eitaa logo
خدا ودیگرهیچ
157 دنبال‌کننده
153 عکس
56 ویدیو
34 فایل
در این کانال گفتارها و‌نوشتارهایی بر اساس تفکر توحیدی منتشر می کنم موضوعات متنوعند: از متون دینی تا فلسفه و هنر و حوادث واقعه و آرای اندیشمندان و... مگر نه اینکه توحید همه چیز را در برمی گیرد؟ رضاکریمی @rezakarimi1001
مشاهده در ایتا
دانلود
تقدیم به از کامران تا سید مرتضی 1. می گفت من از یک راه طی شده با شما حرف می زنم. سبیل نیچه ای و ریش پروفسوری می گذاشت و کتابهای قطور دستش می گرفت، بدون آنکه بخواندشان. جلسه نقد فیلم می گذاشت و در ادبیات و شعر بسیار فعال بود. خودش را کامران معرفی کرده بود. اما کم کم تغییر کرد. همه نوشته هایش را چون حدیث نفس می دانست سوزاند. 2. در جلسه ای با یک مقاله از سینمای روشنفکری و دور از مردم مفصلاً انتقاد کرد. آنقدر به او جواب دادند که در یک نوشته مفصل ماجرای آن روز را در مقاله ای چاپ کرد. به خاطر همین افکار نگذاشتند تدریسش در دانشگاه را ادامه بدهد. او وصله ناجوری بود! به قول خودش خلاف آمد عادت بود. 3. وقتی امام رفت باورش نشد: ما را این باور نبود که بی امام بمانیم! 4. همه جور آدم اطرافش بودند: روشنفکر، فیلمساز، آهنگساز، فیلسوف. بعضی ها را خودش تربیت کرده بود. اینگونه اختلاف نظر بر سر او زیاد شد و هر کس از ظن خود شد یار او. 5. سیگارش را ترک کرد: امام زمان می بیند چطور جلویش سیگار بکشم. 6. به موسیقی سنتی علاقه ای نداشت. بتهوون و موتزارت گوش می داد. 7. وقتی رفت ولی فقیه به او گفت : سید شهیدان اهل قلم. بعضی ها تعجب کردند و گفتند:« قلم؟ پس روایت فتح چه؟». او بسیار می نوشت: سینمایی ، ادبی، فرهنگی، سیاسی، فلسفی ... و هرچیز که «تعهد» و «تفکر»ش اقتضا می کرد. 8. روایت فتح را سینمای اشراقی می دانست. به خونریزی و بدنهای تکه پاره کاری نداشت. کمترین بازی را با دوربین مجاز می دانست. خود و گروهش مثل رزمندگان در خطر فرو می رفتند. به تدوین فیلمهایش اهمیت می داد و بی وضو پای موویلا نمی نشست. 9. در گفتار متن روایت فتح اسم شهدا راتک تک و شمرده شمرده می گفت، شاید به خاطر تبرک. 10. کنار قتلگاهش ،فکه، عکس حجله ای گرفت و بعد خواست تا دوربین جای پایش را دنبال کند. روی رمل ها دوربین آنقدر دنبالش رفت تا اینکه ناگهان تصویر از بین رفت. 11. «شهدا ازدست نمی روند به دست می آیند.» 12. «پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند اما حقیقت این است که شهدا مانده اند و زمان ما را با خود برده است.» 13. « زندگی زیباست اما شهادت از آن زیباتر است. جریان خون در رگهای بدن شیرین است اما ریختن آن در پای محبوب شیرین تر، بسیار بسیار شیرین تر».
در مورد شناخت چند گروه به خطا رفتند؛ اول، مروجان چهره رسمی او که هاله ای مقدس مآبانه و آسمانی برایش ساختند بدون آنکه حقیقت قلم و اندیشه اش را بشناسند. دوم، برخی انقلابیون اهل مطالعه که کتابهای آوینی را خواندند ولی او را هایدگری غرب زده تلقی کردند. سوم، انقلابیونی اهل مطالعه که در راه برخی اشتراکات خود با آوینی از اندیشه های او تمجید و بهره برداری کردند ولی بعدا معلوم شد برخی آثار مهم‌ او را نخوانده اند! چهارم، برخی نزدیکانش که به همان لایه شخصیتی که با آن مواجه شده بودند بسنده کردند. به نظرم این گروه در راه کلیشه شکنی و برخورد با چهره رسمی که گروه اول ساختند، نتوانستند در حال تعادل باقی بمانند. خاطره از آخرین روزهای زندگی اش با هم بخوانیم: «18 فروردین از هم جدا شدیم، گفت پنج‌شنبه به فکه می‌روم و سه‌شنبه یا چهارشنبه هفته آینده می‌‌آیم، یکدیگر را ببینیم، نوشته‌ای هم از کیفش درآورد و به من داد و گفت:«این نوشته، ناتمام است. آن را بخوان.» گفتم:« بهتر نیست آن را تمام کنی؟» گفت:«خیر». نوشته را به من داد و خداحافظی کرد و رفت و این یادگار او اکنون پیش من است». آوینی آثارش را برای ما جدا گذاشت و رفت. آنها را باید تمام کنیم ولی قبل از آن باید بیندیشیم اکنون چه چیزی از آوینی به ارث برده ایم؟ لینک متن کامل یادداشتم در خبرگزاری مهر به مناسبت سالگرد شهادت https://mehrnews.com/xNYXZ
6.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در یک سکانس از فیلم به وقت شام خلبان ایرانی و شیخ داعشی هر کدام از قرآن شاهد می آورند. آیا بهترین آیاتی که می شد در فیلم بیان شوند همینها هستند؟
هدایت شده از اندیشه در کرمانشاه
📝سرمقاله 66نشریه با عنوان« ایران و مسائل و مشکلاتش» سخن تازه ای نداشت و مدتهاست استاد احساس می کند حرفهایش تکراری شده است وبرای همین بارها تصمیم به خداحافظی گرفته است. اما این سرمقاله وقتی با اندکی تأخیر توسط برخی رسانه ها بازنشر شد، مورد توجه قرار گرفت و بازتاب زیادی داشت. 🔸جمله اصلی این یادداشت که به مذاق خوانندگان بسیار خوش آمد این بود که«ایران پر از مشکل است اما مسئله ندارد». او می گوید مشکل اخلاقی ما مسئله نداشتن است. «مسئله نداشتن یعنی از خود غافل بودن و به وظیفه نیندیشیدن و شانه از زیر بار مسئولیت خالی کردن و تقصیر پدید آمدن مشکل ها و رفع نشدنشان را به گردن چرخ و فلک و این پیش آمد و آن حرف و صفت انداختن است». 🔸این جمله حال کسانی که از وضع موجود ناراضی هستند ولی نمی خواهند یک معترض عوام باشند را تقویت کرد. ولی اگر به همین مقدار در تفسیر اندیشه داوری بسنده کنیم جفاست. لب سخن این است که کاش به جای سیاسی دیدن امور، اندکی به شرایط امکان و تحقق امور می اندیشیدیم. او مانند همیشه می گوید: مشکل بزرگ و اصلی، مشکل چشم انداز تاریخی و روابط و مناسبات و نظم است. کارشناسان معمولاً امور را تخصصی می بینند و می پندارند که با تصمیم های موضعی می توان مشکل های کلی و ساختاری را رفع کرد. 🔸نکته مهم این است که در این یادداشت او از یک سخن خوب که به میان آمده است می گوید و آن سخن تمدن نوین اسلامی است. داوری برخلاف برخی غرب گرایان مقابل نظریه تمدن اسلامی موضع نمی گیرد و آن را محال نمی داند بلکه برای آن راه حل اجمالی ارائه می کند:«برای ساختن این تمدن قاعدتاً باید دین و مدرنیته را با هم جمع کرد و با اندیشیدن به طرح آینده لااقل به یاد تجدد آورد که دارد با افق های باز خداحافظی می کند ولی توجه داشته باشیم که بنای نظام الهی و قدسی جز با رسوخ در توحید و آزادی از تعلقات دنیای جدید و کسب ملکات فاضله و مکارم اخلاق، در عین آشنایی نزدیک با جهان جدید و آزادی از آن (که نمی دانیم چگونه ممکن است) متصوّر نمی شود». 🔸دکتر داوری گرچه همچنان معتقد است برای رفتن در راه تجدد باید از عقل جدید راهنمایی خواست اما دوباره دیدگاه خود درباره انتظار را مطرح می کند: «زندگی کردن میان دو جهان مشکل بزرگ ما و معمای تاریخ معاصر است ولی متأسفانه ما هم کمتر صبر داریم و نمی دانیم و نمی خواهیم بدانیم که راه تاریخ را باید با درد تفکر و جسارت در عمل گشود و پیمود». این صبر و درد تفکر و جسارت در عمل همان صدایی است که این روزها برخی از طرفداران روشنفکری نمی خواهند از داوری شنیده شود. هر چند خود داوری هم بیش از این نمی داند و نمی تواند این صدا را بلند کند. @kermanshah_andishe
این فیلم درباره یک آمریکایی وطن دوست است که نمی خواهد فرمان ششم از کتاب مقدس که می گوید «کسی را نکش» را نقض کند. برای همین به ارتش ملحق می شود اما فقط یک امدادگر و بهیار می شود و هرگز اسلحه را لمس نمی کند مگر لحظه ای که در جنگ اسلحه را در ساختن یک برانکارد موقت به کار می برد! در نیمه دوم فیلم وقتی جنگی خونین در یک بلندی نزدیک اوکیناوای ژاپن در حال رخ دادن است، او تعداد زیادی از مجروحین آمریکایی و حتی ژاپنی را مداوا می کند و با سختی و در خطر بسیار از روی قله با طناب به پایین می فرستد. در پایان هم در حالی که زخمی بر روی برانکارد به پایین بلندی فرستاده می شود کتاب مقدس را بر سینه دارد و دوربین طوری او را تعقیب می کند که گویا به آسمان عروج کرده است. شباهت این فیلم به فیلم دیگرش ، ، این است که مملو از خشونت است و در عین حال با مضامین دینی توأم شده است. جذابیتهای فیلم گیبسن قابل انکار نیست و فرصت طلبی او در استفاده از یک داستان واقعی هم ستودنی است. این فیلم معرفی یک قهرمان آمریکایی است که بر اعتقاد خود بسیار راسخ است و برای آن هزینه می دهد. اما از تناقضات بزرگ آن نمی توان چشم پوشی کرد. تناقض اساسی در اصل است. این اندیشه نظراً و عملاً با مشکلاتی مواجه است چون با مبانی دینی ناسازگاری دارد و در عمل هم امکان پذیر نیست! در قرآن هم کشتن یک انسان به منزله کشتن همه انسان هاست اما این حکم دو استثنا دارد: کسی که دیگری را کشته و کسی که فساد فی الارض مرتکب شده است. در این فیلم هم می بینیم که اگر همرزمان امدادگر آدم نمی کشتند او نمی توانست انسانی را نجات بدهد. تناقض مهم دیگر این است که اندیشه عدم خشونت به روشی بسیار خشن ترویج می شود! همانطور که سرباز صلح طلب آمریکایی، عضو ارتش متجاوز آمریکا می شود ولی ناخواسته جان متجاوزان را نجات می دهد و موجب کشتار بیشتر می شود! از طرف دیگر معلوم نیست این امدادگر صلح طلب چرا نمی پرسد آمریکایی ها چرا کیلومترها دورتر از وطن خود به خاک ژاپنی ها تجاوز کرده اند؟! حتی چرا برای پیروزی آنها دعا می خواند؟! باید به کارگردان آمریکایی تبریک گفت که چگونه فیلمی در ستایش یک قهرمان آمریکایی ساخته است که تجاوزگری آمریکایی را با یک داستان بشردوستانه تبلیغ و ترویج کرده است!
تأملی در نظریه «جواز تعبد» آقای سید کمال حیدری: در این نظریه می خوانیم که چنانچه پیروان هر دین و مذهب، چه الهی و چه غیرالهی اگر واقعاً به دنبال حقیقت بوده باشند و پس از مطالعه و بحث و تحقیق در حدّ توان خود، نهایتاً مصداق حقّ را در یک آیین خاص تشخیص داده باشند، حتی اگر در قیامت خلاف دیدگاه ایشان کشف شود، باز هم معذور و مأجور خواهند بود و به بهشت می روند؛ زیرا «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» (بقره/ ۲۸۶). این نظریه بر این مبناست که: فقط خداوند و معصومین (علیهم السلام) هستند که می توانند بگویند فهم و برداشت چه کسانی مطابق با نفس الأمر است و فقط در ظرف قیامت که روز آشکار شدن اسرار و حقایق است، می توان صحت آراء و اندیشه ها، و تطابقشان با واقع را بدون هیچ شکّ و شبهه ای در یافت. این نظر مبتنی بر نظریه احتمال و حجیت “قطع” است اما قطع اصولی و نه یقین منطقی. در این نظریه ملاک‌دلیل است نه مطابقت با واقع. نقد نظریه: این نظریه اگر در حد پلورالیسم نجات تقریر شود (که بین حقانیت و نجات و بین جاهل قاصر و مقصر تفاوت قائل می شود)، سخن تازه ای نیست. اما این نوع تقریر از نظریه جواز تعبد کافی نیست... 1. نظریه پرداز باید در مورد نظر قرآن پیرامون حجت بالغه و نفی عذر مستضعفین اعلام موضع کند. به طور خلاصه مستضعف انسان بیچاره است ولی در نظریه جواز تعبد سخن از انسانی است که مدعی دلیل است و معلوم است که بین این دو تعبیر فاصله است. 2. صاحب این نظریه در خصوص دستور مقابله با مشرکین و کفار در قرآن نظر خود را واضح کند. در قرآن دستور جنگ با کفار صادر شده است: آیا بر اساس این نظریه می توان با کسی جنگید؟ منحصر کردن تشخیص به نبی و معصومین، به معنی بی اثر بودن تشخیص دیگران نیست. چرا که آن بزرگواران هم معیارهایی برای تشخیص حق از باطل ارائه داده اند که پیروان آنها در حد مقدورات خود می توانند بر اساس این معیارها در مورد پیروان ادیان دیگر نظر بدهند. 3. خداوند بنا دارد نور هدایتش را به مردم برساند تا مردمان نگویند چرا رسولت را بر ما نفرستادی! و هیچ امتی نیست جز آنکه یک‌نذیر در آن به سر برده است. بر این اساس نفی عذر مستضعفین و جواز جهاد با کفار هم قابل توجیه است. قاعده حجت بالغه می گوید کسی از مردم نمی تواند بر خدا حجتی داشته باشد و هیچ قومی نمی تواند بگوید چرا کسی را برای ما نفرستادی و قران تصریح کرده است که «هر امت یک نذیر» داشته است. بر این اساس می توان گفت حجت بالغه الهی نمی گذارد عده ای به صورت برهانی کافر شوند. نظریه جواز تعبد را می توان با کلمات این آیه مقایسه کرد: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿بقره۶۲﴾. در این شرط اجر و نجات دلیل نیست بلکه توحید است. عجیب این است که آقای حیدری می گوید منظور از الله و عمل صالح، خدا و عمل در معنا و‌منظر هر یک ازادیان است! این تفسیر از این آیه بی دلیل است و با صفات الله در قرآن سازگار نیست. آیا خدای تثلیثی یا پدرواره با الله یک معنا دارد؟ چگونه می توانیم ادعا کنیم منظور از الله یک مفهوم سیال در ذهن همه دینداران است؟ ثانیاً این نظریه جواز تعبد به مذاهب غیرالهی را هم صادر کرده است و چگونه الله در این آیه توسط کفار پذیرفته شده است؟ لب نظریه جواز تعبد هم از لحاظ شرط نجات و هم از لحاظ دایره مصادیق با مضمون این آیه متفاوت است. این آیه شرط نجات را توحید می داند ولی نظریه آقای حیدری شرط نجات را دلیل داشتن می داند و این دو یکسان نیستند. در این نظریه، خلط بین برهانی بودن و توحیدی بودن در بسیاری از شاهدگیری ها آشکار است. مثلاً سیدکمال حیدری در تفسیر کلام استاد خود مرتکب خطا شده است. او از کلام علامه طباطبایی در رساله الولایه می خواهد جوایز تعبد به همه ادیان را نتیجه بگیرد برای همین نقل می کند که علامه مدار سعادت را انقیاد و تسلیم می داند نه فقط دین حق. در حالی که در کلام علامه معیار انقیاد است نه قطع، تسلیم و توحید است نه دلیل. در حالی که طبق مدعا ممکن است کسی به دین غیرالهی قطع پیدا کند. نقد این نظریه به زبان دیگر این است که نظریه آقای حیدری ناگفته زیاد دارد و تنها به شرایط یک قطع اصولی بسنده کرده است. همین ناگفته ها می تواند منشأ سوءتفاهم باشد و اگر به آنها تصریح شود آن را بیشتر مقید می کند. به جای این نظریه تعبد به همه چیز! باید گفت: هر کس که در حد خود در طلب توحید باشد خداوند از او می پذیرد. اما نه اینکه هر کس به هر چیزی قطع پیدا کرد، معذور و مأجور باشد. وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ (آل عمران85). متن تفصیلی: http://estentagh.blog.ir/post/96
هدایت شده از اندیشه در کرمانشاه
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🔸در تفسیر سوره قدر اثر مرحوم یک تغییرمعنا در کلمه تقدیر رخ داده و تقدیر به معنای نقشه و طرح و برنامه ریزی انسانی به کار رفته است(ص9). در حالی که در بیان قرآن تقدیر معنای الهی دارد نه بشری. تقدیر به معنای برنامه ای است که خدا برای ما دارد نه ما برای خود. البته منظور صفایی حائری از این برنامه ریزی مستقل از خدا نیست بلکه به این معنی است که ما از امکانات و سرمایه های شب قدر بهره برداری می کنیم. صفایی می گوید: اشتباه ما این است که در شب قدر کاری نکرده ایم و برنامه ای نریخته ایم (ص10). این کار و برنامه در کجای سوره قدر است؟ در نگرش توحیدی تقدیر مقابل تدبیر قرار دارد. گفته اند «العبد يدبر و اللّه يقدر». این جمله اشاره به تقابل تقدیر و تدبیر در کلام مولا دارد که فرمود: «يَغْلِبُ الْمِقْدَارُ عَلَى التَّقْدِيرِ حَتَّى تَكُونَ الْآفَةُ فِي التَّدْبِير» (نهج البلاغه، حکمت459) و« تَذِلُّ الْأُمُورُ لِلْمَقَادِيرِ حَتَّى يَكُونَ الْحَتْفُ فِي التَّدْبِير» (حکمت16). البته تقدیر برای نفی هر گونه تدبیر نیست که فرمود: َ «لَا عَقْلَ كَالتَّدْبِير» (حکمت113). بلکه باید تدبیر با تقدیر هماهنگ باشد. ولی نباید برای بیان این هماهنگی تقدیر را به معنای تدبیر معرفی کرد. کاری که عین صاد در تفسیرش انجام داده است! شب قدر شب تقدیر است نه شب تدبیر. در شب باید قرآن خواند و ذکر گفت و به سوی خدا انقطاع پیدا کرد تا برای کار و تلاش روز آمادگی پیدا کرد: «إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قيلاً ، إِنَّ لَكَ فِي النَّهارِ سَبْحاً طَويلاً » (مزمل6و7). اما جابجایی تقدیر وتدبیر در کلام عین صاد سبب شده است که جایگاه شب و روز به هم بریزد. 🔸ممکن است برخی این نقد را اشکال تراشی لغوی تلقی کنند و بگویند این معنا مفیدتر است چون به تدبیر جایگاهی توحیدی می بخشد. اما واقعیت این است که اولاً ذهن سیال مفسر در اینجا مفاهیم و تقسیم بندی های زیادی پس از این گام لرزان تولید کرده است که همگی می توانند مصداق این حدیث باشند که «من فسّر القرآن برأیه فأصاب فقد أخطأ»: کسی که تفسیر به رأی کند و درست بگوید بازهم خطا کرده است! ثانیاً خدا در سوره قدر از تدبیر بنده سخن نگفته است چون بنده اول باید بندگی اش را درک کند و تا به انقطاع الی الله نرسد برنامه ریزی او نوعی انانیت در خود دارد. *** ⬅️پانوشت: 🔸ممکن است گفته شود پس تدبیر ما چگونه باید باشد؟ پاسخ به این پرسش داده شده است: ☑️ اولاً نباید عجول بود و تمام پاسخ را لازم نیست در سوره قدر جست و جو کنیم بلکه سوره یوسف بسیار سخن از نقشه و برنامه ریزی دارد (رجوع کنید به مقاله نظریه کشاورزی فرهنگی از اینجانب) ☑️ثانیاً برای تبیین نظریه «تدبیر در تقدیر» باید گفت امثال که خودآگاهی بهتری نسبت به خودبنیادی مدرن دارند و در نقد و تحلیل آینده نگری سخن گفته اند، گام محکم تری را آغاز کرده اند؛ سخنرانی دکتر داوری در روز جهانی آینده به نوعی علیه علم آینده نگری بود. چون معتقد بود آینده عدم است پس آینده نگری را نمی توان علم دانست و آموزش داده نمی شود. پس از نظر او آینده چطور دیده و ساخته می شود؟ او می گوید علم آینده عین عمل است و عزم و همت آینده با یک طرح اجمالی را مقدم بر برنامه ریزی و گردآوری اطلاعات می داند. برنامه هم بیان و اظهار عزم و تصمیمی است که یک کشور برای فردای خود اتخاذ می کند. 🔸اگر بخواهیم این تحلیل را با تحلیل عین صاد مقایسه کنیم باید بگوییم درک این طرح اجمالی (نه تفصیلی) در شب قدر رخ می دهد.
هدایت شده از اندیشه در کرمانشاه
📝صفحه اندیشه نشریه #اتفاق_کرمانشاه 🔸درباره سیل بیشتر بیاندیشیم 🔸معرفی کتاب شطرنج با ماشین قیامت 🔸نقد کتاب نخل و نارنج @kermanshah_andishe
به #احمد_شاملو نقدهای جدی دارم مخصوصاً به خاطر قضاوتهای سطحی که #حافظ را ملحد دانسته است. اما به هر حال او یک شاعر است که اتفاقاً در مورد جایگاه شاعر سخنان مهمی دارد. این تصویر نشان می دهد که وقتی رابطه تخصصی باشد نه ایدئولوژیک، حجاب ها مانع گفتگو نیست. رهبر انقلاب تخصصی‌و حرفه ای به شعر نگاه می کند و این از آرامش حین مطالعه او در این تصویر کاملاً پیداست.
هدایت شده از اندیشه در کرمانشاه
📢اطلاعیه 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸 🔶ماه رمضان ماه قرآن است و چه خوب است که این ماه، بیش از ماههای دیگر فرصتی برای خارج کردن قرآن از مهجوریت باشد. 🔶 در این ماه جلسات قرآن برگزار می شود و محافل قرآنی بر رونق خود اضافه می کنند. ☑️ اما مهم ترین وظیفه تدبر در قرآن است. 🔶 که از سال ۱۳۹۴ فعالیت خود را آغاز کرده است، به زودی پس از اتمام تفسیر سوره هود، وارد سوره یوسف ، احسن القصص قرآن ، خواهد شد. 🔶 در این گروه به صورت هفتگی چکیده ای از حدود ۲۰ الی ۳۰ صفحه مطرح شده و در طول هفته نکات تکمیلی از تفاسیری مانند تسنیم و ... اضافه خواهد شد. علاوه بر این در فرصتهای مناسب جلسات حضوری نیز تشکیل می شود. 🔶کسانی که تاکنون وارد تفسیر نشده اند این ماه را غنیمت بدانند و برای معرفت به کتاب آسمانی تصمیمی دوباره بگیرند. ⬅️لینک عضویت گروه در پیام رسان ایتا: http://eitaa.com/joinchat/2802319371C1ec9ed0c5a @kermanshahandishe
! لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهٰا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا (مریم٦٢) در بهشت رزق را فقط صبح و شب قرار داده اند. از این آیه می فهمیم در زندگی آرمانی و ایده آل ارزاق در وسط روز توزیع نمی شود. برخی علما مانند به سنت ما اشاره کرده اند که ناهار نداریم و بالاتر از این در حدیث از لایه باطنی این آیه نتیجه گرفتند که تَغَدَّ وَ تَعَشَّ وَ لَا تَأْكُلْ بَيْنَهُمَا شَيْئاً فَإِنَّ فِيهِ فَسَادَ الْبَدَنِ أَ مَا سَمِعْتَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيها بُكْرَةً وَ عَشِيًّا ( الكافي، ج‏6، ص288). نتیجه ای که برخلاف مشهورات است و در هم ترویج می شود. به زبان این آیه، اگر کسی ناهار بخورد به سبک زندگی بهشتی عمل نکرده و به دنبال روزی ننهاده رفته است پس طبیعتاً چنین کسی خود باید عواقب زندگی غیرطبیعی اش را بپذیرد. خداست و خدا وعده ناهار در برنامه قرار نداده است. زندگی رمضانی ریاضت غذایی نیست بلکه زندگی طبیعی تری نسبت به دیگر ماههای سال است. به بهشت و خوش آمدید.
مولوی بیتی درباره قرآن دارد که قاعدتاً با مزاج روشنفکری و مدرنیته سازگار نیست. معنی قرآن ز قرآن پرس و بس/ وز کسی که آتش زدست اندر هوس. در این بیت مرجع فهم قرآن خود قرآن معرفی شده است در حالی که نزد غرب گرایان عقل مرجعیت دارد. آنان بیشتر طرفدار تفسیر عصری و عقلی قرآن هستند. اما مولوی و همفکران او معتقدند برای فهم قرآن باید مقابل قرآن قربانی و پست شد تا با آن به اتحاد رسید. مصطفی ملکیان در تفسیر این بیت (سخنرانی در شب تفسیر قرآن) سه نکته گفته است: یکی اینکه «این سخن اختصاص به قرآن ندارد و در هر کتابی یفسر بعضه بعضها». در اینجا باید گفت این سخن مولانا بیشتر از هر چیز با آیه أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا (نساء82) قرابت دارد. این سخن بر این است که تدبر در قرآن همان تفسیر قرآن به قرآن است چون لازمه تدبر اختلاف نداشتن است. در این آیه مقایسه ای هم میان قرآن و کلام غیرخدا هم صورت گرفته است. شاید بتوانیم بگوییم قرآن بیش از همه کتابهای دیگر قابلیت خودتفسیری دارد چرا که از وحدت نهایی و‌ کامل برخوردار است. قرآن ابتدا در لوح محفوظ بوده و سپس تفصیل پیدا کرده است. دوم اینکه ملکیان مدعی است:« من در طول تاریخ فرهنگ اسلامی تا کنون تفسیری ندیده ام که مصداق تفسیر بعض به بعض قرآن باشد. همیشه مفسران ما پیش انگاشته ها و پیش پنداشت هایی درباره قرآن داشته اند». این بیان یعنی تفسیر قرآن به قرآن در المیزان و تفاسیر مشابه هم از این قاعده مستثنی نیستند در حالی که شواهد خلاف آن را بیان می کنند و بسیاری از ابهامات قرآنی با همین روش در المیزان رفع شده است. بهتر بود به جای من ندیده ام گفته می شد که هنوز کامل ترین تفسیر قرآن به قرآن نوشته نشده است و موانع فهم کاملاً از سر راه برداشته نشده است. نکته مهم دیگر این است که ملکیان معتقد است مولانا در مصرع اول به ضرورت شعری از تعبیر «بس» استفاده کرده زیرا «و بس» گفتن با مصرع دوم هماهنگ نمی شود که می گوید «وز کسی کاتش زدست اندر هوس» یعنی معنی قرآن را از کسی که در هوس آتش زده نیز بپرس. این ادعا که مولانا معنی را قربانی قافیه اندیشی کرده است نقص بزرگی برای مولاناست. در حالی که بهتر می توان این شعر را معنی کرد: به نظر مولانا تنها راه فهم معنی قرآن، پرسیدن از خود قرآن است (و قید «بس» در اینجا آگاهانه بیان شده است) اما سؤال این است که چطور بلافاصله در مصرع بعدی این انحصار «بس» شکسته می شود؟! به نظر می رسد با دقت در بیان مولانا به بزرگی این شعر پی می بریم. چون او نمی خواهد با اخباری گری را با این بیت ترویج کند و حتی عقل را تعطیل کند. بلکه می خواهد بگوید کسی می تواند معنی قرآن را از قرآن بپرسد که هوس خود را آتش زده باشد. پس مصرع دوم تقریر دیگری از انحصار در مصرع اول است. در بیت بعدی هم مولانا از کسانی می گوید که خود را تسلیم و قربانی قرآن کرده اند و در نتیجه با قران متحد شده اند: پیش قرآن گشت قربانی و پست / تا که عین روح او قرآن شدست ملکیان هم به این علت معتقد است که تاکنون تفسیر قرآن به قرآن ندیده است چون می گوید همیشه پیش انگاشته ها و پیش پنداشت هایی وجود داشته است. این پیش فهم ها را می توان همان هوسی دانست که موجب تفسیر به رأی می شود. ولی نباید چون با نظریه تفسیر قرآن به قرآن چندان همدلی وجود ندارد بگوییم کسی هم نیافته ایم که آتش در هوس خود زده باشد.