🍀💞🍀💞🍀💞🍀💞🍀
💞🍀💞🍀💞🍀💞🍀
🍀💞🍀💞🍀💞🍀
💞🍀💞🍀💞🍀
🍀💞🍀💞🍀
💞🍀💞🍀
🍀💞🍀
💞🍀
🍀
#پارت168
🍀منتهای عشق💞
ماشین رو جلوی حیاط پارک کرد و همه پیاده شدیم. کارت بانکیش رو سمت رضا گرفت گفت:
_ رضا برو سر کوچه، کباب بگیر بیار.
رضا کارت رو گرفت. خاله گفت:
_ نمیخواد؛ الان یه خاگینه درست میکنم.
میلاد گفت:
_ مامان چون ما فقیریم نباید کباب بخوریم؟
خاله درمونده به میلاد نگاه کرد.
_ نه مامان جان، کی گفته ما فقیریم.
رو به رضا گفت:
_ برو بگیر.
علی متأسف سرش رو تکون داد. دَر رو باز کرد و کنار ایستاد. یکییکی وارد خونه شدیم. هر کس گوشهای نشست و در سکوت به روبرو خیره شد.
خاله کنارم نشست. با دست صورتم رو سمت خودش چرخوند. دستش رو روی صورتم کشید و با بغض گفت:
_ دردت اومد؟
نگاهم رو پایین انداختم.
_ الهی خالهت بمیره.
این رو گفت و من رو تو آغوش گرفت و با صدای بلند گریه کرد. از گریهی خاله گریهم گرفت.
_ خاله دردم نگرفت. فقط ناراحت شدم.
ازم فاصله گرفت و اشکم رو پاک کرد.
_ میدونم چی کارش کنم. صبر کن!
علی گفت:
_ ول کن مامان! دیگه نمیریم خونشون. جواب عمه رو هر چی بدی بیشتر نیش میزنه.
_ با خودش کار ندارم. به همون بزرگتری شکایت میکنم که امروز بهش گفت تو بیخود کردی دست روی رویا بلند کردی. خدا رو شکر که سربلند بودم و خودش تأیید کرد که رویا دختر خوبیه و فقط نمیتونه جلوی زبونش رو بگیره.
_ خاله گفت شما بلد نیستید تربیت کنید. گفت از پس زهره هم برنیومدید. گفت ما فقیریم. واقعاً باید سکوت میکردم!؟
_ آره خاله جان. نباید جوابش رو میدادی.
با حرفی که علی زد، ذوق زده نگاهش کردم.
_ مامان من با شما مخالفم. خیلی هم کار خوبی کردی که جواب دادی. گاهی باید جلوی بعضی حرفها ایستاد.
_ هر چی هم باشه، بزرگترِ!
_ اصلاً کار خوبی کردم عباسآقا تو کما بود بهتون نگفتم.
هر دو متعجب نگاهم کردن. صدای بلند رضا اومد.
_ رویا سفره رو پهن کن.
خاله رو به زهره گفت:
_ پاشو برو سفره رو پهن کن.
زهره بیحرف به آشپزخونه رفت. بعد از خوردن ناهار، ظرفها رو شستم که صدای خاله اومد:
_ سلام آقاجون.
_ اصلاً خوب نیستم. آقاجون من امروز فقط به احترام شما چیزی به مریم خانم نگفتم!
بغضش ترکید و اینبار با گریه گفت:
_ دوازده ساله اجازه ندادم کسی از گل بالاتر بهش بگه.
_ نه آقاجون این کار رو نکنید. خط قرمز من رویاست. من هر چی توهین به خودم میشد و به خاطر شما ندید گرفتم؛ ولی این یکی رو شرمنده. نه ازش برای من پیغام بیارید نه پیغام ببربد.
_ الان زنگ زدم ازتون خواهش کنم دیگه از ما نخواید وقتی مریم اونجاست ما هم بیایم!
_ حرف عصبانیت نیست. حرف توهینِ!
_ خیلی لطف میکنید. خداحافظ.
دستم رو خشک کردم و بیرون رفتم.
جای سیلی عمه روی صورت من اصلاً درد نمیکنه اما قلب خاله شکسته و انگار حالا حالاها ترمیم نمیشه.
✍🏻 #هدی_بانو
🚫 #کپیحرام و پیگرد #قانونی دارد🚫
╔═💞🍀════╗
@behestiyan
╚════💞🍀═╝
پارتاول
https://eitaa.com/behestiyan/16
🍀
💞🍀
🍀💞🍀
💞🍀💞🍀
🍀💞🍀💞🍀
💞🍀💞🍀💞🍀
🍀💞🍀💞🍀💞🍀