ریشهها:
«جناب شیخالمجتهدین #شیخ_جعفر [کاشفالغطاء] به نیابت از امام، آن حضرت (فتحعلی شاه) را #اذن_جهاد داده و در #تفویض_امر_ریاست به جناب همایونش اجازتی نوشته که حاصل مضمون، این است: «ای #کافّه_ی_اهل_ایران از عراق (اراک) و فارس و آذربایجان و خراسان، آماده شوید به جهاد کفار لئام، و برآورید تیغها از نیام، برای #حفظ_بیضه_ی_اسلام، و درآیید در سلک یاوران مٙلِک علّام و جهاد کنید به دفع کفار از شریعت سید انام (ص) و طریقهی امیرالمومنین (ع) و سید الوصیین. ...
ادامه دارد
@risheh
ادامه: «... اینک برای شما حوران آراسته و غلمان به خدمت برخاسته، پس بفروشید جانهای خود را به بهای گران که اندوخته شده است برای شما در جنات عالیه «لا تٙسمٙعُ فیها لاغِیٙةً، فیها عٙینٌ جاریةٌ، فیها سُرُرٌ مٙرفوعةٌ وٙ أکوابٌ مٙوضُوعٙةٌ وٙ نٙمارِقُ مٙصفُوفٙة وٙ زٙرابیُّ مٙبثُوثٙةٌ» قیام کنید به #یاری_مؤمنین تا دریابید بهشت برین را. آیا خطاب نمیکردید به خدا در دعای ماه مبارک رمضان که: #شهادت نهایت آرزو و مطلوب ماست در عبارت «وٙ قٙتْلاً فی سٙبیلِکٙ فٙوٙفِّقْ لٙنا»؟ آیا مکرر نمیگفتید میان مردم «یا لٙیتٙنا مٙعٙ الشُهٙداءِ فی کربلاء»؟ پس راضی مشوید به کذب گفتار خود و مخالفت گفتار با کردار خود. ...»
ادامه دارد
@risheh
ریشهها
ادامه: «... اینک برای شما حوران آراسته و غلمان به خدمت برخاسته، پس بفروشید جانهای خود را به بهای گر
«... بدانید که مقتول ثغور آذربایجان در #دفاع اهل کفر و طغیان برای #حفظ_بیضه_ی_اسلام، و #مسلمین و #حراست_ناموس_مؤمنات_و_مؤمنین مانند #شهدای کربلا است در طلب رضای خداوند ارض و سماء. و به یاد آورید آرزوی خود را در قولِ «لٙیتٙنا کُنّا حاضِرینٙ یٙومٙ الطُفُوفِ وٙ نٙفدی نُفوسٙنا لِلحُسٙینِ وٙ نٙجعٙلها وِقایٙةً دونٙ طٙعنِ الرِّماحِ وٙ ضٙرْبِ السُّیوفِ»؛ پس اگر در قولْ صادقیاید و به حقْ ناطق، پیش گیرید پیشهی شهدا را در امتثال امر بضعهی بطول، زهرا، چه، به خدا در این مقام حاضر است امام حسین علیهالسلام و گویا در این کارزار شما را به یاری میخواند...»
@risheh
ریشهها
«... بدانید که مقتول ثغور آذربایجان در #دفاع اهل کفر و طغیان برای #حفظ_بیضه_ی_اسلام، و #مسلمین و #حر
«... به خدا در این مقامْ حاضر است امام حسین علیهالسلام ... و همچنین خاتم انبیا و سید اوصیاء و سایر ائمه علیهمالسلام. سیّٙما صاحب این عصر و امام عهد میفرمایند: «ای پیروان پاکاعتقاد! به درستی که #سیاست_جهاد و #دفع_اهل_کفر و عناد و #جمع_لشکر و سپاه، مخصوص است به بزرگانِ بندگان و #پیامبران و #ائمه_ی_اُمنا و کسی که قائممقام ایشان است از #علما، پس در حصول موانع ظهور و #عدم_امکان_قیام_ما و #قیام_علما [به] این امور، #اذن دادیم به پادشاه این زمان و یگانهی این دوران که #معترف_است_به_اطاعت و سالک است در #دفع_دشمنان_به_طریق_شریعت_ما #فتحعلی_شاه (حٙفٙظٙهُ اللهُ مِمّا یٙخافُهُ وٙ یٙخْشاهُ) و کسی را که ولیعهد و قائممقام خود داشته و مُلک آذربایجان را به او واگذاشته است؛ شاهزاده #عباس_میرزا (اٙدْخٙلٙهُ فی شٙفاعٙتِنا و جٙعٙلٙهُ فی الدُّنیا و الآخرة تحتٙ ظِلِّنا و فی حِمایٙتِنا) در جمع سپاه برای #کسر_شوکت_کفار و #اخذ_اموال و #اٙسر_عیال_و_اطفال آنها. ...»
@risheh
«... هرکه در سپاه ایشان قتیل شود مثل آن است که در لشکر ما به قتل رسیده و آنکه اطاعت ایشان کند چنان است که اطاعت ما کرده باشد و هرکه ایشان را یاری نکند، ندیم ندامت شود و محروم از شفاعت ما در روز قیامت باشد. ای شیعیان و چاکران که شنوندهاید گفتار ما را و پیروانید کردار ما را، چون شما را خوانده شود این کتاب، و مسموع شود این خطاب، برآورید تیغها از نیام و طلب کنید خون شهدا را در این مقام. بگویید به آواز بلند که دور و نزدیک شنوند: کجاست #غیرت_اسلام ؟ کجاست حمیّت شریعت سیدِ اٙنام؟ کجاست #حرمت_مردم و نساء که پردهنشینان #عفت و ناموساند و اکنون بعض ایشان محل زنا و فجور روساند؟ کجایند اهل ناموس از امم؟ کجایند آنان که میگفتیم در حق ایشان: «أکثٙرُ شیعٙتِنا العٙجٙمُ»؟ اگر نکوشید با شنیدن این کلام و نخواهید جهاد دشمنان در این مقام، نمیرسید به #شفاعت ما در روز قیام.» (رساله جهادیه، صص ۵۴۷-۵۵۲.)
@risheh
بخشی از نامهی عباس میرزا به شیخعلی خان حاکم دربند (۲۵ شوال ۱۲۲۳ ه.ق) : «... به عنایتِ الله تعالی [به]محض ورود به آن حدود فوراً خاشاکِ وجودِ نابودِ روسیهی آنجا را به باد فنا داده، عمّاقریب ان شاء اللهُ المٙلِکُ المُجیب اثری از روسیهی منحوسه در اطراف ایران باقی نخواهم گذاشت. و در این سالِ میمنتمنوال با وصف سردی هوای زمستان، آسایش و آرام بر خود حرام ساخته، مادامی که دفع شرّ روسیه را از ولایت داغستان و گرجستان ننمایم، سردی زمستان و گرمای تابستان را یکسان خواهم دانست...» (مقالهی «نامهی عباس میرزا به شیخعلی خان بیگلربیگی قبه و دربند» نوشتهی امین ریاحی)
@risheh
#میرزا_ابوالحسن_شیرازی خواهرزادهی حاج #ابراهیم_خان_کلانتر در سال ۱۳۲۴ ه.ق به همراه #مستر_موریه بهعنوان #ایلچی (سفیر) به #انگلستان اعزام شد. وی در این سفر، #حیرت_نامه نوشت: «نظر به #غرایب_بسیار و بدایع بیشمار ملاحظه و در این دفتر ثبت افتاده بود، البته سامعین و مطالعهکنندگان این اوراق را #تعجب و #تحیری_بی_اندازه دست میداد لهذا این رساله را #حیرت_نامه_ی_سفرا موسوم گردانیدم.»
@risheh
ریشهها
#میرزا_ابوالحسن_شیرازی خواهرزادهی حاج #ابراهیم_خان_کلانتر در سال ۱۳۲۴ ه.ق به همراه #مستر_موریه بهع
«به اعتقاد خاطی و محرّرِ این دفتر، اگر اهل ایران را فراغت حاصل شود و #اقتباس از کار #انگلیز بنمایند #جمیع_امور در کار ایشان بر وفق صواب میگردد.»
#حیرت_نامه
#risheh
ریشهها
«به اعتقاد خاطی و محرّرِ این دفتر، اگر اهل ایران را فراغت حاصل شود و #اقتباس از کار #انگلیز بنمایند
«[گفتند] روزی که هوا صاف باشد خبر ورود کشتی از هر بندری به پلیموت و از آنجا تا به #دارالخلافه_لندن در بیستوپنج دقیقه میرسد. من از این خبر سخت #متحیر شده، گفتم «سخن اغراق و دروغ در فرنگ کسی نشنیده است»، چگونه میتوان شد که سیصد مایل مسافت بعیدی را که میگویند در اندک زمانی خبر به دارالخلافهی لندن خواهد رسید؟!»
#حیرت_نامه
@risheh
از #شیخیه تا #بهائیت
«پادشاه عصر، #فتحعلی_شاه قاجار، به #شيخ_احمد [ #احسائی ] ارادتى به هم رسانيد و مشتاق زيارتش گرديد. مكتوبات پىدرپى ارسال مىداشت، تا مكتوبى بدين مضمون، به شيخ احمد نوشت ... كه: «اگرچه مرا واجب است كه به زيارت آن مقتداى امام و مرجع خاص و عام مشرف شوم؛ چرا كه مملكت ما را به قدوم بهجتلزوم خود منوّر فرموده، ليكن مرا به جهاتى مقدور نيست و معذورم ... پس از وصول اين مكتوب هرگاه ما را به قدوم ميمنتلزوم سرافراز فرمود، فهو المطلوب، و الا خود بهناچار، ارادهی يزد خواهم نمود.» شيخ پس از دريافت اين نامه، تصميم گرفت به وطن خويش بازگردد، ولى مردم يزد مانع اينكار شدند. سرانجام، شيخ راه تهران در پيش گرفت، ولى چون شيخ مايل به انزوا بود، دوران توقف او در تهران نيز دوام نيافت.» (تاريخ اجتماعى ايران، ج3، صص: 499-500، بهنقل از: مرتضى مدرسى چهاردهى، مجلهی يادگار، سال اول، شماره 4، ص 35 به بعد.)
@risheh
ریشهها
از #شیخیه تا #بهائیت «پادشاه عصر، #فتحعلی_شاه قاجار، به #شيخ_احمد [ #احسائی ] ارادتى به هم رسانيد و
«مذهب #شيخيه كه از مُستحدثات تشيّع است و اين اوقات يك علّت مزمنى شده است و به جسد دولت و ملّت ايران حلول كرده و قواى ملّت را مثل مزاجِ دولت، عليل نموده است، پيشوايان ملّت و پيشكاران دولت را مشغوليّتِ خاطر، از علاج اين علّت نيز قاصر كرده است. عنقريب #ولي_عهد دولت ايران را تشريفات اندرونى و بيرونى، منسوبان امّى او كه امّت معتبرى شدهاند، يك شيخىِ مقتدر خواهد كرد و او را عصبيّتِ اين مذهب به عملى وامیدارد كه از حوصلهی دولت و ملّت خارج باشد. الحقّ از براى دولت بزرگى ننگى است وليعهدى تعيين كند كه مردود ملّت باشد.» (تاريخ اجتماعى ايران، ج9، ص: 498، به نقل از: رساله مجديّه، به اهتمام سعيد نفيسى، ص 10.)
@risheh
ریشهها
«مذهب #شيخيه كه از مُستحدثات تشيّع است و اين اوقات يك علّت مزمنى شده است و به جسد دولت و ملّت ايران
«اقامت شيخ [ #احمد_احسائی ] در يزد نيز چندان دوام نيافت، و پس از چندى، عازم مشهد شد و پس از زيارت و مراجعت به يزد، به اصفهان و كرمانشاه نيز مسافرت نمود و از آنجا راه شام پيش گرفت. بار ديگر به اصفهان آمد. در ماه رمضان، كسانی كه با آن بزرگوار در اصفهان به نماز حاضر مىشدند، به 16 هزار تن مىرسيدند.» (تاريخ اجتماعى ايران، ج3، صص: 499-500، بهنقل از: مرتضى مدرسى چهاردهى، مجله يادگار، سال اول، شماره 4، ص 35 به بعد.)
ریشهها
«اقامت شيخ [ #احمد_احسائی ] در يزد نيز چندان دوام نيافت، و پس از چندى، عازم مشهد شد و پس از زيارت و
نامهی #میرزای_قمی به #فتحعلی_شاه : «... چه خاک بر سر کنم؟! يكجا مىشنوم كه مىخواهند لقب «اولوالامر» به شاه بگذارند كه مذهب اهل سنت است و خلاف مذهب شيعه است، و اهل سنت به آن فخر كنند كه پادشاه شيعه تابع ما شد، و يكجا مىخواهند كه شاه را به #مذهب_صوفيه مايل كنند كه مباحى مذهب شود و از دين در رَوَد كه بدتر از سنّىشدن است و چون اصل مذهب تصوّف مقتبس از #مذهب_نصارى است، #فرنگى و نصرانى فخر كنند كه پادشاه شيعه تابع ما شد ... و يكجا منِ خاك بر سر را به بلاى عظيم مبتلا كنند كه به مراسله و پيغام اين مراحل را بهانجام بياورم. حق تعالى مفسدين را اگر قابل هدايت هستند هدايت كند و الاّ به دفع ايشان مسلمين را از شر آنها محفوظ دارد.» (رساله جهادیه، صص 539-541، به نقل از كيهان فرهنگى، سال يازدهم، شمارۀ 1، ص 17- 15.)
@risheh
ریشهها
نامهی #میرزای_قمی به #فتحعلی_شاه : «... چه خاک بر سر کنم؟! يكجا مىشنوم كه مىخواهند لقب «اولوالام
ریشهها:
«در ايّام اقامت شيخ #احسائى در قزوين، بين او و شهيد [ #ملا_محمدتقی-برغانی ] از علماى آن شهر، بحثی درگرفت و شيخ گفت: من #معاد را جسم هورقليايى میدانم و آن هم در همين بدن عنصرى است، مانند شيشه در سنگ. شهيد گفت: بدن هورقليایی غير از بدن عنصري است ... در روز قيامت همين بدن عنصرى است كه بازگشت میكند نه بدن هورقليايى. شيخ گفت كه مراد من هم همين است. پس از اين گفتوگوها كار مناظره به كدورت و جدايى منتهى گرديد و سخن از #تكفير شيخ به ميان آمد؛ حاكم قزوين شبى علما را دعوت كرد تا شايد سروصدا را بخواباند ولى تلاش او به ثمر نرسيد و شهید سوم آشكارا گفت: «در ميان كفر و ايمان اصلاح و آشتى نيست، شيخ را در مسألهی معاد، مذهبى است برخلاف ضرورت دين اسلام، منكر ضرورى هم كافر است ...» (تاريخ اجتماعى ايران، ج9، صص: 486-487، به نقل از: شيخیگرى و بهاییگرى از نظر فلسفه، تاريخ و اجتماع، مدرّسى چهاردهى، ص 18.)
@risheh
ریشهها
ریشهها: «در ايّام اقامت شيخ #احسائى در قزوين، بين او و شهيد [ #ملا_محمدتقی-برغانی ] از علماى آن شهر
«از تلامیذ آخوند [ملا علی] نوری، آخوند ملاآقای قزوینی (متوفای 1282 ق) است. ... #آخوند_ملاآقا همان شخصی است که در مجلس بحث و مناظرهی حاج #ملا_محمدتقی_برغانی با #شیخ_احمد_احسائی (مؤسس طریقهی شیخیه)، شیخ احمد احسائی را در مناظره محکوم نمود. یکی از علل مخالفت اتباع احسائی با #ملا_صدرا همین قضیه میباشد.» (الشواهد الربوبیة فی الناهج السلوکیة، مقدمهی استاد سید جلالالدین آشتیانی، صص 91-93.)
@risheh
ریشهها
«از تلامیذ آخوند [ملا علی] نوری، آخوند ملاآقای قزوینی (متوفای 1282 ق) است. ... #آخوند_ملاآقا همان شخ
«آخوند #ملا_اسماعیل_درب_کوشکی نیز در مجلس مناظرهای که در اصفهان تشکیل شد، با #شیخ_احمد مباحثهی طولانی نمود و شیخ احمد را در جدل علمی منکوب نمود. روی همین مناظرهی مفصل و مُجاب شدن #احسائی، حاج #ملا_هادی_سبزواری نوشته است: «علمِ شیخ احمد در مقابل علم علمای اصفهان نُمودی نکرد، ولی در زهد بینظیر بود».» (الشواهد الربوبیة فی الناهج السلوکیة، مقدمهی استاد سید جلالالدین آشتیانی، صص 91-93.)
@risheh
ریشهها
«آخوند #ملا_اسماعیل_درب_کوشکی نیز در مجلس مناظرهای که در اصفهان تشکیل شد، با #شیخ_احمد مباحثهی طول
«بعد از بحث و جدل علمی #ملاآقا با شیخ در محضر #ملا_محمدتقی_برغانی و مجاب شدن شیخ، برغانی شیخ را #تکفیر نمود و چون ملا محمدتقی در علمیّت و صلاح و سداد مورد تصدیق فقهای عصر خود بود، در این حکم #علمای_عراق_و_ایران از ملا محمدتقی تبعیت نمودند. #شیخ_احمد ناچار به وطن خود «احسا» و «قطیف» به قصد زیارت مکه مراجعت نمود؛ اگرچه بهواسطهی این کار، برغانی جان خود را از دست داد...» (الشواهد الربوبیة فی الناهج السلوکیة، مقدمهی استاد سید جلالالدین آشتیانی، صص 91-93.)
@risheh
ریشهها
«بعد از بحث و جدل علمی #ملاآقا با شیخ در محضر #ملا_محمدتقی_برغانی و مجاب شدن شیخ، برغانی شیخ را #تکف
استاد #سید_جلال_الدین_آشتیانی: «#شیخ_احمد شروح و تعلیقاتی بر برخی آثار #ملا_صدرا به عنوان #رد و مناقشه و انتقاد نوشته و مبانی او را به خیال خود رد نموده است. حقیر، آثار او را چندین بار مکرّر به دقت مطالعه کرده و به جرأت مدعی است که شیخ احمد برای نمونه یک قاعده از #قواعد_فلسفه_و_عرفان را ننموده است و مِن حَیثُ لا یَشعُر در جمیع مبانی فلسفی قلمفرسایی نموده است. ... #احسائی در #علوم_نقلی از اکابر عصر خود بود و آثاری از او در نقلیات در دست است که حاکی از تسلّط و تبحّر او میباشد، ولی در علم #فلسفه بسیار راجل و کممایه و #ناوارد بوده است. مطالب مضحک و بیاساس که مبتنی بر هیچ اصلی نیست، در آثار او فراوان است.» (الشواهد الربوبیة فی الناهج السلوکیة، مقدمهی استاد سید جلالالدین آشتیانی، صص 91-93.)
@risheh
ریشهها
استاد #سید_جلال_الدین_آشتیانی: «#شیخ_احمد شروح و تعلیقاتی بر برخی آثار #ملا_صدرا به عنوان #رد و مناق
استاد #سید_جلال_الدین_آشتیانی : «همهی تحقیقات #احسائی را میتوان در دو سطر خلاصه نمود، خلاصهای بیمعنی که خود آن مرحوم شاید از آن سر در نمیآورد و فقط دستخوش الفاظ با رعد و برق شده بود: «پیغمبر در #معراج از کرهی #خاک که گذشت عنصر خاکی را رها نمود و از کرهی #آتش که گذشت عنصر ناری را بهجای گذاشت و از کرهی #هوا که مرور نمود عنصر هوایی را به اهلش سپرد...». خیال میکرد با #اجزای_مرکب اگر منحل شود، مرکب باقی میماند یا عناصری که مزاج آن ترکیب میشود، ترکیب و #انحلال آن اختیاری است و نظیر کفش و کلاه میباشد که انسان از خود دور کند. #ترکیب_بدن_و_نفس، ترکیب طبیعی ناشی از سیر استکمالی ماده و عناصر اولیه است و از این #استکمالات_نفس موجود میشود و به مقامات اصلی خود واصل میگردد. احسایی در آثار خود مکرّر ذکر کرده است: «در #معاد انسان به #جسم_هورقلیایی #محشور میشود...». از این قبیل هفوات که واقعاً ارزش نداشت که منشأ گمراهی هزاران نفوس و علت فنای صدها خانواده گردد...» (الشواهد الربوبیة فی الناهج السلوکیة، مقدمهی استاد سید جلالالدین آشتیانی، صص 91-93.)
@risheh