معصیت و بی ادبی است! روایت ها و حکایت ها https://eitaa.com/joinchat/2786197731C88ffbcfb9c
‌‌‌معلم به دانش آموزاش ميگه : بچه ها شما دلتون پاكه دعا كنيد بارون بياد. يكيشون پا ميشه ميگه : ما اگه دلمون پاك بود تا حالا شما صد دفعه رفته بودي زير تریلی 😂😂😂 ‌
حجت‌الاسلام انصاریان میگفت جمعی از اهل دل رفتیم در یک کوهستان و بقدری فضا معنوی بود که تا صبح دعای جوشن و ابوحمزه میخواندیم و گریه میکردیم. راننده. که فرد متوسط متمایل به سطح پایین معنوی بود ، نماز مختصری خواند ، شام خورد و خوابید. دوباره صبح نماز مختصری خواند و خوابید. *یکی از همراهان گفت آقای محترم حیفت نمیاد در این فضای معنوی میخوابی؟ ببین آقایان چقدر گریه کردند! *راننده گفت چشمشان کور می‌خواستند این همه گناه نکنند !😂 روایت ها و حکایت ها https://eitaa.com/joinchat/2786197731C88ffbcfb9c
🔹️ نقل شده که آقایی خدمت آسید ابوالحسن اصفهانی (قدس الله سره) رسید و از ایشان استخاره خواست. مرد گفت می‌خواهم الاغی بخرم که در کارها کمکم کند. سید ابوالحسن از قرآن استخاره گرفت و فرمود: استخاره جوابش خوبه. 🔹️مرد به سید عرض کرد: برای برکت بگو آیه چیه و چه محتوایی داره؟ سید طفره می رود و میگوید: استخاره خوبه و به خدا توکل کن. 😐😐مرد اصرار کرد و پاپیچ سید ابوالحسن شد. سید ابوالحسن فرمود آیه چنین است: بسم الله الرحمن الرحيم سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ (قصص/۳۴) بزودى بازوان تو را بوسيلۀ برادرت محكم (و نيرومند) مى‌كنيم. (قصص/۳۴)
سحرخیز باش تا کامروا شوی! شخصی بود كه همیشه می‏گفت سحرخیز باش تا كامروا باشی. روزی شاه افرادی را ‏مأمور كرد كه وقتی او زود از خانه بیرون می‏آید بر سر او ریخته و همه چیزش را ببرند و ‏این كار را هم كردند. شاه او را خواست و گفت چه شد؟ تو كه می‏گفتی سحر خیز باش ‏تا كامروا باشی ولی امروز دیر آمدی؟ او گفت: آن دزدها از من سحرخیزتر بودند لذا آن‏ها ‏كامروا شدند.
قدرت بردباری😂 🌱مرد بزرگ بینی زنی را خواستگاری کرد و او را گفت: تو شرافت من ندانی که من مردی هستم خوش معاشرت و بر ناهنجاری ها بردبار و شکیبا. زن گفت: در قدرت بردباری تو بر ناهنجاری ها مرا شکی نباشد از آنکه چنین بینی عظیمی را چهل سال حمل کرده باشی!😂😂
يك وهابي كارگر شيعه اي را گرفته بود كه برايش بار ببرد. او وقتي مي‌خواست بار را بلند كند گفته بود: يا علي. طرف وهابي گفته بود كه تو مشرك هستي بگو يا الله. او گفت كه من شيعه هستم و يا علي ميگويم. گفت: تو برو و كارگر ديگري را گرفت و او هنگام بلند كردن گفت: يا الله. طرف وهابي گفت: مذهب تو چيست؟ كارگر دوم گفت: من شيعه هستم. طرف گفت: پس چرا يا الله گفتي. كارگر گفت: اين كه باري نيست براي بارهاي سنگين ياعلي مي‌گوييم.😂 روایت ها و حکایت ها @revayathavahekayatha1
😳اين خانمها چقدر بي رحمند😳 ❗️توي تشييع جنازه سوهرش متوجه شدند خانم، داره لبخند مي زنه ❗️كسي جرأت نكرد چيزي بپرسه ❗️چند روز بعد ❗️يكي از خانمهاي همراه تشييع جنازه پرسيد: ❗️ببخشيد فضوليه! ❗️شما چرا در تشييع جنازه شوهرتان، يكي دوبار لبخند زديد؟! ❗️و زن با آرامش پاسخ داد: ❗️بعد از چل و پنج سال زندگي ❗️اين اولين باري بود كه ❗️ميدونستم داره كجا ميره
خرتر از الاغ!! استاد ما می فرمود: ما در نجف یه استادی داشتیم که در حاضر جوابی زبان زد بود.... روزی بهشون گفتم استاد آیا بوده که کسی مطلبی بگه شما در جواب عاجز باشید؟! گفت بله.... روزی پیاده روی اربعین از نحف راه افتادم.... یکی دو تن از شاگردانم هم با من بودند.... بین راه یکی از شاگردانم خم شد از چشمه ای آب بخورد.... من هم شروع کردم به سوت زدن😂 شاگرد لب از آب کشید و گفت: استاد از الاغ پرسیدند از تو هم الاغ تر کسی هست؟! گفت بله.... خرتر از من کسی است که من آب می خورم و او به خود زحمت می دهد سوت میزند😢😁 وقتی شاگردم اینو گفت؛ از جواب عاجز ماندم..... ولی رفتم کربلا تحت قبه نفرینش کردم شش ماه بعد مریضی گرفت مُرد😂😢😢😢
میگن یه طلبه ای مثل من رفت منبر دو سه تن از علما هم اونجا بودند! گفت: بالاخره پیش علما درس پس میدم! یکی از علما گفت : پسر جان درس را کسی پس میده که درس خونده باشه😂 تو مگر درس خوندی؟😂 زیادم تواضع کنی اینطوری میگن
یک شهروند آمریکایی در سال ۱۹۸٠ آگهی فروش «خشک کننده لباس با انرژی خورشیدی» را چاپ کرده بود. ولی متقاضیان پس از واریز پول تنها چیزی که دریافت کردند مقداری طناب و چند گیره لباس بود.😂
انگار مطلب یادم رفته😂 حاج آقا قرائتی میگفتن: یکی رفت بالا منبر نشست ولی صحبتش را شروع نکرد!!! از پایین گفتن حاج آقا بفرمائید استفاده کنیم.... ولی باز چیزی نگفت.... دوباره گفتن حاج آقا بفرمایید.... گفت راستش بخوای مطالب از یادم رفته😢😢 یکی گفت مطالب از یادت رفته پله های منبر که از یادت نرفته بیا پایین ما بریم😂😂😂
آقای قرائتی میگفت: رفتم یه مجلسی آقایی منبر بود یک کلمه از منبرش را متوجه نشدم آخرش در دعا گفت: خدایا باطن و حقیقت ما را با ملکوت اعلی مطابقت بفرما.... گفتم خدایا من که نمیدونم چی گفت اگر خوب گفت: الهی آمین😂
یکی از اساتید میگفتن: جایی منبر بودم و به صورت روان و عادی صحبت می کردم.... یه دفعه هفت هشت تا جوان وارد مجلس شدند همه کت شلواری و اتو کشیده!!! من تو دل خودم گفتم حتما اینا دانشجو هستند پس من باید فیتیله رو بکشم بالا.... و سنگین صحبت کنم که بگن آقا خیلی باسواده.... مطلب اولی را ول کردم یه مطالب جدید با بیان سنگین کلمات مسجع گفتم..... آخر مجلس یکی اومد بلندگو را برداشت از مهمانان تشکر کند گفت: از مسئول مرکز ناشنوایان تشکر میکنم که این جوانان عزیز ناشنوا را به مجلس ما آوردند😢😢😢😂😂😂😂😂😂
چایی و قند از ما منبر از شما.... استادی می فرمود: ما را برای مجلس و هیئتی دعوت کردند که بانی جلسه مایه دار بود! همان لحظه که زنگ زدن برای دعوت با خودم گفتن به به عالی شد چون صاحب مجلس پولداره حتما پاکت خوبی میده. روز آخر جلسه رسید بالاخره یه پاکتی دادند با عجله به سمت ماشین آمدم پاکت را باز کردم دیدم داخلش در یه کاغذی نوشتند : چایی و قند از ما، منبر از شما خدا از هر دو قبول کند. 😂😂 روایت ها و حکایت ها @revayathavahekayatha1
مى گويند سخنرانى بود كه جاهاى مختلفى، پشت سر هم منبر مى‌رفت. سخنرانى اول را هم انسان خودش مى‌فهمد چه مى‌گويد و هم شنوندگان. دوم را خودش نمى‌فهمد ولى مردم مى‌فهمند و سومى را نه خودش مى‌فهمد و نه شنوندگان. همین منبرى به ديگرى رسيد و گفت از صبح تا به حال ٥ منبر رفته‌ام و رمقى برايم نمانده. او گفت اين بى رمقى عذاب دنياست و عذاب آخرتت هنوز باقى مانده است.😢😂
كسى رفت خدمت پزشك و گفت ريش هايم درد مى‌كند. گفت چه خوردى‌؟ گفت نان يخ، پزشك گفت: مرده شورت را ببرند كه نه خوراكت خوراك آدميزاد است و نه دردت درد آدميزاد.
یکی از دوستان ایام عاشورا در منزلشون برنامه زیارت عاشورا و سخنرانی داشتن و بعدش صبحانه.... ماهم شرکت کردیم.... منبری دعوت شده دیر کرد.... یکی از عزیزان منبر رفتن..... همین که ایشون شروع کردن..... منبری اومد..... نشست کنار صندل... (گویا باهم شوخی داشتن و آشنا بودن) ایشون که کنار صندلی نشست آروم میگفت: جا الحق و زهق الباطل آقایی که منبر بود گفت: دوستان با اجازه شما من بیام پایین ایشون بیان ادامه بدن مستحضر هستین که وقتی بول بیاد وضو باطل میشه....😂
عزیزی میگفت خانواده عادت دارن همیشه کارای منو کوچیک نشون بدن. یعنی حتی اگه خلبانم بشم، بابام به همه میگه کارش مسافرکشی با هواپیماس😁😁😂😂
گویند طلبه ای اولین بار منبر رفت!! هر چقدر فکر کرد اسم پیامبر اکرم یادش نیامد!!!! گفت: برا پدر خانم حضرت امیر صلوات بفرستین😂💪
لطیفه ای که امشب در منبر گفتم! میگن شیطان سر کوچه ای وایساده بود و به شخصی که تازه در اون کوچه خونه ساخته بود فحش می‌داد... یکی پرسید برا چی فحشش میدی؟! گفت آخه این نمک نشناسه!! اینکه چطوری آجر بدزده بیاره خونه بسازه من یادش دادم! اینکه چگونه از مزد کارگر بزنه من یادش دادم! و بقیه موارد کلک رو من یادش دادم تا بتونه خونه درست کنه حالا که خونش تموم شده بالاش نوشته : هذا من فضل ربی( این از فضل و رحمت پروردگار من است)😂😂😂
3⃣اگر نوشته شما در یک برگه هست پشت برگه سفید باشه مراقب باشید همسرتان پشت برگه را لیست خرید نکند یکی رفته بود منبر داشت از برگه اش میخوند عده ای حواسشون رفت به پشت برگه دیدن نوشته دوتا دستمال کاغذی چایی قند لوبیا چیتی 😂😂😂
ﺭﻓﺘﻢ ﯾﻪ ﻣﺮﻍ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﮑﻢ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺻﺎﺣﺐ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﺰﺍﺭﻡ😉 ﮔﻔﺘﻢ: ﺁﻗﺎ ﯾﻪ ﻣﺮﻍ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ شوهر نکرده ﺑﺎﺷﻪ! ﺻﺎﺣﺐ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺭﻓﺖ ﯾﻪ ﻣﺮﻍ ﺁﻭﺭﺩ ﯾﻪ ﭼﺸﺶ ﮐﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﯾﻪ ﭘﺎ ﻧﺪﺍﺷﺖ، ﭘﺮﺍﺷﻢ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﺍﯾﻦ شوهر نداره؟ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﺧﺮﻭﺱ ﺑﻮﺩﯼ ﺍﯾﻨﻮ ﻣﯿگرفتی!؟😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌