#داستان #تاریخ
ابوذر غفاری(۶)
روزی ابوذر گوسفندان خود را برای چراندن به بیابان برده بود و بت خود را نیز به رسم بت پرست همراه داشت.
همان روز برای قضای حاجت بت را در نقطه ای گذاشت و از آن فاصله گرفت و به گوشه ای از بیابان رفت پس از انجام عمل به سوی بت آمد و در این هنگام با صحنه ای روبه رو شد که او را به شدت تکان داد:
دید روباهی سر و صورت بت را آلوده ساخته و بت در گوشه ای بی حرکت مانده است.
این حادثه پرده های جهل و نادانی را که در برابر چشم او قرار گرفته بود پاره کرد و بی اختیار گفت:
این چگونه خدایی است که روباه بیابان آن را آلوده میکند و نمیتواند از خود دفاع کند چنین موجودی چگونه میتواند در زندگی من نقشی داشته باشد.
او با مشاهده این صحنه دست از بت پرستی کشید و سه سال قبل اینکه با پیامبر اسلام ملاقات کند نماز میخواند.
بعدا از او پرسیدند موقع نماز به کدام سمت می ایستادی؟!
گفت به هر سمتی که خدا متوجهم میکرد.
حال پيامبر را چگونه پیدا کرد و چگونه ایمان اورد داستانی است عجیب و عبرت آموز.
شرح این هجران و این خون جگر
این زمان بگذار تا وقت دگر.
کتاب شخصیت های شیعه در صدر اسلام به نقل از طبقات ابن سعد.
البته در مورد اسلام ابوذر یک داستان دیگری هم نقل شده آن را هم در پست بعدی تقدیم میکنیم.
#کلام #علما
موقع میل غذا مشغول کار دیگه ای نباشید؟!
میگویند در وقتی که شما تازه غذا خوردهاید مطالعه نکنید بلکه هیچ کار فکری انجام ندهید، استراحت کنید، چرا؟ برای اینکه این نیروی حیاتی نفس- هرچه میخواهید اسمش را بگذارید- الآن که شما غذا خوردید تمام توجهش به این غذا و دستگاه هاضمه است و فعالیتش روی دستگاه هاضمه است که این غذای جدیدی را که آمده به نحو احسن هضم ببرد. همین قدر که شما یک کتاب جلوی خودتان گذاشتید و مطالعه کردید قسمتی از نیرو برای حل کردن مسائل و مشکلات آن در مغز متمرکز میشود، نیرویش تقسیم میشود و از قدرتش برای اینکه غذا را خوب هضم ببرد کاسته میشود؛ و لهذا در آن وقت، هم مطالعهتان ضعیف و ناقص میشود و هم غذا خوب هضم نمیشود. اگر شما در آن وقت به کار فکری بپردازید غذایتان خوب هضم نمیشود با اینکه کار فکری به مغز مربوط است و غذا به جهاز هاضمه، به معده و روده مربوط است. اینها همه در یک دستگاه است.
حتی در حین میل غذا هم توجه به مسائل دیگر مشکلاتی در بدن انسان بوجود میآورد که امروزه علم پزشکی بدان رسیده است.
شهید مطهری رحمه الله علیه
روایت ها و حکایت ها را همراهی کنید
https://eitaa.com/revayathavahekayatha
#قرآن
مصداق این آیه کیانند؟!
في قولِهِ تعالى : «أكَّالُونَ للسُّحتِ».
خورندگان مال حرامند
هُوَ الرّجُلُ يَقضي لأخِيهِ الحاجَةَ ثُمّ يَقبَلُ هَدِيَّتَهُ .
امام على عليه السلام ـ درباره آيه «بسيار مال حرام مى خورند» ـ فرمود :
مقصود كسى است كه مشكل برادر خود را برطرف كند و آنگاه هديه او را بپذيرد.
"تفسیر روایی البرهان ذیل آیه شریفه "
#کلام #علما
آیت الله جوادی آملی :
خدا غريق رحمت کند شيخنا الاستاد مرحوم حکيم الهي قمشهاي را! ايشان ميگفت مشکل شيطان همين بود:
«جُرمش اين بود که در آينه عکس تو نديد ٭٭٭ ورنه بر بُو البشري ترک سجود اين همه نيست»
حالا کسي نماز نخواند، اينطور لعن ابد شامل او نميشود، حالا مثلاً يک سجده نکرد. غير از اينکه يک گناهي کرد چيزي ديگر که نبود، مشکل او اين بود که نظر شما اين است، نظر من اين است، اين قابل بخشش نيست، اين استکبار «علي الله» است.
«جُرمش اين بود که در آينه عکس تو نديد ٭٭٭ ورنه بر بو البشري ترک سجود اين همه نيست»
حالا يک سجده نکرد، ميشود ملعون ابد؟! آنکه عمود دين است را نميخواند، ولي ملعون ابد نيست؛ آنکه قتل نفس ميکند ملعون ابد نيست. اما اينکه صريحاً در برابر خدا بگويد نظر من بر نظر شما مقدم است، چيزي از بندگي نميماند. همين غدّه بدخيم در درون تمام گناهان ما هست، منتها مورد التفات ما نيست.
#داستان #تاریخ
یک نقطه ببین چیکار کرد!
در ایامی که عبدالله بن زبیربه عنوان خلافت بر مکه و مدینه حکومت می کرد یکی از منشی های عبدالملک مروان که مهردار خلیفه بود از شام به زیارت بیت الله رفت و رد آن جا با یک نفر از خواص عبدالله زبیر برخورد نمود و ضمن بحث و گفت و گو بین آن دو، سخنان تند و زننده رد و بدل گردید و رنجیده خاطر از یکدیگر جدا شدند.
💢پس از آن که حجاج بن یوسف با سپاهیان عبدالملک مکه را فتح نمود و عبدالله زبیر را کشت، جمعی از خواص او را دستگیر و زندانی کرد و آنان را به کوفه برد. یکی از دستگیر شدگان همان مردی بود که در گذشته با مهردار خلیفه برخورد تند و خشن داشت.
حجاج از عراق نامه ای به عبدالملک نوشت و درباره زندانیان که همه از خواص عبدالله زبیر بودند کسب تکلیف نمود. عبدالملک به منشی خود دستور داد به حجاج پاسخ دهد که عدد بازداشت شدگان را تعیین کن و نام آنان را یک به یک بنویس.
منشی جواب نامه را تهیه کرد و دستور عبدالملک را به این عبارت نوشت:
◇احصیهم و اکتب اسامیهم،◇نامه پاکنویس شد، به امضای خلیفه رسید، و برای مهر شدن آن را به مهردار عبدالملک دادند. او نامه را با دقت مطالعه کرد و از مضمون آن آگاه شد.
مهردار قبلاً شنیده بود مردی که در مکه با او به تندی سخن گفته هم اکنون با سایر خواص عبدالله زبیر در زندان حجاج است. خواست از این فرصت استفاده کند و برای تشفی خاطر، به گونه ای از او انتقام بگیرد.
فکر شیطانی عجیبی به خاطرش آمد و فوراً آن را به موقع اجرا گذارد.با صدای بلند گفت: در نامه، نقطه ای فراموش شده، آیا اجازه هست آن را بگذارم؟ اجازه داده شد.او نقطه ای روی (ح) احصیهم گذارد و آن را (اخصیهم) نمود؛ سپس نامه را مهر کرد و جزء سایر نامه ها برای توزیع فرستاد.
احصاء در لغت عرب، به معنای شمارش نمودن است و اخصاء به معنای اخته کردن است.
با اضافه یک نقطه معنای دستور عبدالملک این شد که تمام خواص و نزدیکان عبدالله زبیر که در زندان اند اخته کن و سپس اسمهای آنان را یک به یک بنویس.و با وصول این نامه، حجاج بن یوسف این عمل غیر انسانی را تحت عنوان دستور خلیفه به موقع اجرا گذارد. تمام زندانیان را ناقص العضو نمود و همه آنان را با اخته کردن از زندگی طبیعی محروم ساخت.
#روایت
پرمنفعت برای مریض
..لَمّا شَكا إلَيهِ رجُلٌ في كَثرَةٍ مِنَ العِيالِ كُلِّهِم مَرضى ـ : داوُوهُم بِالصَّدَقةِ، فَلَيسَ شَيءٌ أسرَعَ إجابَةً مِنَ الصَّدَقةِ، و لا أجدى مَنفَعةً على المَرِيضِ مِنَ الصَّدَقةِ.
امام كاظم عليه السلام در پا سخ مردى که از عيال وارى خود و اين كه همه آنها بيمارند، شِكوه كرد فرمود :
آنها را با صدقه درمان كن ؛ زيرا هيچ چيز زودتر از صدقه به درگاه خدا پذيرفته نمى شود و براى بيمار دارويى سودمندتر از صدقه نيست.
بحار الانوار ج۵۹ ص ۲۶۵
روایت ها و حکایت ها را همراهی کنید
https://eitaa.com/revayathavahekayatha
#کلام #علما
بازی مار پله
شما بازی مار و پله را دیده اید، هم مار دارد هم پله دارد.
گاهی با چه زحمتی یک خانههایی را شما طی کرده و رفته ای آن بالا بالا یک نیش مار میخوری مستقیم میآیی آن پایین که بودی.
یک جاهایی هست که نه نردبان سر راه شما قرار میگیرد صاف میروی آن خانه آخر.
🔶دنیا بازی مار پله است. هم مار دارد هم پله. یک خلقیات و اخلاقیاتی هست که اینها مثل مار گزنده هستند اگر انسان پیدا بکند هر چه هم اوج گرفته باشد ممکن است یک شبه از عرش به فرش برسد.
🔶یک چیزهایی هم هست که نقش نردبان دارد و انسان را بالا میبرد. مارها از همان اخلاق و رفتار ما سر میزند. خدا چیزی به نام مار ندارد. خدا نردبان دارد.
#نهج البلاغه
پیام امیر مومنان!
#حضرت_امیر (ع) فرمودند:
«هرگز خداوند را براى جلب رضاى کسى از مخلوقش به خشم نياور، زيرا خداوند جاى همه کس را مى گيرد و کسى نمى تواند جاى او را بگيرد»
(وَلاَ تُسْخِطِ اللهَ بِرِضَى أَحَد مِنْ خَلْقِهِ، فَإِنَّ فِي اللهِ خَلَفاً مِنْ غَيْرِهِ، وَلَيْسَ مِنَ اللهِ خَلَفٌ فِي غَيْرِهِ).
نامه ۲۷ نهج البلاغه
✍انسان بسيارى از اوقات بر سر دوراهى گرفتار مى شود; راهى به سوى رضاى خدا مى رود و راهى به سوى رضاى خلق، در آنجا که خلق چيزى زايد بر حق خود را بخواهند در اينجا مؤمنان خالص از غير آنها شناخته مى شوند; مؤمنان خالص در آن راه گام مى گذارند که رضاى خداست، زيرا مى دانند که با جلب رضايت و حمايت او هيچ کس نمى تواند کارى بر خلاف آنها انجام دهد در حالى که اگر براى جلب رضاى بعضى از زياده خواهان، رضاى خدا را زير پا بگذارند، کاملا بى دفاع خواهند ماند.
فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب
که حیف باشد از او غیر او تمنایی
#نهج_البلاغه
#حضرت_امیر
#شعر
#نهج_البلاغه
این درد تو را بس
حضرت امیر در نامه ۴۵ نهج البلاغه به این بیت شعر استشهاد میکنند:
حَسْبُكَ دَاءً أَنْ تَبِیتَ بِبِطْنَةٍ
وَ حَوْلَكَ أَكْبَادٌ تَحِنُّ إِلَی الْقِدِّ.
این درد وننگ تورابس که باشکم سیربخوابی، و دراطراف توشکم هایی باشدکه پوستی رابرای خوردن آرزو کنند».
#نهج_البلاغه
#شعر
روایت ها و حکایت ها را همراهی کنید
https://eitaa.com/revayathavahekayatha
#شعر
تار و پود عالم امکان به هم پیوسته است
عالمی را شاد کرد آن کس که یک دل شاد کرد
-----
دیگری گوید:👇
مشکن دل کسی که امیدش بدست توست
خواهد بر او گذشت ولیکن شکست توست
#داستان #تاریخ
درد:
✍️در علم پزشکی، بدترین بیماری بیماری ای است که درد آشکار ندارد، چنانکه اگر بسیاری از انسان ها در مقابل سرطان های مهلک زانو میزنند به علت آن است که این بیماری ها در ابتدا دردی ندارند،
این قاعده در روح ما نیز برقرار است اگر انسان از جهت معنوی احساس درد نکند و نقصانی در خود نبیند چرا باید به دنبال درمان برود؟!
--------
طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند
در جای دیگر میفرماید :
تا نگردی مرد صاحب درد تو
در صف مردان نباشی مرد تو
----------
این حکایت هر چند افسانه ای را هم دل بدین :
عطار یک حکایتی دارد میگوید یک وقتی زلیخا به غلامش گفت که چرا نشستهای گفت چه کار کنم گفت بلند شو تازیانه را بردار یوسف را ببر اتاق بغل شلاق بزن جوری بزن که من صدایش را بشنوم گفت باشد تازیانه را برداشت یوسف را هم بلند کرد و رفت اتاق پشت به یوسف آرام گفت ببین من میزنم ولی به تو نمیزنم به این پوستین میزنم به زمین میزنم به دیوار میزنم ولی هر بار که زدم تو بلند بگو آخ شروع کرد میزد به پوستین یوسف میگفت آخ میزد به دیوار یوسف میگفت آخ آخرش به او گفت ببین برای این که زلیخا بعدا شک نکند یک تازیانه هم به خودت میزنم که رد تازیانه روی لباست بماند گفت باشد محکم زد همین که زد یوسف یک آه جانسوزی کشید زلیخا گفت بس است دیگر نزن حالا این قصه است افسانه است حقیقت ندارد نمیتواند هم حقیقت داشته باشد چون یوسف هر چه دارد از صدقش است یوسف صدیق است ولی یک حقیقتی با خودش دارد و آن این که آه صاحب درد را باشد اثر اگر آهی از سر سوز از سر درد باشد کارگر میافتد و تاثیر میکند مولوی یک جایی میگوید که:
نوحه گر گوید حدیث سوزناک
لیک کو سوز دل و دامان چاک
#حکایت_داستان
#شعر
📖معرفی کتاب
تفاسیر قرآن تک جلدی موجر و مفید:
۱- المبین از برای علامه محمد جواد مغنیه
۲- تفسیر تک جلدی نور(خلاصه تفسیر ۱۲ جلدی نور استاد قرائتی )
۳- تفسیر تک جلدی استاد بهرام پور
۴-تفسیر تک جلدی علامه سید عبدالله شبّر
۵- تفسیر تک جلدی آیت الله مکارم ( که برخی از آيات را توضیح دادند البته برگرفته از المیزان و تفسیر نمونه هست زیر نظر آیت الله مکارم جمع شده است.)
#معرفی_کتاب
روایت ها و حکایت ها را همراهی کنید
https://eitaa.com/revayathavahekayatha