eitaa logo
ریشه‌ها
51 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
6.6هزار ویدیو
8 فایل
رهیافتی بر افول استعمار و ظهور حکومت مستضعفان جهت ارتباط با مدیر: @dastmalbaf
مشاهده در ایتا
دانلود
از تا «پادشاه عصر، قاجار، به [ ] ارادتى به هم رسانيد و مشتاق زيارتش گرديد. مكتوبات پى‌درپى ارسال مى‌داشت، تا مكتوبى بدين مضمون، به شيخ احمد نوشت ... كه: «اگرچه مرا واجب است كه به زيارت آن مقتداى امام و مرجع خاص و عام مشرف شوم؛ چرا كه مملكت ما را به قدوم بهجت‌لزوم خود منوّر فرموده، ليكن مرا به جهاتى مقدور نيست و معذورم ... پس از وصول اين مكتوب هرگاه ما را به قدوم ميمنت‌لزوم سرافراز فرمود، فهو المطلوب، و الا خود به‌ناچار، اراده‌ی يزد خواهم نمود.» شيخ پس از دريافت اين نامه، تصميم گرفت به وطن خويش بازگردد، ولى مردم يزد مانع اين‌كار شدند. سرانجام، شيخ راه تهران در پيش گرفت، ولى چون شيخ مايل به انزوا بود، دوران توقف او در تهران نيز دوام نيافت.» (تاريخ اجتماعى ايران، ج3، صص: 499-500، به‌نقل از: مرتضى مدرسى چهاردهى، مجله‌ی يادگار، سال اول، شماره 4، ص 35 به بعد.) @risheh
ریشه‌ها
نامه‌ی #میرزای_قمی به #فتحعلی_شاه : «... چه خاک بر سر کنم؟! يك‌جا مى‌شنوم كه مى‌خواهند لقب «اولوالام
ریشه‌ها: «در ايّام اقامت شيخ در قزوين، بين او و شهيد [ -برغانی ] از علماى آن شهر، بحثی درگرفت و شيخ گفت: من را جسم هورقليايى می‌دانم و آن هم در همين بدن عنصرى است، مانند شيشه در سنگ. شهيد گفت: بدن هورقليایی غير از بدن عنصري است ... در روز قيامت همين بدن عنصرى است كه بازگشت می‌كند نه بدن هورقليايى. شيخ گفت كه مراد من هم همين است. پس از اين گفت‌وگوها كار مناظره به كدورت و جدايى منتهى گرديد و سخن از شيخ به ميان آمد؛ حاكم قزوين شبى علما را دعوت كرد تا شايد سروصدا را بخواباند ولى تلاش او به ثمر نرسيد و شهید سوم آشكارا گفت: «در ميان كفر و ايمان اصلاح و آشتى نيست، شيخ را در مسأله‌ی معاد، مذهبى است برخلاف ضرورت دين اسلام، منكر ضرورى هم كافر است ...» (تاريخ اجتماعى ايران، ج9، صص: 486-487، به نقل از: شيخی‌گرى و بهایی‌گرى از نظر فلسفه، تاريخ و اجتماع، مدرّسى چهاردهى، ص 18.) @risheh
ریشه‌ها
«از تلامیذ آخوند [ملا علی] نوری، آخوند ملاآقای قزوینی (متوفای 1282 ق) است. ... #آخوند_ملاآقا همان شخ
«آخوند نیز در مجلس مناظره‌ای که در اصفهان تشکیل شد، با مباحثه‌ی طولانی نمود و شیخ احمد را در جدل علمی منکوب نمود. روی همین مناظره‌ی مفصل و مُجاب شدن ، حاج نوشته است: «علمِ شیخ احمد در مقابل علم علمای اصفهان نُمودی نکرد، ولی در زهد بی‌نظیر بود».» (الشواهد الربوبیة فی الناهج السلوکیة، مقدمه‌ی استاد سید جلال‌الدین آشتیانی، صص 91-93.) @risheh
ریشه‌ها
«بعد از بحث و جدل علمی #ملاآقا با شیخ در محضر #ملا_محمدتقی_برغانی و مجاب شدن شیخ، برغانی شیخ را #تکف
استاد : « شروح و تعلیقاتی بر برخی آثار به عنوان و مناقشه و انتقاد نوشته و مبانی او را به خیال خود رد نموده است. حقیر، آثار او را چندین بار مکرّر به دقت مطالعه کرده و به جرأت مدعی است که شیخ احمد برای نمونه یک قاعده از را ننموده است و مِن حَیثُ لا یَشعُر در جمیع مبانی فلسفی قلم‌فرسایی نموده است. ... در از اکابر عصر خود بود و آثاری از او در نقلیات در دست است که حاکی از تسلّط و تبحّر او می‌باشد، ولی در علم بسیار راجل و کم‌مایه و بوده است. مطالب مضحک و بی‌اساس که مبتنی بر هیچ اصلی نیست، در آثار او فراوان است.» (الشواهد الربوبیة فی الناهج السلوکیة، مقدمه‌ی استاد سید جلال‌الدین آشتیانی، صص 91-93.) @risheh
ریشه‌ها
استاد #سید_جلال_الدین_آشتیانی: «#شیخ_احمد شروح و تعلیقاتی بر برخی آثار #ملا_صدرا به عنوان #رد و مناق
استاد : «همه‌ی تحقیقات را می‌توان در دو سطر خلاصه نمود، خلاصه‌ای بی‌معنی که خود آن مرحوم شاید از آن سر در نمی‌آورد و فقط دست‌خوش الفاظ با رعد و برق شده بود: «پیغمبر در از کره‌ی که گذشت عنصر خاکی را رها نمود و از کره‌ی که گذشت عنصر ناری را به‌جای گذاشت و از کره‌ی که مرور نمود عنصر هوایی را به اهلش سپرد...». خیال می‌کرد با اگر منحل شود، مرکب باقی می‌ماند یا عناصری که مزاج آن ترکیب می‌شود، ترکیب و آن اختیاری است و نظیر کفش و کلاه می‌باشد که انسان از خود دور کند. ، ترکیب طبیعی ناشی از سیر استکمالی ماده و عناصر اولیه است و از این موجود می‌شود و به مقامات اصلی خود واصل می‌گردد. احسایی در آثار خود مکرّر ذکر کرده است: «در انسان به می‌شود...». از این قبیل هفوات که واقعاً ارزش نداشت که منشأ گمراهی هزاران نفوس و علت فنای صدها خانواده گردد...» (الشواهد الربوبیة فی الناهج السلوکیة، مقدمه‌ی استاد سید جلال‌الدین آشتیانی، صص 91-93.) @risheh
ریشه‌ها
استاد #سید_جلال_الدین_آشتیانی : «همه‌ی تحقیقات #احسائی را می‌توان در دو سطر خلاصه نمود، خلاصه‌ای بی‌
«بعد از اين‌كه ، [ ] را كرد و خبر به عتبات عاليات رسيد و شيخ نيز وفات كرده بود، جمعى، از آقا سيد مهدى فرزند آقا سيد على كربلایی درخواست كردند كه حاجى ملا محمدتقى، شيخ را تكفير كرده و اينك تكليف ما با او چيست؟ و آقا سيد مهدى از شدت تقوى فتوا نمی‌گفت. پس مجلسى فراهم كرد، و در آن و حاجى ملا محمدجعفر استرآبادى و حاجى [ ] را احضار نمود، و آن دو نفر با حاجى سيد كاظم مناظره نمودند و مواضعى چند از كتاب شيخ را ارائه دادند و گفتند كه: ظاهرِ اين عَبائر، كفر است. حاجى سيد كاظم اذعان نمود كه ظواهر اين عبائر كفر است، ليكن او ظواهر آن را اراده نكرده و اين‌ها را تأويلى است كه آن ، مراد شيخ است! آن‌ها گفتند كه ما مأمور به تأويل نيستيم مگر در آيات قرآن و كلمات سبحان و أخبار آل عصمت (صلوات الله عليهم)، و الا هر كافرى كه به كلامى تكلم كند لامُحاله تأويلى دارد! و به سيد گفتند كه: تو بنويس كه ظاهر اين عبائر كفر است، سيد نوشت و مُهر كرد. پس آقا سيد مهدى اگرچه فتوا نمی‌گفت؛ ليكن به شهادت اين دو عادل يعنى شريف‌العلماء و حاجى ملا محمدجعفر، حكم به تكفير شيخ نمود، و از آن پس به مسجد رفت و صريحاً شيخ و تبعه‌ی او را تكفير كرد.» (مكارم الآثار در احوال رجال دوره قاجار، ج1، صص: 209-212، به نقل از: قصص العلماء، تنکابنی) @risheh