🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁
🍁
#پارت1
#رمان_آنلاین_عسل
به قلم ✍️ #فریده_علیکرم
با باز شدن درنگاهی به ساختمان انداختم امارت ارباب کجا و این قصر کجا؟روبرویم ساختمان دو طبقه ایی بود که در میان باغی پر از گل و گیاه قرار داشت استخری بزرگ در سمت چپ ساختمان بودو طرف دیگر تاپ خیلی زیبای سفید رنگی که سایبان صورتی داشت
روبرویش یک استخر خیلی بزرگ بود و کمی انطرف تر یک الاچیق قرار داشت باکشیده شدن بازویم به خودم امدم
_راه بیفت دختر دهاتی
به دنبال مرد کثیفی که تا دیروز در نظرم باشخصیت و جذاب بود راه افتادم و وارد ساختمان شدم
چشمانم از تعجب و حیرت باز ماند با دیدن داخل خانه جذابیت باغ و لحظه ورودم فراموشم شد
یاد دوران راهنمایی افتادم که با مدرسه به دیدن کاخ شاه در رامسر رفته بودم افتادم البته کاخ شاه در برابر این خانه کجا توان خود نمایی داشت
فرهاد بازویم را رها کرد روبرویم ایستاد و گفت
_ خوب گوشاتو باز کن، الان میری توی اون اتاق و حق نداری از اونجا بیای بیرون والا میکشمت . من مهمون دارم
سپس مکثی کرد ارام گفت _نامزدمه
کمی از من فاصله گرفت و با نفس نفس گفت
_ستاره زن تیزیه، تاحالا نتونسته از من گاف بگیره، وای به حالت اگر ستاره متوجه حضورت تو این خونه بشه به قران میکشمت
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
🍁
🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
ریحانه 🌱
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 #پارت1 #رمان_آنلاین_عسل به قلم ✍️ #فریده_علیکرم با
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁
🍁
#پارت_2
#رمان_آنلاین_عسل
به قلم ✍️ #فریده_علیکرم
کمی خیره به چشمان درشت سیاه رنگش شدم و با ترس و لرز گفتم
_کدوم قران
حدقه اشک در چشمانم دیدم را تار کرد. چنگی به بازویم زد و کشان کشان مرا به اتاقی برد و روی یک تخت دو نفره پرتم کرد نگاهی به اطرافم انداختم تمام بدنم شروع به لرزیدن کرد یاد شب گذشته افتادم و اشک امانم را برید باهق هق گفتم
_تروخدا ولم کن خواهش میکنم
کمی نزدیکم شد جیغ بلندی زدم و گفتم
_ نه
با فریاد فرهاد لحظه ایی به خودم امدم
_خفه شو. این تو میمونی اگر مار هم نیشت زد، از تشنگی و گرسنگی مردی هم صدات در نمیاد
سپس از اتاق خارج شد و در را بست باصدای چرخش کلید فهمیدم در قفل شد
نفس راحتی کشیدم و اطرافم را بررسی کردم تخت دو نفره و نرمی وسط این اتاق بزرگ بود داخل اتاق همه چیز ابی بود الا پرده ایی که دور تا دور تخت زده شده و به رنگ سفید بود اینه قدی بزرگ روبروی تخت قرار داشت
انطرف اتاق کمد دیواری بود و طرف دیگر یک میز بزرگ و اینه به نسبت کوچکتر تاج بلندی که بسیار چشم مرا میزد روی میز هم پر بود از کرم و لوسیون و ادکلن
با شنیدن صدای زنانه ایی گوشم تیز شد ناخود اگاه از جا بلند شدم و نزدیک در رفتم گوشم را به در چسباندم صدای سلام و احوالپرسی گرم فرهاد با خانمی به گوشم رسید قلبم تند و محکم میتپید این باید همان ستاره ایی باشد که در بین راه تلفنی فرهاد با او صحبت میکرد
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
🍁
🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
ریحانه 🌱
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 #پارت_2 #رمان_آنلاین_عسل به قلم ✍️ #فریده_علیکرم کمی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁
🍁
#پارت_3
#رمان_آنلاین_عسل
به قلم ✍️ #فریده_علیکرم
لحظه ایی حس کنجکاوی ام گل کرد از سوراخ در نگاه انداختم دختری لاغر اندام که شلوار خیلی تنگ سفید به همراه بلوز استین کوتاه صورتی پوشیده بود دقیقا جلوی در ایستاده بود با صدای فرهاد نفسم گرفت
_ بیا ستاره دلم برات تنگ شده بیا ببینمت بیا بشین پیشم ستاره خندید و گفت
_ نبردی که منو منم دل تنگت بودم یه بار من. ببر این عموجانتو ببینم
فرهاد پوفی کردو گفت
_اگر مجبور نبودم خودمم نمیرفتم اخه یه روستای دور افتاده در شان خانم جذاب و خوشگلی مثل شما نیست
اخم هایم در هم رفت روستای ما که خیلی قشنگه
صدای فرهاد عصبیم کرد
_اونجاپر از گاو و گوسفنده تو الرژی داری عزیزم
ستاره در حالی که از جلوی چشمم میرفت گفت
_ فرهاد مگه من تاحالا شمال نرفتم که اینطوری میگی منم ببر اونجا رو ببینم
_چشم خانمی یه بار میبرمت
کنجکاو بودم دوست داشتم ببینم دارن چیکار میکنن نگاهی به اطرافم انداختم و با دیدن صندلی ارایش به سمتش رفتم ارام صندلی را پشت در گذاشتم و رویش ایستادم مخفیانه از شیشه بالای در
فضای انسو را میدیدم پشتشان به من بود و روی مبل دو نفره ایی نشسته بودند فرهاد تلویزیون بزرگ روبرویش که به دیوار چسبیده بود را روشن کرد با صدای اهنگ دیگر صدایی نشنیدم
روی تخت دراز کشیدم و خوابم رفت با شنیدن صدای جرو بحث اقایی بیدار شدم
بافریاد گفت
_ تو چه غطی کردی بی ابرور احمق حالا چیکار کنیم
فرهاد با فریاد گفت
_نمیدونم
سپس کمی ارامتر گفت تو راه چند بار به سرم زد بکشمش اما نتونستم
_وای وای فرهاد خاک بر سر بی عقلت بکشیش؟ مگه شهر هرته سپس مکثی کرد و گفت باید فکر کنم ببینم چه خاکی تو سرم بریزم
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
🍁
🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
ریحانه 🌱
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 #پارت_3 #رمان_آنلاین_عسل به قلم ✍️ #فریده_علیکرم لحظ
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁
🍁
#پارت_4
#رمان_آنلاین_عسل
به قلم ✍️ #فریده_علیکرم
سپس ریزو ارام گفت
_اگر ستاره بفهمه
سپس محکمتر گفت
کارخونه فرهاد
فرهاد با فریاد گفت
_ من زندگیم رو هواست یه زن عقد کرده دارم یه غلطی کردم. عمو صیغه نامه رو بهم نداده دارم میمیرم از استرس تو حرف از کارخونه میزنی
صدایش را پایین اورد و گفت
_ستاره ترکم میکنه؟
مرد غریبه تلخ خندید و گفت
_ نه چرا ترکت کنه؟
سپس با تمسخر گفت
_یکی یدونه اقای تهرانی میبخشت
فرهاد با فریاد گفت
_خفه شو شهرام
ان مرد بلند تر فریاد زد و گفت
_ تو خفه شو رفتی بدمستی کردی گند زدی بدم غلطی که خوردی و اوردی اینجا تو خونت زنتم اوردی که خدارو شکر نفهمیده و رفته اونوقت حرف زیادی هم میزنی؟
صدایش لحن جدی ایی گرفت و گفت
_ فردا صبح میری سراغ پدر زنت سهمت رو از کارخونه مشخص میکنی میبریش محضر و قولنامه مینویسی و ازش امضا میگیری زندگی تو با ستاره فاتحش خوندس بچسب به مالت
مکثی کرد و گفت
_ شنیدی چی گفتم یا نه؟
فرهاد ارام گفت
_من بی ستاره میمیرم شهرام
خفه شو اشغال اگر بی ستاره میمیری پس این کثافت چیه؟
_میگم نفهمیدم چیشد حالیته ؟اون نکبت بی پدر مادر یه شیشه مشروب اورد گفت بیا خوش باشیم هی ریخت هی به خورد من داد یه دفعه در باز شد این دختره با یه ظرف میوه اومد تو کیانوش گفت این ات اشغالهارو جمع کن بعد خودش رفت بیرون گفت یه تلفن بزنم درو بست در قفل شد دختره اومد بره در باز نمیشد خواستم کمکش کنم دستم خورد به دستش شهرام !
سپس مکثی کرد و با صدای گریان گفت _نمیدونی دختره حرومزاده چه قیافه ایی داره
یه لحظه سپس هق هقی کرد و گفت _نفهمیدم چیشد فقط یادمه عمو درو با لگد باز کرد۰۰۰۰۰
نفسم گرفت، قلبم گروپ گروپ میزد .دیگر صدای فرهاد و نشنیدم یاد شب گذشته افتادم
عمو کمر بندش را کشید و گفت
_ارباب زاده این بی ناموسی ها تو خونه من سپس بافریاد گفت
_گل جان تو اینجا چه غلطی میکردی؟
باهق هق گریه گفتم
_ اااقا به خخخخدا اااقا
دست اقا بالا رفت کیانوش از پشت ارباب را گرفت خاتون وارد اتاق شدو گفت _صدبار نگفتم این پتیاره لنگه اون ننه هرزشه
کمر بند ارباب توی صورت خاتون فرود امد
_ تو خفه شو
سپس تمام دقدلی اش را سر خاتون خالی کرد خدمه جمع شدن خدا خیرش بده ننه طوبارو که منو از اون مخمصه فراری داد
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
🍁
🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
ریحانه 🌱
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 #پارت_4 #رمان_آنلاین_عسل به قلم ✍️ #فریده_علیکرم سپس
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁
🍁
#پارت_5
#رمان_آنلاین_عسل
به قلم ✍️ #فریده_علیکرم
اشک امانم را برید ، همه چیز مقابل چشمم امد
ننه طوبا منو توی طویله متروکه قایم کرد وقتی داشت میرفت با گریه گفتم
_ ننه نرو من میترسم
ننه خندیدو گفت
_از چی دختر خدا برات درستش کرد _خدایی که من دیدم ننه ۰۰۰
سپس مکثی کرد و گفت
_ای ای ای ای۰۰۰
ارام و ریز گفت
_یادته پریشب گریه میکردی میگفتی
خان همسن بابامه نمیخوام زنش شم حالا خوشحال باش دیگه زنش نمیشی
باهق هق گفتم
_ اخه ننه اینطوری دیگه کی منو منو میگیره دیدی خاتون باز به مادرم فحش داد
خندیدو گفت
_دیدی خان جلو کلفت نوکرها زدش کیانوش و ارسلان نگرفته بودنش مرده بود بعد هم ننه نگران نباش به خدا توکل کن
_پسره کجاست؟
_اقا فرهاد؟
از شنیدن اسمش با ترس سرتکون دادم
_خان برد تو اتاق بالایی زندانیش کرد داره پی تو میگرده صدات در نیاد تا ببینم چی میشه
۰۰۰
با پاشیده شدن اب از صورتم چشمانم را باز کردم فرهاد و مردی که شبیه خود او بود و کمی مسن تر به من خیره بودن فرهاد تحقیر امیزگفت
_چه مرگت شد جیغ میزدی؟
با ترس برخواستم و نشستم با ریختن موهایم دورم یادم افتاد که روسری ندارم هراسان به دنبال روسری گشتم اما انگار نبود که نبود نا امید موهای بلند طلاییم که از کودکی قیچی را لمس نکرده بود و حالا تا پشت زانوهایم میرسید را جمع کردم و سرم را بالا اوردم فرهاد از پنجره بیرون را نگاه میکرد و شهرام مات من بود
از نگاهش معذب شدم دستانم شروع به لرزش کرد روسری ام را روی میز ارایش دیدم برخواستم که به سمت روسری ام بروم ناخود اگاه پایم پیچ خورد و نقش زمین شدم شهرام دستش را به سمتم دراز کرد سرم را لرزاندم و با التماس گفتم
_به من دست نزنید لطفا
برخاستم روسری ام را پوشیدم حالا خیالم از مرد نامحرمی که هنوز خیره من بود راحت شده بود نفسی کشیدم و با اخم به شهرام نگاه کردم
شهرام از اخم من به خودش امد و گفت
_ فرهاد بیا بیرون کارت دارم
با فرهاد از اتاق خارج شدن و در را بستند دوباره گوش به در چسباندم
شهرام گفت
_واقعا زیباست ندیده بودم اینو خونه عمو
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
🍁
🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
ریحانه 🌱
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 #پارت_5 #رمان_آنلاین_عسل به قلم ✍️ #فریده_علیکرم اشک
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁
🍁
#پارت_6
#رمان_آنلاین_عسل
به قلم ✍️ #فریده_علیکرم
فرهاد با حرص گفت
_ بلای اسمانی به سرم نازل شد شهرام فکر ستاره داره داغونم میکنه
_این بچه چیزی خورده؟
_نه
_صداش کن بیاد بیرون الان تلف میشه
فرهاد با پوزخند گفت
_ نگرانشی
شهرام با کنایه گفت
_ همسن ریتاست
فرهاد با صدای بلند گفت
_ هوی دهاتی بیا بیرون
شهرام با تشر گفت
_این چه طرز حرف زدنه یادت نره تو مقصری یادت نره تو باعثی که اون اینجاست
سپس با مکث گفت
_ اسمش چیه؟
_گلجان
با شنیدن صدای پاش کمی عقب رفتم در را باز کرد و گفت
_ گل جان دخترم بیا شام بخور
با شنیدن دخترم اشک از چشمانم مثل سیل جاری شد یاد پدرم افتادم
شهرام لبخندی زد و گفت
_ منم یه دختر دارم همسن و سال شماست اسمش ریتاست۰۰۰ تو چند سالته؟
به ارامی گفتم
_هفده
خندیدو گفت
_ عزیزم؛ ریتا 14سالشه من تو رو مثل دخترم میبینم دیدم که چقدر از اینکه روسری نداری معذب بودی یه لحظه ارزو کردم کاش ریتاهم مثل تو بود
مکثی کردو گفت
_ حالا پاک کن اون اشکهاتو حیف تو نیست با این چشم های درشت ابی گریه کنی ؟ تو میدونستی که خیلی خیلی زیبا هستی وقتی اولین بار چشماتو باز کردی احساس کردم یه فرشته یا پری دریایی هستی
کمی سکوت کرد و گفت
_حالا دیگه نترس من مثل پدرتم و تو مثل ریتا دخترمی بیا برو شامتو بخور .
کمی با حرفهای اقا شهرام ارام شدم
به دنبال او سر میز شام رفتم فرهاد در خانه نبود و این یعنی ارامش
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
🍁
🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
ریحانه 🌱
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 #پارت_6 #رمان_آنلاین_عسل به قلم ✍️ #فریده_علیکرم فره
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁
🍁
#پارت_7
#رمان_آنلاین_عسل
به قلم ✍️ #فریده_علیکرم
کمی از زرشک پلو با مرغ خوردم شهرام برایم نوشابه ریخت نوشابه ام را هم سرکشیدم که گفت
_ پدر مادرت کجان؟
ارام گفتم
_ فوت شدن
_خدا بیامرزه
_ممنون
_چند وقته؟
_پدرم وقتی شش ساله بودم فوت شد ناراحتی قلبی داشت۰
_ومادرت؟
_اونو ندیدم وقتی من به دنیا اومدم مرده بود
چهره شهرام را غم گرفت و گفت
_و کی تو رو بزرگ کرد؟
_عمه م پدرم معلم بود عمه کتی هم استاد پیانو بود اما ازدواج نکرد تنها بود اون منو بزرگ کرد
_پس تو خونه عمو بهجت چیکار میکردی
بغض راه گلویم رابست و گفتم
_ عمه کتی که مُرد ارباب اومد منو با خودش برد خونش گفت میخواد منو بگیره با اشک ادامه دادم
_ من نمیخواستمش همسن بابام بود خاتون اذیتم میکرد ازم کار میکشید به مادرم توهین میکرد
_چرا رفتی خونه ارباب
_ترسیدم تنها بودم اومد گفت تو خودت خان زاده ایی
حرفم را برید و گفت
_ توخانزاده ایی؟
_پدر بزرگم حشمت خانه
چشمان شهرام گرد شد و گفت
_ تو نوه حشمت خانی؟
_بله
_پس تنها وارث حشمت خان تویی
کتایون شهسواری هم عمته اره
_شمامیشناسیشون ؟
_کم و بیش خوب تعریف کن
_اول ارباب بهجت گفت بیا با ما زندگی کن یه هفته بعد گفت من میخوام بگیرمت
_چرا باهاش مخالفت نکردی؟
_مخالفت کردم اما پناهی نداشتم عمه که فوت شده بود من کسی رو نداشتم
شهرام خیره به چشمانم گفت
_ گریه نکن و اروم باش
با باز شدن در از ترس ایستادم فرهاد با یک شیشه مشروب وارد شد با دیدن شیشه مشروب بغض به گلویم چنگ زد شهرام با حرص بلند شد مقابل فرهاد
ایستاد کشیده محکمی به صورت فرهاد کوباند من ناخواسته جیغ کشیدم شهرام با فریاد گفت
_ به روح مامان و بابا قسم فرهاد تا حالا هزار بار بهت تذکر دادم این اشغالو نخور سپس شیشه را از شهرام گرفت به زمین کوباند بوی الکل فضای خانه را گرفت شهرام ادامه داد
_ یکبار دیگه ببینم بشنوم خبر بیارن بو ببرم از این نجسی حروم خوردی اسمتو نمیارم بین منو این گناه بین برادرت که همیشه مثل کوه پشتت وایساده و این گناه یکی رو انتخاب کن
فرهاد مکثی کرد دستش را روی صورتش کشید و گفت
_چشم داداش
همه ساکت شدن صدای زنگ تلفن شهرام سکوت مرگبار خانه را شکست گوشیش را در اوردو گفت
جانم / پیش فرهادم/ نه عصبی نیستم/ چشم میام/ ستاره کجا بود این وقت شب حرفهایی میزنی مرجان/نمیاد/نه فرهاد نمیاد کار داره/باشه خداحافظ
گوشی را در جیبش گذاشت و گفت
_ من باید برم
با ترس و لرز و التماس گفتم
_ منم ببر
_شهرام سری تکان داد و گفت
_به زنم بگم تو از کجا اومدی؟
سرم را پایین انداختم شهرام ارام رو به فرهاد گفت
_ فردا میری سهمتو از کارخونه جدا میکنی
فرهاد با اخم گفت
_ چشم
_بی عقلی نکن حرف من بزرگترو گوش کن دیر یا زود ستاره میفهمه نزار حقت پایمال بشه
فرهاد کلافه گفت
_ نمیفهمه من درستش میکنم
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
🍁
🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁