eitaa logo
رمان کده.PDF_ROMAN
4.3هزار دنبال‌کننده
314 عکس
238 ویدیو
51 فایل
@Sepideh222 ایدی من درصورت ضرورت #رمان_کده https://eitaa.com/roman_kadeh @roman_kadeh ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💞
مشاهده در ایتا
دانلود
510_20023024519460.pdf
12.9M
📚 ✍نویسنده: ✨ژانر: 📑خلاصه: افرا تاشچیان نوه ی تاشچیان بزرگ در یک مهمانی با اروند روبرو شده و در نگاه اول عاشق تصویر بی نقص او می شود. اما زمانی که در اتاق خواب خانه با آن مرد گیر میفتد، این روبرویی منجر به یک رسوایی بزرگ می شود! اروند کامکار ، مردی جذاب و تاجری ثروتمند که برخلاف ظاهر مبادی آداب و آرامش با هدف و برای انتقامی سخت به تاشچیان ها نزدیک شده است و چیزی نمیگذرد که خودش را همسر نوه ی کوچک بزرگ ترین دشمنش میبیند! تاشچیان ها قرار ازدواج آن ها رو ترتیب می دهند تا آبروی رفته خانواده را برگردانند بی خبر از اینکه در آینده چطور راز های قدیمی برملا خواهند شد و... @roman_kadeh ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💞
سلام دوستان این سرویس هاسفارشی هرکس تمایل داشت خصوصی م پیام دهد
1_1717936287.m4a
4.63M
📣 این صوت رزق شماست 📣 از آن ساده نگذرید! 💌 این‌صوت حاوی یك تقلب کوچک می‌باشد که شما را سال‌هایِ سال جلو می‌اندازد🌿 @roman_kadeh ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💞
🌱💫 «من از کنار ساحل چند صدف با خودم آوردم و نمی‌دانستم که سرپناه خرچنگ‌هاست! او مرا تنها گذاشت و نمی‌دانست که حضورش بزرگترین دلخوشی و پناهگاه روزهای سخت من است! من به دوستم گفتم فعلا فرصت شنیدن حرف‌هایش را ندارم، در حالی که او همان لحظه لبه‌ی پرتگاه امیدواری جهانش ایستاده‌بود و عمیقا نیاز داشت با کسی حرف بزند. ما آدم‌ها، همیشه نا آگاهانه جدی‌ترین آسیب‌ها را به هم می‌زنیم، بی‌آنکه حتی متوجه باشیم... وقت‌هایی که قلبت از حرف یا رفتار کسی شکست؛ حکایت خرچنگ‌ها را به یاد بیاور و در نظر داشته‌باش که شاید طرف مقابلت حتی خبر نداشته که تو در مقابل فلان حرف یا رفتار او تا چه اندازه آسیب‌پذیر و شکننده بوده‌ای. 🖋نرگس صرافیان
✅ میگن آمریکایی ها یک هفته است دارند تحقیق و بررسی می‌کنند که این دیگه چه سلاح مدرن و مجهزی است که ایران ساخته؟ آخرش فهمیدن این یه نیسان باره که کاه زده 😂😂😂
7.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما که نمی دانیم شاید فردا آمدند و گفتند تمام شد! دنیا را می گویم؛ ما که نمی دانیم پس‌ تا می شود به چشم های آدم هایی که دوست داریم خیره شویم حرف های نگفته ی دلمان را بگوییم تا می شود هم را در آغوش بگیریم و بگذاریم دور باشد هرآنچیزی که فردا اگر تمام شدیم ای کاش دلمان نباشد! که ای کاش همان چند ثانیه که فکرم به بی ارزش ها مشغول بود برای خندیدن کنار عزیزانم می گذراندم ما که نمی دانیم؛ پس تا می توانیم با ارزش ها را ببینیم و بی ارزش ها را بسپاریم به هرچه باداباد ...
💥💥پلیدی ها با ما می مانند و نیکی ها به ما باز می گردند 🍁پسر زنی به سفر دوری رفته بود و ماه ها بود که از او خبری نداشت. بنابراین زن دعا می کرد که او سالم به خانه باز گردد . این زن هر روز به تعداد اعضاء خانواده اش نان می پخت و همیشه یک نان اضافه هم می پخت و پشت پنجره می گذاشت تا رهگذری گرسنه که از آنجا می گذشت نان را بر دارد . هر روز مردی گو‍ژ پشت از آنجا می گذشت و نان را بر میداشت و به جای آنکه از او تشکر کند می گفت: 🍁«کار پلیدی که بکنید با شما می ماند و هر کار نیکی که انجام دهید به شما باز می گردد . » 🍁این ماجرا هر روز ادامه داشت تا اینکه زن از گفته های مرد گوژ پشت ناراحت و رنجیده شد . 🍁او به خود گفت : او نه تنها تشکر نمی کند بلکه هر روز این جمله ها را به زبان می آورد . نمی دانم منظورش چیست؟ یک روز که زن از گفته های مرد گو‍ژ پشت کاملا به تنگ آمده بود تصمیم گرفت از شر او خلاص شود بنابراین نان او را زهر آلود کرد و آن را با دستهای لرزان پشت پنجره گذاشت، اما ناگهان به خود گفت : این چه کاری است که میکنم ؟ بلافاصله نان را برداشت و در تنور انداخت و نان دیگری برای مرد گوژ پشت پخت . 🍁مرد مثل هر روز آمد و نان را برداشت و حرف های معمول خود را تکرار کرد و به راه خود رفت . آن شب در خانه پیر زن به صدا در آمد . وقتی که زن در را باز کرد ، فرزندش را دید که نحیف و خمیده با لباسهایی پاره پشت در ایستاده بود او گرسنه ، تشنه و خسته بود در حالی که به مادرش نگاه می کرد ، گفت : مادر اگر این معجزه نشده بود نمی توانستم خودم را به شما برسانم . 🍁در چند فرسنگی اینجا چنان گرسنه و ضعیف شده بودم که داشتم از هوش می رفتم . ناگهان رهگذری گو‍ژ پشت را دیدم که به سراغم آمد . او لقمه ای غذا خواستم و او یک نان به من داد و گفت : «این تنها چیزی است که من هر روز میخورم امروز آن را به تو می دهم زیرا که تو بیش از من به آن احتیاج داری » وقتی که مادر این ماجرا را شنید رنگ از چهره اش پرید. به یاد آورد که ابتدا نان زهر آلودی برای مرد گوژ پشت پخته بود و اگر به ندای وجدانش گوش نکرده بود و نان دیگری برای او نپخته بود ، فرزندش نان زهرآلود را می خورد . به این ترتیب بود که آن زن معنای سخنان روزانه مرد گوژ پشت را دریافت : ✨✨هر کار پلیدی که انجام می دهیم با ما می ماند ✨✨و نیکی هایی که انجام می دهیم به ما باز میگردند @roman_kadeh ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💞
باید قوی بود ، باید از سخت ترین ضربه ها ، پله ساخت و بالاتر رفت ، باید از بی انصافی ها ، درسِ انصاف گرفت و رویِ تمامِ بی مهری ها ، چشم بست ! نمی توان جلویِ سازهایِ ناکوکِ زمانه را گرفت ، اما می توان مسیرِ درست را ادامه داد و نگرانِ هیچ چیز نبود ... می توان انعطاف پذیر شد و با هر ضربه ، حالتِ بهتری گرفت ، نه اینکه دلسرد و نا امید شد ، نه اینکه جا زد و کنار کشید ... تا بوده ، همین بوده ؛ هرچه بالاتر بروی و نزدیک تر به قله باشی ، باد و طوفان و زمین و زمانه ، سخت تر می گیرد ! من برایِ عبور ، منتظر نمی نشینم تا تمامِ آب هایِ جهان ، خشک شود ... دل را به دریا می زنم و شنا می کنم ! و برایِ پرواز ، در انتظارِ اثباتِ نظریه ی تکاملیِ داروین ، نمی مانم ... آسمان را به خانه ام می برم ! کامل نیستم ، اما کامل می شوم ... 🌺
چہ ڪسے گفتہ پاییز دلگیر است؟ اصلا انگ دلگیرے بہ پاییز نمیچسبد! فصل انار فصل نارنگی فصل رنگ هاے قرمز و نارنجی فصل بادهاے باموقع و بے موقع ڪہ میپیچد لاے موهایت و عطرش مرا مست میڪند فصل قدم زدن زیر باران ڪجایش دلگیر است؟ بہ هواے سرمایش دستانم را محڪم تر میگیری فصلے ڪہ دستانمان بیشتر در هم گرہ بخورد ڪجایش دلتنگے دارد؟ قطعا نمیشود طعنہ دلگیرے را بہ فصلے ڪہ با مهرمے آید، زد پاییز، شروع عاشقانہ هاست...