May 11
495_14417415459455.pdf
18.26M
📚#میرآباد
✍️نویسنده: #نصیبه_رمضانی
✨ژانر: #عاشقانه_اجتماعی
📑خلاصه:
قصهی ما از اونجا شروع میشه که یک خبر، یک اتفاق و یک مورد گزارش شده به ادارهی پلیس ما رو قراره تا میرآباد ببره...
میراباد، قصهی الههای هست که همیشه ارزوهایش هم مثل خودش ساده هستند.
#رمان_کده
@roman_kadeh
💞
🌷🌷🌷
داستان کوتاه📚
نویسندهای مشهور، در اتاقش نشسته بود تک و تنها. دلش مالامال از اندوه قلم در دست گرفت و چنین نوشت:
"سال گذشته، تحت عمل قرار گرفتم و کیسۀ صفرایم را در آوردند.
مدّتی دراز در اثر این عمل اسیر بستر بودم و فاقد حرکت.
در همین سال به سنّ شصت رسیدم و شغل مورد علاقهم از دستم رفت.
سی سال از عمرم را در این مؤسّسۀ انتشاراتی سپری کرده بودم.
در همین سال درگذشت پدرم غم به جانم ریخت و دلم را از اندوه انباشت. در همین سال بود که پسرم تصادف کرد و در نتیجه از امتحان پزشکیاش محروم شد.
مجبور شد چندین روز گچ گرفته در بیمارستان ملازم بستر شود. از دست رفتن اتومبیل هم ضرر دیگری بود که وارد شد." و در پایان نوشت، "خدایا، چه سال بدی بود پارسال!"
در این هنگام همسر نویسنده، بدون آن که او متوجّه شود، وارد اطاق شد و همسرش را غرق افکار و چهرهاش را اندوهزده یافت. از پشت سر به او نزدیک شد و آنچه را که بر صفحه کاغذ نقش بسته بود خواند.
بی آن که واکنشی نشان دهد که همسرش از وجود او آگاه شود، اطاق را ترک کرد. اندکی گذشت که دیگربار وارد شد و کاغذی را روی میز همسرش در کنار کاغذ او نهاد.
نویسنده نگاهی به آن کاغذ انداخت و نام خودش را روی آن دید؛ روی کاغذ نوشته شده بود:
"سال گذشته از شرّ کیسۀ صفرا، که سالها مرا قرین درد و رنج ساخته بود، رهایی یافتم.
سال گذشته در سلامت کامل به سن شصت رسیدم و از شغلم بازنشسته شدم.
حالا میتوانم اوقاتم را بهتر از قبل با تمرکز بیشتر و آرامش افزونتر صرف نوشتن کنم. در همین سال بود که پدرم، در نود و پنج سالگی، بدون آن که زمینگیر شود یا متّکی به کسی گردد، بی آن که در شرایط نامطلوبی قرار گیرد، به دیدار خالقش شتافت.
در همین سال بود که خداوند به پسرم زندگی دوباره بخشید.
اتومبیلم از بین رفت امّا پسرم بی آن که معلول شود زنده ماند.
" و در پایان نوشته بود، "سال گذشته از مواهب گستردۀ خداوند برخوردار بودیم و چقدر به خوبی و خوشی به پایان رسید!"
نویسنده از خواندن این تعبیر و تفسیر زیبا و دلگرم کننده از رویدادهای زندگی در سال گذشته بسیار شادمان و خرسند و در عین حال متحیّر شد.
✨در زندگی روزمرّه باید بدانیم که شادمانی نیست که ما را شاکر و سپاسگزار میکند بلکه شاکر بودن است که ما را مسرور میسازد.
#رمان_کده
@roman_kadeh
💞
May 11
4_5830262523424674333.mp3
13.88M
این صوت برای کسایی که تو این شرایط می خوان با امام زمان صحبت کنن😭
🥀#مرگ_بر_اسرائیل
اعلام عزای عمومی در سراسر کشور
▪️دولت جمهوری اسلامی ایران طی بیانیهای ضمن محکوم کردن اقدام جنایتکارانه رژیم صهیونیستی در قتل عام بیماران بهویژه کودکان و زنان بی پناه در بیمارستان المعمدانی غزه، فردا چهارشنبه را در سراسر کشور عزای عمومی اعلام کرد.
▪️در این بیانیه از مجامع بین المللی و سران کشورهای مختلف بویژه کشورهای اسلامی خواسته شده است ضمن محکومیت این اقدام شنیع بعنوان جنایت جنگی علیه بشریت و نسل کشی، روابط خود با این رژیم جنایتکار را قطع و سفرای رژیم صهیونیستی را اخراج نمایند.
🔴هدف از ساخت ﻣﺠﺴﻤﻪ مسلمان، مسیحی و یهودی در اسپانیا:
🔺این مجسمه ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ را ﺍﺯ ﻟﺤﺎﻅ رتبه ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺗﺮ ﺍز مسیحیان ﻭ ﯾﻬﻮﺩﯾﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍده است.
🔺ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ می بینید مسلمانان ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩ ﺷﺪﯾﺪ ﯾﻬﻮﺩﯾﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ است.
➕از سازنده ﻣﺠﺴﻤﻪ ﭘﺮﺳﻴﺪﻥ: ﻫﺪﻓﺖ ﺍﺯ ﺳﺎﺧﺖ ﺍﻳﻦ ﻣﺠﺴﻤﻪ ﭼﻴﺴﺖ ؟؟
➖گفت: ﻳﻬﻮﺩﻳﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺯ ﻣﺴﻴﺤﻴﺎﻥ ﻭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻣﻴﺨﻮﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﻣﺴﻴﺤﻴﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎناﻥ ﻣﻴﺨﻮﺍﻧﻨﺪ.
➖ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﻤﻴﻦ ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻣﺠﺴﻤﻪ ﺭﺍ ﺳﺎﺧﺘﻢ ﺗﺎ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﺁﻧﻬﺎ سخت در اشتباه هستند.
➕گفتن: ﻣﺠﺴﻤﻪ ﺗﻮ، ﭼﻴﺰﻱ ﺭﺍ ﺛﺎﺑﺖ ﻧﻜﺮﺩ، ﺟﺰ ﮔﻔﺘﻪﻫﺎﻳﺸﺎﻥ !!!
➖ﮔﻔﺖ: ﻛﺎﻓﻴﺴﺖ ﺁﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ بعد ﺍﺯ ﺳﺠﺪﻩ، ﺑﺮﺧﻴﺰﺩ ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻣﺘﻮﺟﻪ میشوید ﻛﻪ ﭼﻪ ﺑﻼیی ﺳﺮ ﻳﻬﻮﺩی و مسیحی می ﺁﻳﺪ....!
➖این مجسمه ثابت میکند که اگر مسلمانان قیام کند، باقی سقوط خواهند کرد.
🌴جهاد فلسطینیان در عملیات غرور آفرین طوفان الاقصی سرآغاز نابودی اسرائیل غاصب گرامی باد
🌺❤️🌺❤️🌺❤️🌺❤️🌺❤️🌺
✍️توی یک جمع بی حوصله نشسته بودم
طبق عادت همیشگی مجله را ورق
زدم تا به جدول رسیدم
خواندم سه عمودی
یکی گفت : بلند بگو
گفتم : یک کلمه سه حرفیه
ازهمه چیز برتر است؟
حاجی گفت: پول
تازه عروس مجلس گفت: عشق
شوهرش گفت: یار
کودک دبستانی گفت: علم
حاجی پشت سرهم گفت :
پول، اگه نمیشه طلا، سکه
گفتم: حاجی اینها نمیشه
گفت: پس بنویس مال
گفتم: بازم نمیشه
گفت: جاه
خسته شدم با تلخی گفتم: نه نمیشه
مادر بزرگ گفت:
مادرجان، عمر است.
سیاوش که تازه از سربازی آمده بود گفت: کار
ديگری خندید و گفت: وام
یکی از آن وسط بلندگفت: وقت
خنده تلخی کردم و گفتم: نه
اما فهمیدم
تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته
باشی حتی یک کلمه سه حرفی آن
هم درست در نمی آید !
هنوز به آن کلمه سه حرفی
جدول خودم فکر میکنم
شاید کودک پا برهنه بگوید: کفش
کشاورزبگوید: برف لال بگوید: حرف
ناشنوا بگوید: صدا
نابینا بگوید: نور
و من هنوز در فکرم
که چرا کسی نگفت: خدا ❤️
🖤🇮🇷🇵🇸
✅به نیت #شهید:
شهدای غزه، آزادی فلسطین
✅مجموع آخرین تعداد #صلوات ثبت شد💐۱۴۰۰💐
🖤🇮🇷🇵🇸
و تعجیل فرج #امام_زمان
لبیک_یا_خامنه_ای
#فلسطین
🔴آیدی ثبت صلوات👇
@Sepideh222
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رمان_کده
https://eitaa.com/roman_kadeh
@roman_kadeh
💞
#رمان_کده
https://eitaa.com/roman_kadeh
@roman_kadeh
💞
🍃🍃
🤶🏻 نصیحتهای مادر بزرگ حتما بخونید، خیلی عالی و عین واقعیته 👌🏻
👈🏻 هر وقت خواستی نمک تو غذا بریزی، پشت تو بکن به شوهرت تا نبینه چقدر ریختی.................
نتیجه اخلاقی( هر چیزی رو به شوهرت نگو)
👈🏻 مامانم می گفت نونت رو واسه دل خودت میخوری لباستو واسه دل مردم میپوشی.
یعنی که توی خونه ات ممکنه نون خالی بخوری کسی نمی بینه ولی لباست رو همه می بینن پس خوب و تمیز و مرتب بپوش.
👈🏻 مامانم همیشه میگه :
دستی رو که نمیتونی گاز بگیری ببوسش.
یعنی وقتی کسی آزارت داد و زورت بهش نرسيد بجای جنگ و دعوا با خوبی و سیاست باهاش رفتار
👈🏻 مادربزرگ خدابیامرز من همیشه بهمون میگفت :دلتون برا کسی ازته دلتون نسوزه وخیلی عمیق ناراحت نشین چون همون بلاسرخودتون میاد.
دلیلشم اینه که خداقهرش میگیره چون ماهرچقدر هم مهربون باشیم بازم به پای مهربونی خدانمیرسیم
(این جمله رو من (هدیه) ب شخصه تجربه کردم..)
دلسوزی ممنوع
👈🏻 همیشه بهم میگفت به هیچکس بینوانگو چون خودت بینوا میشی.
👈🏻 مادر بزرگ دوست من تو روز عروسی دوستم بغل گوشش بهش توصیه کرده که هیچوقت تعریف هیچ زنی رو جلوی شوهرت نکن. چون باعث میشه شوهرت به زنهای اطرافش دقت کنه و عادتش بشه.
👈🏻 مادر بزرگ من:
شبا هيچ وقت جدا از هم نخوابيد حتي اگر قهريد. شايد شب يه دفعه پاتون به هم گير كرد.
👈🏻 مادر بزرگ من میگفت هیچ وقت نون و تخم مرغ تو خونه تون تموم نشه. نصفه شبی کسی بیاد خونه تون ازتون انتظار چلو کباب نداره اما حداقل یه نمیرو میزاری جلوش.
👈🏻 پدر بزرگ خدا بیامرزم میگفت: جایی نشین که ور نخیزی حرفی بزن که ور نتیزی( مراقب نشست و بر خواستت با اطرافیانت باشه)
👈🏻 مادربزرگ من میگفت اگه شوهرت دوستت باشه دنیا دشمنت باشه خیالت راحت باشه، ولی اگه دنیا دوستت باشه شوهرت دشمنت باشه فایده نداره.
👈🏻ﻣﺎﺩﺭ ﺟﻮﻥ ﻣﻦ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺯﻧﻲ ﺭﻭ ﺑﺒﻴﻨﻪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻣﺸﻜﻞ ﺩاﺭﻩ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻣﻴﮕﻪ ﻧﻨﻪ ﺗﻮ کشتی ﻛﻪ هستی ﺑﺎ ﻧﺎﺧﺪا ﺳﺘﻴﺰﻩ ﻧﻜﻦ.
👈🏻 اینو مامانم میگه جاری جاریو زرنگ میکنه...هوو هوو رو خوشگل. یعنی هووها از نظر قیافه باهم رقابت میکنن...وجاریها تو کارو تلاش از هم پیشی میگیرن.
اگه دقت کنید واقعا راسته
👈🏻 مامانم همیشه این مثل رو میگه که از مامانش یاد گرفته میگه همیشه نصفتو به شوهرت نشون بده نصفتو نشون نده ما همیشه میگفتیم چجوری میشه نصفو نشون داد نصفشو نه !
بعدها فهمیدیم منظورش اینه همه چیزتو به شوهرت نگو.
👈🏻 یه چیز دیگه هم میگه
همیشه پوستو بشکاف پولتو بزار توش.
یعنی همیشه برای خودت پس انداز مخفی داشته باش.
👈🏻 مادر بزرگم میگفت تعریف 2 نفر رو تو جمع نکنین. یکی بچه یکی شوهر زود چشم میخورند.
👈🏻 مامان بزرگ من میگه:
اول و آخر زندگیت فقط شوهرت برات میمونه، نه بچه هات، نه پدر مادرت...پس همیشه هوای شوهرت رو داشته باش!!#رمان_کده
@roman_kadeh
💞
🌺🌺🌺🌺
📣 قرائت میلیونی سوره مبارکه «نصر» برای پیروزی رزمندگان غزه
✅ میخواییم برای نصرت رزمندگان غزه و ان شاالله نابودی غده سرطانی «اسراییل» و شریک بودن در ثواب جهاد رزمندگان اسلام پویش میلیونی ختم سوره مبارکه «نصر» را آغاز کنیم.
🌷 خواهشا سه مرتبه صلوات بفرستید و سوره مبارکه را قرائت بفرمایید و بعد این پویش رو در تمام گروههاتون نشر بدین.
بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ ﴿١﴾ وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا ﴿٢﴾ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابًا ﴿٣﴾
🙏قبل از ارسال حتما قرائت فرمایید.
#فلسطین
#طوفان_الاقص
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎶آهنگ بسیار زیبا از استاد علیرضا افتخاری
#رمان_کده
@roman_kadeh
💞
#داستان_کوتاه📚
✍پسری تصميم به ازدواج گرفت ، ليستی از اسامی دوستانش را كه بيش از 30 نفر بودند را به پدرش داد و از او خواست كه با دوستانش تماس بگيردو آنها را برای روز عروسی دعوت كند ، پدر هم قبول ميكند
روز عروسی ، پسر با تعجب میبیند كه فقط شش نفر از دوستانش آنجا هستند ،بشدّت ناراحت شد و به پدرش گفت من از شما خواستم تمامِ دوستانم رادعوت كنيد اما اينها كه فقط شش نفر هستند
پدر به پسر گفت ، من با تك تك دوستانت تماس گرفتم و به آنان گفتم مشكلی برای تو پيش آمده و به كمك آنها احتياج داری
و از آنها خواستم كه امروز اينجا باشند
بنابر اين پسرم نگران نباش ، دوستان واقعی تو امروز همه اينجا هستند
دوست نَبوَد ، آن که در نعمت زند
لاف یاری و برادر خواندگی
دوست آن دانم که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی
👤سعدی