eitaa logo
دکتر رسول میرباقری
438 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
419 ویدیو
7 فایل
| ؛﷽ | 🔹مدرس حوزه و دانشگاه 🔹مهندس عمران 🔹دکتری مدیریت استراتژیک(DBA) ولی افتخارم این است که روضه خوان سیدالشهداء هستم.
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🍀 رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)فرمودند: «انَّما بُعِثتُ لِاُتمِمَّ مکارم الأخلاق؛ به راستی من مبعوث گردیدم تا مکارم اخلاق را کامل کنم» (بحار، ج 16، ص 210؛ ج 70، ص 372) 💦💧 **: حافظ شیرازی: به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر به بند و دام نگیرند مرغ دانا را اقوام روزگار به اخلاق زنده اند قومی که گشت فاقد اخلاق مردنی است 💦💧 **: رفتار شگفت آور با رئیس منافقان عبداللّه بن اُبَى که ریاست منافقان مدینه را به عهده داشت خود و یارانش از هیچ گونه آزارى نسبت به پیامبر (صلى الله علیه وآله) و مسلمانان فروگذارى نکردند و پیوسته بر ضد اسلام و مسلمانان به نفع دشمنان جاسوسى و خبرچینى مى کردند و بر نفاق خود آن چنان اصرار و پافشارى مى ورزیدند که بارها آیاتى در قرآن مجید درباره وضع ناهنجار آنان و محرومیتشان از رحمت حق و کیفیت عذابشان در قیامت نازل شد ولى آن بى خبران غافل و بى دردان جاهل، دست از نفاق برنداشتند و تن به توبه و انابه ندادند. عبداللّه بن ابى پس از بازگشت رسول خدا (صلى الله علیه وآله) از تبوک در دهه سوم ماه شوال به سختى بیمار شد و در مسیر مرگ قرار گرفت. بر پایه ( یُخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَیِّتِ )، فرزندش، مؤمنى صادق و مسلمانى پاک دل و جوانى شایسته و لایق و مورد محبت پیامبر (صلى الله علیه وآله) و مسلمانان بود. او از باب ( وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً ) به عنوان فریضه دینى و تکلیف ایمانى همه روزه به عیادت پدر مى آمد و به جان به او خدمت مى کرد و به پرستارى اش چون پروانه به دور شمع، دور وجود پدر مى گشت. این فرزند فرزانه از پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) درخواست کرد تا از پدرش عیادت کند مبادا آنکه از عیادت نکردن پیامبر (صلى الله علیه وآله) از پدرش به منزلت و مرتبه خانوادگى اش زیان رساند و لکه ننگى و خفّت و عارى بر دامن اهلش بنشیند! پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) حفظ منزلت آن پسر را که از مؤمنان حقیقى بود لازم شمرده، براى عیادت بر بالین پدرش حاضر شدند! حضرت با کمال محبت و از روى دلسوزى به عبداللّه بن ابى فرمودند : چندان که تو را از دوستى و رابطه با یهودیان معاند و جهودان نابکار منع کردم نپذیرفتى، آیا اکنون وقت آن رسیده که ریشه مهر و محبت دشمنان خدا را از صفحه دل برکنى یا مى خواهى بر همان عقیده سخیف و محبت باطل و رابطه شیطانى خیمه از دنیا بیرون زنى و به سوى آخرت رهسپار گردى ؟ در پاسخ پیامبر (صلى الله علیه وآله) گفت : اسعد بن زراره دشمن جهودان و خصم یهودان بود و هنگام مردن این دشمنى و خصومت سودى براى او نداشت ! سپس گفت : اکنون وقت سرزنش و ملامت من نیست، اینک من در ورطه مرگ قرار دارم، از تو مى خواهم که بر جنازه ام حاضر شوى و بر من نماز گذارى و پیراهنت را به من عطا کنى تا مرا با آن دفن کنند. پیامبر (صلى الله علیه وآله) با کمال بزرگوارى و کرامت از دو پیراهنى که به تن داشتند پیراهن زبرین را به او عطا کردند. عبداللّه گفت : آن پیراهن را مى خواهم که با بدن مبارکت تماس داشته. پیامبر (صلى الله علیه وآله) درخواستش را اجابت فرمود و پیراهن زیرین خود را به او بخشید. رسول خدا (صلى الله علیه وآله) پس از مرگ او به فرزندش تسلیت گفت و بر جنازه اش حاضر شد و بر او نماز خواند و در پاسخ اعتراض مردم فرمود : پیراهن و نماز و استغفار من سودى براى او ندارد. از پى این کرامت و خوش رویى و نرمى و بزرگوارى و فتوّت و جوانمردى رسول خدا (صلى الله علیه وآله)، هزار تن از قبیله خزرج به شرف مسلمانى سرافراز شدند و به دست پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) ایمان آوردند. ༺════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═════‌‌‌‌═ ❇️ @rmirbagheri❇️ ༺════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═════‌‌‌‌═
🌹🍀 حکمت 11 نهج البلاغه: وَ قَالَ (علیه السلام): إِذَا قَدَرْتَ عَلَى عَدُوِّكَ، فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُكْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَيْهِ. و درود خدا بر او فرمود(علیه السلام): چون بر دشمن ظفر يافتى، عفو و گذشت را شكرانه پيروزيت قرار ده. 💦💧 : اميرخسرو: چو قادر شدى، خيره كم ريز خون مزن دشنه بر بستگان زبون [ لغت نامه دهخدا، ص 102] حافظ: دائم گل اين بستان شاداب نمى ماند درياب ضعيفان را در وقت توانائى [ ديوان حافظ، ص 10. ] اسدى طوسى: چو چيره شوى خون دشمن مريز مكن خيره با زيردستان ستيز [ لغت نامه دهخدا، ص 464. ] 💦💧 : آقا سید مهدی قوام (ره) از منبری‌های بزرگ و خوش نفس تهران، مرد بسیار بزرگوار و با سعه صدری بود؛ ایشان در عفو و گذشت کسانی که در حقشان بدی کرده بودند، منحصر به فرد بودند. شبی دزدی وارد منزل ایشان می شود؛ بعد از بررسی منزل سراغ فرش می رود، همین که فرش را جمع می کند و در حال بردن است، آقا سید مهدی بیدار می گردد، دزد بسیار دست پاچه می شود و نمی داند که قرار است چه بلایی سرش آید!؟ اما مرحوم سید با کمال خونسردی به او می گوید: این فرش را برای چه می خواهی؟ می خواهی این فرش را چه کنی ؟ دزد می گوید : نیازمندم، می خواهم آن را بفروشم. آقا سیدمهدی می گوید: اگر خودت بفروشی، آن را از تو ارزان می خرند؛ من آن را به تو مباح کردم، حلالت باشد! برو آخر بازار عباس آباد، بگو: من را سیدمهدی فرستاده! آن را بفروش و برو با آن کاسبی کن! آن شخص که بزرگواری آن عالم خوش طینت را دید منقلب شد و رفت از فروش همان فرش کاسبی راه انداخت و اهل عبادت و تقوی شد. ༺════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═════‌‌‌‌═ ❇️ @rmirbagheri❇️ ༺════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═════‌‌‌‌═
🌹🍀حکمت 16 نهج البلاغه: وَ قَالَ (علیه السلام): تَذِلُّ الْأُمُورُ لِلْمَقَادِيرِ، حَتَّى يَكُونَ الْحَتْفُ فِي التَّدْبِيرِ. الْحَتْف: مرگ. و درود خدا بر او فرمود(علیه السلام): كارها دستخوش تقديرند، آنسان، كه گاه تدبير سبب مرگ شود. 💦💧 : مولوى: تدبير كند بنده و تقدير نداند++ تدبير به تقدير خداوند نماند [ ديوان كليات شمس تبريزى، 275. ] جامى: تدبير كار خويش كى آيد ز آدمى++ بيچاره مبتلاى قضاهاى مبرم است [ ديوان كامل جامى، ص 15. ] ملك الشعراء بهار: اصلاح آشيانه به دست من و تو نيست++ توفير آب و دانه به دست من و تو نيست گر كارها به وفق مرادت نشد مرنج چون اختيار خانه به دست من و تو نيست ز روزگار در اين بستگى چه شكوه كنم++ درى كه بست قضا، روزگار نگشايد به اختيار دل اين كار بسته بگشايم++ ولى زمانه در اختيار نگشايد كى كند سير گلستان صفا، ابراهيم++ تا ز تسليم و رضا رخت در آذر نكشد [ ديوان ملك الشعراء بهار،ص 116 و 94و 119.] 💦💧: حجه الاسلام دکتر رفیعی: 📝تابستان مکه مشرف بودم آنجا هم یک خانومی گریه کنان پیش من آمد گفت فلانی من پسر جوانی داشتم پدرش قم بود پسر من تهران بود یک شب زمستان سرد برف می آمد زنگ زد که بچه را بفرست بیاید قم گفتم نمی فرستم تو برف و تو یخبندان تو دل شب نمی فرستم . صبر می کنم اگر هوا صبح خوب شد آفتاب شد خطر رفع شد می فرستم. هرچه بابایش اصرار کرد قبول نکردم. ♦️می گفت صبح هوا خوب شد آفتاب شد آورم ترمینال اتوبوس سوار کردم سفارش کردم همه ی تمهیدات را اندیشیدم که این بچه سالم برسد نگذاشتم شب بیاید تو برف و یخبندان بیاید یا که با سواری برود، اتفاقا تو مسیر قم و تهران اتوبوس تصادف کرد تنها مسافری که از دنیا رفت سرش خورد به پشت صندلی راننده از بین رفت بچه ی من بود . دوسال است بچه ام را از دست دادم دارم دیوانه می شوم . می گویم خدایا من چه کرده بودم تنها پسرم ۱۸ ساله من هم تو دل شب نفرستادم بگویی بی احتیاطی کرد با سواری نفرستادم بگویی اتوبوس سوار نکرد تو برف نفرستادم ... این عوامل گاهی می شود که بعضی ها تو زندگی بدگمان می شوند چرا من اینطور بشوم چرا منی که همه ی تمهیدات را اندیشیدم چرا من بیمار بشوم؟ این را باید توجه کرد . 🔷گفتم خانم این امتحان خداست می خواهد بگوید که دست شما نیست شما شما وظیفه ات را انجام دادی العبد یُدَبِّر انسان تدبیر باید کند ولی والله یُقدِّر گاهی تقدیر غیر از تدبیر است. ༺════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═════‌‌‌‌═ ❇️ @rmirbagheri❇️ ༺════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═════‌‌‌‌═
🌹🍀حکمت 18 نهج البلاغه: وَ قَالَ (علیه السلام) فِي الَّذِينَ اعْتَزَلُوا الْقِتَالَ مَعَهُ: خَذَلُوا الْحَقَّ، وَ لَمْ يَنْصُرُوا الْبَاطِلَ. در باره كسانى كه از پيكار در كنار او، كناره گرفته بودند، چنين فرمود: حق را واگذاشتند و باطل را يارى نكردند. 💦💧 : در عشق، رواست جان‌نثاری کردن حق را باید، همیشه یاری کردن در یاری حق صبور باشید، صبور تلخ است اگرچه پایداری کردن @@@ نه بقا کرد ستمگر، نه بجا ماند ستم ظالم از دست شد و پایه مظلوم بجاست زنده را زنده نخوانند که مرگ از پی اوست بلکه زنده است شهیدی که حیاتش ز قفاست 💦💧 : تمرد و کوتاهی خواجه ربیع در حق امام حسین علیه السلام شهید مطهری و بسیاری دیگر از علمای بزرگ دیگر نیز به تمرد و کوتاهی خواجه ربیع در حق امام حسین علیه السلام اشاره کرده اند چنانچه میرزا عبدالله افندی در ریاض العلماء و شیخ عباس قمی در سفینه البحار و سید محسن امین در اعیان الشیعه و ... به این مطلب اشاره کرده اند.( ریاض العلماء، ج ۲، ص ۲۸۶ به بعد)این اقدام خواجه ربیع به همینجا ختم نشده است، چنانچه نقل شده که وی در هنگام شنیدن خبر شهادت امام حسین علیه السلام تنها کلمه استرجاع (انا لله و انا الیه راجعون) را به زبان آورد و از این که یزید و عاملان او را به سبب قتل امام حسین، مورد طعن و ملامت قرار دهد، خودداری کرد و به اصطلاح، درباره امور دنیوی سخن نگفت. شاید بر همین اساس باشد که برخی از صاحبان اندیشه مانند آیت الله خویی و شوشتری وی را فردی دانسته اند که از عبادت های بسیار خود تنها به ظاهر آن توجه کرده و از عمق و حقیقت بندگی محروم بوده‌است. البته این اقدام خواجه ربیع سابقه نیز داشته است. چنانچه نقل شده وی ازجمله افرادی بود که در هنگام جنگ صفین، امیرالمومنین علی علیه السلام را تنها گذاشته و برای اینکه به زعم خود درگیر جنگ نشده و از صحنه کاملا دور شود، به ایران نقل مکان می کند، در معجم رجال الحدیث آمده است که او علی (ع) را رها کرد و در جنگ با معاویه شک کرد و ما نمی توانیم حکم کنیم به این که او از تقواپیشه ها بود (معجم رجال الحدیث، ج ۷، ص ۱۶۹. ) در اعیان الشیعه آمده است که خواجه ربیع فهم و درک درست نداشت و در ولای علی(ع) مقامی نداشت و به خاطر همین در حقانیت جنگ علی(ع) با معاویه به شک افتاد. بنابراین این که می گویند او تقواپیشه بود، تقوای او مثل تقوای خوارج بود (اعیان الشیعه، ج ۶، ص ۴۵۳ به بعد) ༺════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═════‌‌‌‌═ ❇️ @rmirbagheri❇️ ༺════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═════‌‌‌‌═
🌹🍀حکمت 19 نهج البلاغه: وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ جَرَى فِي عِنَان أَمَلِهِ، عَثَرَ بِأَجَلِهِ. واژه‌ها الْعِنان: زمام، افسار. عَثَرَ بِاَجَلِهِ: در كام مرگ افتاد، (قبل از آنكه به آرزويش برسد). و درود خدا بر او فرمود (ع): هر كه عنان مركب آرزو را رها كند و در پى آن بشتابد مرگش بلغزاند و بر زمين زند. 💦💧 : ناصرخسرو: دويدى بسى از پس آرزوها به روز جوانى چو گاو جوانه [ ديوان ناصرخسرو، ص 41. ] سنايى غزنوى: در ساحل رحيلى، برگ سفر بساز در منزل بسيجى، تخم امل مكار [ ديوان سيد حسن غزنوى، ص 74. ] 💦💧 : استاد محمد مهدی اشتهاردی در کتاب داستان دوستان می نویسد: در اينجا به آرزوى دو طاغوت جبار و ستمگر، هنگام مرگ ، توجه كنيد: 1- معاويه هنگام مرگ ، به حاضران گفت : ((مرا بنشانيد، وقتى كه به كمك حاضران نشست ، به خود گفت : ((اى معاويه اكنون كه دم مرگ است به ياد پروردگارت افتاده اى ؟، آيا سزاوار نبود كه هنگام جوانى كه داراى نيرو و نشاط بودى ، در انديشه چنين روزى باشى ؟)) و در آخرين خطبه اش گفت : ((اى مردم من زراعتى هستم كه لحظه درو آن فرا رسيده ، من بر شما رياست كردم ، و به من احدى رئيس شما نمى شود جز اينكه بدتر از من است ، چنانكه رؤ ساى قبل از من بهتر از من بودند، اى كاش ‍ من مردى از قريش بودم و كارى به امور حكومت بر مردم نداشتم )). 2- عبدالملك بن مروان (پنجمين خليفه جنايتكار اموى ) هنگام مرگ ، نگاهش به مرد لباس شوئى (كه در يكى از نواحى دمشق ، لباس و فرش مردم را مى شست ) افتاد و گفت : ((سوگند به خدا كاش من شوينده لباس مردم بودم و از اين راه امرار معاش روزمره مى نمودم ولى زمام امور حكومت مردم را از روى غضب بدست نمى گرفتم )). اين خبر به ابوحازم (لباس شوى معروف ) رسيد، گفت : ((خداى را سپاس ‍ مى گويم كه آنان (طاغوتيان ) را آن گونه كرد كه هنگام مرگ آرزوى شغل ما را داشتند)). شخصى در هنگام مرگ عبدالمطلب ، به او گفت : حالت چطور است ؟ در پاسخ گفت : حالم آن گونه است كه خداوند ( در سوره انعام آيه 94) مى فرمايد: و لقد جئتمونا فرادى كما خلقنا كم اول مرة وتركتم ما خولنا كم وراء ظهوركم ...: ((همه شما به صورت تنها به سوى ما بازگشت نموديد، همانگونه كه روز اول شما را (تنها) آفريديم ، و آنچه را به شما بخشيده بوديم ، پشت سر گذاشتيد و شفيعانى را كه شريك در شفاعت خويش ‍ مى پنداشتيد با شما نمى بينم ، پيوندهاى شما بريده شد و تمام آنچه را تكيه گاه خود تصور مى كرديد از شما دور و گم شدند)). آرى طاغوتيان و هر كس كه مغرور به اين دنيا است بايد از خواب غفلت بيدار شود، و بداند كه روزى شتر مرگ در خانه او نيز خواهد نشست . ╔═⭐️⭐️⭐️═════╗ @rmirbagheri ╚═════☄☄☄═╝
🌹🍀حکمت 20 نهج البلاغه: پوشی_از_خطای_جوانمردان وَ قَالَ (علیه السلام): أَقِيلُوا ذَوِي الْمُرُوءَاتِ عَثَرَاتِهِمْ، فَمَا يَعْثُرُ مِنْهُمْ عَاثِرٌ إِلَّا وَ [يَدُهُ بِيَدِ اللَّهِ‏] يَدُ اللَّهِ بِيَدِهِ يَرْفَعُهُ‏. و درود خدا بر او (ع) فرمود: «از لغزش هاى افراد با شخصيت (و) جوانمرد چشم پوشى کنيد، چرا که هيچ کس از آنها گرفتار لغزش نمى شود مگر اين که دست خدا به دست اوست و او را بلند مى کند» واژه‌ها عَثَرَات: لغزشها. أقِيلُوا عَثَراتِهِمْ: لغزشهايشان را اغماض كنيد. 💦💧 : صائب: زعیب خویش هنر نیست چشم پوشیدن که پرده پوشی عیب کسان هنر باشد حافظ: عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش کسی آن درود عاقبت کار که کشت 💦💧 : حجه الاسلام استاد هاشمی نژاد: 📝 در حالات یکی از اولیای خدا می‌خواندم که پرده پوشی چقدر خوب است . اسمشان را هم می‌دانم بنابر علتی اسمشان را نمی گویم به خاطر اینکه بعضی افراد بودند تفکرات و مشرب های خاصی داشتند ممکن است بعضی ها در شیعه بودنشان شبهه باشد نمی شود اینها را ترویج کرد، اما یکی از اولیای خدا بوده آدم خوبی هم بوده. 🔷 زنی آمد از او مسئله سوال کرد از آن زن در محضر او حرکت زشتی صادر شد و این طوری وانمود کرد که من این حرکت زشت را ندیدم و نشنیدم . وقتی مُرد خوابش را دیدند گفت به خاطر همان یک پرده‌پوشی خدا هرچه از ما دیده بود ندید گرفت و مرا آمرزید نگذاشتم خطاکاری جلوی من خجالت بکشد . ♦️خدا رحمت کند مرحوم خانمردی را وقتی کلنگ مدرسه را می خواست بزند بزرگان تهران را جمع کرد و گفت هر که تا حالا نماز صبحش قضا نشده بیاید که کلنگ بزند چه حُسن انتخابی داشت همه رفتند عقب خودش آمد جلو. ۲۰۰ سال پیش کلنگ زد گفت از وقتی مکلف شدم تا به حال یک روز هم نماز صبحم قضا نشده . 🔷گاهی می آمد توی حجره ها سر می زد یک روز یک طلبه ی فضولی آمد ولی بهش گفت فلان طلبه‌ای یک وسیله گناه آورده پشت کتاب هایش در حجره گذاشته ، قرآن می گوید تجسس نکنید و لا تجسَّسوا تجسس نکن محترمانه می‌گوید مردم فضول نباشید تجسس نکن در کار مردم به تو چه؟ خانمردی گفت برو فضولی نکن پرده مردم را می‌دری. رفت توی آن حجره طلبه نشست دانه دانه کتاب‌ها را برداشت این چه کتابی است ؟ فقه، این چه کتابی است؟ لومعه و...حالا شاید آن وسیله گناهان زمان رادیو بوده یا چیزی بوده دست کرد وسیله ی گناه را برداشت و گفت این چه کتابی است او هم زرنگ گریه اش گرفت گفت این کتاب ستارالعیوب است عیب ما را نبین دستهایش را گذاشت روی چشمش و شروع کرد به گریه کردن، گفت خدایا اگر تو دیدی من ندیدم از حجره آمد ؛ بیرون ستار باشید. ༺════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═════‌‌‌‌═ ❇️ @rmirbagheri❇️ ༺════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═════‌‌‌‌═
🌹🍀حکمت 23 نهج البلاغه: وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ أَبْطَأَ بِهِ عَمَلُهُ، لَمْ يُسْرِعْ بِهِ [حَسَبُهُ] نَسَبُهُ. و درود خدا بر او فرمود (ع): «کسى که عملش او را (از پیمودن مدارج کمال) کُند سازد نَسَبش به او سرعت نخواهد بخشید»; : سعدى: چو كنعان را طبيعت بى هنر بود پيمبر زادگى قدرش نيفزود هنر بنماى اگر دارى نه گوهر گل از خارست و ابراهيم از آزر 💦💧 : ابیات سعدی در شعر فوق به ایات 47ـ 46 از سوره هود اشاره دارد که در آن ماجرای کنعان، فرزند کافر حضرت نوح(ع) مطرح شده است، وقتی پدرش به او گفت: «با ما در کشتی نشین و با کافران مباش». کنعان گفت: به سر کوه می روم و بدینسان آب به من نمی رسد. ولی آب آمد و او را غرق کرد و نوح گفت: «خدایا ،این پسر من است و تو وعده فرموده بودی که دودمان مرا هلاک نکنی!» خدای تعالی فرمود: «ای نوح، این پسر از دودمان تو نیست؛ چرا که او کارهای ناشایست انجام داد.» همچنین، به ایه 74 از سوره انعام اشاره می کند، آنجا که ابراهیم به«آزر» می گوید: ایا بتان را خدا می گیری؟ ولی پدر پس از بحثی طولانی، به پسر می گوید: اگراز بدگویی از بتان معبود من دست برنداری، ترا سنگسار کنم.
🌹🍀حکمت 24 ارزش رفع غم و گرفتاری از مردم وَ قَالَ (علیه السلام): مِنْ كَفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ، إِغَاثَةُ الْمَلْهُوفِ وَ التَّنْفِيسُ عَنِ الْمَكْرُوبِ. و درود خدا بر او فرمود: «از جمله کفاره هاى گناهان بزرگ، به فریاد بیچاره و مظلوم رسیدن و تسلّى دادن به افراد غمگین است» 💦💧 : سعدى: اگر بينى كه نابينا و چاه است اگر خاموش بنشينى گناه است اوحدى: كافر است آن كس كه رحمى بر گرفتارش نباشد گر مسلمانى، نظر كن بر گرفتاران برحمت مولوى: كوزه بيدسته چو بينى به دو دستش بردار مرد بى برك و نوا را به حقارت مشمار 💦💧 : حجه الاسلام دکتر رفیعی: 📝 راننده مرحوم شهید مطهری می گوید من خاطراتی از شهید مطهری دارم که این خاطرات را تا عمر دارم یادم نمی‌رود؛ 🔷 یک روز با ایشان در خیابان افریقای تهران می‌رفتیم یک پیرمردی یک بچه ۱۰ ساله را کول گرفته بود به زحمت، آدم می‌تواند بگوید به من چه ربطی دارد؟ من چه کار دارم به این کارها؟ عزیزان اسلام انفاق را حکومتی نکرده ،اسلام انفاق را دولتی نکرده ، مردمی کرده، هر کجا سخن از نماز هست زکات است هر کجا سخن از صفات مومن هست انفقوا مما رزقناهم هست خطابش هم به دولتی‌ها نیست گرچه آنها موظف هستند فقر زدایی کنند خطابشات عام هست خطاب به همه هست . ♦️می فرماید شهید مطهری فرمود: ماشین را بزن کنار پیرمرد را صدا زد گفت آقا کجا میروی؟گفت از مشهد آمدم این بچه مریض است نمی‌تواند راه برود کولش گرفتم از مشهد با اتوبوس خودم را رساندم به تهران . کجا ساکنی؟ گفت یک مسافرخانه در خیابان راه آهن تهران گرفتم. گفت حالا کجا می بری؟ گفت بردمش بیمارستان‌ تجریش گفتند انقدر پول باید واریز کنی بچه نیاز به دوا و دارو و بستری دارد من پول ندارم، حالا یا باید برگردم یا یک درمانگاهی پیدا کنم. شهید مطهری فرمودند بیا سوار شو ، بچه را خودشان بردند بیمارستان ‌تجریش بستری کردند بعد من را فرستادند پول مسافرخانه را حساب کردم چند روزی که ایشان تهران بود هزینه را دادند، تا این بچه سر پا شد و خوب شد پدرش او را برد. 🔷 ساعت‌ها وقت استاد مطهری گرفته شد آن هم چه کسی ؟ شخصیتی که لحظات و وقتش ارزشمند است دقایقش خدمت به جامعه است فرصت گذاشت و این مشکل را حل کرد.
🌹🍀 حکمت 25 نهج البلاغه: وَ قَالَ (علیه السلام): يَا ابْنَ آدَمَ، إِذَا رَأَيْتَ رَبَّكَ سُبْحَانَهُ يُتَابِعُ عَلَيْكَ نِعَمَهُ وَ أَنْتَ تَعْصِيهِ، فَاحْذَرْهُ. و درود خدا بر او فرمود (ع): «اى فرزند آدم! هنگامى که مى بینى پروردگارت نعمت هایش را پى در پى بر تو مى فرستد در حالى که تو معصیت او را مى کنى از او بترس (مبادا مجازات سنگینش در انتظار تو باشد)» اى پسر آدم، اگر ديدى كه خداى سبحان، نعمتش را پى درپى به تو ارزانى مى دارد و تو نافرمانيش. 💦💧 : مولانا: شاد از وی شو مشو از غیر وی او بهارست و دگرها ماه دی هر چه غیر اوست استدراج تست گرچه تخت و ملکتست و تاج تست 💦💧 : یکی از مصادیق سنت استدراج داستان زندگی قارون است. حضرت موسى عليه السلام در راه ابلاغ رسالت بسيار رنج كشيد و به انواع اذيت و آزار از فرعون و بلعم باعورا و ديگران مبتلا بود تا جائى كه قارون پسر عموى موسى عليه السلام از اين قاعده آزار رساندن مستثنى نبود. او ثروت زيادى داشت و به اندازه اى داشت كه چندين جوان نيرومند، كليدهاى خزانه او را حمل و نقل مى كردند، و از خانهاى گردن كلفتى بود كه به زير دستانش ظلم مى نمود. موسى عليه السلام مطابق فرمان خدا، از او مطالبه زكات مى كرد، او مى گفت : من هم به تورات آگاهى دارم ، و كمتر از موسى نيستم ، چرا زكات مالم را به او بپردازم ! سرانجام غرور قارون باعث شد كه تصميم خطرناكى گرفت ، و آن اين بود كه : به يكى زن فاحشه كه خوش سيما و خوش قامت و فريبا بود گفت : صد هزار درهم به تو مى دهم كه فردا هنگامى كه موسى براى بنى اسرائيل سخنرانى مى كند در ملاعام بگويى موسى با من زنا كرد. آن زن ، اين پيشنهاد ناجوانمردانه را پذيرفت . فرداى آن روز، بنى اسرائيل اجتماع كرده بودند موسى تورات را به دست گرفته و از روى آن ، مردم را موعظه مى كرد. قارون با زرق و برق همراه اطرافيان خود در آن اجتماع شركت نموده بود، ناگهان آن زن برخاست ، ولى وقتى سيماى ملكوتى موسى عليه السلام را ديد، از تصميم قبلى خود منصرف شد و با صداى بلند گفت : اى موسى ، عليه السلام بدان كه قارون صد هزار درهم به من داد تا در ملاعام به بنى اسرائيل بگويم تو مرا به سوى خود خوانده اى تا با من زنا كنى . تو هرگز مرا به سوى خويش دعوت نكرد اى ، خداوند ساحت مقدس تو را از چنين آلودگى منزه نموده است . در اين هنگام دل پر درد و رنج موسى شكست و درباره قارون چنين نفرين كرد: اى زمين قارون را بگير و در كام خود فرو بر. زمين به امر الهى دهن باز كرد و قارون و اموالش را به اعماق زمين فرو برد. (۱) یکصد موضوع پانصد داستان 1- حكايتهاى شنيدنى ج 5 ص 122 - بحارالانوار ج 13، ص .253 به قول آیه الله مظاهری: «قارون می شناخت موسی را، علاوه بر این که خویشاوند است، مرید سطح اول حضرت موسی است، هم در جبهه هم در نماز، اما بخیل است، اما پول پرست است، آیه ی زکات آمد اول به التماس افتاد. آقا کم کن،خطاب آمد کم کن، آقا کم کرد کم کرد تا جایی که دیگر نمی شد کم کند، گفت:خوب فکرش را کنم رفت فکرش را کرد دید نمی تواند بدهد لذا دسیسه کرد....» ╔═⭐️⭐️⭐️═════╗ @rmirbagheri ╚═════☄☄☄═╝
🌹🍀حکمت 28 نهج البلاغه: قَالَ (علیه السلام): «أَفْضَلُ الزُّهْدِ، إِخْفَاءُ الزُّهْد، برترین نوع پارسایى مخفى داشتن پارسایى است» 💦💧 : سعدى: زهد پيدا كفر پنهان بود اندر روزگار پرده از سر بر گرفتيم آن همه تزوير را شيخ بهائى: اى زاهد خودنماى سجاده بدوش ديگر پى نام و ننگ، بيهوده مكوش 💦💧 : نام حسن بصرى ، در تاريخ اسلام ، زياد برده مى شود، پدر او بنام يسار از اهالى قريه ميسار (نزديك بصره ) بود. حسن بصرى 89 سال عمر كرد، و يكى از زاهدان هشتگانه معروف مى باشد، وى زمان على (ع ) تا زمان امام باقر (ع ) را درك كرده است . وى از ديدگاه تشيع ، فردى منحرف ، و زاهد نمائى كج انديش و دربارى بود، بسيارى از منحرفين ، او را احترام مى كردند و روشنفكر وارسته مى دانستند، به هر حال در اينجا به يك داستان از اين فرد زاهدنما توجه كنيد: پس از جنگ جمل و پيروزى سپاه على (ع ) برسپاه طلحه و زبير، على (ع ) در محلى عبور مى كرد، ديد حسن بصرى در آنجا وضو مى گيرد، فرمود: ((اى حسن ، درست وضو بگير)). حسن در پاسخ گفت : ((اى امير مؤمنان تو ديروز (در جنگ جمل ) مسلمانانى را كشتى كه گواهى به يكتاى خدا و رسالت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) مى دادند و نماز مى خواندند و وضوى درست مى گرفتند. على (ع ) فرمود: ((آنچه ديدى واقع شد، اما چرا ما را برضد دشمن ، يارى نكردى ؟)). حسن گفت : ((در روز اول جنگ ، غسل كردم و خودم را معطر نمودم و اسلحه ام را برداشتم ، ولى در شك بودم كه آيا اين جنگ صحيح است ؟! وقتى به محل ((خريبه )) (بر وزن كريمه ) رسيدم شنيدم ندا دهنده اى گفت : اى حسن برگرد، زيرا قاتل و مقتول هر دو در آتشند، از ترس آتش جهنم ، به خانه برگشتم و در جنگ شركت نكردم )). در روز دوم نيز براى جنگ حركت كردم و همين جريان پيش آمد. امام على (ع ) فرمود: ((راست گفتى ، آيا مى دانى آن ندا دهنده چه كسى بود؟)). حسن گفت : ((نه نمى دانم )). امام فرمود: او برادرت ابليس بود، و تو را تصديق كرد كه قاتل و مقتول از دشمن ، در آتش هستند. حسن گفت : ((اكنون فهميدم كه قوم (دشمن ) به هلاكت رسيدند)). آرى در هر زمانى از اين گونه افراد پيدا مى شوند كه به زهد و وارستگى شهرت دارند، اما از فرمان امام برحق خود سرپيچى مى كنند، و حتى اعتراض مى كنند، و وقتى پاى جهاد به ميان مى آيد، از خونريزى و مسلمان كشى سخن به ميان مى آورند. در نقل ديگر آمده : همين حسن بصرى در وضو گرفتن ، وسوسه داشت و آب زياد مى ريخت ، على (ع ) او را ديد و فرمود: ((اى حسن ، آب زياد مى ريزى !)). او در پاسخ گفت : ((آن خونهائى كه امير مؤمنان مى ريزد، زيادتر است )). على (ص ) فرمود: از كار من ناراحت شده اى ؟ او گفت : آرى . فرمود: ((هميشه چنين باشى )). پس از اين نفرين على (ص )، حسن بصرى هميشه تا آخر عمر، غمگين و عبوس بود تا جان سپرد. منبع: داستان دوستان استاد محمد مهدی اشتهاردی
🌹🍀حکمت 29 نهج البلاغه: گذر عمر و نزدیک شدن مرگ وَ قَالَ (علیه السلام): إِذَا كُنْتَ فِي إِدْبَارٍ وَ الْمَوْتُ فِي إِقْبَالٍ، فَمَا أَسْرَعَ الْمُلْتَقَى. و درود خداوند بر او فرمود: «در حالى که تو به زندگى پشت مى کنى و مرگ به تو روى مى آورد ملاقات (با يکديگر) چه سريع خواهد بود!» 💦💧 : شاه زاده افسر سبزواری: این کاخ که می باشد گاه از تو و گاه از من جاوید نمی ماند خواه از تو و خواه از من گردون چو نمی گردد بر کام کسی هرگز گیرم که تواند بود مهر از تو و ماه از من 💦💧 : استاد محمد مهدی اشتهاردی در کتاب داستان هایی از چهارده معصوم (ع): عبدالملك بن مروان (پنجمين خليفه قلدر و خونخوار بنى اميه ) هنگامى كه در سكرات مرگ قرار گرفت ، در بالكن قصرش كه مشرف به نهر دمشق بود، ديد غسالى (مرده شويى ) در دستش پارچه اى است و آن را تكان مى دهد. عبدالملك گفت : دوست داشتم كه مرده شويى مانند اين شخص بودم و معاش هر روزم را روز به روز تامين مى كردم ، و زمام امور خلافت را به دست نمى گرفتم (با آنهمه وزروبال ) سپس اين دو شعر امية بن ابى الصلت را خواند: كل حى و ان تطاول دهرا ايل امره الى ان يزولا ليتنى كنت قبل ماقد بد الى فى رؤ وس الجبال ادعى الوعولا يعنى : هر زنده اى هر چند روزگار طولانى را بگذراند، سرانجام زندگيش ‍ واژگونه شده و نابود مى شود، اى كاش قبل از آن كه دستگاه (طاغوتى ) خلافت را بعهده مى گيرم ، بر سر كوهها، به عنوان بز كوهى خوانده مى شدم . اين گفتار را به ابوحازم خبر دادند، او گفت : سپاس خداوندى را كه اينها (طاغوتيان ) را به گونه اى قرار داد كه هنگام مرگ ، آرزو داشتند كه همچون ما بودند ولى ما وقت مرگ آرزو نداريم كه همچون آنها باشيم (1) 1-سفينة البحار ج 2 ص 141.
🌹🍀 حکمت 30 نهج البلاغه: مغرور نشدن از ستارالعیوبی خداوند وَ قَالَ (علیه السلام): الْحَذَرَ الْحَذَرَ، فَوَاللَّهِ لَقَدْ سَتَرَ، حَتَّى كَأَنَّهُ قَدْ غَفَرَ. و درود خداوند بر او فرمود: «(از مجازات الهى) برحذر باش برحذر باش، به خدا سوگند آن قدر پرده پوشى کرده که گويى آمرزيده است» 💦💧 سعدى: نعوذ بالله اگر خلق، عيب دان بودى كسى به حال خود از دست كس، نياسودى شيخ بهائى: اى زاهد خود نماى سجاده بدوش ديگر پى نام و ننگ بيهوده، مكوش ستارى او چو گشت در عالم فاش پنهان چه خورى باده، برو فاش بنوش عمان سامانى: يا رب آفات دل از من دور دار من نمى گويم مرا معذور دار مشتم اندر پيش مردم وا مكن پرده دارى كن مرا رسوا مكن 💦💧 : استاد هاشمی نژاد: 📝 در حالات یکی از اولیای خدا می‌خواندم که پرده پوشی چقدر خوب است . اسمشان را هم می‌دانم بنابر علتی اسمشان را نمی گویم به خاطر اینکه بعضی افراد بودند تفکرات و مشرب های خاصی داشتند ممکن است بعضی ها در شیعه بودنشان شبهه باشد نمی شود اینها را ترویج کرد، اما یکی از اولیای خدا بوده آدم خوبی هم بوده. 🔷 زنی آمد از او مسئله سوال کرد از آن زن در محضر او حرکت زشتی صادر شد و این طوری وانمود کرد که من این حرکت زشت را ندیدم و نشنیدم . وقتی مُرد خوابش را دیدند گفت به خاطر همان یک پرده‌پوشی خدا هرچه از ما دیده بود ندید گرفت و مرا آمرزید نگذاشتم خطاکاری جلوی من خجالت بکشد . ♦️خدا رحمت کند مرحوم خانمردی را وقتی کلنگ مدرسه را می خواست بزند بزرگان تهران را جمع کرد و گفت هر که تا حالا نماز صبحش قضا نشده بیاید که کلنگ بزند چه حُسن انتخابی داشت همه رفتند عقب خودش آمد جلو. ۲۰۰ سال پیش کلنگ زد گفت از وقتی مکلف شدم تا به حال یک روز هم نماز صبحم قضا نشده . 🔷گاهی می آمد توی حجره ها سر می زد یک روز یک طلبه ی فضولی آمد ولی بهش گفت فلان طلبه‌ای یک وسیله گناه آورده پشت کتاب هایش در حجره گذاشته ، قرآن می گوید تجسس نکنید و لا تجسَّسوا تجسس نکن محترمانه می‌گوید مردم فضول نباشید تجسس نکن در کار مردم به تو چه؟ خانمردی گفت برو فضولی نکن پرده مردم را می‌دری. رفت توی آن حجره طلبه نشست دانه دانه کتاب‌ها را برداشت این چه کتابی است ؟ فقه، این چه کتابی است؟ لومعه و...حالا شاید آن وسیله گناهان زمان رادیو بوده یا چیزی بوده دست کرد وسیله ی گناه را برداشت و گفت این چه کتابی است او هم زرنگ گریه اش گرفت گفت این کتاب ستارالعیوب است عیب ما را نبین دستهایش را گذاشت روی چشمش و شروع کرد به گریه کردن، گفت خدایا اگر تو دیدی من ندیدم از حجره آمد ؛ بیرون ستار باشید.