eitaa logo
•°•°ره‍‌ رو ع‍‌ش‍‌ق‍‌°•°•°
1هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
14 فایل
عضوشوچون عضوشدنت کانال روقشنگترمیکنه🙃 کپی وایده برداری ازرمان ممنوع حتی ازاسم رمان❌ کپی ازمطالب حلال به شرط‌صلوات برای ظهورآقا✔ غیرازمطالبی که کپی ممنوع ❌ زده شده ناشناس‌زیرنظرمدیر https://harfeto.timefriend.net/17276325110658 زاپاس کانال @romanmfm
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام رفقای گل عیدتون مبارک باشه بریم سراغ یه فعالیت غدیری و بعد اون پارت قشنگمون😉😉😉
Ali Akbar Ghelich - Toyi Darya.mp3
3.07M
خوشم که عاقبتم گره به زلف تو خورد
بریم سراغ پارت؟؟ اما قبلش یه چیزی میشه امروز به منم عیدی بدید؟؟ عیدی من بشه آمار ۷۱۰ کانالمون به امید خدا🥲 منم قول میدم یکی از اون پارت قشنگارو به عنوان عیدی تقدیمتون کنم😁❤️
•°•°ره‍‌ رو ع‍‌ش‍‌ق‍‌°•°•°
﷽ ═آغـ ـوـش اܩن بـراבر2═ #پارت۷۰ کیان:پیراهن سبز رنگ داوود درست قسمتی که زخمی شده بود خیس خون بود.
﷽ ═آغـ ـوـش اܩن بـراבر2═ رسول: نگاهم به محمد خورد.سعی داشت چشماش رو باز کنه .آروم کنارش نشستم .با دیدن من اولش تعجب کرد اما انگار یادش اومده باشه چرا ما هر دو اینجا هستیم حرفی نزد. آروم طرف من شد و گفت. محمد: چرا بیهوش شدم ؟ رسول: چ..چی؟؟ببخشید من مجبور شدم برای اینکه درد نکشی بیهوشت کنم😬 محمد: اشکالی نداره.میدونم به خاطر خودم انجام دادی🙂 رسول: یهو بغض توی گلوم نشست. خیلی غیر ارادی خودم رو توی بغل محمد انداختم .سعی کردم اشک هام نریزه اما انگار خیلی موفق نبودم. محمد دستش رو روی کمرم میکشید و آروم ازم دلیل حالم رو می‌پرسید. با بغض لب زدم:محمد نگرانم .نکنه تنهام بزاری؟؟محمد من به بچه ها قول دادم تورو سالم برسونم پیش بقیه . میدونی چیه این حرفارو به هیچ کس نگفتم.شاید فقط مهدی از توی قلبم خبر داره.راستش از روزی که مهدی رفت حس کردم پشتیبانم رو از دست دادم.حس کردم دیگه کسی رو ندارم.میدونی خیلی سخته عزیز از دست بدی.مخصوصا اگر پشتیبان باشه .اگر همراه باشه .تا روزی که دیدمت🙂حسی که میتونستم از یه برادر بگیرم رو ازت گرفتم و از همون روز با خودم گفتم اگر حتی باهام بد هم باشید اما من هیچ مشکلی ندارم و صبر میکنم تا شاید بتونم یکم حس خوب برادرانه از تو دریافت کنم.روزی که اون حرفارو دم سایت بهت زدم وقتی که چشمات رو دیدم پشیمون شدم.شاید بهتر بود من حرفی نزنم. شاید بهتر بود من نگم چرا باهام بد هستید. اما گفتم.وقتی از خیابون رد شدم و ماشین بهم زد با اینکه حالم بد بود اما میتونستم حس کنم کنارم نشستی .حضورت رو حس میکردم .وقتی بهوش اومدم و دیدم اومدید پیشم خدا شاهده چقدر خوشحال شدم.حس کردم مهدی دوباره اومده پیشم.تمام اون روزایی که نگرانم بودی،اون روزایی که تاکید میکردی داروهام رو بخورم همیشه حس میکردم مهدی داره تاکید میکنه مراقب خودم باشم.تا روزی که سهیل منو گرفت.تک تک ثانیه هایی که دست سهیل و عموش بودم فقط به این فکر میکردم که یعنی میشه یک بار دیگه ببینمت و لااقل برای آخرین بار بغلت کنم یا نه.شاید فکر کنی دیوونه ام اما روزی که دیدم سهیل شماها رو هم آورده خوشحال شدم.میدونستم با شما خیلی کار نداره و این یه شانسه که من میتونم آخرین روز هارو پیش شما ها باشم. موقعی که سهیل با شلاق برقی اومد ،موقعی که کتکم میزد،موقعی ‌که خون بالا اوردم،موقعی که بیهوش شدم فکر و ذهنم درگیر شماها بود .نگران بودم که نکنه به خاطر من شما ها آسیب ببینید .موقعی که داوود رو زد .موقعی که حامد رو زد .موقعی که تورو زد تا مرز سکته رفتم و برگشتم . روزی که گفتم میخوام خودم رو بکشم قبلش خوب نگاهتون کردم تا دلم تنگ نشه با اینکه میدونستم خیلی زود دوباره دلتنگ میشم. محمد خیلی جاها بود که وقتی حواست نبود نگاهت میکردم .توی ذهنم از تو یه مهدی ساخته بودم. روزی که بهم گفتی جاسوس شکستم .خورد شدم اما میدونستم حرفات به خاطر حساسیت شغلمون هست.روزایی که نگرانم بودی خوشحال میشدم که برات مهم هستم .و روزی که گفتی میخوای تنها بیای خدا شاهده توی دلم چه آشوبی به پا شد اما آخرش اومدم . محمد نمیخوام از دستت بدم.قول بده هر اتفاقی افتاد .هر بلائی سرمون آوردن تو کاری نداشته باش . اونا احتمالا دیر یا زود میفهمن که من سیستم هاشون رو هک کردم .اون موقع معلوم نیست بخوان چیکار کنن اما تو هیچ کاری نکن.حتی اگر خواستن منو جلوت بکشن کاری نکن .تو باید یه جوری فرار کنی و برگردی پیش بچه ها .قول میدی؟ محمد: با اینکه دستم درد میکرد اما آروم از بغلم بیرون اوردمش و گفتم:هیچ وقت دیگه این حرف رو نزن‌.در ضمن منم بار ها بابت اون روزا شرمنده شدم.تو هم حق نداری همچین حرف هایی بزنی . رسول: لبخند محوی زدم وگفتم:همیشه بهترین جایی که میتونستم گریه کنم توی بغل تو و جلوی چشمای تو بوده.هیچ وقت این آغوش امن و چشمات رو ازم نگیر:) ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ پ.ن.یکم محسولی🥺💔 پ.ن.حرف های رسول یجوری بود... پ.ن.هیچ وقت این آغوش امن و چشمات رو ازم نگیر🖤 https://eitaa.com/romanFms
https://harfeto.timefriend.net/17098941770514 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ لینک ناشناس جهت ارسال نظرات زیباتون در مورد رمان 😊
آقا سید عيدت مبارک⚘️⚘️ از قدیم رسم بوده سادات عیدی می‌دادند به بقیه به رسم تبرک. آقا سید میشه امشب عیدی بدی بهمون، اون بصیرتی که اصلح رو انتخاب کنیم. آقا سید... هنوزم باورمون نمیشه رفتی ما توی جنگل‌ها گمت کردیم اما بدن سوخته ت رو پیدا کردیم. الانم تو هیاهوی انتخابات گمت کردیم میشه یکی مثل خودت رو پیدا کنیم😭😭 شهید_رئیسی⚘️ غدیری_ام💚 انتخابات🗳
به گنبد و به ضریح و به حرمتِ نجفش علی امام من است و منم غلام علی . .
حقا که حقیقتا علی حق باشد حق با علی و علی مع الحق باشد
با یک صلوات بیعتی تازه کنیم تا حشر به بیعت علی میمانیم
خب رفقا بریم سراغ پارت عیدی؟؟😉😁