eitaa logo
یادداشت های تربیتی| امیر اخوت
103 دنبال‌کننده
198 عکس
144 ویدیو
18 فایل
تربیت با موضوع رشد و خانواده با محوریت تدبر در قرآن و روایات و ادعیه اهل بیت علیهم السلام و مشاوره ارتباط با نویسنده @okhovvat
مشاهده در ایتا
دانلود
نهج البلاغه ۱۶۰- وَ قَالَ ( عليه السلام ) : مَنْ مَلَكَ اسْتَأْثَرَ امام(عليه السلام) فرمود: آنهايى كه به مى رسند (غالباً) راه و خودكامگى پيش مى گيرند. تدبر شرح نهج البلاغه آیت الله مکارم: «اسْتَأْثَرَ» از ريشه «اسْتئْثار» به معناى استبداد و خودكامگى و انحصارطلبى است. تاريخ نيز گواه روشنى بر اين معناست; بسيار بودند كسانى كه چون دستشان به حكومت نرسيده بود دم از حق و و مشورت و واگذارى كار مردم به مردم مى زدند; اما هنگامى كه بر مركب مراد سوار شدند و حكومت را در اختيار گرفتند بناى استبداد گذاشتند; نه به نصيحت كسى گوش دادند و نه به دوست و دشمن رحم كردند و خودكامگى را در حد اعلا در برابر رعايا انجام دادند. اين مطلب به قدرى شايع بوده و هست كه به صورت ضرب المثلى درآمده است: «مَنْ غَلَبَ سَلَبَ وَمَنْ عَزَّ بَزَّ; كسى كه غالب شود مى دزدد و كسى كه پيروز گردد سرمايه هاى ديگران را مى ربايد». ابن ابى الحديد در شرح اين سخن، شعرى از ابوالطيب (متنبّىء) نقل مى كند: وَالظُّلْمُ مِن شِيَعِ النُّفوسِ فَإنْ *** تَجِدْ ذا عِفَّة فلِعلّة لا يَظْلِمُ «ظلم و ستم عادت انسان هاست و اگر شخص عفيف و عادلى يافتى حتماً به دليلى است كه ظلم نمى كند». قرآن مجيد نيز اشاره اى به اين معنا دارد; در آيه ۳۴ سوره «نمل» از زبان كه زنى باهوش و پرتجربه بود نقل مى كند: «(قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَكَذَلِكَ يَفْعَلُونَ); گفت: پادشاهان هنگامى كه وارد منطقه آبادى شوند آن را به فساد و تباهى مى كشند و عزيزان آن جا را ذليل مى كنند; (آرى) روش آنان همواره اين گونه است». در تاريخ اسلام نيز نمونه هاى فراوانى است از كسانى كه پيش از دست يابى به حكومت، به ظاهر در سلك افراد متدين بودند; اما همين كه به مقام و حكومتى رسيدند راه خودكامگى را پيش گرفتند. در داستان معروفى از بن مروان خليفه ستمگر اموى مى خوانيم: قبل از آنكه به مقام خلافت برسد از عابدان و زاهدانى بود كه در گوشه مسجد همواره مشغول به عبادت بود تا آنجا كه او را «حمامة المسجد» (كبوتر مسجد) ناميدند; زيرا پيوسته قرآن تلاوت مى كرد. هنگامى كه خبر مرگ پدرش و بشارت خلافت را به او دادند، قرآن را بر هم نهاد و گفت «هذا فِراقُ بَيْنى وَبَيْنِك» (براى هميشه من از تو جدا شدم و بعد به خودكامگى هاى حكومت پرداخت). يكى از صفحات سياه كارنامه عبدالملك نصب «حجاج» به ولايت كوفه بود. به يقين اخبار جنايات «حجاج» و كشت و كشتار بى رحمانه و شكنجه زندانيان بى گناه به صورت گسترده به «عبدالملك» مى رسيد; ولى خم به ابرو نمى آورد، چرا كه حكومت چشم و گوش اين انسان پست و بى ظرفيت و بى شخصيت را كور و كر كرده بود. امثال عبدالملك مروان در تاريخ بسيار بودند. يكى ديگر از رسوايى هاى عبدالملك بن مروان همان چيزى است كه در كتاب انساب الاشراف از او نقل شده كه بعد از رسيدن به خلافت منبر رفت و با عصبانيت به مردم گفت: شما مرا امر به پرهيزگارى و نيكى ها مى كنيد، اما خودتان را فراموش مى كنيد. به خدا سوگند از امروز به بعد اگر كسى مرا به تقوا امر كند گردنش را مى زنم (وَاللهِ لا يَأْمُرُني أحَدٌ بَعْدَ يَوْمي هذا بِتَقْوَى اللهِ عَزَّوَجَلَّ إلاّ ضَرَبْتُ عُنُقَهُ). اين سخن را با حديثى از امام باقر(عليه السلام) كه مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوارنقل كرده پايان مى دهيم، حضرت فرمود: «فِي التَّوْرَاةِ أَرْبَعَةُ أَسْطُر: مَنْ لاَ يَسْتَشِيرُ يَنْدَمُ وَالْفَقْرُ الْمَوْتُ الاَْكْبَرُ وَكَمَا تَدِينُ تُدَانُ وَمَنْ مَلَكَ اسْتَأْثَرَ; در تورات چهار جمله (پر ارزش) آمده است: كسى كه مشورت نكند پشيمان مى شود و فقر مرگ بزرگ است و آن گونه كه به ديگران جزا مى دهى به تو جزا داده خواهد شد و كسى كه به حكومت دست يابد استبداد پيشه مى كند». پيامى كه اين جمله نورانى دارد اين است كه امام(عليه السلام) به پيروان خود توصيه مى كند مراقب باشيد حكومت و مقام، معمولا انسان را به استبداد مى كشاند شما چنين نباشيد. @rezayatazendegi
ح ۲۰۲ نهج البلاغه وقد قال له طلحة والزبير: نُبايِعُكَ عَلى أَنّا شُرَكاؤُكَ في هذَا الاَْمْر:لاَ، وَلكِنَّكُمَا شَرِيكَانِ فِي الْقُوَّةِ وَالاِْسْتِعَانَةِ، وَعَوْنَانِ عَلَى الْعَجْزِ وَالاَْوَدِ. امام(عليه السلام) در پاسخ و آنجا كه به امام پيشنهاد شورايى كردند و گفتند با تو بيعت مى كنيم به اين شرط كه در شريك باشيم، فرمود: نمى شود (زيرا شركت در خلافت معنا ندارد) شما شريك در تقويت و كمك و يار و ياور به هنگام ناتوانى و سختى و مشكلات باشيد. شرح از آیت الله مکارم هنگامى كه اميرمؤمنان على(عليه السلام) به معاويه نامه نوشت كه مردم با من بيعت كردند تو هم از اهل شام براى من بيعت بگير و بزرگان اهل شام را نزد من بفرست و معاويه (سخت دست پاچه شد) و نامه اى براى زبير نوشت و او را به عنوان اميرالمؤمنين خطاب كرد و گفت: از تمام مردم شام براى تو بيعت گرفتم با سرعت به سوى كوفه و بصره برو و اين دو شهر را تسخير كن كه اگر آن دو را تسخير كنى ديگر هيچ مشكلى نخواهى نداشت. از اينجا روشن مى شود اين كه طلحه و زبير به هنگام و طبق بعضى از روايات مدتى بعد از بيعت خدمت امام(عليه السلام) آمدند و گفتند: ما بيعت كرده ايم كه با تو شريك باشيم منظورشان اين بود كه حكومت بصره و كوفه را امام به آنها بسپارد و به اين ترتيب بر تمام عراق مسلط شوند و دست به دست معاويه بدهند شام را هم در اختيار بگيرند تا قسمت عمده كشور اسلام تحت سيطره آنها واقع شود. هنگامى كه براى آنها روشن شد كه على(عليه السلام)حكومتى را به آنها نمى سپارد شكايت خود را از آن حضرت آشكار ساختند «زبير» در ميان جمعيتى از قريش به دروغ گفت: «هذا جَزائُنا مِنْ عَلِىّ قُمْنا لَهُ في أمْرِ عُثْمانَ حَتّى أثْبَتْنا عَلَيْهِ الذَّنْبُ وَسَبَبْنا لَهُ الْقَتْلُ وَهُوَ جالِسٌ في بَيْتِهِ وَكَفَى الاْمْرُ فَلَمّا نالَ بِنا ما أرادَ جَعَلَ دُونَنا غَيْرَنا; اين پاداش ماست از سوى على! ما در كار عثمان به نفع او قيام كرديم و گناهكارى او را ثابت نموديم و عوامل قتل او را فراهم ساختيم در حالى كه على در خانه خود نشسته بود و ما مشكل را حل كرديم; اما هنگامى كه به وسيله ما به مقصودش رسيد (و حكومت را در اختيار گرفت) ديگران را بر ما مقدم داشت. از اين عبارت به خوبى روشن مى شود كه آنها واقعاً اهل و سياست هاى مكارانه و دور از تقوا و پرهيزگارى بودند و اين كه بعضى گمان مى كنند خوب بود على(عليه السلام) مقامى به آنها مى داد تا ساكت شوند اشتباه بزرگى است; آنها نه صلاحيت و شايستگى و تقوا براى فرماندارى و استاندارى كشور اسلام داشتند و نه به آن قانع بودند. دست در دست معاويه داشتند و مى خواستند حكومت بر مسلمانان را به زور و از طريق دغل كارى به چنگ آورند و تقواى اميرمؤمنان على(عليه السلام) هرگز پذيراى چنين مطلبى نبود. در ذيل روايت بالا نيز آمده است كه على(عليه السلام)هنگامى كه از سمپاشى هاى طلحه و زبير آگاه شد به ابن عباس فرمود: تو چه پيشنهاد مى كنى؟ ابن عباس گفت: من چنين فكر مى كنم كه آنها عاشق حكومت اند; بصره را به زبير بسپار و كوفه را به طلحه. امام عليه السلام خنديد فرمود: واى بر تو! در كوفه و بصره مردان باشخصيت و اموال فراوانى وجود دارد كه اگر آن دو به حكومت آن برسند بر گردن مردم سوار مى شوند، سفيهان را از طريق و ضعيفان را با و قدرتمندان را با تحت سيطره خود مى گيرند (و مردم را بدبخت مى كنند و چهره حكومت اسلامى را به كلى تغيير مى دهند). @rezayatazendegi
ح ۲۰۹ نهج البلاغه لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْيَا عَلَيْنَا بَعْدَ شِمَاسِهَا عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَى وَلَدِهَا، وَتَلاَ عَقِيبَ ذَلِكَ: (وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الاَْرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ). امام علیه السلام فرمود : دنيا همچون شتر بدخويى است كه بعد از چموشى به ما روى مى‌آورد؛ همچون شترى كه دوشنده شير را گاز مى‌گيرد تا شير را براى فرزندش نگه‌دارى كند، سپس امام اين آيه را تلاوت فرمود: ما مى‌خواهيم بر مستضعفان زمين منت گذاريم و آنها را پيشوايان و وارثان آن قرار دهيم. تدبر این حدیث شریف درباره زمین و ائمه اطهار علیهم السلام است؛ آینده ای که دور نیست، و و باشکوه است و باید چشم به راه آن باشی و منتظرش؛ و اصلا بالاتر از همه اینکه تمامی بهره هایی که زمین در زمان حکومت امام زمان علیه السلام و سایر ائمه علیهم السلام به مردم می رساند قابل قیاس نیست با زمانی که دیگران زمین را غصب کردند. پس به آن دولت راغب و مایل باش تا در زمره آنان باشی و بگو: اللهم انا نرغب الیک فی دوله کریمه تعز بها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله... @rezayatazendegi
اين بدعتها زياد بودند كه به بخشى از آنها اشاره مى شود : ۱. * ميان عرب و عجم* كه در زمان عمر واقع شد و بيت المال را ميان مسلمانان يكسان تقسيم نكرد. ۲ و ۳ *مخالفت با حج تمتع و ازدواج موقت* كه در عبارت معروف از او نقل شده است: «مُتْعَتانِ كانَتا في عَهْدِ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله وَأنا أنْهي وَأُعاقِبُ عَلَيْهِما» كه با تعبيرات متفاوتى در كتب زيادى نقل شده است. ۴. *خواندن نماز تراويح* (نمازهاى مستحب شب ماه رمضان كه بايد فرادى خوانده شود و او دستور داد به صورت جماعت بخوانند). گفتن «الصَّلاةُ خَيْرٌ مِنَ النَّوْمِ» در اذان صبح كه به گفته ابن ابى شيبه در كتاب مصنف خود، عمر شنيد كه مؤذن او به هنگام اذان صبح مى گويد: «الصَّلاةُ خَيْرٌ مِنَ النَّوْمِ»، عمر از اين جمله خوشنود شد و به مؤذن خود گفت: «أقِرّها في أذانِکَ؛ آن را در اذان (صبحِ) خود همواره بگو». ۵. همچنين *حذف «حَىِّ عَلى خَيْرِ الْعَمَلِ» از اذان* به بهانه اينكه اگر مردم نماز را بهترين كار بشمرند ممكن است به جهاد اهميت ندهند. در روايت معروفى آمده است كه عكرمه از ابن عباس سؤال كرد: چرا عمر «حَىِّ عَلى خَيْرِ الْعَمَلِ» را از اذان حذف كرد؟ ابن عباس گفت: «أرادَ عُمَرُ أنْ لا يَتَّكِلَ النّاسُ عَلَى الصَّلاةِ وَيَدَعُوا الْجِهادَ فَلِذلِکَ حَذَفَها مِنَ الاْذانِ». شوكانى در نيل الاوطار از كتاب الاحكام نقل مى كند: «قَدْ صَحَّ لَنا أنَّ حَىِّ عَلى خَيْرِ الْعَمَلِ كانَتْ عَلى عَهْدِ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله يُؤَذَّنُ بِها وَلَمْ تُطْرَحْ إلّا في زَمَنِ عُمَرِ؛ در روايت صحيح ثابت شده است كه «حَىِّ عَلى خَيْرِ الْعَمَلِ» در زمان پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله بود و آن را در اذان مى گفتند؛ ولى در زمان عمر آن را حذف كردند». ۶. سپس در زمان عثمان، بدعتهاى عجيب تر ديگرى گذاشته شد كه از آن جمله *تقسيم بيت المال و مقامهاى حساس اسلامى در ميان خويشاوندان او و وابستگان به او* بود كه همين مطلب سبب شد داد و فرياد مردم به بلند شود؛ اعتراضى كه سرانجام منجر به قتل او شد. @rezayatazendegi
حکمت ۳۳۹ نهج البلاغه وقال علیه السلام:صَوَابُ الرَّأْي بِالدُّوَلِ: يُقْبِلُ بِإِقْبَالِهَا، وَيَذْهَبُ بِذَهَابِهَا. امام علیه السلام فرمود : *رأى و نظر درست همراه با و است؛ با آن مى آيد و با آن مى رود. (تا راى صائب نباشد قدرت به دست نمى آيد، يا تا قدرت در دست نباشد رأى صائب حاصل نمى شود).* شرح آیت الله مکارم براى اين گفتار امام علیه السلام چند تفسير وجود دارد : نخست اينكه تا انسان آراء صحيح و صائبى نداشته باشد نمى تواند حكومت خوبى تشكيل دهد؛ مديريت هاى عالى و قوى سرچشمه حكومت هاى نيرومند و صالح است همراه اين مديريت ها آن حكومت ها شكل مى گيرد و با از بين رفتن آن، حكومت ها رو به زوال مى نهند. شاعر معروف فارسى زبان، سعدى شيرازى نيز مى گويد : عقل و دولت قرين يكدگرند هر كه را عقل نيست دولت نيست تفسير ديگر اينكه رأى صائب به هنگام قدرت حاصل مى شود، زيرا افراد قوى و نيرومند براى حفظ قدرت خود مى كوشند تا صحيح ترين راه را انتخاب كنند در حالى كه افراد ضعيف و ناتوان آمادگى روحى براى گرفتن تصميم هاى صحيح ندارند، ازاينرو با حصول قدرت، رأى صائب مى آيد و با پشت كردن قدرت، رأى صائب هم از دست مى رود. تفسير سوم اينكه چون افراد به قدرت مى رسند هر نظرى اظهار دارند از سوى اطرافيان متملق و چاپلوس نظرى صحيح و صواب معرفى مى شود، هرچند باطل باشد و به عكس هنگامى كه قدرت از دست برود گروهى ظاهربين صائب ترين نظرها را نيز انكار مى كنند. شبيه همين معنا در كلام ديگرى از مولا اميرمؤمنان علیه السلام در غررالحكم آمده است: «الدَّوْلَةُ تَرُدُّ خَطَأُ صاحِبِها صَوابآ وَصَواب ضِدِّهِ خَطاءً؛ دولت و قدرت، خطاى صاحب آنراصواب جلوه مى دهدوصواب برضدآن را خطا مى شمارد». @rezayatazendegi
*فلسفه حكومت از نگاه اهل بيت عليهم السلام* امام على عليه السلام: بار خدايا! تو مى دانى كه آنچه از ما سر زد، نه از سر رغبت به كسب بود و نه براى به دست آوردن چيزى از متاع دنيا؛ بلكه مى خواستيم : ⭕️نشانه هاى تو را [به جايگاهشان] بازگردانيم ⭕️و و آبادانى را در سرزمينهاى تو پديدار سازيم، ⭕️ تا بندگان ستمديده ات و آسودگى يابند ⭕️و حدود و احكامِ تعطيل شده ات دوباره بر پا شود. *یادداشت: همان طور که مشاهده می کنی امام علیه السلام معیارهایی برای ایجاد حکومت و خطوط کلی حرکت آن ارائه می فرمایند. پس این جمله که قبل از ظهور امام زمان عجل الله نباید حکومت تشکیل داد باطل است.*