eitaa logo
عریضه(اشعار رضا دین پرور)
646 دنبال‌کننده
35 عکس
94 ویدیو
0 فایل
مناجات، مدح و مرثیه اهل بیت (علیهم السلام) آدرس کانال تلگرام👇: @reza_dinparvar101
مشاهده در ایتا
دانلود
"دودمه شام غریبان" در میان خیمه ها زینب امامت می کند او قیامت می کند شمر، بین لشکر احساس حقارت می کند فکر غارت می کند @reza_dinparvar101
سلام بر سرِ به روی نیزه در سفر حسین سلام بر تنِ برهنهء بدون سر حسین شنیده ام وحوش بر تن تو گریه کرده اند شنیده ام که رفته ای تنور، بی خبر حسین به پیش چشم مادر تو اسب بر تنت دوید سراغ تو گرفتم از نسیم هر سحر حسین کدام قسمت از تن تو مانده که بغل کنم سی و سه نیزه خوردی از هجوم صد نفر حسین لباس پارهء تو هم به درد پیکرت نخورد زمان غارتش که شد، شدی کشیده تر حسین به روی ریگ داغ، رنگ پیکرت عوض شده نمانده بهر بوسه ام دو جای مختصر حسین مُقَطَّعی و بر حصیر پاره دفن میشوی تن مطهرت شده مسیر رهگذر حسین @reza_dinparvar101
"دودمه دروازه کوفه" آنکه پای قبله ی سر، بسته قامت زینب است با شهامت زینب است آنکه دارد روی این محمل امامت زینب است با شهامت زینب است @reza_dinparvar101
هم قطره را به وسعت دریا حساب کن هم کاسه های چشم مرا، پُر گلاب کن هرکس خراب عشق تو باشد خراب نیست من را بساز از نو و بعدش خراب کن در وصل، هجر دیدم و در هجر، وصل یار یک شب جواب من بده، یک شب جواب کن فرقی نمی کند بزنی یا بغل کنی تو صاحب اختیار منی ... انتخاب کن! شال سیاه روضه مرا روسفید کرد من را غبار سایه ی این آفتاب کن با آبروتر از تو ندارم، مرا بخر اینبار هم ترا به رقیه ثواب کن جان سری که بر در دروازه معطل است من را اسیر محمل زینب خطاب کن گفت ای حسین گرچه سرت را شکسته اند در کوفه یاد فرق سر بوتراب کن فکر مرا نکن که سرم سنگ میخورد ای سایه ی سرم، برو فکر حجاب کن ای نیزه دار! نیزه نچرخان مقابلم شرم از نگاه صاحب آن مشک آب کن گرچه بناست اشک مرا در بیاوری رحمی به حال زار و نزار رباب کن @reza_dinparvar101
روی خاک افتاده اشکم که بوی نم شد بلند من زمین خوردم میان شام و پرچم شد بلند روزها را با مصیبت خواندنم شب کرده ام آسمان را تار می بینم ز بس تب کرده ام زن که می بیند کمی آزار ...بر سر می زنم با طناب و دیدن بازار ... بر سر می زنم حرف قاری که می آید می شود حالم خراب بسکه می سوزد دلم از غصه ی تشت و شراب چشم من تا میخورد بر آب گریه میکنم می شود تا کودکی بیخواب گریه میکنم گرچه من جامانده از پایین شش گوشم حسین داغ عاشورا نمی گردد فراموشم حسین تا کمی جنجال می بینم هراسان می شوم هرکجا گودال می بینم هراسان می شوم با هزاران نیزه و خنجر به جنگت آمدند یک نفر بودی و صد لشکر به جنگت آمدند باعث خوشبختی عالم! چه بختی داشتی پیکر تو زیر و رو شد، روز سختی داشتی من نمی دیدم ترا، جسمت غبار آلوده بود غرق خون بودی، ضریح پیکرت فرسوده بود بر تراب افتاده بودی پیش چشم بوتراب آخرش هم رنگ جسمت را عوض کرد آفتاب با تنی که خورده نیزه، کار تدفین سخت بود با سر بالای نیزه، ذکر تلقین سخت بود بین غربت، قوم و خویش تو دهاتی ها شدند تکه های پیکرت روی حصیری جا شدند @reza_dinparvar101
سکّه ها را سَرِ بُردت دادند آب نه، نیزه به خوردت دادند حُرمت ریش سفید تو شکست دست هر کودک خُردت دادند @reza_dinparvar101
ابر چشمان من پر از نم شد خانه ام باز، خانه ی غم شد به خودم آمدم ولی افسوس دهه ی سوم محرم شد جان زینب بیا که پیر شدیم در فراق تو عمر ما کم شد ما گنهکارها پشیمانیم این خجالت غمی مکرم شد با همان یاحسینِ اول ما آنهمه عهد سست، محکم شد فاطمه گریه کرد و تا دم صبح با دمش چای روضه ها دم شد خوش بحالش که در عزای حسین هرکه نااهل بود، آدم شد کربلای مرا درستش کن حال و روزم خراب و درهم شد من فدای سری که بر روی نی سنگ ها خورد و نامنظم شد دست زینب به نیزه ها نرسید گرچه خیلی به سمت سر، خم شد گفت رفتی اذیتم کردند معجرم چند تکه پرچم شد من به محمل ... تو بین دیر و تنور دیدی آخر همان که گفتم شد! @reza_dinparvar101
سرم هرگز نشد پیش کسی‌ خم همیشه سربلندم زیر پرچم ابالفضلی! پریشان حسینم سلام آقا! خداحافظ محرم گدای سفره ات پیغمبرانند نداری دور این سفره گدا کم شفای عاجل از تربت گرفتم نشد بیمار تو محتاج مرهم رفاقت با یکی آنهم تو ارباب! در عالم تو فقط خوردی به دردم بجز زهرا که دستم را گرفته نمیخواهد کسی من را در عالم جوانی میکنم با عشق اکبر فدای اصغرت اولاد آدم برای اشک ما زحمت کشیده علی یک عمر، دور چاه زمزم اهالی نجف مهمان نوازند بساط اربعین را کن فراهم خدا حفظت کند بر روی نیزه ز شر سنگ تیز و نامنظم سر ناموس خود معجر ندیدی سرت با خون تازه شد معمم دم دروازه ساعات، زینب معطل بود و شد محتاج محرم @reza_dinparvar101
آفتاب است و شررهای بدی است پشت دروازه، سحرهای بدی است هرچه گفتم به رقیه نزنید پاسخم حرف و تشرهای بدی است ساربانا مرو در وادی شام صبر کن، زنگ خطرهای بدی است جان زینب مکن ای صبح طلوع! جشن دارند و خبرهای بدی است کوچه هاشان چه شلوغ است حسین پشت در، دردکمرهای بدی است همه مستند خدا رحم کند پیش رویم چه سفرهای بدی است ترس بازار یهودی دارم بین آنها چه نظرهای بدی است معجرم کو؟ شده ام راهی کاخ بین این شهر، گذرهای بدی است @reza_dinparvar101
"دودمه ورود به شام" دختر زهرا و حیدر، گوش بر فرمان کند لشکرش طوفان کند زینب آمد کوچه های شام را ویران کند لشکرش طوفان کند @reza_dinparvar101
دیدم خودم شکسته شده مادری که نیست زندانی قفس شده ام با پری که نیست زینب رسیده است میان یهودیان لشکر کشیده اند در این خیبری که نیست دورم اراذلند و به عباس خیره ام امّید بسته ام به یل لشکری که نیست هم طعنه خورده، هم تنه در شام خواهرت افتاده ام وسط، طرف دیگری که نیست با سنگ می زنند و هماهنگ می زنند جز دستهای بسته من سنگری که نیست تو با لباس کهنهء خود جنگ کرده ای من با لباس پاره و این معجری که نیست جامانده های کرببلا هول می زنند هی چنگ می زنند به آن زیوری که نیست در بین تازیانه و در زیر دست و پا من گشته ام ولی پی انگشتری که نیست افتاده نیزه دست همه، داد می زنم حالا بگو چکار کنم با سری که نیست؟! مهمان کاخ می شوی و چوب خیزران با این سرِ جدا شده و پیکری که نیست من فکر می کنم به کنیزی که حرفش است تو فکر کن به دختر خود، دختری که نیست... @reza_dinparvar101