✍ نوشتار تربیتی "کودک و نوجوان"
«قسمت اول»
✅لجبازی چیست؟؟!
💠لجبازی نوعی دشمنی و آزار ارادی است (ممکن است بعدا عادت کودک شود) که کودک و نوجوان برای رسیدن به خواستههای خود، مرتکب می شود.
لجبازی در کودکان : در پسرها دو برابر است ؛ دخترها به خاطر روحیه خاص، تبعیت بیشتر و نافرمانی کمتری دارند ولی در پسرها برعکس است.
لجبازی در بزرگسالان: در خانم ها دو برابر است.
😤🔻انواع و حالات بچههای لجباز:
1⃣سرکشی و خودخواهی در برابر دستورات والدین
2⃣عصبانیت و بیان خواستهها با گریه، جیغ و داد زدن و ......
3⃣ واکنش و تراشیدن دلیل در برابر مقاومت والدین (مثلا والدین می گویند: همین الان باید بخوابی و کودک می گوید: نه!!! )
4⃣به مسخره گرفتن دستورات والدین
✅نکته مهم:
🔺در لجبازی، مقصر اول و آخر، والدین هستند.
🔹 یکی از عوامل لجبازی کودکان، سختگیری والدین در تربیت است.
⛔️سختگیری در تربیت ممنوع!!! هرچند به نفع کودک باشد.
❌ضررهای سختگیری:
1⃣فاصله گرفتن از والدین
2⃣لجبازی
3⃣روحیه انتقام
4⃣افزایش عصبانیت (گاهی این هیجانات خطرناک است)
5⃣فرار از خانه (رسمی: به طور کلی فرار میکند، غیر رسمی: خانه اقوام میرود)
6⃣تصمیمات غیر عقلانی میگیرد، مثل کسی که خودکشی کرده است.
✅نکته مهم:
🔺جایگزین سختگیری، روشمند بودن است .
#ادامه_دارد
#نوشتار_تربیتی۳
#کودک_نوجوان
#لجبازی
#انواع_لجبازی
#سختگیری
🆔@amuroohafza
#تفسیر
#بخش_اول
👇👇👇
در روزگاران خیلی دور پادشاهی خیلی بدجنس زندگی میکرد. اسم این پادشاه ابرهه بود. ابرهه یه شب کنار قصر پادشاهی نشسته بود و هر خانوم یا بچه ای از جلوی قصر رد میشد، میبردش تو و میگفت باید بیای برای من کار کنی😒
نباید برین درس بخونین. بچه هارو میبرد میگفت باید جارو بزنین، ظرف بشورین.😡 اونهام کارهای ابرهه روانجام میدادن مردم میرفتندخونه ی خداوزیارت میکردند.✨🕋✨
یه روز دوتا خانوم داشتن از جلوی قصر ابرهه رد میشدند تا برسند به خونه ی خدا.
ابرهه که اونهارو دید (با صدای محکم وخشن) گفت: کجادارید میرید؟ 👺👺
_ ما داریم میرم خونه ی خدارو زیارت کنیم.✨🕋✨
_ شما حق ندارید برید زیارت کنید! برگردید خونه ی خودتون!
ولی بچه ها شب که شد، هوا تاریک بود ابرهه خوابید.😴😴
زنها یواشکی با شوهراشون پا شدند و رفتند خونه ی خدا و رفتند زیارت کردند و برگشتند.
در این بین، نگهبانا دیدند اونا رفتن زیارت خونه ی خدا و اومدن بالا سر ابرهه گفتند: ابرهه! ابرهه! پاشو! پاشو! مردم رفتند خونه ی خدا رو زیارت کردند.
ابرهه با خودش گفت: باید یه فکری بکنم. آها یه فکری به ذهنم رسید!🧐🤨😏
زودبرید یه عالمه طلا و جواهر و یاقوت بیارید تا یه قصر طلایی بسازم تا مردم نرن خونه ی خدارو زیارت کنن و بیان قصر منو زیارت کنن و عبادت کنن.
خلاصه یاران ابرهه شروع کردن به ساختن یه قصر بزرگ با سرعت زیاد.
یه قصر زیبای طلایی ساختن🏰 که وقتی نور خورشید هم به اون می خورد، درخشانتر می شد.
اما بچه ها ابرهه دید بازم مردم توجهی به قصر اون ندارن و بازم میرن سمت خونه ی خدا.
به خاطر همین....😳
#ادامه_دارد
#زنگ_آسمانی
👇👇👇👇👇👇👇