eitaa logo
خدا ودیگرهیچ
152 دنبال‌کننده
141 عکس
50 ویدیو
34 فایل
در این کانال گفتارها و‌نوشتارهایی بر اساس تفکر توحیدی منتشر می کنم موضوعات متنوعند: از متون دینی تا فلسفه و هنر و حوادث واقعه و آرای اندیشمندان و... مگر نه اینکه توحید همه چیز را در برمی گیرد؟ رضاکریمی @rezakarimi1001
مشاهده در ایتا
دانلود
خلاصه مبحث اسماء الله در قرآن و حدیث (با نگاهی به تفسیر المیزان و تسنیم) http://estentagh.blog.ir/post/80
در شعر می گوید: گاهي گمان نميکني ولي خوب ميشود/ گاهي نميشود که نميشود که نميشود». او به یک حقیقت مهم در عالم اشاره می کند و آن اینکه شدن یا نشدن خواسته ها به دست ما نیست. در چنین حالت تسلیم و ناچاری چه باید کرد؟ پاسخ قیصر در پایان این است که «بي عشق سر مکن که دلت پير ميشود». اما این عشق باید بیشتر توضیح داده شود. پاسخ این است که در کف شیر نر خونخواره ای / غیر تسلیم و رضا کو چاره ای پاسخ این است که رضا به داده بده وز جبین گره بگشای/ که بر من و تو در اختیار نگشادست پاسخ ع این است که «عَرَفْتُ اللهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَم »: خداوند را به وسیله فسخ شدن تصمیمها گشوده شدن گره ها و نقض اراده ها شناختم (حکمت247 نهج البلاغه). می بینیم که چاره جویی در وضعیت ناچاری دو گونه است و قرآن هم دو پاسخ دارد یک پاسخ برای افراد عصبانی و دیگر پاسخ برای طالبان هدایت. قرآن به افراد عصبانی در این شرایط می گوید: مَنْ كانَ يَظُنُّ أَنْ لَنْ يَنْصُرَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ فَلْيَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّماءِ ثُمَّ لْيَقْطَعْ فَلْيَنْظُرْ هَلْ يُذْهِبَنَّ كَيْدُهُ ما يَغِيظُ (حج/15): کسی که همواره گمان می کند که خدا هرگز پیامبرش را در دنیا و آخرت یاری نخواهد داد باید طنابی از سقف بیاویزد، سپس خود را حلق آویز کند، پس ببیند آیا چاره جویی اش آنچه را سبب خشم او شده است از بین می برد؟! پاسخ قرآن به انسان طالب هدایت این است که فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ (انعام/125). هرکس را خدا بخواهد هدایت کند سینه اش را برای تسلیم شدن گشاده می کند. وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا (آل عمران83) آنچه که در آسمان و زمین است تسلیم اوست؛ با رغبت یا با اکراه! عالم همه تسلیم خداست. تو باید انتخاب کنی: عاشقانه تسلیم می شوی یا به زور تسلیمت کنند؟!
آن کس که قصه هزارویک شب می گفت، از آن یک شب چه می دانست؟ چه کسی گفت یک شب هزار شب نمی شود؟ چه کسی گفت یک شبه ره صدساله نمیشود رفت؟ چه کسی گفت همه حرفها را نمیشود یکجا گفت؟ چه کسی گفت همه چیز را همگان دانند؟ او که اینها را گفت فرق کشش و کوشش را نمیدانست *** لیله‌القدر خیر من الف شهر تنزل الملائکه و‌الروح فیها باذن ربهم من کل امر
هدایت شده از Karimi
1.9M
درباره سوره قدر http://estentagh.blog.ir/post/81
در حاشیه ماه عسل امروز: حکما گفته اند وقتی فضیلت از اعتدال خارج می شود به رذیلت تبدیل می شود. مصادیق دیگری برای افراط در شجاعت قابل شناسایی است: گستاخی، اوباش گری، لاتی و... در برخورد با این صفات بهترین راه حل بازگرداندن آنها به اصل خویش یعنی شجاعت است. به نظرم تحول و توبه این افرادی از همین طریق رخ داده است. کاری که با کرد. کاری که دفاع مقدس با کرد. پ ن: در برنامه امروز یکی از موتوریها گفت واقعی ساخته ولی ما در اتوبوس از اخراجیها بدتر بودیم! یک تفاوت دیگر دو روایت، نقش امثال شهید چمران است که جای کار در فیلم ده نمکی داشت.
مسئله فلسطین از دو‌جنبه قابل تحلیل است: از جنبه انسانی و حقوق بشری و از جنبه قرآنی. از جنبه انسانی یک کشور غاصب وجود دارد که حقوق انسانها را نادیده می گیرد و کودکان و غیرنظامیان را می کشد و به جای انتقام از عامل واقعه مشهور به هولوکاست از مسلمانان انتقام می گیرد. از این جنبه البته مدعیان حقوق بشر بیکار نماندند و اتهام تروریسم و گریز از صلح را وارد می کنند. از جنبه قرآنی مسئله یهود و بیت المقدس مهم است. یک مسلمان باید برای این مسئله توجیه قرآنی داشته باشد. از تعبیر «من المسجد الحرام الی المسجدالاقصی» بر می آید که قدس یک مقصد و‌هدف است که خدا برای بنده و‌رسولش برگزید. از طرف دیگر صراحت قرآن در بیان دشمنی یهود با اهل ایمان و اینکه «دشمن ترین مردم نسبت به اهل ایمان یهود و مشرکینند» نباید ما را از اتهام یهودستیزی بترساند.  البته همه بنی‌اسرائیل و یهودیان اصیل(به تعبیر قرآن الذين هادوا) دشمن‌ نیستند اما شواهد متعددی وجود دارد که نشان می دهد مدرنیته و یهود در هم آمیخته شده اند. دنیاطلبی، مرگ گریزی، برتری جویی، غیب گریزی، خدای دست بسته... همه ویژگی های مشترک یهود و مدرنیته هستند. مسئله قدس ریشه دار تر از دعوای دو نظام سیاسی است...
مگر نه اینکه در تقدیر یک سال رقم می خورد؟ پس سال جدید تکویناْ اکنون شروع شده است:
مستند درباره استفاده سیاست از روانشناسی است. این اثر تحلیلی و قابل تأملی است که به سفارش بی بی سی توسط ساخته شده است. در قسمت اول و دوم با محوریت روانشناسی از  تأثیر روانشناسی پیروان و دشمنان فرویدی ها در قرن بیستم می گوید. در ابتدا می بینیم که خواهرزاده فروید چگونه با اعتقاد به من ناخودآگاه و تأثیرات غیرعقلانی وجود انسان، به کنترل ناخودگاه مردم دست زد و موجب شکستن سد مقاومت مردم و گسترش مصرف گرایی و توسعه اهداف دولت آمریکا شد. به طور مثال می بینیم که با چه ترفندهایی قبح سیگارکشیدن زنان شکسته می شود. روانکاوی در سیاست تا جایی پیش رفت که برنیز به عنوان همراه رییس جمهور آمریکا در انظار ظاهر شد. این ها را هم ادامه داد. ولی در ادامه عدم موفقیت روانکاوی فرویدی در حل مشکلات روانی انسانها منجربه تقویت مخالفان شد که در قسمت سوم می بینیم آزادسازی نیروهای جنسی و تمایلات درونی به جای کنترل ناخودآگاه در جامعه آمریکایی به صورت جنبش رواج پیدا می کند. در قسمت چهارم سیاستمداران محافظه کاری مانند تاچر و ریگان و در ادامه کلینتون و بلر تلاش می کنند حتی به قیمت نفی برخی ارزشهای حزبی فردگرایی را رواج داده و با روان درمانی طبق احساسات و ارضاءشخصی و فردی مردم و فارغ از گرایشات طبقاتی و ایدئولوژیک تبلیغات و ‌تجارت کنند. اما گویا مشکل سیاستهای مصرف گرایانه کوتاه و‌ شناور بودن است... این مستند با نمایش سنگ یادبود فروید به پایان می رسد.
دعای وداع با ماه رمضان سلام های سوزناکی دارد. اما برای کسی که در طلب معرفت در است باید ربط بین اول و آخر را کشف کند. این دعا با خداشناسی مهمی شروع می شود و به چند آیه مهم می رسد و بعد از آن است که سخن از ماه رمضان است. آیا توصیفات قبل از وداع فقط کلمات مقدماتی برای آماده کردن دلهاست یا اینکه معنای خداحافظی را بیشتر توضیح می دهد؟ خلاصه بخشهای دعا این است که بنیان افعال الهی بر تفضل است و دعا و توبه و حمد راه های ارتباط با چنین خدایی است و ماه رمضان بهترین زمان برای تجربه کردن چنین رابطه پرسودی است. این زمان گران خداحافظی تلخی دارد؛ چه برای کسانی که فیض بردند و دیگر نمی برند و چه برای کسانی که فیض و بهره نبردند.
در ماه رمضان خیلی به چشم می آید. چون روزه عملی است که ماهیتی سلبی دارد نه ایجابی. از این جهت حسن این ویژگی روزه این است که ریا در آن نیست و از شدت اخلاص آن خداوند گفته «روزه مال من است و خودم جزای آن هستم». ولی  روزه داران هرچقدر زیاد باشند با کمترین روزه خواری فراموش می شوند و به عبارتی آنها در این جنگ رسانه ای به شدت مظلوم هستند! شاید اینجاست که غیرت الهی به کمک مؤمن می آید و روزه خوار را به شدت تعزیر می کند. تنها جایی که پرده کنار می رود و می فهمیم روزه داران چقدر بودند(به جز دل تاریکی های لیله القدر) در روشنای است. آنجا که نه در چارچوبها و زیر سقف، که زیر آسمان و در مقابل چشمان، آشکارا می گوییم: هذَا الْیَومِ الَّذى جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمینَ عیداً وَلِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ ذُخْراً وَشَرَفا وَ کرامة وَمَزِیْداً در فاصله طلوع آفتاب تا اذان ظهر کمتر نمازی توصیه شده است. اما نماز عید باید در آشکارترین و پررفت و آمدترین زمان اقامه شود. این نمایش رسانه ای با ظهور امام مسلمین واجب می شود. آن وقت مؤمنین کاملا از مظلومیت خارج می شوند.
اطرافیان من انسانهای متفاوت و حتی متضادی هستند ولی با همه آنها ارتباط دارم و به نوعی دوست آنها محسوب می شوم. اگر فاصله ای میان من و دیگران رخ داده باشد ناشی از فاصله گرفتن دیگری بوده است و یا ناشی از اصرار بر تنش ها و مخالفتها. به یاد داستانی از داستان راستان شهید مطهری با نام «دو همكار» افتادم: هشام بن الحكم و عبد اللّه بن یزید اباضی.  این دو نفر ضرب المثل دو شریک خوب بودند که به شركت یكدیگر یك مغازه ی خرازی داشتند، و تا زنده بودند میان آنها اختلاف و مشاجره ای رخ نداد.  چیزی كه موجب شد بیشتر موجب اعجاب خاص و عام گردد، این بود كه این دو نفر از لحاظ عقیده ی مذهبی در دو قطب كاملا مخالف قرار داشتند، زیرا هشام از علما و متكلمین سرشناس شیعه ی امامیه و یاران و اصحاب خاص امام جعفر صادق علیه السلام بود، ولی عبد اللّه بن یزید از علمای اباضیه (یكی از فرق ششگانه ی خوارج) بود. آنجا كه پای دفاع از عقیده و مذهب بود، این دو نفر در دو جبهه ی كاملا مخالف قرار داشتند، ولی آنها توانسته بودند تعصب مذهبی را در سایر شؤون زندگی دخالت ندهند و با كمال متانت كار شركت و تجارت و كسب و معامله را به پایان برسانند. عجیبتر اینكه بسیار اتفاق می افتاد كه شیعیان و شاگردان هشام به همان مغازه می آمدند و هشام اصول و مسائل تشیع را به آنها می آموخت و عبد اللّه از شنیدن سخنانی برخلاف عقیده ی مذهبی خود ناراحتی نشان نمی داد. نیز اباضیه می آمدند و در جلو چشم هشام تعلیمات مذهبی خودشان را كه غالبا علیه مذهب تشیع بود فرا می گرفتند و هشام ناراحتی نشان نمی داد. یك روز عبد اللّه به هشام گفت: «من و تو با یكدیگر دوست صمیمی و همكاریم.تو مرا خوب می شناسی. من میل دارم كه مرا به دامادی خودت بپذیری و دخترت فاطمه را به من تزویج كنی». هشام در جواب عبد اللّه فقط یك جمله گفت و آن اینكه: «فاطمه مؤمنه است». عبد اللّه به شنیدن این جواب سكوت كرد و دیگر سخنی نگفت. این حادثه نیز نتوانست در دوستی آنها خللی ایجاد كند. همكاری آنها باز هم ادامه یافت. تنها مرگ بود كه توانست بین این دو دوست جدایی بیندازد و آنها را از هم دور سازد! همانطور که توضیح خواهم داد نمی خواهم دیگران من را پلورالیست بدانند. اما حکایت من هم شبیه به هشام بن الحکم شده است.  در شهر محل زندگی ام سه مذهب رسمی (شیعه ، سنی و طایفه اهل حق) وجود دارد و آدمهای هر سه دسته با من تماس مستقیم دارند. از طرفی دایره دوستانم هم بسیار متفاوت است از مخالف سیاسی و عقیدتی تا موافقی که مدام برداشتهای مخالف از هم داریم! حفظ ادامه دوستی ها سبب اعجاب و گاهی سبب اعتراض دیگران شده است. بارها دوست از دوست دیگر نزد من شکایت می کند و از دوستی من با آن دوست گلایه دارد... و در این تقاطع همچنان مانده ام. شاید خودم هم ندانم که چرا بر سر تقاطع هستم.  که قبلا می دیدم شخصیتم  همچنان در حال «شدن» است و همچنان این وضع ادامه دارد. بعدا در نظریه   به تقریر متفاوتی در موضوع رابطه بین اسلام و ادیان نزدیک شدم. این نظریه در موضوع رابطه بین مسلمانان و غیر مسلمانان هم قابل تبیین است. با وجود رابطه، همچنان اهل مخالفت نظری و عملی هستم و به معروف و منکر اعتقاد داشته و مطابق شرایط به آنها امر و نهی می کنم. جالب است که برخی من را «صلح کل» می دانند و برخی از شخصیت «محکم و سخت» ام گله می کنند. چه کنم که آنقدر آدمهای اطرافم متفاوتند؟ شاید دوران معاصر اینگونه باشد که انسانها تفاوتهای خود را بسیار بیشتر از گذشته بروز می دهند . من به «آدم ها» دچار شده ام. آدمها هر کدام «طور»ی هستند. این اراده الهی است :وَ قَدْ خَلَقَكُمْ أَطْواراً (نوح/14). *** اکنون در دنیای مدرن تقسیم بندی مؤمن و کافر تضعیف شده است. اما در این نظریه این تقسیم به قوت خودش باقیست. در اینجا ایمان و اسلام با توسعه معنایی از انحصار خارج می شود و راه ایمان مماثل برای غیرمسلمانان باز می شود؛ به این معنی که هرکس بر اساس آنچه خدا به داده آزموده می شود و همه یک شکل ندارند و مناهج و شرایع متفاوتند. دغدغه «دیگران» داشتن زیباست اما به هر حال اصل تقسیم ایمان و کفر پاک کردنی نیست. اکنون می توان با کسی رابطه برقرار کرد که ایمان ما را ندارد اما در میان معتقداتش راهی برای اشتراک قابل ردیابی است به شرطی که او هم بخواهد و سازگار باشد.  پس رابطه با غیرمؤمن چند شرط دارد: ۱.مؤمن وسعت وجود و توانایی یافتن خدا در این رابطه را داشته باشد نه اینکه خود رنگ ببازد. ۲.وجود اشتراکات (کلمه سواء) بین طرفین به حدی باشد که امکان گفتگو (بالفعل کردن اشتراکات) ممکن باشد. ۳. خواست و طلب غیرمؤمن برای تعالی به سوی اشتراکات وجود داشته باشد. پس رابطه با غیرمؤمن بازهم با هدف ایمان است نه بی طرفانه و آزاد.
در جام جهانی قبلی وقتی باختیم در خیابان ها شادی کردیم! چه برسد به حالا که گل نزده بردیم!! ای کاش پیروزی های واقعی و گل های زده تاریخ را به یاد بیاوریم و شکر کنیم.
؟ جامع چند خصلت است اول از همه اینکه فهیم است و به ادراک مراتب بالای علم رسیده است دوم اینکه در علوم مختلف شناخت دارد و حتی به شناخت ادیان و دنیای غرب علاقه نشان می داد و سوم اینکه به فهم این مراتب بالا نه فقط با بیان حکمی و عرفانی بلکه با زبان قرآن رسیده است. بسیاری واجد صفت یک یا دو صفت از این صفات هستند. برخی بزرگان اهل تأویل قرآن بوده اند و برخی افکار خود را با ظاهر قرانی عرضه می کردند. اما قرآن متنی است که برای عوام و خواص سخن دارد اما برخی قرآن را برای خواص می خواهند و برخی برای عوام. چگونه می شود که بین این دو جمع کنیم؟ هر چقدر زبان یک عالم قرانی تر شود و در توضیح قرآن قرآنی عمل کند به این هدف نزدیک می شود. در تفسیر المیزان گرچه بیان روان و ساده دیده نمی شود اما کمتر سخنان فلسفی تأویلی که بدون شواهد و استدلال و زبان قرانی باشد می بینیم. او اندیشه اش را به قرآن عرضه می کند. برای همین است که سخنان پرده درانه و شطحیات در کلام او وجود ندارد چون او مؤدب به ادب قرآنی در مواجهه با مردم است. در کتاب اسرارالایات مقداری قرآن و عرفان را به هم نزدیک می کند اما هرگز مانند علامه طباطبایی به زبان قرآنی آراسته نمی شود. به عنوان مثال علامه طباطبایی همانند عرفاء به مقام بلند امام واقف است پس مانند اخباریون و ظاهرگرایان در بند توصیفات اولیه از امام نیست اما به جای تعابیری همچون صادر نخستین و انسان کامل، کلام قرآنی را تفسیر می کند. این اصطلاح شفافیت و راهنمایی بیشتری برای شناختن دیگر شئون امامت را پیش پای طالب حقیقت می گذارد‌.
صفحه فرهنگ و اندیشه شماره 24ام نشریه
etefagh 24.pdf
14.24M
📥نسخه PDF ماهنامه
برای من سه بعد از ابعاد زندگی مهم و تأمل برانگیز است: یکی شخصیت معنوی و لطیف اوست که در نوشته ها، نقاشی و برخی خاطرات او ظهور کرده است. دیگری زندگی سیاسی اجتماعی اوست که ایران و آمریکا و لبنان و جنگ و وزارت و و در آن نقش جدی دارند. سومی زندگی شخصی و جدایی از همسر آمریکایی و فرزندانش و ازدواج با همسر لبنانی اش است. زندگی علمی او کمترین اهمیت را برایم دارد. در اولی را تقریبا نادیده می گیرد و دومی را بر اساس دیدگاه خود تفسیر می کند و سومی را به چالش می کشد و بلکه به نوعی را به خاطر آن محاکمه می کند! به نظرم چمران کاملا شناخته شده نیست و همچنان نیاز به تأمل و مطالعه دارد #۳۱_خرداد سالگرد شهادتش گرامی باد
به نظرم باید اکنون یک‌مثال مهم برای علم ثبت شود‌. داستان دروازه بانی که وقتی فهمید که قرار است مقابل شلیک یکی از بهترین‌های دنیا بایستد فیلمی را ضبط کرد و قهرمان را تحقیر کرد. نمیخواهم کل رفتارهای را حساب شده بدانم اما با آثار وجودی یک شخصیت مواجه هستیم. اگر تا امشب یک شوخی بود حالا شوخی جدی شده و یک نمونه علمی یا قابلیت بحث پیدا کرده است.
داستان مانند ظاهرا برای کودکان نوشته شده اما سرنوشت آن را برای اهل نظر و‌اندیشه مهم جلوه داد.  داستان یک ماهی پیر را تعریف می کند که از خواسته یک ماهی سیاه کوچولو می گوید که می خواهد انتهای جویبار را ببیند و بعد از جدل با مادر و دیگران راهی این سفر پرخطر می شود و در راه با خرچنگ و مرغ سقا و... مبارزه می کند و بعد از آنکه بر فراز دریا در حال مبارزه با مرغ ماهیخوار پیروز می شود به آب می افتد و دیگر خبری از او‌نمی شود. اینجاست که که داستان را از پیر شنیده هوایی می شود... این داستان مبارزه و تلاش برای آزادی و بزرگ شدن است... صدها سال قبل باز هم به جانداران داخل آب توجه نشان می دهد و در کتاب مهم و‌عرفانی از ماهیانی می گوید که نزد بزرگ خود  دریای وجود طلب کردند غافل از اینکه حقیقت دریا همان آب است که در آن بودند. آنها این حقیقت را نمی خواهند بپذیرند و حتی به بزرگ خود به خاطر افشای این راز حمله می کنند...! داستان سید حیدر عمیق تر و عرفانی تر است و داستان صمد پرشورتر و ‌مفصل تر... کمال در یک داستان در سفر بیرونی است اما حقیقت این است که آب همیشه با ماست و بهتر است به جای سفرهای دور خودمان را دریابیم. این دو ‌داستان دو نوع بینش در نگاه به حقیقت را نشان می دهد.
کارگردان غیرت و اعتراض  مردانه است و با ، ، ، ، ، ، ، و  همیشه معترض و غیرتی بود و به نظرم بر همان‌هست که بود و . طوری که همیشه اصرار داشت قهرمانش را بدون پیچیدگی و‌اهل اقدام ساده و مستقیم نشان دهد که تن به تن می جنگد و اگر لازم شد غیرعقلانی و غیرقانونی و چه بسا با سلاح سرد به خون خودش آغشته شود. در فیلم پرحاشیه قصه مردی را می بینیم که از یک طرف درگیر مسائل فرزندانش و توقعات ‌نسل جدید است و از طرف دیگر به و اعتراض دارد ولی با همین عناوین به خودش تهمت می زنند و در این جدال، مردی ها و نامردی ها قصه را پیش می برند. کیمیایی مدتهاست فیلم یکدست و خوش ساخت نساخته ولی همچنان آثارش سکانس ها و دارد.  در این فیلم همچنان لهجه جنوب شهری و کلمات قصار پرحرارت و خون و خشم را می بینیم  اما ویژگی این اثر و‌تفاوت آن با دیگر قیام های مردان فیلمهایش این است که اکنون سخن از است که دزدان دور آن می چرخند و نیز مرد قهرمان آشکارا ظاهر و بیان و عمل و سابقه انقلابی و مذهبی دارد و اهل قرآن و نماز و عاشوراست‌ و حتی این اعتراض عدالتخواهانه با طعم دعای فرج به پایان می رسد و گفته اند که  قاتل اهلی وصیت نامه کیمیایی است. اینجاست که مضمون تکراری آثار کیمیایی رنگ‌تازه می گیرد و ما نه تنها با سیاسی ترین فیلم بلکه با مذهبی ترین اثر روبرو‌ هستیم.
یکی از مهم ترین نشانه های وضعیت برزخی ما ایرانیان است. مانند که بسیاری از دولتمردان و انقلابیون آن را دور زده اند: فاش گویم و از گفته خود دلشادم دارم و در ایستادم @rezakarimi
از آیات قرآن بر می آید که حرکت خورشید و تغییر شب و روز زمان نماز را تعیین می کنند. اساسا عباداتی مانند نماز و روزه و حج بسیار زمانمند است تاجایی که عبادات بدون رعایت زمان و مواقیت، به ورود نامناسب و دزدانه به خانه تشبیه شده است. حتی در قرآن می بینیم که نماز یک واجب زمانمند است. از برخی آیات دیگر می فهمیم که اوقات شرعی (صبح و شب و ظهر و شام) محل حمد و تسبیح خداست. در گذشته زندگی با اوقات شرعی هماهنگی بیشتری داشت اما در دنیای مدرن زمانبندی ها بر اساس ساعت و‌دقیقه است و بیشتر کمیت ها و اعداد قراردادی ملاک برنامه ریزی هستند. این دوگانگی در زندگی اهل نماز و روزه اختلالاتی به وجود آورده است و آنها مجبورند علاوه بر هماهنگی با قوانین قراردادی بشری، همچنان با گردش خورشید و شب و روز هماهنگ باشند. به طور مثال در بخشی از سال یک مؤمن اهل نماز و روزه کمتر از دیگران می خوابد و بیشتر بیدار می شود! اکنون در ایران به دلیل صرفه جویی انرژی صورت گرفته است ولی به طور اتفاقی این نظر را قابل طرح کرد که آیا می توان زمانبندی زندگی را با اوقات شرعی تغییر داد؟ زمان و زمانه کدام یک بر دیگری اولویت دارند؟ آیا وقتی اوقات شرعی با عادات بشر جدید ناهماهنگ‌است نمی توان به فکر تغییر عادات و درانداختن طرح نو باشیم؟ برخی چون به قواعد مرسوم و‌متداول تسلیم شده اند در مورد اوقات شرعی به دیدگاه های بی سابقه ای که بی اعتنا به خورشید و شب و روز است رسیده اند. اکنون که دولت ساعت نامتعارفی برای شروع کار ادارات اعلام کرده اعتراض جدی نمی شود چون همه نگران مصرف انرژی هستند اما مطمئنا ساعات متغیر زندگی که هماهنگ با دخول لیل و‌نهار در یکدیگر باشد موجب عادت شکنی و ‌واکنش مردم معتاد به زندگی معاصر می شود. چه باید کرد؟ اصالت دادن به اوقات شرعی موجب عسر و حرج مؤمنین است و هماهنگ کردن و‌تطبیق اوقات شرعی با زندگی دنیوی نیازمند تأویل خلاف ظاهر کلمات قرآن است! زمان یا زمانه؟ مسئله این است! اینجاست که نیاز به تمدن دینی بیشتر احساس می شود و انتظار برای سرزمین موعود بیشتر درک می شود. فعلا که نمازی ها تا آخر مرداد حال بهتری دارند چون راحت تر می توانند با طراوت نماز صبح ، نه با چشمان خموده‌خواب کسالت بار بعد از طلوع، به یک‌روز تازه سلام ‌ دهند! مطلب تفصیلی در: http://r1001.blog.ir/1397/04/16
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ‌کس نبود. یکی هست و یکی نیست، غیر از خدا نگرد نیست. در کتب عرفانی نقل است که: کان‌الله و لم یکن معه شیء... والان کما کان. @rezakarimi
یک اثر  شاعرانه و عارفانه در مورد دفاع مقدس است. این ویژگی هایی است که کافیست تا فیلم دوست داشتنی باشد. ‌نام مناسب دیگر این فیلم است؛ مردی  که در جنگ پیکر شهدا را به خاک می سپارد، علی رغم ضعف شدید بینایی از کودکی بصیرت هایی داشته و از عاقبت عملیات و شهدا با خبر است اما دیگران او را مجنون می دانند و حتی به او حمله می کنند. سالها بعد از جنگ او گل ها را در خاک پرورش می دهد. همسر یکی از دوستان شهیدش هم با خاک هنرمندانه سفالگری می کند. وقتی این دو به هم می رسند گفتگو در مورد خاک اوج می گیرد و از داستان ( حضرت ع) حرف می زنند. در طول فیلم خبر تفحص پیکر شهدای درخاک را می شنویم و پایان فیلم هم در کنار دریاچه ماهی پا در آب و‌خاک فرو می رود... فیلم جزئیات بیشتری دارد و به طور کلی اثر نخست تحسین برانگیز است. https://www.instagram.com/p/Bk_wZz5Fqpf/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=102gw9m0pk5f0
«دستگیری از ساره» و «دستگیری مائده» در مدت کوتاهی پس از اینکه دختری وقیح مقابل پرچم عزای امام روی پله های مسجد شروع به رقصیدن کرد، رقاصه دیگری که از آفت های فضای مجازی و اینستاگرام است به قدیسه تبدیل شده است ولی چقدر اعتراض به این دو اتفاق نابرابر بود! و البته این قبح شکنی از علائم آخرالزمان است! این دختر البته فاسدترین فرد جامعه نیست و دشمن شماره یک محسوب نمی شود. در اینجا قصد قضاوت در مورد عملکرد رسانه ای سیما و قوه قضائیه هم ندارم. از کسانی هم که به این تماشا آلوده بودند توقعی نداریم. اما از کسانی که افکار دیگران را به دست گرفته اند و نویسنده و دین شناس هستند توقع افراط و تفریط نداریم. اکنون این آقایان علما داستان برخورد پیامبر با زنِ خواننده که مسلمان نبود را نقل می کنند که با اینکه مسلمان نبود و سابقه آوازه خوانی در مکه داشت، در مدینه پیامبر به او پناه داد. در کتاب الحیاه ، که به زعم من تفسیر عصری حدیث است، نقل شده‌که «ﺳﺎﺭه» ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﺍﺯ ﻣﮑﻪ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻧﺰﺩ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﮐﺮﻡ ﺭﻓﺖ. ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ وقتی فهمید او هنوز قصد مسلمان شدن ندارد پرسید: – ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ ﺁﻣﺪه ﺍﯼ؟ – ﺷﻤﺎ همیشه ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﭘﻨﺎه ﻭ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻥ ﺑﻮﺩﯾﺪ، ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻣﻦ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎنی ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﺷﺪه ﺍﻡ، ﺁﻣﺪه ﺍﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯿﺪ؛ نه جامه ای دارم، نه مرکبی و نه پولی که زندگی ام را بگذرانم. – ﺗﻮ ﮐﻪ در مکه روزگاری ﺁﻭﺍﺯه ﺧﻮﺍﻥِ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺑﻮﺩﯼ، ﭼﻄﻮﺭ شد که ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺷﺪﯼ؟ – ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﮐﺴﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻭﺍﺯه ﺧﻮﺍﻧﯽ سراغ من نمی آید، فراموش خاص و عام شده ام، به سختی زندگی می کنم. ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ(ص) ﺑﻪ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺯﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﻨﺪ. مؤلف در ادامه می نویسد: «عجیب ﺭﻭﺍیتی است! هم عجیب و هم ﻏﺮﯾﺐ! ﯾﮑﯽ ﺍینﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﮑﻪ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪه ﺑﻮﺩه، ﻫﻢ ﺍﺯ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﮐﻤﮏ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ هم ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﭘﻨﺎه ﺍﻭ ﺑﻮﺩه است. ﺩﻭﻡ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﻔﺮﻣﻮﺩ ﻗﻮﻝ ﺑﺪه ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻧﮑﻨﯽ ﺗﺎ ﮐﻤﮑﺖ ﮐﻨﻢ، ﺑﻠﮑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﮐﻤﮑﺶ ﮐﻨﻨﺪ. ﺳﻮﻡ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﺸﺮﮎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻫﻢ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﻮﺩ، ﺁﻣﺪ ﮐﻤﮏ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ! ﺧﺪﺍﯾﺎ! ﻣﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﻣﺎﻥ ﺷﺒﯿﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ تو ﺍﺳﺖ؟» (ﺍﻟﺤﯿﺎﺓ ﺟﻠﺪ ﻧﻬﻢ، ﺹ ۲۳۲). اما واقعیت این است که اگر سندیت و صحت اصل ماجرای درخواست «ساره» از پیامبر (ص) را که در کتاب مجمع البیان آمده بپذیریم، می بینیم که این داستان در شأن نزول آیه اول سوره ممتحنه آمده است، اما بند نخست نتیجه گیری نگارنده متن یعنی «کمک پیامبر در زمان خوانندگی اش» از این داستان برنمی آید. جمله «شما همیشه برای ما پناه و پشتیبان بودید» توصیفی عمومی از صفات کریمانه و جوانمردانه پیامبر(ص) در مقابل بی پناهان مکه است و اشاره به هیچ مصداقی، از جمله خود «ساره» ندارد! اکنون پیامبرمهربانی به کسی که از او درخواست کند پاسخ می دهد و به یک خواننده سابق که اکنون مضطر شده است کمک می کند. پیامبر اضطرار ساره را با جمله « ﭼﻄﻮﺭ شد که ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺷﺪﯼ؟» آشکار می کند پس او مانند مائده در اوج فعالیت هنری! دستگیر نشده که دستگیری از آن خطا باشد. بگذریم از اینکه ادامه داستان را نگفته که با اینکه ساره مشمول محبّتهای پیامبر بود، ولی با گرفتن مبلغی جاسوسی بر ضدّ اسلام را به عهده گرفت، و حاضر شد نامه وی را که حاکی از آمادگی مسلمانان برای فتح مکّه بود به قریش برساند. اینجا بود که این آیه نازل شد که به دشمن محبت نکنید... یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیهِمْ بِالْمَوَدَّةِ... (ممتحنه/1). اساساً وقتی خدا گفته نگاه ها را کم کنید و زینت ها را آشکار نکنید و کاری نکنید تا از زینت شما با خبر شوند (نور۳۱)... ، چرا باید رقص در این شرایط را جزو هنرهای هفتگانه بدانیم؟! پس نمی بایست با ندیده گرفتن بخشی از دستورات اسلامی، فقط به یک بخش دیگر اهمیت بدهیم. و نباید رفتار پیامبر را طوری تفسیر کنیم که دستور خدا در قرآن را ملاک عمل خود قرار نداده است. نویسندگان و سخنرانانی که برای مائده دل می سوزانند این آیه را بخوانند و یادشان باشد که اسلام را پاره پاره نکنند. فساد اخلاقی را به خاطر فساد اقتصادی وارونه جلوه ندهید! کاش مؤلفین با دقت بیشتری بذری را در کتابشان برجانمی گذاشتند که این روزها اینگونه میوه بدهد! آقایان اسلام شناس! کاش می گفتید:«در کنار این فساد اخلاقی، فساد اقتصادی را فراموش نکنید و مثل سالهای قبل که مفسدین اقتصادی را اعدام کردید و به زندان انداختید بازهم مبارزه را ادامه دهید!» اما افسوس که جوگیر شدید اینها را نگفتید و با احساسات برخورد کردید! و هوا را مه آلود کردید! ٢٠تير١٣٩٧