eitaa logo
دکتر رسول میرباقری
437 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
419 ویدیو
7 فایل
| ؛﷽ | 🔹مدرس حوزه و دانشگاه 🔹مهندس عمران 🔹دکتری مدیریت استراتژیک(DBA) ولی افتخارم این است که روضه خوان سیدالشهداء هستم.
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 📒 فقیری به نزد هندوانه فروشی رفت و گفت هندوانه‌ای برای رضای خدا به من بده فقیرم و چیزی ندارم ... هندوانه فروش درمیان هندوانه ها گشتی زد و هندوانهٔ خراب و بدرد نخوری رابه فقیرداد. فقیر نگاهی به هندوانه کرد و دید که به درد خوردن نمیخورد! مقدار پولی‌که‌به همراه‌داشت به هندوانه فروش داد و گفت به اندازه‌پولم به من هندوانه ای بده... هندوانه فروش هندوانه خوبی را وزن کرد و به مرد فقیر داد. فقیر هر دو هندوانه‌را روبه آسمان کرد و گفت خداوندا بندگانت را ببین... ( این هندوانه خراب را بخاطر تو داده و این هندوانه خوب را بخاطر پول...! ) دکتر رسول میرباقری: http://eitaa.com/joinchat/2786394115C82f26b9b19
🌹🍀 حکمت ۶_ قسمت۲: ارزش گشاده رویی وَ قَالَ (علیه السلام): وَ الْبَشَاشَةُ حِبَالَةُ الْمَوَدَّةِ، و درود خدا بر او، فرمود: و خوشرويى وسيله دوست يابى است. 💦💧 صائب تبریزی: از حسن خلق رتبه همت زیاده نیست دست و دل گشاده چو روی گشاده نیست چون وا نمی کنی گرهی، خود گره مشو ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست 💦💧 : در یکی از روستاهای شهر رم پیره زن ثروتمندی زندگی می کرد که تنها بود. او دارای صورتی زشت و بدترکیب بود. شاید به خاطر همین بود که هیچکس نزدیک او نمی شد و همه مردم از او کناره گیری می کردند. قیافه ی زشت پیره زن مانع از این بود که کسی او را دوست داشته باشد. رفتارهای بد اهالی دهکده باعث تغییر اخلاق او نیز شده بود او که همه را گریزان از خود می دید دچار نوعی ناراحتی روحی شده بود. سال های زیادی این وضعیت ادامه داشت. تا اینکه یک روز همسایه ای جدیدی در کنار خانه ی پیره زن سکنی گزید. آنها خانواده ی خوشبختی بودند که دختربچه ی زیبایی داشتند. یک روز دخترک که از وجود پیره زن آگاهی نداشت از کنار خانه ی او در حال گذر بود که ناگهان پیره‌زن هم بیرون آمد و نگاهشان در هم گره خورد. اما اینبار مثل همیشه نبود دخترک نه ترسید نه فرار کرد حتی با لبخندی زیبا به پیره‌زن نگاه کرد و بعد از چند ثانیه سلام کرد و رفت. طرز برخورد دخترک چنان در پیره‌زن تاثیر گذاشت که او هر روز به بهانه های مختلف بیرون خانه می آمد تا دخترک را ببیند دخترک هم به این موضوع پی برده بود و هر روز بیشتر به پیره‌زن محبت می کرد. دخترک بهمراه خانواده‌اش یک هفته به مسافرت رفتند و بعد از برگشت متوجه شد خبری از دوست پیرش نیست دو هفته بعد پست‌چی نامه ای در خانه ی دخترک آورد. وصیت نامه ی پیره‌زن همسایه بود که تمام مال و اموالش را به نام دخترک کرده بود و در پایان وصیت نامه نوشته بود تو وارث آمدن لبخند بر روی لب من بودی ! ༺════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═════‌‌‌‌═ ❇️ @rmirbagheri❇️ ༺════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═════‌‌‌‌═
(ع) 🌹☘ امام جواد(علیه السلام) فرمودند: «عِزُّ الْمُؤْمِنِ فِي غِنَاهُ عَنِ النَّاسِ» «سرافرازي مؤمن، در بي‌نيازي از مردم است.» (بحارالانوار، 72، 110) 💦💧 : اقبال لاهوری: پیش منعم شکوه ی گردون مکن دست خویش از آستین بیرون مکن چون علی در ساز با نان شعیر گردن مرحب شکن خیبر بگیر منت از اهل کرم بردن چرا نشتر لا و نعم خوردن چرا رزق خود را از کف دونان مگیر یوسف استی خود را ارزان مگیر گرچه باشی مور هم بی بال و پر حاجتی پیش سلیمان مبر 💦💧 : شبلی عارف معروف؛ در مسجدی رفت كه دو ركعت نماز بخواند. در آن مسجد كودكان درس می خواندند و وقت نان خوردن كودكان بود. دو كودك نزدیك شبلی نشسته بودند: یكی پسر ثروتمندی بود و دیگری پسر فقیری. در زنبیل پسر ثروتمند پاره ای حلوا بود و در زنبیل پسر فقیر نان خشك پسر فقیر از او حلوا میخواست. آن كودك می گفت: اگر خواهی كه پاره ای حلوا به تو دهم، سگ من باش و چون سگان بانگ كن. آن بیچاره بانگ سگ كرد و پسر ثروتمند پاره ای حلوا بدو می داد. باز دیگر باره بانگ میكرد و پاره ای دیگر می گرفت. همچنین بانگ می كرد و حلوا می گرفت. شبلی در آنان می نگریست و می گریست. كسی از او پرسید: ای شیخ تو را چه رسیده است كه گریان شده ای؟ شبلی گفت: نگاه كنید كه طمعكاری به مردم چه رسانَد؟ اگر آن كودك بدان نان تهی قناعت می كرد و طمع از حلوای او برمی داشت، سگ همچون خویشتنی نمی شد.(بخش کودک و نوجوان تبیان، منبع:شاهد نوجوان) ༺════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═════‌‌‌‌═ ❇️ @rmirbagheri❇️ ༺════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═════‌‌‌‌═
🌹🍀 رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)فرمودند: «انَّما بُعِثتُ لِاُتمِمَّ مکارم الأخلاق؛ به راستی من مبعوث گردیدم تا مکارم اخلاق را کامل کنم» (بحار، ج 16، ص 210؛ ج 70، ص 372) 💦💧 **: حافظ شیرازی: به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر به بند و دام نگیرند مرغ دانا را اقوام روزگار به اخلاق زنده اند قومی که گشت فاقد اخلاق مردنی است 💦💧 **: رفتار شگفت آور با رئیس منافقان عبداللّه بن اُبَى که ریاست منافقان مدینه را به عهده داشت خود و یارانش از هیچ گونه آزارى نسبت به پیامبر (صلى الله علیه وآله) و مسلمانان فروگذارى نکردند و پیوسته بر ضد اسلام و مسلمانان به نفع دشمنان جاسوسى و خبرچینى مى کردند و بر نفاق خود آن چنان اصرار و پافشارى مى ورزیدند که بارها آیاتى در قرآن مجید درباره وضع ناهنجار آنان و محرومیتشان از رحمت حق و کیفیت عذابشان در قیامت نازل شد ولى آن بى خبران غافل و بى دردان جاهل، دست از نفاق برنداشتند و تن به توبه و انابه ندادند. عبداللّه بن ابى پس از بازگشت رسول خدا (صلى الله علیه وآله) از تبوک در دهه سوم ماه شوال به سختى بیمار شد و در مسیر مرگ قرار گرفت. بر پایه ( یُخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَیِّتِ )، فرزندش، مؤمنى صادق و مسلمانى پاک دل و جوانى شایسته و لایق و مورد محبت پیامبر (صلى الله علیه وآله) و مسلمانان بود. او از باب ( وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً ) به عنوان فریضه دینى و تکلیف ایمانى همه روزه به عیادت پدر مى آمد و به جان به او خدمت مى کرد و به پرستارى اش چون پروانه به دور شمع، دور وجود پدر مى گشت. این فرزند فرزانه از پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) درخواست کرد تا از پدرش عیادت کند مبادا آنکه از عیادت نکردن پیامبر (صلى الله علیه وآله) از پدرش به منزلت و مرتبه خانوادگى اش زیان رساند و لکه ننگى و خفّت و عارى بر دامن اهلش بنشیند! پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) حفظ منزلت آن پسر را که از مؤمنان حقیقى بود لازم شمرده، براى عیادت بر بالین پدرش حاضر شدند! حضرت با کمال محبت و از روى دلسوزى به عبداللّه بن ابى فرمودند : چندان که تو را از دوستى و رابطه با یهودیان معاند و جهودان نابکار منع کردم نپذیرفتى، آیا اکنون وقت آن رسیده که ریشه مهر و محبت دشمنان خدا را از صفحه دل برکنى یا مى خواهى بر همان عقیده سخیف و محبت باطل و رابطه شیطانى خیمه از دنیا بیرون زنى و به سوى آخرت رهسپار گردى ؟ در پاسخ پیامبر (صلى الله علیه وآله) گفت : اسعد بن زراره دشمن جهودان و خصم یهودان بود و هنگام مردن این دشمنى و خصومت سودى براى او نداشت ! سپس گفت : اکنون وقت سرزنش و ملامت من نیست، اینک من در ورطه مرگ قرار دارم، از تو مى خواهم که بر جنازه ام حاضر شوى و بر من نماز گذارى و پیراهنت را به من عطا کنى تا مرا با آن دفن کنند. پیامبر (صلى الله علیه وآله) با کمال بزرگوارى و کرامت از دو پیراهنى که به تن داشتند پیراهن زبرین را به او عطا کردند. عبداللّه گفت : آن پیراهن را مى خواهم که با بدن مبارکت تماس داشته. پیامبر (صلى الله علیه وآله) درخواستش را اجابت فرمود و پیراهن زیرین خود را به او بخشید. رسول خدا (صلى الله علیه وآله) پس از مرگ او به فرزندش تسلیت گفت و بر جنازه اش حاضر شد و بر او نماز خواند و در پاسخ اعتراض مردم فرمود : پیراهن و نماز و استغفار من سودى براى او ندارد. از پى این کرامت و خوش رویى و نرمى و بزرگوارى و فتوّت و جوانمردى رسول خدا (صلى الله علیه وآله)، هزار تن از قبیله خزرج به شرف مسلمانى سرافراز شدند و به دست پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) ایمان آوردند. ༺════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═════‌‌‌‌═ ❇️ @rmirbagheri❇️ ༺════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═════‌‌‌‌═
🌹🍀حکمت 18 نهج البلاغه: وَ قَالَ (علیه السلام) فِي الَّذِينَ اعْتَزَلُوا الْقِتَالَ مَعَهُ: خَذَلُوا الْحَقَّ، وَ لَمْ يَنْصُرُوا الْبَاطِلَ. در باره كسانى كه از پيكار در كنار او، كناره گرفته بودند، چنين فرمود: حق را واگذاشتند و باطل را يارى نكردند. 💦💧 : در عشق، رواست جان‌نثاری کردن حق را باید، همیشه یاری کردن در یاری حق صبور باشید، صبور تلخ است اگرچه پایداری کردن @@@ نه بقا کرد ستمگر، نه بجا ماند ستم ظالم از دست شد و پایه مظلوم بجاست زنده را زنده نخوانند که مرگ از پی اوست بلکه زنده است شهیدی که حیاتش ز قفاست 💦💧 : تمرد و کوتاهی خواجه ربیع در حق امام حسین علیه السلام شهید مطهری و بسیاری دیگر از علمای بزرگ دیگر نیز به تمرد و کوتاهی خواجه ربیع در حق امام حسین علیه السلام اشاره کرده اند چنانچه میرزا عبدالله افندی در ریاض العلماء و شیخ عباس قمی در سفینه البحار و سید محسن امین در اعیان الشیعه و ... به این مطلب اشاره کرده اند.( ریاض العلماء، ج ۲، ص ۲۸۶ به بعد)این اقدام خواجه ربیع به همینجا ختم نشده است، چنانچه نقل شده که وی در هنگام شنیدن خبر شهادت امام حسین علیه السلام تنها کلمه استرجاع (انا لله و انا الیه راجعون) را به زبان آورد و از این که یزید و عاملان او را به سبب قتل امام حسین، مورد طعن و ملامت قرار دهد، خودداری کرد و به اصطلاح، درباره امور دنیوی سخن نگفت. شاید بر همین اساس باشد که برخی از صاحبان اندیشه مانند آیت الله خویی و شوشتری وی را فردی دانسته اند که از عبادت های بسیار خود تنها به ظاهر آن توجه کرده و از عمق و حقیقت بندگی محروم بوده‌است. البته این اقدام خواجه ربیع سابقه نیز داشته است. چنانچه نقل شده وی ازجمله افرادی بود که در هنگام جنگ صفین، امیرالمومنین علی علیه السلام را تنها گذاشته و برای اینکه به زعم خود درگیر جنگ نشده و از صحنه کاملا دور شود، به ایران نقل مکان می کند، در معجم رجال الحدیث آمده است که او علی (ع) را رها کرد و در جنگ با معاویه شک کرد و ما نمی توانیم حکم کنیم به این که او از تقواپیشه ها بود (معجم رجال الحدیث، ج ۷، ص ۱۶۹. ) در اعیان الشیعه آمده است که خواجه ربیع فهم و درک درست نداشت و در ولای علی(ع) مقامی نداشت و به خاطر همین در حقانیت جنگ علی(ع) با معاویه به شک افتاد. بنابراین این که می گویند او تقواپیشه بود، تقوای او مثل تقوای خوارج بود (اعیان الشیعه، ج ۶، ص ۴۵۳ به بعد) ༺════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═════‌‌‌‌═ ❇️ @rmirbagheri❇️ ༺════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═════‌‌‌‌═
🌹🍀حکمت 19 نهج البلاغه: وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ جَرَى فِي عِنَان أَمَلِهِ، عَثَرَ بِأَجَلِهِ. واژه‌ها الْعِنان: زمام، افسار. عَثَرَ بِاَجَلِهِ: در كام مرگ افتاد، (قبل از آنكه به آرزويش برسد). و درود خدا بر او فرمود (ع): هر كه عنان مركب آرزو را رها كند و در پى آن بشتابد مرگش بلغزاند و بر زمين زند. 💦💧 : ناصرخسرو: دويدى بسى از پس آرزوها به روز جوانى چو گاو جوانه [ ديوان ناصرخسرو، ص 41. ] سنايى غزنوى: در ساحل رحيلى، برگ سفر بساز در منزل بسيجى، تخم امل مكار [ ديوان سيد حسن غزنوى، ص 74. ] 💦💧 : استاد محمد مهدی اشتهاردی در کتاب داستان دوستان می نویسد: در اينجا به آرزوى دو طاغوت جبار و ستمگر، هنگام مرگ ، توجه كنيد: 1- معاويه هنگام مرگ ، به حاضران گفت : ((مرا بنشانيد، وقتى كه به كمك حاضران نشست ، به خود گفت : ((اى معاويه اكنون كه دم مرگ است به ياد پروردگارت افتاده اى ؟، آيا سزاوار نبود كه هنگام جوانى كه داراى نيرو و نشاط بودى ، در انديشه چنين روزى باشى ؟)) و در آخرين خطبه اش گفت : ((اى مردم من زراعتى هستم كه لحظه درو آن فرا رسيده ، من بر شما رياست كردم ، و به من احدى رئيس شما نمى شود جز اينكه بدتر از من است ، چنانكه رؤ ساى قبل از من بهتر از من بودند، اى كاش ‍ من مردى از قريش بودم و كارى به امور حكومت بر مردم نداشتم )). 2- عبدالملك بن مروان (پنجمين خليفه جنايتكار اموى ) هنگام مرگ ، نگاهش به مرد لباس شوئى (كه در يكى از نواحى دمشق ، لباس و فرش مردم را مى شست ) افتاد و گفت : ((سوگند به خدا كاش من شوينده لباس مردم بودم و از اين راه امرار معاش روزمره مى نمودم ولى زمام امور حكومت مردم را از روى غضب بدست نمى گرفتم )). اين خبر به ابوحازم (لباس شوى معروف ) رسيد، گفت : ((خداى را سپاس ‍ مى گويم كه آنان (طاغوتيان ) را آن گونه كرد كه هنگام مرگ آرزوى شغل ما را داشتند)). شخصى در هنگام مرگ عبدالمطلب ، به او گفت : حالت چطور است ؟ در پاسخ گفت : حالم آن گونه است كه خداوند ( در سوره انعام آيه 94) مى فرمايد: و لقد جئتمونا فرادى كما خلقنا كم اول مرة وتركتم ما خولنا كم وراء ظهوركم ...: ((همه شما به صورت تنها به سوى ما بازگشت نموديد، همانگونه كه روز اول شما را (تنها) آفريديم ، و آنچه را به شما بخشيده بوديم ، پشت سر گذاشتيد و شفيعانى را كه شريك در شفاعت خويش ‍ مى پنداشتيد با شما نمى بينم ، پيوندهاى شما بريده شد و تمام آنچه را تكيه گاه خود تصور مى كرديد از شما دور و گم شدند)). آرى طاغوتيان و هر كس كه مغرور به اين دنيا است بايد از خواب غفلت بيدار شود، و بداند كه روزى شتر مرگ در خانه او نيز خواهد نشست . ╔═⭐️⭐️⭐️═════╗ @rmirbagheri ╚═════☄☄☄═╝
🌹🍀حکمت 24 ارزش رفع غم و گرفتاری از مردم وَ قَالَ (علیه السلام): مِنْ كَفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ، إِغَاثَةُ الْمَلْهُوفِ وَ التَّنْفِيسُ عَنِ الْمَكْرُوبِ. و درود خدا بر او فرمود: «از جمله کفاره هاى گناهان بزرگ، به فریاد بیچاره و مظلوم رسیدن و تسلّى دادن به افراد غمگین است» 💦💧 : سعدى: اگر بينى كه نابينا و چاه است اگر خاموش بنشينى گناه است اوحدى: كافر است آن كس كه رحمى بر گرفتارش نباشد گر مسلمانى، نظر كن بر گرفتاران برحمت مولوى: كوزه بيدسته چو بينى به دو دستش بردار مرد بى برك و نوا را به حقارت مشمار 💦💧 : حجه الاسلام دکتر رفیعی: 📝 راننده مرحوم شهید مطهری می گوید من خاطراتی از شهید مطهری دارم که این خاطرات را تا عمر دارم یادم نمی‌رود؛ 🔷 یک روز با ایشان در خیابان افریقای تهران می‌رفتیم یک پیرمردی یک بچه ۱۰ ساله را کول گرفته بود به زحمت، آدم می‌تواند بگوید به من چه ربطی دارد؟ من چه کار دارم به این کارها؟ عزیزان اسلام انفاق را حکومتی نکرده ،اسلام انفاق را دولتی نکرده ، مردمی کرده، هر کجا سخن از نماز هست زکات است هر کجا سخن از صفات مومن هست انفقوا مما رزقناهم هست خطابش هم به دولتی‌ها نیست گرچه آنها موظف هستند فقر زدایی کنند خطابشات عام هست خطاب به همه هست . ♦️می فرماید شهید مطهری فرمود: ماشین را بزن کنار پیرمرد را صدا زد گفت آقا کجا میروی؟گفت از مشهد آمدم این بچه مریض است نمی‌تواند راه برود کولش گرفتم از مشهد با اتوبوس خودم را رساندم به تهران . کجا ساکنی؟ گفت یک مسافرخانه در خیابان راه آهن تهران گرفتم. گفت حالا کجا می بری؟ گفت بردمش بیمارستان‌ تجریش گفتند انقدر پول باید واریز کنی بچه نیاز به دوا و دارو و بستری دارد من پول ندارم، حالا یا باید برگردم یا یک درمانگاهی پیدا کنم. شهید مطهری فرمودند بیا سوار شو ، بچه را خودشان بردند بیمارستان ‌تجریش بستری کردند بعد من را فرستادند پول مسافرخانه را حساب کردم چند روزی که ایشان تهران بود هزینه را دادند، تا این بچه سر پا شد و خوب شد پدرش او را برد. 🔷 ساعت‌ها وقت استاد مطهری گرفته شد آن هم چه کسی ؟ شخصیتی که لحظات و وقتش ارزشمند است دقایقش خدمت به جامعه است فرصت گذاشت و این مشکل را حل کرد.
🌹🍀 میلاد امام حسن مجتبی(ع) مبارک امام حسن مجتبی(علیه السلام) فرمودند: مُدَارَاهًُْ النَّاسِ نِصْفُ الْعَقْلِ «مدارا کردن با مردم نيمي از خرد است.» (شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج18، ص108) 💦💧 : آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا 💦💧 : حجه الاسلام دکتر رفیعی: 📝یک شخصی آمد خدمت وجود مقدس امام جواد البته نامه نوشت،نوشت یابن رسول الله پدری دارم ناصبی است یعنی کسی که به اهل بیت توهین می کند کسی که سبّ و ناسزا به اهل بیت می گوید این ها بعد از نهروان عده ای پیدا شدند به ناسزاگویی و به کافر خواندن امیرالمومنین.پدر من ناصبی است توهین می کند اهل بیت را قبول ندارد جسارت می کند من هم شیعه ی پیرو شما وظیفه من چیست؟امام جواد برایش نوشت بسم الله الرحمن الرحیم الْمُدَارَاةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْمُکَاشَفَةِ با او مدارا کن بهتر از این است که با او درگیر شوی،الان در خانه ها داریم پدر به فلان آقا رای داد پسرش به کس دیگر یک آقایی مثلاً گرایش سیاسی چپ است و یکی دیگر راست باشد از این که می گویم بالاتر نیست این شیعه پیرو امام صادق پدر ناصبی بحث عقیدتی است بحث سیاسی و بحث رای من و تو نیست آقا فرمود:با او مدارا کن بهتر از درگیدی است بعد نوشتند وَ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرٌ بدان همیشه با عسر و سختی اگر با خدا باشی همان سختی برایت یسر است بعد نوشتند تو مواظب باش تحت تاثیر قرار نگیری بر ولایت ما ثابت باشی این روایت در جلد هفتاد و یک بحار است خیلی داستان جالبی است. و برایش دعا کرد امیدوارم خدا تو را بر ولایت ما ثابت بدارد اما با پدرت درگیر نشو این شخص می گوید من طبق فرمایش امام صادق هر چه پدرم تندی می کرد خوش خلقی و خوش برخوردی مدتی نگذشت پدرم عوض شد و از عقیده اش دست برداشت و پیرو مکتب اهل بیت شد.
🌹🍀 حکمت 25 نهج البلاغه: وَ قَالَ (علیه السلام): يَا ابْنَ آدَمَ، إِذَا رَأَيْتَ رَبَّكَ سُبْحَانَهُ يُتَابِعُ عَلَيْكَ نِعَمَهُ وَ أَنْتَ تَعْصِيهِ، فَاحْذَرْهُ. و درود خدا بر او فرمود (ع): «اى فرزند آدم! هنگامى که مى بینى پروردگارت نعمت هایش را پى در پى بر تو مى فرستد در حالى که تو معصیت او را مى کنى از او بترس (مبادا مجازات سنگینش در انتظار تو باشد)» اى پسر آدم، اگر ديدى كه خداى سبحان، نعمتش را پى درپى به تو ارزانى مى دارد و تو نافرمانيش. 💦💧 : مولانا: شاد از وی شو مشو از غیر وی او بهارست و دگرها ماه دی هر چه غیر اوست استدراج تست گرچه تخت و ملکتست و تاج تست 💦💧 : یکی از مصادیق سنت استدراج داستان زندگی قارون است. حضرت موسى عليه السلام در راه ابلاغ رسالت بسيار رنج كشيد و به انواع اذيت و آزار از فرعون و بلعم باعورا و ديگران مبتلا بود تا جائى كه قارون پسر عموى موسى عليه السلام از اين قاعده آزار رساندن مستثنى نبود. او ثروت زيادى داشت و به اندازه اى داشت كه چندين جوان نيرومند، كليدهاى خزانه او را حمل و نقل مى كردند، و از خانهاى گردن كلفتى بود كه به زير دستانش ظلم مى نمود. موسى عليه السلام مطابق فرمان خدا، از او مطالبه زكات مى كرد، او مى گفت : من هم به تورات آگاهى دارم ، و كمتر از موسى نيستم ، چرا زكات مالم را به او بپردازم ! سرانجام غرور قارون باعث شد كه تصميم خطرناكى گرفت ، و آن اين بود كه : به يكى زن فاحشه كه خوش سيما و خوش قامت و فريبا بود گفت : صد هزار درهم به تو مى دهم كه فردا هنگامى كه موسى براى بنى اسرائيل سخنرانى مى كند در ملاعام بگويى موسى با من زنا كرد. آن زن ، اين پيشنهاد ناجوانمردانه را پذيرفت . فرداى آن روز، بنى اسرائيل اجتماع كرده بودند موسى تورات را به دست گرفته و از روى آن ، مردم را موعظه مى كرد. قارون با زرق و برق همراه اطرافيان خود در آن اجتماع شركت نموده بود، ناگهان آن زن برخاست ، ولى وقتى سيماى ملكوتى موسى عليه السلام را ديد، از تصميم قبلى خود منصرف شد و با صداى بلند گفت : اى موسى ، عليه السلام بدان كه قارون صد هزار درهم به من داد تا در ملاعام به بنى اسرائيل بگويم تو مرا به سوى خود خوانده اى تا با من زنا كنى . تو هرگز مرا به سوى خويش دعوت نكرد اى ، خداوند ساحت مقدس تو را از چنين آلودگى منزه نموده است . در اين هنگام دل پر درد و رنج موسى شكست و درباره قارون چنين نفرين كرد: اى زمين قارون را بگير و در كام خود فرو بر. زمين به امر الهى دهن باز كرد و قارون و اموالش را به اعماق زمين فرو برد. (۱) یکصد موضوع پانصد داستان 1- حكايتهاى شنيدنى ج 5 ص 122 - بحارالانوار ج 13، ص .253 به قول آیه الله مظاهری: «قارون می شناخت موسی را، علاوه بر این که خویشاوند است، مرید سطح اول حضرت موسی است، هم در جبهه هم در نماز، اما بخیل است، اما پول پرست است، آیه ی زکات آمد اول به التماس افتاد. آقا کم کن،خطاب آمد کم کن، آقا کم کرد کم کرد تا جایی که دیگر نمی شد کم کند، گفت:خوب فکرش را کنم رفت فکرش را کرد دید نمی تواند بدهد لذا دسیسه کرد....» ╔═⭐️⭐️⭐️═════╗ @rmirbagheri ╚═════☄☄☄═╝
🌹🍀 قال السجاد(ع): وَ إنْ شَتَمَکَ رَجُلٌ عَنْ يَمِينِکَ ثُمَّ تَحَوَّلَ اِليَ يَسَارِيَ وَاعْتَذَرَ إلَيْکَ فَاقْبَلْ عُذْرَه «اگر کسي در سمت راست تو ايستاد و به تو ناسزا گفت آنگاه به سمت چپ تو آمد و عذرخواهي نمود عذر خواهي او را بپذير.» 💦💧 من از چشمان خود آموختم رسم محبت را که هر عضوي به درد آيد به جايش ديده مي‌گريد گذشت و دلنوازي را عزيزم از درخت آموز که سايه از سر هيزم شکن هم برنمي‌دارد (شهريار) 💦💧 : مالک اشتر روزی از بازار کوفه می گذشت با لباسی از کرباس خام و به جای عمامه از همان کرباس بر سر داشت و به شیوه فقراء عبور می کرد. یکی از بازاریان بر در دکانش نشسته بود، چون مالک را بدید به نظرش خوار و کوچک جلوه کرد و از روی استخفاف کلوخی (15) را به سوی او انداخت. مالک به او التفات ننمود و برفت. کسی مالک را می شناخت و این واقعه را دید، به آن بازاری گفت: وای بر تو هیچ دانستی که آن چه کس بود که به او اهانت کردی؟ گفت: نه، گفت: او مالک اشتر یار علی علیه السلام بود. آن مرد از کار بدی که کرده بود لرزه به اندامش آمد و دنبال مالک روانه شد که از او عذر خواهی کند. دید به مسجدی آمده و مشغول نماز است صبر کرد تا نمازش تمام شد، خود را بر دست و پای او انداخت و پای او را می بوسید مالک سر او را بلند کرد و گفت: این چه کاری است می کنی؟ گفت: عذر گناهی است که از من صادر شده است که ترا نشناخته بودم. مالک گفت: بر تو هیچ گناهی نیست، به خدا سوگند که به مسجد نیامدم مگر برای تو استغفار کنم و طلب آمرزش نمایم.
(ع) 🌹☘ امام جواد(علیه السلام) فرمودند: «عِزُّ الْمُؤْمِنِ فِي غِنَاهُ عَنِ النَّاسِ» «سرافرازي مؤمن، در بي‌نيازي از مردم است.» (بحارالانوار، 72، 110) 💦💧 : اقبال لاهوری: پیش منعم شکوه ی گردون مکن دست خویش از آستین بیرون مکن چون علی در ساز با نان شعیر گردن مرحب شکن خیبر بگیر منت از اهل کرم بردن چرا نشتر لا و نعم خوردن چرا رزق خود را از کف دونان مگیر یوسف استی خود را ارزان مگیر گرچه باشی مور هم بی بال و پر حاجتی پیش سلیمان مبر 💦💧 : شبلی عارف معروف؛ در مسجدی رفت كه دو ركعت نماز بخواند. در آن مسجد كودكان درس می خواندند و وقت نان خوردن كودكان بود. دو كودك نزدیك شبلی نشسته بودند: یكی پسر ثروتمندی بود و دیگری پسر فقیری. در زنبیل پسر ثروتمند پاره ای حلوا بود و در زنبیل پسر فقیر نان خشك پسر فقیر از او حلوا میخواست. آن كودك می گفت: اگر خواهی كه پاره ای حلوا به تو دهم، سگ من باش و چون سگان بانگ كن. آن بیچاره بانگ سگ كرد و پسر ثروتمند پاره ای حلوا بدو می داد. باز دیگر باره بانگ میكرد و پاره ای دیگر می گرفت. همچنین بانگ می كرد و حلوا می گرفت. شبلی در آنان می نگریست و می گریست. كسی از او پرسید: ای شیخ تو را چه رسیده است كه گریان شده ای؟ شبلی گفت: نگاه كنید كه طمعكاری به مردم چه رسانَد؟ اگر آن كودك بدان نان تهی قناعت می كرد و طمع از حلوای او برمی داشت، سگ همچون خویشتنی نمی شد.(بخش کودک و نوجوان تبیان، منبع:شاهد نوجوان) ༺════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═════‌‌‌‌═ ❇️ @rmirbagheri❇️ ༺════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═════‌‌‌‌═