eitaa logo
ریشه‌ها
57 دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
4.9هزار ویدیو
8 فایل
رهیافتی بر افول استعمار و ظهور حکومت مستضعفان جهت ارتباط با مدیر: @dastmalbaf
مشاهده در ایتا
دانلود
ریشه‌ها: «جناب شیخ‌المجتهدین [کاشف‌الغطاء] به نیابت از امام، آن حضرت (فتحعلی شاه) را داده و در به جناب همایونش اجازتی نوشته که حاصل مضمون، این است: «ای از عراق (اراک) و فارس و آذربایجان و خراسان، آماده شوید به جهاد کفار لئام، و برآورید تیغ‌ها از نیام، برای ، و درآیید در سلک یاوران مٙلِک علّام و جهاد کنید به دفع کفار از شریعت سید انام (ص) و طریقه‌ی امیرالمومنین (ع) و سید الوصیین. ... ادامه دارد @risheh
ادامه: «... اینک برای شما حوران آراسته و غلمان به خدمت برخاسته، پس بفروشید جان‌های خود را به بهای گران که اندوخته شده است برای شما در جنات عالیه «لا تٙسمٙعُ فیها لاغِیٙةً، فیها عٙینٌ جاریةٌ، فیها سُرُرٌ مٙرفوعةٌ وٙ أکوابٌ مٙوضُوعٙةٌ وٙ نٙمارِقُ مٙصفُوفٙة وٙ زٙرابیُّ مٙبثُوثٙةٌ» قیام کنید به تا دریابید بهشت برین را. آیا خطاب نمی‌کردید به خدا در دعای ماه مبارک رمضان که: نهایت آرزو و مطلوب ماست در عبارت «وٙ قٙتْلاً فی سٙبیلِکٙ فٙوٙفِّقْ لٙنا»؟ آیا مکرر نمی‌گفتید میان مردم «یا لٙیتٙنا مٙعٙ الشُهٙداءِ فی کربلاء»؟ پس راضی مشوید به کذب گفتار خود و مخالفت گفتار با کردار خود. ...» ادامه دارد @risheh
ریشه‌ها
ادامه: «... اینک برای شما حوران آراسته و غلمان به خدمت برخاسته، پس بفروشید جان‌های خود را به بهای گر
«... بدانید که مقتول ثغور آذربایجان در اهل کفر و طغیان برای ، و و مانند کربلا است در طلب رضای خداوند ارض و سماء. و به یاد آورید آرزوی خود را در قولِ «لٙیتٙنا کُنّا حاضِرینٙ یٙومٙ الطُفُوفِ وٙ نٙفدی نُفوسٙنا لِلحُسٙینِ وٙ نٙجعٙلها وِقایٙةً دونٙ طٙعنِ الرِّماحِ وٙ ضٙرْبِ السُّیوفِ»؛ پس اگر در قولْ صادقی‌اید و به حقْ ناطق، پیش گیرید پیشه‌ی شهدا را در امتثال امر بضعه‌ی بطول، زهرا، چه، به خدا در این مقام حاضر است امام حسین علیه‌السلام و گویا در این کارزار شما را به یاری می‌خواند...» @risheh
ریشه‌ها
«... بدانید که مقتول ثغور آذربایجان در #دفاع اهل کفر و طغیان برای #حفظ_بیضه_ی_اسلام، و #مسلمین و #حر
«... به خدا در این مقامْ حاضر است امام حسین علیه‌السلام ... و همچنین خاتم انبیا و سید اوصیاء و سایر ائمه علیهم‌السلام. سیّٙما صاحب این عصر و امام عهد می‌فرمایند: «ای پیروان پاک‌اعتقاد! به درستی که و و عناد و و سپاه، مخصوص است به بزرگانِ بندگان و و و کسی که قائم‌مقام ایشان است از ، پس در حصول موانع ظهور و و [به] این امور، دادیم به پادشاه این زمان و یگانه‌ی این دوران که و سالک است در (حٙفٙظٙهُ اللهُ مِمّا یٙخافُهُ وٙ یٙخْشاهُ) و کسی را که ولی‌عهد و قائم‌مقام خود داشته و مُلک آذربایجان را به او واگذاشته است؛ شاهزاده (اٙدْخٙلٙهُ فی شٙفاعٙتِنا و جٙعٙلٙهُ فی الدُّنیا و الآخرة تحتٙ ظِلِّنا و فی حِمایٙتِنا) در جمع سپاه برای و و آن‌ها. ...» @risheh
⬆️ عباس میرزا ولی‌عهد فتحعلی شاه و فرمانده جنگ‌های ایران و روس
«... هرکه در سپاه ایشان قتیل شود مثل آن است که در لشکر ما به قتل رسیده و آن‌که اطاعت ایشان کند چنان است که اطاعت ما کرده باشد و هرکه ایشان را یاری نکند، ندیم ندامت شود و محروم از شفاعت ما در روز قیامت باشد. ای شیعیان و چاکران که شنونده‌اید گفتار ما را و پیروانید کردار ما را، چون شما را خوانده شود این کتاب، و مسموع شود این خطاب، برآورید تیغ‌ها از نیام و طلب کنید خون شهدا را در این مقام. بگویید به آواز بلند که دور و نزدیک شنوند: کجاست ؟ کجاست حمیّت شریعت سیدِ اٙنام؟ کجاست و نساء که پرده‌نشینان و ناموس‌اند و اکنون بعض ایشان محل زنا و فجور روس‌اند؟ کجایند اهل ناموس از امم؟ کجایند آنان که می‌گفتیم در حق ایشان: «أکثٙرُ شیعٙتِنا العٙجٙمُ»؟ اگر نکوشید با شنیدن این کلام و نخواهید جهاد دشمنان در این مقام، نمی‌رسید به ما در روز قیام.» (رساله جهادیه، صص ۵۴۷-۵۵۲.) @risheh
⬆️ عباس میرزا در حال سان دیدن از لشکریان
بخشی از نامه‌ی عباس میرزا به شیخ‌علی خان حاکم دربند (۲۵ شوال ۱۲۲۳ ه.ق) : «... به عنایتِ الله تعالی [به]محض ورود به آن حدود فوراً خاشاکِ وجودِ نابودِ روسیه‌ی آن‌جا را به باد فنا داده، عمّاقریب ان شاء اللهُ المٙلِکُ المُجیب اثری از روسیه‌ی منحوسه در اطراف ایران باقی نخواهم گذاشت. و در این سالِ میمنت‌منوال با وصف سردی هوای زمستان، آسایش و آرام بر خود حرام ساخته، مادامی که دفع شرّ روسیه را از ولایت داغستان و گرجستان ننمایم، سردی زمستان و گرمای تابستان را یکسان خواهم دانست...» (مقاله‌ی «نامه‌ی عباس میرزا به شیخ‌علی خان بیگلربیگی قبه و دربند» نوشته‌ی امین ریاحی) @risheh
خواهرزاده‌ی حاج در سال ۱۳۲۴ ه.ق به همراه به‌عنوان (سفیر) به اعزام شد. وی در این سفر، نوشت: «نظر به و بدایع بی‌شمار ملاحظه و در این دفتر ثبت افتاده بود، البته سامعین و مطالعه‌کنندگان این اوراق را و دست می‌داد لهذا این رساله را موسوم گردانیدم.» @risheh
ریشه‌ها
#میرزا_ابوالحسن_شیرازی خواهرزاده‌ی حاج #ابراهیم_خان_کلانتر در سال ۱۳۲۴ ه.ق به همراه #مستر_موریه به‌ع
«به اعتقاد خاطی و محرّرِ این دفتر، اگر اهل ایران را فراغت حاصل شود و از کار بنمایند در کار ایشان بر وفق صواب می‌گردد.»
ریشه‌ها
«به اعتقاد خاطی و محرّرِ این دفتر، اگر اهل ایران را فراغت حاصل شود و #اقتباس از کار #انگلیز بنمایند
«[گفتند] روزی که هوا صاف باشد خبر ورود کشتی از هر بندری به پلیموت و از آن‌جا تا به در بیست‌وپنج دقیقه می‌رسد. من از این خبر سخت شده، گفتم «سخن اغراق و دروغ در فرنگ کسی نشنیده است»، چگونه می‌توان شد که سیصد مایل مسافت بعیدی را که می‌گویند در اندک زمانی خبر به دارالخلافه‌ی لندن خواهد رسید؟!» @risheh
از تا «پادشاه عصر، قاجار، به [ ] ارادتى به هم رسانيد و مشتاق زيارتش گرديد. مكتوبات پى‌درپى ارسال مى‌داشت، تا مكتوبى بدين مضمون، به شيخ احمد نوشت ... كه: «اگرچه مرا واجب است كه به زيارت آن مقتداى امام و مرجع خاص و عام مشرف شوم؛ چرا كه مملكت ما را به قدوم بهجت‌لزوم خود منوّر فرموده، ليكن مرا به جهاتى مقدور نيست و معذورم ... پس از وصول اين مكتوب هرگاه ما را به قدوم ميمنت‌لزوم سرافراز فرمود، فهو المطلوب، و الا خود به‌ناچار، اراده‌ی يزد خواهم نمود.» شيخ پس از دريافت اين نامه، تصميم گرفت به وطن خويش بازگردد، ولى مردم يزد مانع اين‌كار شدند. سرانجام، شيخ راه تهران در پيش گرفت، ولى چون شيخ مايل به انزوا بود، دوران توقف او در تهران نيز دوام نيافت.» (تاريخ اجتماعى ايران، ج3، صص: 499-500، به‌نقل از: مرتضى مدرسى چهاردهى، مجله‌ی يادگار، سال اول، شماره 4، ص 35 به بعد.) @risheh
ریشه‌ها
از #شیخیه تا #بهائیت «پادشاه عصر، #فتحعلی_شاه قاجار، به #شيخ_احمد [ #احسائی ] ارادتى به هم رسانيد و
«مذهب كه از مُستحدثات تشيّع است و اين اوقات يك علّت مزمنى شده است و به جسد دولت و ملّت ايران حلول كرده و قواى ملّت را مثل مزاجِ دولت، عليل نموده است، پيشوايان ملّت و پيشكاران دولت را مشغوليّتِ خاطر، از علاج اين علّت نيز قاصر كرده است. عن‌قريب دولت ايران را تشريفات اندرونى و بيرونى، منسوبان امّى او كه امّت معتبرى شده‌اند، يك شيخىِ مقتدر خواهد كرد و او را عصبيّتِ اين مذهب به عملى وامی‌دارد كه از حوصله‌ی دولت و ملّت خارج باشد. الحقّ از براى دولت بزرگى ننگى است ولي‌عهدى تعيين كند كه مردود ملّت باشد.» (تاريخ اجتماعى ايران، ج9، ص: 498، به نقل از: رساله مجديّه، به اهتمام سعيد نفيسى، ص 10.) @risheh
ریشه‌ها
«مذهب #شيخيه كه از مُستحدثات تشيّع است و اين اوقات يك علّت مزمنى شده است و به جسد دولت و ملّت ايران
«اقامت شيخ [ ] در يزد نيز چندان دوام نيافت، و پس از چندى، عازم مشهد شد و پس از زيارت و مراجعت به يزد، به اصفهان و كرمانشاه نيز مسافرت نمود و از آن‌جا راه شام پيش گرفت. بار ديگر به اصفهان آمد. در ماه رمضان، كسانی كه با آن بزرگوار در اصفهان به نماز حاضر مى‌شدند، به 16 هزار تن مى‌رسيدند.» (تاريخ اجتماعى ايران، ج3، صص: 499-500، به‌‌نقل از: مرتضى مدرسى چهاردهى، مجله يادگار، سال اول، شماره 4، ص 35 به بعد.)
ریشه‌ها
«اقامت شيخ [ #احمد_احسائی ] در يزد نيز چندان دوام نيافت، و پس از چندى، عازم مشهد شد و پس از زيارت و
نامه‌ی به : «... چه خاک بر سر کنم؟! يك‌جا مى‌شنوم كه مى‌خواهند لقب «اولوالامر» به شاه بگذارند كه مذهب اهل سنت است و خلاف مذهب شيعه است، و اهل سنت به آن فخر كنند كه پادشاه شيعه تابع ما شد، و يك‌جا مى‌خواهند كه شاه را به مايل كنند كه مباحى مذهب شود و از دين در رَوَد كه بدتر از سنّى‌شدن است و چون اصل مذهب تصوّف مقتبس از است، و نصرانى فخر كنند كه پادشاه شيعه تابع ما شد ... و يك‌جا منِ خاك بر سر را به بلاى عظيم مبتلا كنند كه به مراسله و پيغام اين مراحل را به‌انجام بياورم. حق تعالى مفسدين را اگر قابل هدايت هستند هدايت كند و الاّ به دفع ايشان مسلمين را از شر آن‌ها محفوظ دارد.» (رساله جهادیه، صص 539-541، به نقل از كيهان فرهنگى، سال يازدهم، شمارۀ 1، ص 17- 15.) @risheh
ریشه‌ها
نامه‌ی #میرزای_قمی به #فتحعلی_شاه : «... چه خاک بر سر کنم؟! يك‌جا مى‌شنوم كه مى‌خواهند لقب «اولوالام
ریشه‌ها: «در ايّام اقامت شيخ در قزوين، بين او و شهيد [ -برغانی ] از علماى آن شهر، بحثی درگرفت و شيخ گفت: من را جسم هورقليايى می‌دانم و آن هم در همين بدن عنصرى است، مانند شيشه در سنگ. شهيد گفت: بدن هورقليایی غير از بدن عنصري است ... در روز قيامت همين بدن عنصرى است كه بازگشت می‌كند نه بدن هورقليايى. شيخ گفت كه مراد من هم همين است. پس از اين گفت‌وگوها كار مناظره به كدورت و جدايى منتهى گرديد و سخن از شيخ به ميان آمد؛ حاكم قزوين شبى علما را دعوت كرد تا شايد سروصدا را بخواباند ولى تلاش او به ثمر نرسيد و شهید سوم آشكارا گفت: «در ميان كفر و ايمان اصلاح و آشتى نيست، شيخ را در مسأله‌ی معاد، مذهبى است برخلاف ضرورت دين اسلام، منكر ضرورى هم كافر است ...» (تاريخ اجتماعى ايران، ج9، صص: 486-487، به نقل از: شيخی‌گرى و بهایی‌گرى از نظر فلسفه، تاريخ و اجتماع، مدرّسى چهاردهى، ص 18.) @risheh
ریشه‌ها
ریشه‌ها: «در ايّام اقامت شيخ #احسائى در قزوين، بين او و شهيد [ #ملا_محمدتقی-برغانی ] از علماى آن شهر
«از تلامیذ آخوند [ملا علی] نوری، آخوند ملاآقای قزوینی (متوفای 1282 ق) است. ... همان شخصی است که در مجلس بحث و مناظره‌ی حاج با (مؤسس طریقه‌ی شیخیه)، شیخ احمد احسائی را در مناظره محکوم نمود. یکی از علل مخالفت اتباع احسائی با همین قضیه می‌باشد.» (الشواهد الربوبیة فی الناهج السلوکیة، مقدمه‌ی استاد سید جلال‌الدین آشتیانی، صص 91-93.) @risheh
ریشه‌ها
«از تلامیذ آخوند [ملا علی] نوری، آخوند ملاآقای قزوینی (متوفای 1282 ق) است. ... #آخوند_ملاآقا همان شخ
«آخوند نیز در مجلس مناظره‌ای که در اصفهان تشکیل شد، با مباحثه‌ی طولانی نمود و شیخ احمد را در جدل علمی منکوب نمود. روی همین مناظره‌ی مفصل و مُجاب شدن ، حاج نوشته است: «علمِ شیخ احمد در مقابل علم علمای اصفهان نُمودی نکرد، ولی در زهد بی‌نظیر بود».» (الشواهد الربوبیة فی الناهج السلوکیة، مقدمه‌ی استاد سید جلال‌الدین آشتیانی، صص 91-93.) @risheh
ریشه‌ها
«آخوند #ملا_اسماعیل_درب_کوشکی نیز در مجلس مناظره‌ای که در اصفهان تشکیل شد، با #شیخ_احمد مباحثه‌ی طول
«بعد از بحث و جدل علمی با شیخ در محضر و مجاب شدن شیخ، برغانی شیخ را نمود و چون ملا محمدتقی در علمیّت و صلاح و سداد مورد تصدیق فقهای عصر خود بود، در این حکم از ملا محمدتقی تبعیت نمودند. ناچار به وطن خود «احسا» و «قطیف» به قصد زیارت مکه مراجعت نمود؛ اگرچه به‌واسطه‌ی این کار، برغانی جان خود را از دست داد...» (الشواهد الربوبیة فی الناهج السلوکیة، مقدمه‌ی استاد سید جلال‌الدین آشتیانی، صص 91-93.) @risheh
ریشه‌ها
«بعد از بحث و جدل علمی #ملاآقا با شیخ در محضر #ملا_محمدتقی_برغانی و مجاب شدن شیخ، برغانی شیخ را #تکف
استاد : « شروح و تعلیقاتی بر برخی آثار به عنوان و مناقشه و انتقاد نوشته و مبانی او را به خیال خود رد نموده است. حقیر، آثار او را چندین بار مکرّر به دقت مطالعه کرده و به جرأت مدعی است که شیخ احمد برای نمونه یک قاعده از را ننموده است و مِن حَیثُ لا یَشعُر در جمیع مبانی فلسفی قلم‌فرسایی نموده است. ... در از اکابر عصر خود بود و آثاری از او در نقلیات در دست است که حاکی از تسلّط و تبحّر او می‌باشد، ولی در علم بسیار راجل و کم‌مایه و بوده است. مطالب مضحک و بی‌اساس که مبتنی بر هیچ اصلی نیست، در آثار او فراوان است.» (الشواهد الربوبیة فی الناهج السلوکیة، مقدمه‌ی استاد سید جلال‌الدین آشتیانی، صص 91-93.) @risheh
ریشه‌ها
استاد #سید_جلال_الدین_آشتیانی: «#شیخ_احمد شروح و تعلیقاتی بر برخی آثار #ملا_صدرا به عنوان #رد و مناق
استاد : «همه‌ی تحقیقات را می‌توان در دو سطر خلاصه نمود، خلاصه‌ای بی‌معنی که خود آن مرحوم شاید از آن سر در نمی‌آورد و فقط دست‌خوش الفاظ با رعد و برق شده بود: «پیغمبر در از کره‌ی که گذشت عنصر خاکی را رها نمود و از کره‌ی که گذشت عنصر ناری را به‌جای گذاشت و از کره‌ی که مرور نمود عنصر هوایی را به اهلش سپرد...». خیال می‌کرد با اگر منحل شود، مرکب باقی می‌ماند یا عناصری که مزاج آن ترکیب می‌شود، ترکیب و آن اختیاری است و نظیر کفش و کلاه می‌باشد که انسان از خود دور کند. ، ترکیب طبیعی ناشی از سیر استکمالی ماده و عناصر اولیه است و از این موجود می‌شود و به مقامات اصلی خود واصل می‌گردد. احسایی در آثار خود مکرّر ذکر کرده است: «در انسان به می‌شود...». از این قبیل هفوات که واقعاً ارزش نداشت که منشأ گمراهی هزاران نفوس و علت فنای صدها خانواده گردد...» (الشواهد الربوبیة فی الناهج السلوکیة، مقدمه‌ی استاد سید جلال‌الدین آشتیانی، صص 91-93.) @risheh