eitaa logo
•°•°ره‍‌ رو ع‍‌ش‍‌ق‍‌°•°•
1.3هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
14 فایل
عضویت؟کانالمون‌باوجودت‌قشنگتره.. کپی‌ازرمان‌خیربه‌هیچ‌وجه ازفعالیت‌ها‌حلال‌به‌جزکپی‌ممنوع‌ها🚫 ناشناس‌زیرنظرمدیر https://harfeto.timefriend.net/17276325110658 تبلیغاتمون https://eitaa.com/joinchat/2576352270C8ef1741385 زاپاس‌کانال @romanmfm
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام رفقا شبتون بخیر یکی از دوستان بنده متاسفانه دچار بیماری بدی هستن.از همتون میخوام برای سلامتی رفیقم دعا کنید انشاالله که همگی حاجت روا بشید🥺🥀 اگر براتون امکان پذیر هست به نیت شفای رفیق عزیزم هر چقدر در توانتون هست صلوات بفرستید تا انشاالله هر چه زودتر خوب بشه🥺
•°•°ره‍‌ رو ع‍‌ش‍‌ق‍‌°•°•
سلام رفقا شبتون بخیر یکی از دوستان بنده متاسفانه دچار بیماری بدی هستن.از همتون میخوام برای سلامتی
میشه اگر میتونید این پیام رو در کانال هاتون فور کنید تا تعداد بیشتری از رفقا برای سلامتیش دعا کنن؟🥺🥺
📣 مبینا نعمت‌زاده می‌تواند خادم مسجد جمکران شود 🔸️تولیت آستان مقدس مسجد جمکران ضمن تبریک به مبینا نعمت‌زاده بابت کسب مدال برنز المپیک، اظهارات این ورزشکار در باب تقدیم مدال المپیک به امام زمان(عج) را قابل تقدیر و شایسته اهدای نشان خادم افتخاری این مکان مقدس به او دانست. 🔸️رئیس دانشگاه تهران نیز اعلام کرد که این دانشگاه مبینا نعمت‌زاده را بدون کنکور پذیرش می‌کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️مبینا نعمت زاده: با امام زمان عهد کرده بودم مدال بگیرم مدالم را تقدیم مردم ایران و آقا امام زمان کنم
. ♨️ مبینا نعمت زاده در دیدار رده‌بندی برابر تکواندوکار آل سعود با نتیجه 2-0 پیروز شد و به مدال برنز رسید.
•°•°ره‍‌ رو ع‍‌ش‍‌ق‍‌°•°•
﷽ ═آغـ ـوـش اܩن بـراבر2═ #پارت۱۲۴ علی:نه آقا من هنوزم جون دارم. محسن:علی جان ما نیروی خسته و خواب
﷽ ═آغـ ـوـش اܩن بـراבر2═ علی:مشغول بررسی راهی برای ورود به خونه کریمی بودم. نمیتونیم ریسک کنیم و وارد خونه بشیم حتی اگر نباشه هم نمیشه این کار رو کرد .احتمال داره برای خونه اش دوربین گذاشته باشه. ‌اما راه دیگه ای هم به ذهنم خطور نمیکنه.باید یه جوری سیستمش رو آلوده کنیم و تنها راهش ورود به خونه هست .از جام بلند شدم و به طدف اتاق اقا محسن رفتم.در زدم و داخل شدم. محسن:با دیدن علی لبخند محوی زدم و گفتم:چیزی شده؟ علی:آقا من تمام راه هارو چک کردم.تنها راه هک سیستم کریمی نفوذ به خونه اش هست. محسن :خب از چه روشی باید بریم داخل خونه اش؟این مهمه . علی:آقا اینجور که فهمیدم کریمی خدمتکاری داره که در هفته سه روز میاد و کار های خونه رو انجام میده و میره . میتونیم از اون استفاده کنیم. محسن:سریع مشخصات خدمتکارش رو پیدا کن.اگر مشکلی نداشت با اقای عبدی هماهنگ میکنم علی:چشم اقا با اجازه ---------------- (صبح روز بعد) داوود: خوشحال از تخت پایین اومدم.اخجون بالاخره تموم شد.خواستم حرفی بزنم که نگاهم توی نگاه خیره ی رسول گره خورد.نمیدونم درست دیدم یا نه اما توی چشماش یه بغض خاص و جدیدی رو دیدم. در یک ثانیه به کل لبخندم محو شد و حالا با ناراحتی نگاهش میکردم.اروم به طرفش رفتم ک دستش رو گرفتم. بوسه ای روی پیشونیش کاشتم و کنار گوشش زمزمه کردم:تو هم زود آزاد میشی. خودم تا روز ازادیت پیام ملاقاتت😉 رسول:با حرف داوود خنده ام گرفت.چشمام رو به نشونه تایید باز و بسته کردم.اونم بعد از خداحافظی به همراه بچه ها رفتن.همشون رفتن و امیرعلی اومد پیشم که تنها نمونم. شرمنده همشون بودم.این مدت به جز دردسر چیزی براشون نداشتم.حالا هم به جای اینکه با خیال راحت برن سراغ پرونده باید نگران من باشن. نگاهی به امیر علی انداختم.سرش پایین بود و خیره به کف اتاق بود.انگار نگاه خیره ام رو حس کرد که نگاهش رو بالا آورد و بهم خیره شد.لبخندی زد و کنارم اومد.با لبخند روی لبش بهم انرژی داد.انگار حس بدی که داشتم همش تموم شد و جاش رو به حسی که مبهم بود داد.نمیدونم خوب بود یا بد.مبهم .خالی .پوچ. بدون هیچ چیز خاصی.نه ترس.نه غم.نه شادی .برای همین بهش میگم حس مبهم.چون نمیدونی حالت چطوره.خالی تر از خالی هستی.با صدای امیرعلی نگاهم به طرفش کشیده شد. امیرعلی:بهتری رسول؟ رسول:خواستم حرف بزنم.دهنم رو باز کردم اما صدایی از هنجره ام خارج نشد. فراموش کرده بودم.یادم نبود دیگه نمیتونم حرف بزنم.امیرعلی غمگین سرش رو پایین انداخت.در همون خال شروع به صحبت کرد. امیرعلی:لازم نیست کاری کنی رسول.من میگم و تو گوش کن. توی این مدت همه نگرانت بودن.از آقای عبدی و شهیدی گرفته تا کوچکترین فرد و حتی علی سایبری. تو باید به خاطر اونا هم که شده قوی باشی.دکتر گفت تا چند وقت دیگه میتونی حرف بزنی .پس لطفا به جای اینکه همش سرت رو بندازی پایین یکم باهامون باش.شاید تو متوجه نشده باشی اما من دیدم غم و ناراحتی اقا محمد رو.رسول تو جلوی اقا محمد اینجور شدی پس اون الان حالش از همه ما بدتره چون نتونسته کاری کنه.خواهش میکنم با لبخند زدن بهش امید بده. رسول:امیرعلی نگاهش رو از کف اتاق گرفت و با من نگاه کرد.رو به من لب زد. امیرعلی "قبوله استاد رسول؟ رسول:سرم رو به نشونه تایید پایین و بالا بردم.نمیخوام دیگه اینجور ضعیف باشم.من باید دوباره سر پا بشم.به خاطر محمد .به خاطر داوود و حامد به خاطر تمام بچه ها‌ که این مدت هیچی برام کم نذاشتن و همیشه مراقبم بودن. عوض میشم. حتی اگر قرار باشه همینجوری بمونم و نتونم حرف بزنم باید بازم محکم ک استوار بمونم. ايندفعه من باید مراقب محمد باشم تا داروهاش رو بخوره و اون هم مثل من دچار مشکل نشه. من باید سر پا بشم و برگردم سر کارم.پشت میزم بشینم و دنبال سوژه ها باشم.من باید سر پا بشم... ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ پ.ن.داوود مرخص شد🥲 پ.ن.حرفای امیرعلی رسول رو به خودش اورد:) پ.ن.باید سر پا بشم.... https://eitaa.com/romanFms
https://harfeto.timefriend.net/17098941770514 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ لینک ناشناس جهت ارسال نظرات زیباتون در مورد رمان 😊
https://eitaa.com/romanmfm رفقا حتما حتما عضو زاپاس باشید تا اگر مشکلی برای این کانال پیش اومد فعالیتمون توی زاپاس ادامه پیدا کنه تمام پارت های فصل اول تا اینجای رمان به صورت پشت سر هم بدون تبلیغ اضافه ای در کانال زاپاس ارسال شده
ناهید کیانی نماینده وزن -57 کیلوگرم ایران در نخستین مبارزه خود برابر کیمیا علیزاده نماینده پناهنده به بلغارستان را 2-1 شکست داد و راهی دور بعد شد.👌
پست آقای نوروزی