eitaa logo
دبستان ریحانه های بهشتی
113 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
1.8هزار ویدیو
200 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ نوشتار تربیتی "کودک و نوجوان" «قسمت اول» ✅لجبازی چیست؟؟! 💠لجبازی نوعی دشمنی و آزار ارادی است (ممکن است بعدا عادت کودک شود) که کودک و نوجوان برای رسیدن به خواسته‌های خود، مرتکب می شود. لجبازی در کودکان : در پسرها دو برابر است ؛ دخترها به خاطر روحیه خاص، تبعیت بیشتر و نافرمانی کمتری دارند ولی در پسرها برعکس است. لجبازی در بزرگسالان: در خانم ها دو برابر است. 😤🔻انواع و حالات بچه‌های لجباز: 1⃣سرکشی و خودخواهی در برابر دستورات والدین 2⃣عصبانیت و بیان خواسته‌ها با گریه، جیغ و داد زدن و ...... 3⃣ واکنش و تراشیدن دلیل در برابر مقاومت والدین (مثلا والدین می گویند: همین الان باید بخوابی و کودک می گوید: نه!!! ) 4⃣به مسخره گرفتن دستورات والدین ✅نکته مهم: 🔺در لجبازی، مقصر اول و آخر، والدین هستند. 🔹 یکی از عوامل لجبازی کودکان، سختگیری والدین در تربیت است. ⛔️سخت‌گیری در تربیت ممنوع!!! هرچند به نفع کودک باشد. ❌ضررهای سخت‌گیری: 1⃣فاصله گرفتن از والدین 2⃣لجبازی 3⃣روحیه انتقام 4⃣افزایش عصبانیت (گاهی این هیجانات خطرناک است) 5⃣فرار از خانه (رسمی: به طور کلی فرار میکند، غیر رسمی: خانه اقوام می‌رود) 6⃣تصمیمات غیر عقلانی می‌گیرد، مثل کسی که خودکشی کرده است. ✅نکته مهم: 🔺جایگزین سخت‌گیری، روش‌مند بودن است . ۳ 🆔@amuroohafza
👇👇👇 در روزگاران خیلی دور پادشاهی خیلی بدجنس زندگی میکرد. اسم این پادشاه ابرهه بود. ابرهه یه شب کنار قصر پادشاهی نشسته بود و هر خانوم یا بچه ای از جلوی قصر رد میشد، میبردش تو و میگفت باید بیای برای من کار کنی😒 نباید برین درس بخونین. بچه هارو میبرد میگفت باید جارو بزنین، ظرف بشورین.😡 اونهام کارهای ابرهه روانجام میدادن مردم میرفتندخونه ی خداوزیارت میکردند.✨🕋✨ یه روز دوتا خانوم داشتن از جلوی قصر ابرهه رد میشدند تا برسند به خونه ی خدا. ابرهه که اونهارو دید (با صدای محکم وخشن) گفت: کجادارید میرید؟ 👺👺 _ ما داریم میرم خونه ی خدارو زیارت کنیم.✨🕋✨ _ شما حق ندارید برید زیارت کنید! برگردید خونه ی خودتون! ولی بچه ها شب که شد، هوا تاریک بود ابرهه خوابید.😴😴 زنها یواشکی با شوهراشون پا شدند و رفتند خونه ی خدا و رفتند زیارت کردند و برگشتند. در این بین، نگهبانا دیدند اونا رفتن زیارت خونه ی خدا و اومدن بالا سر ابرهه گفتند: ابرهه! ابرهه! پاشو! پاشو! مردم رفتند خونه ی خدا رو زیارت کردند. ابرهه با خودش گفت: باید یه فکری بکنم. آها یه فکری به ذهنم رسید!🧐🤨😏 زودبرید یه عالمه طلا و جواهر و یاقوت بیارید تا یه قصر طلایی بسازم تا مردم نرن خونه ی خدارو زیارت کنن و بیان قصر منو زیارت کنن و عبادت کنن. خلاصه یاران ابرهه شروع کردن به ساختن یه قصر بزرگ با سرعت زیاد. یه قصر زیبای طلایی ساختن🏰 که وقتی نور خورشید هم به اون می خورد، درخشانتر می شد. اما بچه ها ابرهه دید بازم مردم توجهی به قصر اون ندارن و بازم میرن سمت خونه ی خدا. به خاطر همین....😳 👇👇👇👇👇👇👇