eitaa logo
رمان کده.PDF_ROMAN
3.2هزار دنبال‌کننده
314 عکس
239 ویدیو
51 فایل
@Sepideh222 ایدی من درصورت ضرورت #رمان_کده https://eitaa.com/roman_kadeh @roman_kadeh ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💞
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توجه توجه.....؟؟؟؟ 📣📣📣.... این فیلم را ببینید و تا می‌توانید منتشر کنید ، تا مردم بدانند قصد دشمن پلید در مورد کانون خانواده و ناموس مردم ایران چیست 😭😭😭
34.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕همه چیز درمورد سگ فرزندی👆 🚫با حضور تصاویری از محل تجمع سگ بازان در پارک تندرستی، فردیس کرج
398_16545541239083.pdf
21.66M
📚 ✍️نویسنده: ✨ژانر : 📑خلاصه: پرنیان شب داستان دنیای اطراف ماست ، دنیایی از ناشناخته های خیال و ... واقعیت .مینو ، دختریه که به طرز عجیبی با یه خالکوبی روی کتفش رو به رو میشه خالکوبی که دنیای عادیشو زیر و رو میکنه و حقایقی در رابطه با خانواده و دنیای اطرافش براش رو میکنه ... دنیای جدیدی که تب عشق و قدرت و ... خون، توش حرف اولو میزنه @roman_kadeh ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💞
🩵💚💛🧡💙💜🧡❤️ 💚چهل سال پول جمع كرديم؛ حالا لذتش رو ببريم! 🌷همیشه و همه جا چشمم دنبالش بود خیلی دوستش داشتم از نگاهاش میدنوستم اونم منو دوست داره..بعد سال ها انتظار با عشق ازدواج کردیم... خوشبخت بودیم اماهیچوقت نتونستیم از کنار هم بودن لذت ببریم چون باید پولامون رو پس انداز میکردیم واسه خرید خونه ماشین گرفتن عروسی همیشه هر چیزی رو که دوست داشتم میگفتم الان نه بعد ازعروسی الان باید خونه بخریم...هر دوسخت پولامون رو پس انداز میکردیم... 🌷موفق شدیم خونه رو خریدم و جشن عروسی خیلی زیبا گرفتیم... 🌷از فردای اون روز به فکر این بودیم لوازم خونمون رو جدید کنیم...گوشت و مرغ توخونه همیشه باشه میوه های چند رنگ داشته باشیم... 🌷با اومدن بچه به فکر این بودیم بچمون لباساش خوب باشه غذاش مقوی باشه! 🌷خلاصه تاوقتی بچه هامون سرو سامون گرفتن هر روز‌دغدغه چیزی رو داشتیم ...خونه بزرگ تر_ماشین بهتر_مبل زیباتر_خرج دانشگاه_ عروسی_ جهیزیه... 🌷روزها گذشت وما پیر شدیم ما موندیم یه خونه بزرگ یه ماشین پارک شده توی پارکینگ که استفاده نمیشه...بچه های که درگیر زندگی خودشونن... 🌷ما پیر شدیم و از زندگی لذت نبردیم...پیر شدیمو یادمون افتاد هنوز اون کافه که قرار بود بعد عروسی بریم نرفتیم...یادمون افتاد اون شام رویایی دونفره رو نخوردیم...یادمون افتاد پارک سر کوچه روهم نرفتیم...یادمون اومد‌ نرفتیم سینما تا فیلم کمدی ببینیم.... 🌷یادمون اومد هیچ سالگرد ازدواجی رو نگرفتیم... 🌷یادمون اومد چقدر زود تولد هم دیگر رو فراموش کردیم... 🌷یادمون اومد پشت تلفن فقط لیست خرید رو گفتیم حال هم نپرسیدیم... یادمون اومد چقدر دوست دارم بود که باید هر روز میگفتیم اما نگفتیم.... 🌷یادمون اومد چقدر بوسه بود که موند رو دستمون...یادمون اومد چقدر وقت بود هم رو در آغوش نگرفته بودیم... یادمون اومد عکسای دونفرمون رو هم نگرفتیم 🌷از این زندگی ما فقط یادگرفتیم داشتن خونه و ماشینش رو.. 1_از الان کافه های زندگیتون و برین فردا دیره 🌸 2_با همسرتون شام برین رستوران🌸 3_لباسای قشنگتون رو براش بپوشید🌸 4_هر روز هم رو ببوسید حتی شده یه بوسه🌸 5_شب رو فقط در كنار اون صبح کنین🌸 6_تولدها رو فقط با یه کیک یه شاخه گل   بگیرین به خدا کافیه به خدا قشنگ تر از کادوهای گرون قیمته🌸 7_سالگرد ازدواجتون رو شام برین بیرون نذارین اون روز فراموش بشه🌸 8_باهمسرتون به پارک برین🌸 9_هر روز بگین که همو دوس دارین🌸 10_گاهی فقط با یه شاخه گل همسرتون رو شاد کنین🌸 11_عکسای دونفره زیادی رو بگیرین شاید همیشه اون یکی نبود🌸 12_سینما برید و فیلم قشنگ ببینین🌸 باهمین چند تا مورد زندگی قشنگ میشه وقت زیادی نمیخواد هزینه زیادی هم نمیخواد...ماهی یه بار به کافه برین مطمئن باشید با پولش پادشاه نمیشین🌸 گاهی شام رو باهمسرتون به رستوران برین مطمئن باشین با سالی سه چهار بار  رستوران رفتن نمیتونین خونه بخرین....تولد فقط سالی یک باره...سالگرد ازدواجتونم همین طور ساده برگزارش کنین🌸 ❤️ما فقط یک بار به دنیا میایم و یک بار زندگی میکنیم...شاید فردایی وجود‌ نداشته باشه❤️ 🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🍂🍂🍂🍂🍂🍂 ❣ 🌼🍃حضرت سلیمان بعد از مرگ پدرش داوود به رسالت و پادشاهی رسید پس از خداوند خواست که همه جهان و موجودات آن و همه زمین و زمان و عناصر چهارگانه و جن و پری را بدو بخشد. 🌼🍃چون حکومت جهان بر سلیمان مسلم شد روزی از پیشگاه قادر مطلق خواست که اجازه دهد تمام جانداران را به صرف یک وعده غذا دعوت کند. 🌼🍃حق تعالی او را از این کار بازداشت و گفت: رزق و روزی تمام جانداران عالم با اوست و سلیمان از عهده این کار بر نخواهد آمد؛ بهتر است زحمت خود زیاد نکند. 🌼🍃ولی سلیمان بر اصرار خود افزود و استدعای وی مورد قبول واقع شد و خداوند به همه موجودات زمین فرمان داد تا فلان روز به ضیافت بنده محبوب من بروید. 🌼🍃سلیمان هم بی درنگ به افراد خود دستور داد تا آماده تدارک طعام برای روز موعود شوند. وی در کنار دریا جایگاه وسیعی ساخت و دیوان هم انواع غذاهای گوناگون را در هفتصد هزار دیگ پختند. 🌼🍃چون غذاها آماده شد سلیمان بر تخت زرینی نشست و علمای اسرائیل نیز دور تا دور او نشسته بودند از جمله آصف ابن برخیا وزیر کاردان وی. آنگاه سلیمان فرمان داد تا جمله موجودات جهان برای صرف غذا حاضر شوند. 🌼🍃ساعتی نگذشت که ماهی عظیم الجثه از دریا سر بر آورد و گفت: خدای تعالی امروز روزی مرا به تو حواله کرده است بفرمای تا سهم مرا بدهند... 🌼🍃سلیمان گفت: این غذاها آماده است مانعی وجود ندارد و هر چه میخواهی بخور. ماهی به یک حمله تمام غذاها و خوراکیهای آماده شده را بلعید و گفت: یا سلیمان سیر نشدم غذا میخواهم؟ 🌼🍃سلیمان چشمانش سیاهی رفت و گفت: مگر رزق روزانه تو چقدر است؟ این طعامی بود که برای تمام جانداران عالم مهیا کرده بودم؟ 🌼🍃ماهی عظیم الجثه در حالی که از گرسنگی نای دم زدن نداشت به سلیمان گفت: خداوند عالم روزی مرا روزی سه بار و هر دفعه سه قورت تعیین کرده است؛ الان من نیم قورت خورده ام و دو قورت و نیم دیگر باقی مانده که سفره تو برچیده شد. 🌼🍃سلیمان از این سخن مبهوت شده و به باری تعالی گفت: ❣پروردگارا توبه کردم به درستی که روزی دهنده خلق فقط توئی .... @roman_kadeh ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💞
مردی 4 پسر داشت. آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی ای فرستاد پسر اول در زمستان دومی در بهار سومی در تابستان و پسر چهارم نیز در پاییز به کنار درخت رفتند. سپس پدر همه را فرا خواند و از آنها خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند. پسر اول گفت: درخت زشتی بود، خمیده و در هم پیچیده. پسر دوم گفت: نه، درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن. پسر سوم گفت: درختی بود سرشار از شکوفه های زیبا و عطرآگین و با شکوهترین صحنه ای بود که تا به امروز دیده ام. پسر چهارم گفت: نه، درخت بالغی بود پربار و میوه هایی پر از زندگی و زایش. مرد لبخندی زد و گفت: همه شما درست گفتید، اما هریک از شما فقط یک فصل از زندگی درخت را دیده اید. شما نمی توانید دربارۀ یک درخت یا یک انسان براساس یک فصل قضاوت کنید. اگر در زمستان تسلیم شوید امید شکوفایی بهار و زیبایی تابستان و باروری پاییز را از دست داده اید، مبادا بگذاری درد و رنج یک فصل، زیبایی و شادی تمام فصلهای دیگر را نابود کند. زندگی را فقط با فصلهای دشوارش ببین *در راههای سخت پایداری کن*. *لحظه های بهتر بالاخره از راه می رسند* 💐💐💐💐💐💐💐 https://eitaa.com/roman_kadeh @roman_kadeh ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💞
*خاطرات شنیدنی* (احتمال میدم براتون تکراری باشه) دوستی میگفت : درسال ۶۲ طی سفری که به بوشهر داشتیم و در برگشت دو سه روزی هم در شيراز بوديم... قبل از هر چیز به زیارت بارگاه ملکوتی حافظ شتافتم پس از زیارت و اهدای فاتحه، پیرمردی که روی پله‌ها نشسته و با دیوانی که در دست داشت برای مشتاقان خواجه در قبال ۵۰ ریال فال میگرفت، نظرم را بخود جلب کرد... صبر کردم سرش خلوت که شد اجازه خواستم در کنارش نشستم و از او خواستم اگر اشکالی ندارد از خودش و خاطراتش برایم تعریف کند... او که کسوت دراویش و قلندران را داشت با سوز خاصی گفت : من از نوه نتیجه های خود خواجه حافظ شیرازی هستم. فامیلی خانوادگی ما هم حافظ است. کار من گرفتن فال دوست داران حافظ است. تنها حسرت من اینکه بعد از فوت من از خانواده ما کسی نیست که کار من را ادامه بدهد. یک پسرم مهندس برق است و پسر دیگرم دبیر هنرستان های شيراز و اصلأ هیچکدام علاقه ای به اين کار ندارند. گفتم من از مریدان جد ّشما هستم. از راه دوری آمده‌ام. دلم میخواهد یکی از شیرین‌ترین و بیاد ماندنی‌ترین خاطراتت را برایم بازگو کنی... گفت واللّه خاطره که زیاد دارم ولی یک روز عصر شش تا دختر دانشجوی دانشگاه پهلوی شیراز پس از زیارت مقبره حافظ پیش من آمدند و گفتند: حاج آقا برای ما *«هر شش نفر»* یک فال بگیر گفتم یکی یکی نیت کنید تا بگيرم. گفتند نه نیت کردیم شما یک فال بگیرید خوب است، من پیش خودم گفتم شاید پول کافی ندارند گفتم: آخر نمیشود، *اگر پول هم ندهید من برای هر کدام شما یک فال را میگیرم.* آنها قدری پچ پچ کردند باز اصرار کردند که نه شما فقط یک فال به نیت همه ما بگیرید ممنون میشویم. من بناچار قبول کردم و شروع کردم بخواندن این غزل؛ *من دوستدار روی خوش و موی دلکشم* *مدهوش چشم مست و می صاف بی غشم* وقتی *بیت هفتم* را خواندم صدای خنده آنها فضای حافظيه را پرکرد، وقتی علت خنده را از آنها سؤال کردم یکی از دخترها گفتند: حاج آقا راستش را بخواهی ما با هم قرار گذاشتیم که بدانیم اگر حافظ الآن زنده بود *با کدام یک از ما ازدواج میکرد...؟!!!* وقتی این بیت غزل را خواندی خوشحال شدیم که *حافظ نه تنها خوش مشرب، بلکه ماشاالله خوش اشتها هم بوده اند* که خواهان هر شش نفر ما بود... آنها بجای ۵۰ ریال بمن ۵۰۰ ریال دادند و با شوخی و خنده از حافظيه دور شدند....!!! *و بیت هفتم چنین بود:* *شهری است پر کرشمه و حوران ز شش جهت* *دستم تهیست ورنه خریدار هر ششم* 💫🦋💝🦋💫 💝بیستم مهرماه سالروز جهانی بزرگداشت حافظ گرامی باد هرگز نمیرد آنکه دلش              زنده شد به عشق ثبت است بر جریده                عالم دوام ما
حواستان به داشته‌های زندگیتان باشد... اینکه یک رابطه ی با کیفیتِ عاشقانه را به خاطر چند رابطه‌ى نصفه و نیمه اجتماعی، از دست می‌دهید، از دست دادنِ کمی نیست! اینکه یک فردِ مناسب وایده آل را با افرادی که اسم رابطه‌شان هم حتی "دوستیِ معمولی"ست عوض می‌کنید، تعویضِ ساده‌ای نیست! یادتان نرود که چه چیزی را در قبالِ چه از دست می‌دهید... ^^نکند برای برداشتن چند تکه سنگ زیبا از روی زمین، الماسِ با ارزشی را که در دست دارید، از دست بدهید!** نگاهتان به دستِ خودتان باشد، به اَلماستان! زمین، همیشه پر از تکه "سنگ‌های بی‌ارزش" است. حواستان به داشته‌های زندگیتان باشد.
سعی کنید زیاد بنویسید همه چیز را بنویسید تایپ و پرینت بماند برای بعد ؛ مثلا زندگی خود را مکتوب کنید از روی کاغذ زندگی کنید هر روز بنویسید و هر شب بخوانید و غلط گیری کنید نوشتن اعجاز می کند خداوند به قلم و هر آنچه می نویسد قسم خورده است اول نوشتنِ هدف و دوم فقط تلاش برای رسیدن به هدف
*با چهار کس مهربان باش*:- پدر👴🏻         مادر👵🏼                 برادر👱🏻                          خواهر🙎🏻 *از چهار چیز به خدا پناه ببر* :- همّ🌟         حزن🌺                   ناتوانی🌟                             بخل🌺 *به چهار کس سخت نگیر* :- يتيم🍁          بیچاره🌷                      فقير🍁                            مريض🌷 *به چهار چیز خود را آراسته کن* :- صبر🌵          بردباری🍀                    علم📙📙                               كرم🌹 *به چهار گروه نزدیکتر شو*:- مخلص🌸           باوفا💖                    كريم🌸                            صادق💖 *با چهار کس دوستی مگیر* :- دروغگو🌺           دزد🌱                    حسود🌺                              لجباز🌱 *چهار کس محرومشان نکن* :- همسرت🌸            فرزندان🌾              آشنا و فامیل🌸                          دوستانت🌾 *چهار چیز کمش خوبه* :- خوراک💐           خواب🌼                    تنبلی💐                             پر حرفی🌼 *چهار چیز قطع مکن* :- نماز🕌          قرآن📔                   ذکر خدا ☝️                          صله رحم🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خرده حساب با قمر بنی هاشم سید علی علوی ╲\╭┓ ╭‌🌸🍃 ┗╯\╲ لبیک یا مهدی ====🌱‌⃟🌸๛==== برای یکدیگر دعا کنیم🤲🏻🌱
◾◽ آیا هنوز هم نیاموختیم که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به ما را داشته باشند و خدا نخواهد ، نمیتوانند. پس به تدبیرش اعتماد کنیم ،به حکمتش دل بسپاریم، به او توکل کنیم و به سمت او قدمی برداریم. سکوت گورستان را بشنویم ، دنیا ارزش دل شکستن را ندارد.. میرسد روزی که هرگز در دسترس نخواهیم بود ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎیمان ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ غصهﻫﺎیمان ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻪ ﺧﯿﺎلمان ﺭﺍ ﻧﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﯼ ﭘﺲ ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﻋﻤﯿﻖ ﻧﻔﺲ ﺑﮑﺶ. ﻋﻤﯿﻖ. ﻋﺸﻖ ﺭﺍ. ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ. بودن را ﺑﭽﺶ. . ﻟﻤﺲ ﮐﻦ و ﺑﺎ ﺗﮏ ﺗﮏ ﺳﻠﻮﻟﻬﺎﯾﺖ لبخند بزن.
495_14417415459455.pdf
18.26M
📚 ✍️نویسنده: ✨ژانر: 📑خلاصه: قصه‌ی ما از اونجا شروع می‌شه که یک خبر، یک اتفاق و یک مورد گزارش شده به اداره‌ی پلیس ما رو قراره تا میرآباد ببره... میراباد، قصه‌ی الهه‌ای هست که همیشه ارزوهایش هم مثل خودش ساده هستند. @roman_kadeh ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💞
🌷🌷🌷 داستان کوتاه📚 نویسنده‌ای مشهور، در اتاقش نشسته بود تک و تنها. دلش مالامال از اندوه قلم در دست گرفت و چنین نوشت: "سال گذشته، تحت عمل قرار گرفتم و کیسۀ صفرایم را در آوردند. مدّتی دراز در اثر این عمل اسیر بستر بودم و فاقد حرکت. در همین سال به سنّ شصت رسیدم و شغل مورد علاقه‌م از دستم رفت. سی سال از عمرم را در این مؤسّسۀ انتشاراتی سپری کرده بودم. در همین سال درگذشت پدرم غم به جانم ریخت و دلم را از اندوه انباشت. در همین سال بود که پسرم تصادف کرد و در نتیجه از امتحان پزشکی‌اش محروم شد. مجبور شد چندین روز گچ گرفته در بیمارستان ملازم بستر شود. از دست رفتن اتومبیل هم ضرر دیگری بود که وارد شد." و در پایان نوشت، "خدایا، چه سال بدی بود پارسال!" در این هنگام همسر نویسنده، بدون آن که او متوجّه شود، وارد اطاق شد و همسرش را غرق افکار و چهره‌اش را اندوه‌زده یافت. از پشت سر به او نزدیک شد و آنچه را که بر صفحه کاغذ نقش بسته بود خواند. بی آن که واکنشی نشان دهد که همسرش از وجود او آگاه شود، اطاق را ترک کرد. اندکی گذشت که دیگربار وارد شد و کاغذی را روی میز همسرش در کنار کاغذ او نهاد. نویسنده نگاهی به آن کاغذ انداخت و نام خودش را روی آن دید؛ روی کاغذ نوشته شده بود: "سال گذشته از شرّ کیسۀ صفرا، که سالها مرا قرین درد و رنج ساخته بود، رهایی یافتم. سال گذشته در سلامت کامل به سن شصت رسیدم و از شغلم بازنشسته شدم. حالا می‌توانم اوقاتم را بهتر از قبل با تمرکز بیشتر و آرامش افزون‌تر صرف نوشتن کنم. در همین سال بود که پدرم، در نود و پنج سالگی، بدون آن که زمین‌گیر شود یا متّکی به کسی گردد، بی آن که در شرایط نامطلوبی قرار گیرد، به دیدار خالقش شتافت. در همین سال بود که خداوند به پسرم زندگی دوباره بخشید. اتومبیلم از بین رفت امّا پسرم بی آن که معلول شود زنده ماند. " و در پایان نوشته بود، "سال گذشته از مواهب گستردۀ خداوند برخوردار بودیم و چقدر به خوبی و خوشی به پایان رسید!" نویسنده از خواندن این تعبیر و تفسیر زیبا و دلگرم کننده از رویدادهای زندگی در سال گذشته بسیار شادمان و خرسند و در عین حال متحیّر شد. ✨در زندگی روزمرّه باید بدانیم که شادمانی نیست که ما را شاکر و سپاسگزار می‌کند بلکه شاکر بودن است که ما را مسرور می‌سازد. @roman_kadeh ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💞
4_5830262523424674333.mp3
13.88M
این صوت برای کسایی که تو این شرایط می خوان با امام زمان صحبت کنن😭 🥀
اعلام عزای عمومی در سراسر کشور ▪️دولت جمهوری اسلامی ایران طی بیانیه‌ای ضمن محکوم کردن اقدام جنایتکارانه رژیم صهیونیستی در قتل عام بیماران به‌ویژه کودکان و زنان بی پناه در بیمارستان المعمدانی غزه، فردا چهارشنبه را در سراسر کشور عزای عمومی اعلام کرد. ▪️در این بیانیه از مجامع بین المللی و سران کشورهای مختلف بویژه کشورهای اسلامی خواسته شده است ضمن محکومیت این اقدام شنیع بعنوان جنایت جنگی علیه بشریت و نسل کشی، روابط خود با این رژیم جنایتکار را قطع و سفرای رژیم صهیونیستی را اخراج نمایند.
🔴هدف از ساخت ﻣﺠﺴﻤﻪ مسلمان، مسیحی و یهودی در اسپانیا: 🔺این مجسمه ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ را ﺍﺯ ﻟﺤﺎﻅ رتبه ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺗﺮ ﺍز مسیحیان ﻭ ﯾﻬﻮﺩﯾﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍده است. 🔺ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ می بینید مسلمانان ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩ ﺷﺪﯾﺪ ﯾﻬﻮﺩﯾﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ است. ➕از سازنده ﻣﺠﺴﻤﻪ ﭘﺮﺳﻴﺪﻥ: ﻫﺪﻓﺖ ﺍﺯ ﺳﺎﺧﺖ ﺍﻳﻦ ﻣﺠﺴﻤﻪ ﭼﻴﺴﺖ ؟؟ ➖گفت: ﻳﻬﻮﺩﻳﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺯ ﻣﺴﻴﺤﻴﺎﻥ ﻭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻣﻴﺨﻮﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﻣﺴﻴﺤﻴﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎناﻥ ﻣﻴﺨﻮﺍﻧﻨﺪ. ➖ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﻤﻴﻦ ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻣﺠﺴﻤﻪ ﺭﺍ ﺳﺎﺧﺘﻢ ﺗﺎ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﺁﻧﻬﺎ سخت در اشتباه هستند. ➕گفتن: ﻣﺠﺴﻤﻪ ﺗﻮ، ﭼﻴﺰﻱ ﺭﺍ ﺛﺎﺑﺖ ﻧﻜﺮﺩ، ﺟﺰ ﮔﻔﺘﻪﻫﺎﻳﺸﺎﻥ !!! ➖ﮔﻔﺖ: ﻛﺎﻓﻴﺴﺖ ﺁﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ بعد ﺍﺯ ﺳﺠﺪﻩ، ﺑﺮﺧﻴﺰﺩ ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻣﺘﻮﺟﻪ میشوید ﻛﻪ ﭼﻪ ﺑﻼیی ﺳﺮ ﻳﻬﻮﺩی و مسیحی می ﺁﻳﺪ....! ➖این مجسمه ثابت میکند که اگر مسلمانان قیام کند، باقی سقوط خواهند کرد. 🌴جهاد فلسطینیان در عملیات غرور آفرین طوفان الاقصی سرآغاز نابودی اسرائیل غاصب گرامی باد
❣❣ دوست مجازى من. نميدانم ازكدام شهرى! پيرى يا جوان ؟؟ نزديكى يا دور ؟؟ اماميدانم همسفريم ومقصدمشتركمان الله...است دعايم برايت سعادت دنياواخرت است...🦋
"زنـدگی" یعنی... بـخند، هرچند که غـمگینی ببـخش، هـر چنـد که مسـکینی فـراموش کن، هرچند که دلـگیری "" ایـنگونه بودن زیـباست هر چند که آسان نیـست "" ‎
🌺❤️🌺❤️🌺❤️🌺❤️🌺❤️🌺 ✍️توی یک جمع بی حوصله نشسته بودم طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم خواندم سه عمودی یکی گفت : بلند بگو گفتم : یک کلمه سه حرفیه ازهمه چیز برتر است؟ حاجی گفت: پول تازه عروس مجلس گفت: عشق شوهرش گفت: یار کودک دبستانی گفت: علم حاجی پشت سرهم گفت : پول، اگه نمیشه طلا، سکه گفتم: حاجی اینها نمیشه گفت: پس بنویس مال گفتم: بازم نمیشه گفت: جاه خسته شدم با تلخی گفتم: نه نمیشه مادر بزرگ گفت: مادرجان، عمر است. سیاوش که تازه از سربازی آمده بود گفت: کار ديگری خندید و گفت: وام یکی از آن وسط بلندگفت: وقت خنده تلخی کردم و گفتم: نه اما فهمیدم تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی حتی یک کلمه سه حرفی آن هم درست در نمی آید ! هنوز به آن کلمه سه حرفی جدول خودم فکر میکنم شاید کودک پا برهنه بگوید: کفش کشاورزبگوید: برف لال بگوید: حرف ناشنوا بگوید: صدا نابینا بگوید: نور و من هنوز در فکرم که چرا کسی نگفت: خدا ❤️
سعی کنید زیاد بنویسید همه چیز را بنویسید تایپ و پرینت بماند برای بعد ؛ مثلا زندگی خود را مکتوب کنید از روی کاغذ زندگی کنید هر روز بنویسید و هر شب بخوانید و غلط گیری کنید نوشتن اعجاز می کند خداوند به قلم و هر آنچه می نویسد قسم خورده است اول نوشتنِ هدف و دوم فقط تلاش برای رسیدن به هدف