فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 تقدیم به همه عزیزان کانال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اصالت تو ذات آدماست
ماه ربیع است یکم شادی کنیم
پاسخ به سوالات شرعي:🤣
- سلام. من ٩٠ سالمه و تا الان روزه نگرفتم بايد چكاركنم؟
-سلام و زهرمار...
يا بايد چين رو ناهار بدي يا بايد فلسطين رو آزاد كني...
🤣😂🤣😂🤣😂
😂😂😂😂😂😂😂
دیروز رفتم پیش دکتر متخصص، دیدم ویزیتش هفتاد هزار تومان شده !!
به دکتر گفتم : اگر تخفیف میدی بگم کجام درد میکنه وگرنه خودت بگرد پیداش کن!
والله .....
پول مفت میگیرن جای درد هم خودمون باید بگیم!
مسئولین هم که اصلا رسیدگی نمیکنن !🤣😅😆😂🤣😅😆
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ﯾﻪ گز ﺧﺮﯾﺪم ... ﺭﻭﺵ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ :
ﺗﻮﻟﯿﺪﯼ ﺣﺎﺝ ﺭﺿﺎ، ﺣﺎﺝ ﻋﻠﯽ، ﺣﺎﺝ ﺣﺴﯿﻦ، ﺣﺎﺝ ﺗﻘﯽ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ...
به خدﺍ ، ﺭﺍﺿﯽ ﻧﺒﻮﺩﯾﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﯾﻪ گز ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺣﺎﺟﯽ ﺑﯿﻮﻓﺘﻦ ﺗﻮ ﺯﺣﻤﺖ ..!!
😆😅🤣😂😆😅🤣
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دیشب دستخط بچگی هامو بردم داروخونه !!!
دو بسته قرص استامینوفن کدئین بهم داد !!
تازه گفت خیلی هاشو ما نداریم !!!
باید بری هلال احمر
😂🤣😅😆😂🤣
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بعضی از مردم سالی دوبار میرن امریکا ویزاشون باطل نشه
.
.اونوقت من هرسه ماه یکبار با خط ایرانسلم تک زنگ میزنم که خطم نسوزه..
خدایا این دلخوشی ها رو از ما نگیر !!!
😆😅🤣😂😆😅🤣😂
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یکی امروز گفت مامان بزرگم داره از آمریکا میاد !
خدایی من همیشه فکر میکردم مامان بزرگا فقط از مکه میان !!!
😆😅🤣😂😆😅🤣
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سوار تاکسی شدم، کنارم یکی بود که دستش مرغ و روغن بود
خلاصه بدجور جا تنگ شده بود
گفتم : سبد کالاست ؟
گفت : آره
گفتم : ربش کو ؟
گفت : مگه ربم بود ؟
گفتم : مگه خبر نداری ؟
هیچی دیگه یارو پیاده شد رفت دنبال رب گوجه فرنگی !!!
خدایا منو ببخش !!!
خودت دیدی جا تنگ بود ...
🤣😅😂😆🤣😅😂😆
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دست فروشه اومده بهم جوراب زنونه نشون داد ... گفت یدونه بخر ، ارزونه
بش گفتم من نه زن دارم نه خواهر
گفت بخر بکش سرت برو دزدی !!!
یعنی تا حالا تو زندگیم به این شدت قانع نشده بودم
الانم دارم از تو زندان براتون پست میزارم ! 😆😂🤣😅😂🤣
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با مادرم رفتيم مغازه حيوانات يه چرخي زديم ، از يك مار خيلي خوشگل خوشم اومد
پرسيدم چند ؟
طرف گفت : ٢٠٠ هزار تومن
مادرم گفت : نه نماز ميخوني نه روزه ميگيري نه عبادت حاليته ، خودش مفت و مجاني مياد تو قبرت !! بيا بريم !!!!
قيافه ي من تو اون لحظه محشر بود !!!
🤣😂😆😅🤣😂😆😅
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بابام میگه گوشیو بذار بالا سرت سرساعت ۶ بیدارمون کنه !!!
میگم چرا خودت نمیذاری ؟؟
میگه سرطان زاس ... !! 😜😀
مطمئن شدم سرراهی ام.
چند تا پرورشگاه رفتم می گن چهرت خیلی آشناس !!! 😆😂🤣 🌺🍃🌺
لبتون خندون😂
قیمت آیفون انقد گرون شده
که اگه از دستت بیوفته انگار با *پراید چپ کردی* 😂😂
*تلفظ صحیح چهارمین روز هفته کدام است؟؟؟؟*
*چارشنبه* ، *چاهارشنبه*
*چهارشنبه* ، *چارشمبه*
هیچکدوم نیست.
سه شنبه صحیحه.
چهارمین روز هفته سه شنبه هست!
🤣🤣🤣
هر جور حساب میکنم نمیفهمم *قدیما چجوری میرفتن*
*از سر چشمه آب میاوردن* ؛
ما پارچ یخچالمون خالی میشه هیشکی تو خونه مسئولیتشو به عهده نمیگیره.😆😆
*تو این روزها، سعی کنید خنده را به دیگران هدیه کنید، حتی اگر تکراری باشه*😅😆💕
ولادت پر سعادت و میمنت نبی رحمت ، محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و هفته وحدت مبارک😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرفهای پروفسور جفری لانگ استاد ریاضیات دانشگاه کانزاس آمریکا درباره #کتاب_راهنما
ایشون از آتئیسم خارج شدن و مسلمان شدن...
#سیدکاظم_روحبخش #کتاب_راهنما
♥️🍃داستانی زیبا
مدیر مدرسه ای در کلکته هندوستان، این نامه را چند هفته قبل از شروع امتحانات برای والدین دانش آموزان فرستاده است:
والدین عزیز
امتحانات فرزندان شما به زودی آغاز می شود.
من می دانم شما چقدر اضطراب دارید که فرزندانتان بتوانند به خوبی از عهده امتحانات بر آیند.
اما لطفا در نظر داشته باشید که در بین این دانش آموزان یک هنرمند وجود دارد که نیازی به دانستن ریاضیات ندارد.
یک کارآفرین وجود دارد که نیازی به درک عمیق تاریخ یا ادبیات انگلیسی ندارد
یک موزیسین وجود دارد که کسب نمرات بالا در شیمی برایش اهمیتی ندارد.
یک ورزشکار وجود دارد که آمادگی بدنی و فیزیکی برایش بیش از درس فیزیک اهمیت دارد.
اگر فرزندتان نمرات بالایی کسب کرد عالی است. در غیر این صورت، لطفا اعتماد به نفس و شخصیتش را از او نگیرید.
به آنها بگویید مشکلی نیست آن فقط یک امتحان بود و آنها برای انجام چیزهای بزرگتری در زندگی به دنیا آمده اند.
به آنها بگویید فارغ از هر نمره ای که کسب کنند شما آنها را دوست خواهید داشت و آنها را قضاوت نخواهید کرد.
لطفا این را انجام دهید تا ببینید چگونه فرزندانتان جهان را فتح خواهند کرد. یک امتحان یا نمره پایین نبایستی آرزوها، استعداد و اعتماد به نفس آنها را فدا کند.
و در پایان، لطفا فکر نکنید که دکترها و مهندسین تنها انسان های خوشحال و خوشبخت روی زمین هستند.
با احترام فراوان
مدیر مدرسه
مرد ثروتمندی که زن و فرزند نداشت، تمام کارگرانش را برای صرف شام دعوت کرد.
جلوی آنها یک جلد قرآن مجید و مقداری پول گذاشت و هنگامی که از صرف شام فارغ شدند از آنها پرسید قرآن را انتخاب میکنید یا پول را...؟!
اول از نگهبان شروع کرد و گفت یکی را انتخاب کنید:
نگهبان گفت آرزو دارم که قرآن را انتخاب کنم ولی تلاوت قرآن را بلد نیستم ،پس پول را میگیرم که فایدهی آن با توجه به وضعیت من بیشتر هست و پول را انتخاب کرد.
سپس از کشاورزی که پیش او کار میکرد خواست یکی را انتخاب کند:
کشاورز گفت زن من خیلی مریض است و نیاز به پول دارم تا او را معالجه کنم
اگر مریضی او نبود قطعا قرآن را انتخاب میکردم ولی فعلا پول را انتخاب میکنم.
سپس از آشپز پرسید که قرآن را انتخاب میکنید یا پول را؟
آشپز گفت من تلاوت قرآن را خیلی دوست دارم ولی من پیوسته مشغول کار هستم ، وقتی برای قرائت قرآن ندارم
بنابراین پول را بر میگزینم...
نوبت رسید به پسری که مسئول حیوانات بود. این پسر خیلی فقیر بود.
مرد ثروتمند گفت من یقین دارم که تو پول را انتخاب میکنی تا غذا بخری یا به جای این کفش پارهی خود کفش جدیدی بخری
پسر گفت: درست است که من نیاز دارم کفش نو بخرم یا اینکه مرغی بخرم و با مادرم میل کنم ؛ ولی من قرآن را انتخاب میکنم ، چرا که مادرم گفته است: یک کلمه از جانب خداوند تبارک و تعالی ارزشمندتر از هر چیز است و مزه و طعم آن از عسل هم شیرینتر است.
قرآن را برداشت ؛ بوسهای بر آن زد و آن را گشود تا بخواند ؛ بین آن دو پاکت دید:
در یکی از آنها ده برابر آن مبلغی بود که بر میز غذا وجود داشت.در دیگریوصیت نامهای بود که ایشان را وارث تمام اموال و دارایی مرد ثروتمند قلمداد میکرد.
مـــــــرد ثروتمند گفــــــت:
*هر کسی گمانش نسبت به خداوند خوب باشد خدا او را ناامید نمیکند.*
✅ گمان شما نسبت به پروردگار جهانیان چگونه است؟!؟
🔹آيه ۱۱۴ سوره مباركه «طه» رويگردانی و اعراض از ذكر و ياد خدا را عامل اصلی تنگدستی و سختی در زندگی انسان معرفی میكند:
*«وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى»*
*سعی کن یه جوری زندگی کنی*
*که خدا یادت کنه نه بندهی خدا
روزتون با نگاه خدا زیبا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توجه توجه.....؟؟؟؟
📣📣📣.... این فیلم را ببینید و تا میتوانید منتشر کنید ، تا مردم بدانند قصد دشمن پلید در مورد کانون خانواده و ناموس مردم ایران چیست 😭😭😭
34.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
398_16545541239083.pdf
21.66M
📚#پرنیان_شب
✍️نویسنده:#پونه_سعیدی
✨ژانر :#عاشقانه_تخیلی_فانتزی_ماجراجویی_معمایی
📑خلاصه:
پرنیان شب داستان دنیای اطراف ماست ، دنیایی از ناشناخته های خیال و
... واقعیت
.مینو ، دختریه که به طرز عجیبی با یه خالکوبی روی کتفش رو به رو میشه
خالکوبی که دنیای عادیشو زیر و رو میکنه و حقایقی در رابطه با خانواده و
دنیای اطرافش براش رو میکنه ... دنیای جدیدی که تب عشق و قدرت و
... خون، توش حرف اولو میزنه
#رمان_کده
@roman_kadeh
💞
🩵💚💛🧡💙💜🧡❤️
💚چهل سال پول جمع كرديم؛ حالا لذتش رو ببريم!
🌷همیشه و همه جا چشمم دنبالش بود خیلی دوستش داشتم از نگاهاش میدنوستم اونم منو دوست داره..بعد سال ها انتظار با عشق ازدواج کردیم...
خوشبخت بودیم اماهیچوقت نتونستیم از کنار هم بودن لذت ببریم چون باید پولامون رو پس انداز میکردیم واسه خرید خونه ماشین گرفتن عروسی همیشه هر چیزی رو که دوست داشتم میگفتم الان نه بعد ازعروسی الان باید خونه بخریم...هر دوسخت پولامون رو پس انداز میکردیم...
🌷موفق شدیم خونه رو خریدم و جشن عروسی خیلی زیبا گرفتیم...
🌷از فردای اون روز به فکر این بودیم لوازم خونمون رو جدید کنیم...گوشت و مرغ توخونه همیشه باشه میوه های چند رنگ داشته باشیم...
🌷با اومدن بچه به فکر این بودیم بچمون لباساش خوب باشه غذاش مقوی باشه!
🌷خلاصه تاوقتی بچه هامون سرو سامون گرفتن هر روزدغدغه چیزی رو داشتیم ...خونه بزرگ تر_ماشین بهتر_مبل زیباتر_خرج دانشگاه_ عروسی_ جهیزیه...
🌷روزها گذشت وما پیر شدیم ما موندیم یه خونه بزرگ یه ماشین پارک شده توی پارکینگ که استفاده نمیشه...بچه های که درگیر زندگی خودشونن...
🌷ما پیر شدیم و از زندگی لذت نبردیم...پیر شدیمو یادمون افتاد هنوز اون کافه که قرار بود بعد عروسی بریم نرفتیم...یادمون افتاد اون شام رویایی دونفره رو نخوردیم...یادمون افتاد پارک سر کوچه روهم نرفتیم...یادمون اومد نرفتیم سینما تا فیلم کمدی ببینیم....
🌷یادمون اومد هیچ سالگرد ازدواجی رو نگرفتیم...
🌷یادمون اومد چقدر زود تولد هم دیگر رو فراموش کردیم...
🌷یادمون اومد پشت تلفن فقط لیست خرید رو گفتیم حال هم نپرسیدیم...
یادمون اومد چقدر دوست دارم بود که باید هر روز میگفتیم اما نگفتیم....
🌷یادمون اومد چقدر بوسه بود که موند رو دستمون...یادمون اومد چقدر وقت بود هم رو در آغوش نگرفته بودیم...
یادمون اومد عکسای دونفرمون رو هم نگرفتیم
🌷از این زندگی ما فقط یادگرفتیم داشتن خونه و ماشینش رو..
1_از الان کافه های زندگیتون و برین فردا دیره 🌸
2_با همسرتون شام برین رستوران🌸
3_لباسای قشنگتون رو براش بپوشید🌸
4_هر روز هم رو ببوسید حتی شده یه بوسه🌸
5_شب رو فقط در كنار اون صبح کنین🌸
6_تولدها رو فقط با یه کیک یه شاخه گل بگیرین به خدا کافیه به خدا قشنگ تر از کادوهای گرون قیمته🌸
7_سالگرد ازدواجتون رو شام برین بیرون نذارین اون روز فراموش بشه🌸
8_باهمسرتون به پارک برین🌸
9_هر روز بگین که همو دوس دارین🌸
10_گاهی فقط با یه شاخه گل همسرتون رو شاد کنین🌸
11_عکسای دونفره زیادی رو بگیرین شاید همیشه اون یکی نبود🌸
12_سینما برید و فیلم قشنگ ببینین🌸
باهمین چند تا مورد زندگی قشنگ میشه وقت زیادی نمیخواد هزینه زیادی هم نمیخواد...ماهی یه بار به کافه برین مطمئن باشید با پولش پادشاه نمیشین🌸
گاهی شام رو باهمسرتون به رستوران برین مطمئن باشین با سالی سه چهار بار رستوران رفتن نمیتونین خونه بخرین....تولد فقط سالی یک باره...سالگرد ازدواجتونم همین طور ساده برگزارش کنین🌸
❤️ما فقط یک بار به دنیا میایم و یک بار زندگی میکنیم...شاید فردایی وجود نداشته باشه❤️
#دكتر_حلت🍃
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
❣#داستان_ضیافت_حضرت_سلیمان
🌼🍃حضرت سلیمان بعد از مرگ پدرش داوود به رسالت و پادشاهی رسید پس از خداوند خواست که همه جهان و موجودات آن و همه زمین و زمان و عناصر چهارگانه و جن و پری را بدو بخشد.
🌼🍃چون حکومت جهان بر سلیمان مسلم شد روزی از پیشگاه قادر مطلق خواست که اجازه دهد تمام جانداران را به صرف یک وعده غذا دعوت کند.
🌼🍃حق تعالی او را از این کار بازداشت و گفت:
رزق و روزی تمام جانداران عالم با اوست و سلیمان از عهده این کار بر نخواهد آمد؛ بهتر است زحمت خود زیاد نکند.
🌼🍃ولی سلیمان بر اصرار خود افزود و استدعای وی مورد قبول واقع شد و خداوند به همه موجودات زمین فرمان داد تا فلان روز به ضیافت بنده محبوب من بروید.
🌼🍃سلیمان هم بی درنگ به افراد خود دستور داد تا آماده تدارک طعام برای روز موعود شوند. وی در کنار دریا جایگاه وسیعی ساخت و دیوان هم انواع غذاهای گوناگون را در هفتصد هزار دیگ پختند.
🌼🍃چون غذاها آماده شد سلیمان بر تخت زرینی نشست و علمای اسرائیل نیز دور تا دور او نشسته بودند از جمله آصف ابن برخیا وزیر کاردان وی.
آنگاه سلیمان فرمان داد تا جمله موجودات جهان برای صرف غذا حاضر شوند.
🌼🍃ساعتی نگذشت که ماهی عظیم الجثه از دریا سر بر آورد و گفت:
خدای تعالی امروز روزی مرا به تو حواله کرده است بفرمای تا سهم مرا بدهند...
🌼🍃سلیمان گفت: این غذاها آماده است مانعی وجود ندارد و هر چه میخواهی بخور.
ماهی به یک حمله تمام غذاها و خوراکیهای آماده شده را بلعید و گفت: یا سلیمان سیر نشدم غذا میخواهم؟
🌼🍃سلیمان چشمانش سیاهی رفت و گفت:
مگر رزق روزانه تو چقدر است؟ این طعامی بود که برای تمام جانداران عالم مهیا کرده بودم؟
🌼🍃ماهی عظیم الجثه در حالی که از گرسنگی نای دم زدن نداشت به سلیمان گفت:
خداوند عالم روزی مرا روزی سه بار و هر دفعه سه قورت تعیین کرده است؛ الان من نیم قورت خورده ام و دو قورت و نیم دیگر باقی مانده که سفره تو برچیده شد.
🌼🍃سلیمان از این سخن مبهوت شده و به باری تعالی گفت:
❣پروردگارا توبه کردم به درستی که روزی دهنده خلق فقط توئی ....
#رمان_کده
@roman_kadeh
💞
مردی 4 پسر داشت. آنها را به ترتیب
به سراغ درخت گلابی ای فرستاد
پسر اول در زمستان
دومی در بهار
سومی در تابستان
و پسر چهارم نیز در پاییز
به کنار درخت رفتند.
سپس پدر همه را فرا خواند
و از آنها خواست که بر اساس
آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند.
پسر اول گفت:
درخت زشتی بود،
خمیده و در هم پیچیده.
پسر دوم گفت:
نه، درختی پوشیده از جوانه بود
و پر از امید شکفتن.
پسر سوم گفت:
درختی بود سرشار از شکوفه های زیبا
و عطرآگین و با شکوهترین
صحنه ای بود که تا به امروز دیده ام.
پسر چهارم گفت:
نه، درخت بالغی بود پربار
و میوه هایی پر از زندگی و زایش.
مرد لبخندی زد و گفت:
همه شما درست گفتید، اما
هریک از شما فقط یک فصل
از زندگی درخت را دیده اید.
شما نمی توانید دربارۀ یک درخت
یا یک انسان براساس یک فصل
قضاوت کنید.
اگر در زمستان تسلیم شوید
امید شکوفایی بهار
و زیبایی تابستان و باروری پاییز را از دست داده اید،
مبادا بگذاری درد و رنج یک فصل،
زیبایی و شادی
تمام فصلهای دیگر را نابود کند.
زندگی را فقط با فصلهای دشوارش ببین
*در راههای سخت پایداری کن*.
*لحظه های بهتر بالاخره از راه می رسند*
💐💐💐💐💐💐💐
#رمان_کده
https://eitaa.com/roman_kadeh
@roman_kadeh
💞
*خاطرات شنیدنی*
(احتمال میدم براتون تکراری باشه)
دوستی میگفت :
درسال ۶۲ طی سفری که به بوشهر داشتیم
و در برگشت دو سه روزی هم در شيراز بوديم...
قبل از هر چیز به زیارت بارگاه ملکوتی حافظ شتافتم
پس از زیارت و اهدای فاتحه، پیرمردی که روی پلهها نشسته و با دیوانی که در دست داشت برای مشتاقان خواجه در قبال ۵۰ ریال فال میگرفت، نظرم را بخود جلب کرد...
صبر کردم سرش خلوت که شد اجازه خواستم در کنارش نشستم و از او خواستم اگر اشکالی ندارد از خودش و خاطراتش برایم تعریف کند...
او که کسوت دراویش و قلندران را داشت با سوز خاصی گفت :
من از نوه نتیجه های خود خواجه حافظ شیرازی هستم.
فامیلی خانوادگی ما هم حافظ است.
کار من گرفتن فال دوست داران حافظ است.
تنها حسرت من اینکه بعد از فوت من از خانواده ما کسی نیست که کار من را ادامه بدهد.
یک پسرم مهندس برق است و پسر دیگرم دبیر هنرستان های شيراز و اصلأ هیچکدام علاقه ای به اين کار ندارند.
گفتم من از مریدان جد ّشما هستم.
از راه دوری آمدهام.
دلم میخواهد یکی از شیرینترین و بیاد ماندنیترین خاطراتت را برایم بازگو کنی...
گفت واللّه خاطره که زیاد دارم
ولی یک روز عصر شش تا دختر دانشجوی دانشگاه پهلوی شیراز پس از زیارت مقبره حافظ پیش من آمدند و گفتند:
حاج آقا برای ما *«هر شش نفر»* یک فال بگیر
گفتم یکی یکی نیت کنید تا بگيرم.
گفتند نه نیت کردیم شما یک فال بگیرید خوب است،
من پیش خودم گفتم شاید پول کافی ندارند گفتم:
آخر نمیشود، *اگر پول هم ندهید من برای هر کدام شما یک فال را میگیرم.*
آنها قدری پچ پچ کردند باز اصرار کردند که نه شما فقط یک فال به نیت همه ما بگیرید ممنون میشویم.
من بناچار قبول کردم و شروع کردم بخواندن این غزل؛
*من دوستدار روی خوش و موی دلکشم*
*مدهوش چشم مست و می صاف بی غشم*
وقتی *بیت هفتم* را خواندم صدای خنده آنها فضای حافظيه را پرکرد، وقتی علت خنده را از آنها سؤال کردم یکی از دخترها گفتند:
حاج آقا راستش را بخواهی ما با هم قرار گذاشتیم که بدانیم اگر حافظ الآن زنده بود *با کدام یک از ما ازدواج میکرد...؟!!!*
وقتی این بیت غزل را خواندی خوشحال شدیم که *حافظ نه تنها خوش مشرب، بلکه ماشاالله خوش اشتها هم بوده اند*
که خواهان هر شش نفر ما بود...
آنها بجای ۵۰ ریال بمن ۵۰۰ ریال دادند و با شوخی و خنده از حافظيه دور شدند....!!!
*و بیت هفتم چنین بود:*
*شهری است پر کرشمه و حوران ز شش جهت*
*دستم تهیست ورنه خریدار هر ششم*
💫🦋💝🦋💫
💝بیستم مهرماه سالروز جهانی بزرگداشت حافظ گرامی باد
هرگز نمیرد آنکه دلش
زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده
عالم دوام ما
حواستان به داشتههای زندگیتان باشد...
اینکه یک رابطه ی با کیفیتِ عاشقانه را
به خاطر چند رابطهى نصفه و نیمه اجتماعی، از دست میدهید،
از دست دادنِ کمی نیست!
اینکه یک فردِ مناسب وایده آل را
با افرادی که اسم رابطهشان هم حتی "دوستیِ معمولی"ست عوض میکنید،
تعویضِ سادهای نیست!
یادتان نرود که چه چیزی را
در قبالِ چه از دست میدهید...
^^نکند برای برداشتن چند تکه سنگ زیبا از روی زمین،
الماسِ با ارزشی را که در دست دارید، از دست بدهید!**
نگاهتان به دستِ خودتان باشد،
به اَلماستان!
زمین،
همیشه پر از تکه "سنگهای بیارزش" است.
حواستان به داشتههای زندگیتان باشد.
*با چهار کس مهربان باش*:-
پدر👴🏻
مادر👵🏼
برادر👱🏻
خواهر🙎🏻
*از چهار چیز به خدا پناه ببر* :-
همّ🌟
حزن🌺
ناتوانی🌟
بخل🌺
*به چهار کس سخت نگیر* :-
يتيم🍁
بیچاره🌷
فقير🍁
مريض🌷
*به چهار چیز خود را آراسته کن* :-
صبر🌵
بردباری🍀
علم📙📙
كرم🌹
*به چهار گروه نزدیکتر شو*:-
مخلص🌸
باوفا💖
كريم🌸
صادق💖
*با چهار کس دوستی مگیر* :-
دروغگو🌺
دزد🌱
حسود🌺
لجباز🌱
*چهار کس محرومشان نکن* :-
همسرت🌸
فرزندان🌾
آشنا و فامیل🌸
دوستانت🌾
*چهار چیز کمش خوبه* :-
خوراک💐
خواب🌼
تنبلی💐
پر حرفی🌼
*چهار چیز قطع مکن* :-
نماز🕌
قرآن📔
ذکر خدا ☝️
صله رحم🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خرده حساب با قمر بنی هاشم
سید علی علوی
╲\╭┓
╭🌸🍃
┗╯\╲
لبیک یا مهدی
====🌱⃟🌸๛====
برای یکدیگر دعا کنیم🤲🏻🌱
◾◽
آیا هنوز هم نیاموختیم که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به ما را داشته باشند و خدا نخواهد ، نمیتوانند.
پس به تدبیرش اعتماد کنیم
،به حکمتش دل بسپاریم،
به او توکل کنیم و به سمت او قدمی برداریم.
سکوت گورستان را بشنویم ،
دنیا ارزش دل شکستن را ندارد..
میرسد روزی که هرگز در دسترس نخواهیم بود
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎیمان ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ غصهﻫﺎیمان ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻪ ﺧﯿﺎلمان ﺭﺍ ﻧﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﯼ ﭘﺲ ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﻋﻤﯿﻖ ﻧﻔﺲ ﺑﮑﺶ. ﻋﻤﯿﻖ.
ﻋﺸﻖ ﺭﺍ.
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ.
بودن را ﺑﭽﺶ.
#ببخش.
ﻟﻤﺲ ﮐﻦ و ﺑﺎ ﺗﮏ ﺗﮏ ﺳﻠﻮﻟﻬﺎﯾﺖ لبخند بزن.
May 11
495_14417415459455.pdf
18.26M
📚#میرآباد
✍️نویسنده: #نصیبه_رمضانی
✨ژانر: #عاشقانه_اجتماعی
📑خلاصه:
قصهی ما از اونجا شروع میشه که یک خبر، یک اتفاق و یک مورد گزارش شده به ادارهی پلیس ما رو قراره تا میرآباد ببره...
میراباد، قصهی الههای هست که همیشه ارزوهایش هم مثل خودش ساده هستند.
#رمان_کده
@roman_kadeh
💞