➖➖➖🔹🔹➖➖➖
🗒فهرست مطالب کانال باموضوع معارف، تاریخ، سیره ونکاتی از لقمان حکیم
__________________________
📍لقمان که بود؟(أصل ونسب ایشان)
📍آیا لقمــــــان پیامبر بوده است؟ ‼️
📍رمــــــز دستیابی لقمان به حکمت🤔
📍مصـــــــداق بالایی از حکـمت.
📍حکمتـی جالب از لقمان حکـــیم.
📍مواعظ لقمان به فرزندش در قرآن (۱)
📍مواعظ لقمــــــان به فرزندش در قرآن (۲)
📍مواعظ لقمان به فرزندش درقرآن( ۳)
📍مواعظ لقمان به فرزندش در قرآن (۴)
📍مواعظ لقمان به فرزندش درقرآن (۵)
📍عصاره تمــــــام حرف ها.
📍حکمت تو از چیست؟
____________
🌀 روایـــت ها و حکایــــت ها .
حضرت صادق علیه السلام به اسحاق بن عمار فرمود:
اى اسحاق!آيا مىدانى هر گاه مؤمنين يك ديگر را ملاقات كنند و با همديگر مصافحه نمايند خداوند بين آن دو صد رحمت فرو مىفرستد،نود و نه آن براى كسى كه دوستيش شديدتر نسبت به ديگرى است،و هر گاه معانقه كنند رحمت الهى آن دو را فرا مىگيرد.
يَا إِسْحَاقُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ اَلْمُؤْمِنَيْنَ إِذَا اِلْتَقَيَا فَتَصَافَحَا - أَنْزَلَ اَللَّهُ بَيْنَهُمَا مِائَةَ رَحْمَةٍ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ مِنْهَا لِأَشَدِّهِمَا حُبّاً لِصَاحِبِهِ فَإِذَا اِعْتَنَقَا غَمَرَتْهُمَا اَلرَّحْمَةُ.
مشکاه الانوار ص۱۸۵
#روایــــــــــــــت
○○●●○○●●○○●●
[روایت ها وحکایت ها]
از چمن تا انجمن جوش بهار رحمت است
دیده هرجا باز می گردد دچار رحمت است
خواه ظلمتکن تصور خواه نور آگاه باش
هرچه اندیشی نهان و آشکار رحمت است
ذرهها در آتش وهم عقوبت پر زنند
باد عفوم اینقدر تفسیر عار رحمت است
دربساط آفرینش جز هجوم فضل نیست
چشم نابینا سپید از انتظار رحمت است
ننگ خشکی خندد ازکشت امیدکس چرا
شرم آن روی عرقناک آبیاررحمت است
قدردان غفلت خودگر نباشی جرم کیست
آنچه عصیانخواندهایآیینهدار رحمت است
کو دماغ آنکه ما از ناخدا منتکشیم
کشتی بیدست و پاییها کنار رحمت است
نیست باک از حادثاتم در پناه بیخودی
گردشرنگیکه من دارم حصار رحمت است
سبحهٔ دیگر به ذکر مغفرت درکار نیست
تا نفس باقیست هستی در شمار رحمت است
وحشی دشت معاصی را دو روزی سر دهید
تاکجا خواهد رمید آخر شکار رحمت است.
#شعر
حقیقتا نمیدانم!!!
آقای " آسید علی لواسانی " نقل می کردند - و البته ظاهرا خود ایشان هم از نزدیک این موضوع را مشاهده کرده بودند - که شخصی از حاج آقا حسین قمی مساله ای پرسید و ایشان گفته بودند که بلد نیستند.
🔸برخی از اشخاص که در اطراف ایشان بودند سعی کردند این جواب را توجیه کنند و گفتند آقا که می گوید بلد نیستم چون فتاوای مراجع متفاوت است و آقا هم مرجع شما را نمی داند. ایشان که متوجه توجیه اطرافیان می شود، می گوید "من حقیقتا نمی دانم"
#حکایت_داستان
آنچه که مانع بزرگواری و
آقایی انسان میشود!
۱- لا يَطمَعَنَّ... المُعاقِبُ على الذَنبِ الصغيرِ في السُّؤدُدِ ، ولا القَليلُ التَّجرِبَةِ المُعجَبُ بِرَأيِهِ في رئاسَةٍ.
امام صادق عليه السلام :
كسى كه به اندك گناهى كيفر مى دهد ،هرگز نبايد چشم طمع به سرورى كردن و آقایی بدوزد، و كسى كه كم تجربه و خودپسند و خود رأى است ، نبايد به رياست طمع بندد .
۲- حضرت امیر فرمود:
«طمع كار در بند ذلت گرفتار است(هرگز آقایی نمی یابد)»
(الطَّامِعُ في وَثَاقِ الذُّلِّ).
۳-حضرت امیر فرمود:
سرور و آقا نيست كسى كه [اجازه دهد ]رفقایش نيازمند ديگران شوند.
۴-حسادت:
حضرت امیر علیه السلام:
«الْحَسُودُ لَا یَسُودُ»،
آدم حسود هرگز آقا و بزرگوار نمی شود.
#روایت
#موضوع_منبر
🔺خمس اجباری!
▫️آیت الله شبیری زنجانی:
◽️آقای آشیخ محمد حسین کلباسی نقل می کرد:
🔹شخصی بازاری نزد مرحوم حجة الاسلام شفتی آمد و گفت:«من هر سال خمس اموالم را اخراج می کنم، ولی دلم نمی آید به مصرف برسانم، لذا در زیر درخت در منزل دفن کرده ام. شما کسی را بفرستید تا کَت من را ببندد و پولها را از آنجا در بیاورد».
🔸سیدمحمدباقر_شفتی قدری ناراحت شد و گفت: «این چه پیشنهادی است؟ این کار حاکم است که پول به زور می گیرد. این وظیفه دینی خودت است که این پول را با طیب نفس بدهی»، و آن شخص را رد کرد.
🌀آسید محمد باقر، بین الطلوعین با اصحابش در منزل آن شخص بازاری را زدند. وقتی در را باز کرد، به اصحابش گفت که کَت او را ببندید. کَت او را بستند. سپس دستور داد پولها را از آنجا بیرون آورند. آن شخص گفت: «اگر دیروز مرا رد نمی کردید من جای پولها را عوض می کردم».
⚡️معلوم شد برخورد روز قبل آسید محمد باقر حساب شده بود. آسید محمد باقر دیده بود آن شخص موقتاً شیطان را رد کرده است ولی معلوم نیست بر آن حال باقی بماند، لذا او را رد کرد تا وسوسه نشود و جای پولها را عوض نکند.
📚کتاب جرعه ای از دریا، جلدسوم، صفحه ۲۸۳-۲۸۲.
#حکایت_داستان
هدایت شده از منبر نهج البلاغه ای
سلام ورحمت خـــــدا بر شما عزیزان. ✋
❗️گزارشی از فایل های بارگذاری شده در کانال منبر نهج البلاغه ای؛
📌۱.موضوعاتی که به اتمام رسیده:
🔹رساله حقوق (۵۱ جلسه)
🔹سخنرانی های مرتبط با سیره ومعارف معصومین علیهم السلام
(سخنرانیهای جدید باموضوعات مرتبط با سیره ومعارف معصومین علیهم السلام بصورت مناسبتی نیز درکانال قرار میگیرد )
🔹عوامل طول عمر وکوتاهی آن (۷جلسه)
🔹علل ریزش خواص در حکومت امیر المومنین وتطبیق آن با انقلاب اسلامی (۷جلسه)
🔹تفسیر
✓اعوذ بالله (۱۰ جلسه)
✓ بسم الله... (۴جلسه)
✓ حجرات (۱۶ جلسه)
✓ تفسیر دعای قنوت؛ربنا آتنا...(۴جلسه)
✓ تفسیر سوره کوثر(۱جلسه) به زودی بارگذاری میشود.
✓ تفسیر سوره مبارکه قدر (یک جلسه) به زودی بار گذاری میشود.
🔹سخنرانی باموضوع محرم وامام حسین علیه السلام (۳۰جلسه)
🔹والدین وحقوق آن ازمنظر امام سجاد علیه السلام (۳جلسه) بزودی بارگذاری میشود.
🔹مباحث باموضوعات اخلاقی
🔹کتاب الدعا کافی (۷جلسه)
بارگذاری شده.
🔹نامه ۴۵ نهج البلاغه (فقط فقره اخر شرح نشده)
📌۲.موضوعاتی که ادامه دارند وبزودی تکمیل میشوند:
🔸تفسیر موضوعی قــــرآن کریم
🔸نهج البلاغه (۷۴ جلسه) أعم از خطبه ها، نامه، حکمت ها...
🔸حکمتهای نهج البلاغه ❗️(دوره جدید) 👈این دوره کاملتر از دوره گذشته میباشد وبصورت روزانه درکانال بارگذاری میشود
اعلام نهج البلاغه (۲۰ جلسه)👇
👈فهرست اعلام نهج البلاغه.
🔸کتاب العشره
🔸جهاد بانفس (۱۱ جلسه) بارگذاری شده
🎙حجت الإسلام محمـــــد جــــواد جنگی
☆✦☆✦☆✦☆✦
🆔 کانال منـــــبر نهج البلاغه ای.
توصیه ای به شعرا و علما!!!
تا به خشم و شهوتی بر منبر اندر کوی دین
بر سر داری اگرچه سوی خود بر منبری
شاعری بگذار و گرد شرع گرد از بهر آنک
شرعت آرد در تواضع شعر در مستکبری.
#شعر
خطبه پارسایان را برای من بخوان!
آیت الله شب زنده دار:
مرحوم پدر ما- آیت الله حسین شب زنده دار جهرمی- میفرمودند:
ما که طلبه شده بودیم روزهای جمعه مرحوم آیتالله سید ابراهیم حق شناس- که استاد ما بود- به ما میفرمودند: بیا منزل!
وقتی میرفتیم، ایشان رو به قبله مینشستند و به من میفرمودند:
این خطبه همام را که در نهج البلاغه درباره اوصاف پارسایان هست، برای من بخوان!
و من میخواندم و ایشان بلند بلند گریه میکردند.
پندهای سعادت، ج۲،ص۷۴-۷۵
#حکایت_داستان
🔰مُعرِّفی کتاب📙📘📗📕
📌لطایـــــــــف کلاس درس
تدوین: کریم جوانشیـــــــــــــر
✍این کتاب برای مطالعه خودتان ومنبر شما مفید است.
#معرفی_کتاب
___________
[ روایت ها وحکایت ها ]
256.1K
سوال؟! اول
ببنیم کی زودتر جواب میده!!
https://eitaa.com/MA1371
165.3K
سوال؟! سوم
ببنیم کی زودتر جواب میده!!
https://eitaa.com/MA1371
حضرت امیر فرمود:
لِلَّهِ دَرُّ الْحَسَدِ مَا اعْدَلَهُ بَدَءَ بِصَاحِبِهِ فَقَتَلَهُ
آفرين بر حسد! چقدر عدالت پيشه است، نخست به سراغ صاحبش مى رود و او را مى كشد»!
ارشاد القلوب ج ۱ص۱۱۶
امام عسکری علیه السلام:
✍مَن تَواضَعَ فِِی الدُّنیا لِاخوانِهِ فَهُوَ عِندَ اللهِ مِنَ الصِّدّیقینَ وَ مِن شیعَةِ عَلِیِّ بنِ أَبِی طالبٍ حَقّاً
کسی که در معاشرت با رفقای خود، تواضع کند، به راستی چنین کسی نزد خدا از صدّیقین و حقیقتا از شیعیان علی بن ابی طالب خواهد بود.
(احتجاج، ج. ۱، ص. ۴۶۰)
#امام_حسن_عسکری
#روایت
امام علی علیه السّلام فرمودند:
التَّكَبُرُ علي المتكبِّرِ هُوَ التّواضُعِ بِعَيْنِهِ.
تكبر در برابر شخص متكبر عين تواضع است.
🔻عمامه عاریتی؟!
✍حکایتی شیرین و عبرتآموز که حاج شیخ عبدالکریم بر فراز کرسی درس خارج در قم،این خاطره را از دوران جوانی خویش نقل کرده اند: مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری از شاگردان مرحوم میرزای بزرگ شیرازی در سامرا بود. در محضر امیر المومنین (ع) در حرم به آقا امیر المؤمنین میگوید:
آقا ما داریم بر میگردیم به ایران و میدانم برگردم، سیل مقلّدین و مراجعین در مسائل شرعیه به سمت ما میآید. آقا، یک الگویی را به ما معرفی کنید که من در آیندهی زندگیام این الگو بشود برای ما شاخص، این استقبال دنیا، مرجعیت، عزّت، ثروت و آقایی، ما را غافل نکند.
حاج شیخ عبدالکریم حائری سه ماه نجف می ماند و صبح و شام وقتی حرم مشرّف میشد از امیر المؤمنین (ع) همین خواسته را تقاضا میکرد. سه ماه هم ایشان کربلا میماند. جمعاً میشود شش ماه. دیگر ایشان داشته باز ناامید میشد که شاید آقا امام حسین (ع) هم مصلحت نمیدانند که معرفی کنند، آن شب با دل شکسته از حرم میرود در همان منزلی که در کربلا اسکان داشتند. شب خواب سید الشهداء (ع) را میبیند که میفرمایند:
شیخ عبدالکریم! از ما یک انسان جامعِ کاملِ وارسته میخواهی به عنوان الگو؟" میگوید: بله آقا. میفرمایند: فردا صبح وارد حرمِ ما که میخواهی بشوی طلوع فجر، کنار قبرِ حبیب بن مظاهر اسدی، یک جوان ۱۸ سالهای نشسته، عمامهای کرباسی به سر دارد و یک عبای کرباسی و لباس کرباسی هم پوشیده. شما که وارد میشوی، این جوان بلند میشود وارد حرم میشود یک سلامی پایین پا به من میکند، یک سلام به علی اکبر، یک سلام به جمیع شهداء، از حرم خارج میشود. بعد از طلوع فجر این جوان را دریاب که یکی از انسانهای بزرگ است.
حاج شیخ میفرماید: بیدار شدم. طلوع فجر، وقتی وارد حرم شدم، دیدم کنار قبر حبیب بن مظاهر، همان گوهری که امام حسین (ع) حواله کرده بود، نشسته بود. وارد شدم، این قیام کرد و آمد در حرم و یک سلام به حضرت سید الشهداء(ع)، یک سلام به علی اکبر و یک سلام به جمیع شهداء، از حرم خارج شد آمد به ایوان و از آنجا به صحن رفت. دنبالش دویدم. در صحن، صدایش زدم و گفتم: آقا بایست من با تو کار دارم. برگشت یک نگاهی به من کرد و گفت: آقا! عمامه من عاریتی است و رفت
از صحن رفت بیرون، رفت در کوچه پسکوچههای کربلا، دنبالش دویدم: آقا! عرضی دارم، مطلبی دارم، بایست. دوباره درحال حرکت برگشت و گفت: آقا! عبای من هم عاریتی است و رفت. آقای حاج شیخ عبدالکریم میگوید: دیدم دارد از دستم میرود؛ محصول شش ماه زحمت درِ خانه دو امام، با این دو کلمه دارد میگذارد و میرود. دویدم و خودم را به او رساندم و دستش را گرفتم و گفتم:
بایست. عبای من عاریتی است؛ عمامه من عاریتی است یعنی چه؟ شش ماه التماس کردهام تا شما را معرفی کردهاند، کار داریم با شما. یک نگاهی به حاج شیخ میکند و میگوید: چه کسی من را به شما معرفی کرد؟ آقا شیخ عبدالکریم میگوید: صاحب این بقعه و بارگاه، سیدالشهداء(ع). میگوید: دنبال من بیا. در کوچه پسکوچههای کربلا میروند تا به خارج از کربلا میرسند. یک تلّی بود که روی آن تل، یک اتاقکی بود. میرسد به درِ آن اتاق و میگوید:
اینجا خانه من است، فردا طلوع فجر وعده دیدار من و شما همین جا. میرود داخل و در را میبندد. مرحوم حاج شیخ فرموده بود: من در عجب بودم؛ خدایا، این چه مطلبی میخواهد به من بگوید که موکول کرد به فردا. چرا امروز نگفت؟! آن درسی که بناست به من بدهد و زندگی آینده من را تضمین کند در معنویت؛ بشود درس؛ بشود پیام
ایشان میفرماید: لحظهشماری میکردم. آن روز گذشت تا فردا و طلوع فجر، رفتم بیرونِ کربلا روی همان تل. پشتِ همان اتاقک. آمدم در بزنم، صدای ناله پیرزنی از درون آن اتاق بلند بود و صدا میزد: وَلَدی! وَلَدی. پسرم، پسرم. در زدم دیدم پیرزنی با چشمان اشک آلود در را گشود. گفتم: خانم دیروز یک جوانی زمان طلوع فجر وارد این خانه شد و گفت اینجا خانه من است و با من وقت ملاقات گذاشته. این آقا کجاست؟
گفت: این پسرِ من بود، الآن پیشِ پای شما از دنیا رفت. وارد شدم. دیدم پاهای این جوان به قبله دراز، هنوز بدن گرم. گفتم: وا أسفا! دیر رسیدم. حاج شیخ در درس خارج فرموده بود: آن درسی که آن جوانِ بزرگ و کامل از طرف امام حسین (ع)به من آموخت، درسِ عملی بود. روز قبل به من گفت: آقا عمامه من عاریتی است! عبای من عاریتی است! فردا جلوی چشمانِ من، عبا و عمامه را گذاشت و رفت. میخواست به من بگوید:
شیخ عبدالکریم حائری!
▫️ مرجعیت،عاریتی است
▫️ ریاست،عاریتی است
▫️ خانههایتان،عاریتی است
▫️پولهایتان،عاریتی است
▫️وجودتان،عاریتی است
▫️سلامتیتان،عاریتی است.
▫️هر چه میبینید،عاریه است و امانت است.
دل به این عاریهها نبندید
#حکایت_داستان
گر کسی را نسپندند خلائق سهل است
بنده باید که پسندیده خالق باشد....
دیگری هم گوید: 👇
گر من از چشم همه خلق بیفتم سهل است
تو مینداز که مخذول تو را ناصر نیست.
#شعر
امام حسن عسکری (ع)
اجمالی از زندگی حضرت📜
امام عسکری، یازدهمین پیشوای شیعیان، در سال ۲۳۲ ه. ق چشم به جهان گشود .
پدرش امام دهم، حضرت هادی-علیه السلام-و مادرش بانوی پارسا و شایسته، «حدیثه »، است که برخی، از او بنام «سوسن » یاد کرده اند . این بانوی
گرامی، از زنان نیکوکار و دارای بینش اسلامی بود و در فضیلت او همین بس که پس از شهادت امام حسن عسکری-علیه السلام-پناهگاه و نقطه اتکای شیعیان در آن مقطع زمانی بسیار بحرانی بود.
در حق مادر حضرت گویند:
«و کانت من العارفات الصالحات و کفی فی فضلها انها کانت مفزع الشیعة بعد وفاة ابی محمد»
❗️از آنجا که پیشوای یازدهم به دستور خلیفه عباسی در «سامراء»، در محله «عسکر» سکونت (اجباری) داشت، به همین جهت «عسکری » نامیده میشود.
از مشهورترین القاب دیگر حضرت، «نقی » و «زکی » و کینه اش «ابو محمد» است. او ۲۲ ساله بود که پدر ارجمندش به شهادت رسید. مدت امامتش ۶ سال و عمر شریفش ۲۸ سال بود، در سال ۲۶۰ به شهادت رسید و در خانه خود در سامراء در کنار مرقد پدرش به خاک سپرده شد.
#امام_حسن_عسکری
○○●●○○●●○○●●
[روایت ها وحکایت ها]
امام حسن عسکری (ع)
بهترين رفیق تو ، آن است كه گناهت (بدى ات نسبت به او) را فراموش كند و خوبى ات را نسبت به او به ياد داشته باشد.
خَيرُ إخوانِكَ مَن نَسِيَ ذَنبَكَ ، وذَكَرَ إحسانَكَ إلَيهِ.
اعلام الدین ص ۳۱۳
#امام_حسن_عسکری
#روایت
○○●●○○●●○○●●
[روایت ها وحکایت ها]
می گویند هنگامی که در آمریکا همه در جستجوی طلا بودند ، یک نفر با فروش "بیل و کلنگ" میلیونر شد، اما هیچکس طلا پیدا نکرد!
رودها از خود نه طغیان میکنند
آنچه میگوئیم ما، آن میکنند
ما، به دریا حکم طوفان میدهیم
ما به سیل و موج فرمان میدهیم
نقش هستی، نقشی از ایوان ماست
خاک و باد و آب، سرگردان ماست
قطرهای کز جویباری میرود
از پیِ انجام کاری میرود
ما بسی گم گشته، باز آوردهایم
ما، بسی بی توشه را پروردهایم
میهمان ماست، هر کس بینواست
آشنا با ماست، چون بی آشناست
ما بخوانیم، ار چه ما را رد کنند
عیب پوشیها کنیم، ار بد کنند
سوزن ما دوخت، هر جا هر چه دوخت
زاتش ما سوخت، هر شمعی که سوخت.
#شعر
#منبر